eitaa logo
کانال محتوای روایتگری راویان
2.9هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
3.2هزار ویدیو
443 فایل
✅️ این کانال متعلق به ((موسسه روایت سیره شهدا قم)) می‌باشد. 📌بیان خاطرات شهدا و رزمندگان 📌محتوای روایتگری 📌معرفی کتب شهدا 📌تشریح عملیات ها
مشاهده در ایتا
دانلود
🎤👈 همسر استاد مطهری رحمة الله علیه 🔶 مادر استاد در مورد شهید مطهری گفتند: در زمانی که استاد مطهری را هفت ماهه حامله بودم، در خواب دیدم که در مسجد فریمان تمام زنان فریمان نشسته اند و من هم آنجا هستم. 🔶 یک دفعه دیدم که خانم بسیار محترم و مقدّسی با مقتعه وارد شدند و دو خانم دیگر دنبال ایشان آمدند، در حالی که گلاب پاش هایی را در دست داشتند. 🔶 آن خانم مجلّلی که در جلو آن دو خانم بودند، به آنها گفتند: گلاب بریز، آنها روی سر تمام خانم ها گلاب پاشیدند. وقتی به من رسیدند، سه دفعه روی سر من گلاب ریختند. 🔶 ترس مرا فرا گرفت که نکند در امور دینی کوتاهی کرده باشم. ناگزیر مجبور به سؤال کردن شدم و از آن خانم پرسیدم: چرا روی من سه دفعه گلاب پاشیدند⁉️ 🔶 گفتند: به خاطر آن جنینی که در رحم شماست. این بچّه به اسلام خدمتهای بزرگی خواهد کرد. 🔶 وقتی مرتضی به دنیا آمد، با بچّه های دیگر فرق داشت، به طوری که در سه سالگی کُت مرا بر دوش می انداخت و به اتاقی در بسته می رفت و در حالی که آستینهای کت به زمین می رسید، به نماز خواندن می پرداخت. 📚 پاره ای از خورشید، ص 97 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
حسین در کردستان فرمانده‌ محور دزلی بود، همیشه کومله‌ها را زیر نظر داشت، آنان از حسین ضربه‌های زیادی خورده و برای همین هم برای سرش جایزه گذاشته بودند. یک روز سر راه حسین کمین گذاشتند. او پیاده بود، وقتی متوجه کمین کومله‌ها شد، سریع روی زمین دراز کشید و سینه خیز و خیلی آهسته خودش را به پشت کمین کشید و فردی را که در کمینش بود به اسارت درمی‌آورد.  به او گفت: «حالا من با تو چکار کنم؟» کومله در جواب گفت: «نمی‌دانم، من اسیر شما هستم.» حسین گفت: «اگر من اسیر بودم، ‌ با من چه می‌کردی؟» کومله گفت:«تو را تحویل دوستانم می‌دادم و ۲۰هزار تومان جایزه می‌گرفتم. حسین گفت:«اما من تو را آزاد می‌کنم.» سپس اسلحه او را گرفته و آزادش کرد. آن شخص، فردای آن روز حدود ۳۰ نفر از کومله‌ها را پیش حسین آورد و تسلیم کرد آن‌ها همه از یاران حسین در جنگ تحمیلی شدند. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🍃او جوان دست و دلبازی بود که در طول زندگی‌اش دست مستمندان بسیاری را گرفت و عاقبت نهایت بخشندگی را در هدیه جان خود به حضرت دوست معنا کرد. 🍃شهید سلمانیان،روحانی مبلغی بود که خود به آنچه روی منبرهایش بیان می‌کرد، جامه عمل پوشاند.روحیه اش طوری بود که درهرمسجدی که می‌رفت شمار زیادی مردم دور او جمع می شدند ودر مناطق جوادیه تهران، فردیس، کرج،شهرستان های فسا و داراب استان فارس و منطقه مغان استان اردبیل و میغان شاهرود به تبلیغ پرداخته بود 🍃از دوران مدرسه در بسیج ثبت نام کرد و ازآن بسیجی‌های قدیمی و پای کار بود.عشق و علاقه عجیبی هم به شهدا داشت.خیلی وقت‌ها مادرش را به تپه نورالشهدا می‌برد یا به بهشت زهرا می‌رفت و خلاصه هرجا که نام و یادی از شهید بود،سر و کله مجید هم آنجا پیدا می‌شد 🍃پسر مهربانی بود و زود به زود به مادرش زنگ می‌زد، هرچند خوب می‌دانست اگر یک روز به مادرش زنگ نزند،مادرش همه جا را به هم می‌ریزد تا شماره تماسی از او پیدا کند بنابراین هر روز با مادرش تماس تلفنی داشت، اما روز آخر پنج‌شنبه ۱۶ اردیبهشت چند بار مرتب بامادرش صحبت کرد و بامداد جمعه ۱۷ اردیبهشت هم به شهادت رسید. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🗯 به روایت : همـسر شهـید ✨ یک سالی بود در خانه ما بیشتر صحبت از شهادت بود، یک روزی گفت: «خانم اگر من شهید شوم چه می­‌کنی؟» گفتم:« خدا را شکر می­‌کنم.» 🔘 گفت:«اگر جنازه من را بیاورند دست روی صورت من می­‌کشی؟» گفتم: «آقا شاید تو سر نداشته باشی.» گفت: «خدا را شکر پیش امام حسین شرمنده نمی­‌شوم.» 💠 گفت: «دستم چه؟» گفتم: «شاید دست هم نداشته باشی.» گفت: «آن زمان هم خدا را شکر می­‌کنم که شرمنده حضرت ابوالفضل نیستم.» بعد گفتم: «شاید تانک از روی شما رد شود و چیزی از تو باقی نماند.» گفت:« آن وقت پیش علی­‌اکبر شرمنده نیستم.» 🔸 بعد گفت: «اگر جنازه­‌ام برنگردد پیش خانم فاطمه­ الزهرا هستم. و به عروسم که از سادات است گفت: «شما از خانم فاطمه­ زهرا بخواهید اگر شهید شدم جنازه­‌ام برنگردد. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
💠به نقل از برادر شهید سعید خیلی به نفس خود مسلط بود، هیچگاه او را عصبانی و یا پرخاشگر ندیدم، در این مواقع سکوت می کرد. با وجود اینکه بسیار  شاد و شوخ بود اما هیچگاه از حد اعتدال خارج نمی شد و هرگز کسی را با مزاح و خنده هایش نمی رنجاند. ببسیار مراقب بود که گناه نکند. نظم خاصی داشت بویژه در خصوص نماز بسیار دقیق و منظم بود. 🌼به نماز که می ایستاد بسیار، سنگین، باوقار و متواضع بود، گاهی اوقات به او نگاه که می کردی با خود می گفتی آیا این همان سعید شاد و شوخ است که این چنین باوقار به نماز ایستاده است؟ 🌟 اهل تعقیبات و ذکر و اهل دعا و مناجات بود. ✨بارها در موضوعات مختلف به ما می گفت باید طوری زندگی کنیم که زمینه ساز ظهور امام زمان(عج) باشیم. زن و زندگی، مهمانی رفتن، حتی لباس پوشیدنمان و ... اصلاً ورد زبانش بود که زمینه ساز ظهور باشیم. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
همسر شهید : ✨هیچ وقت مانع رفتنش نشدم، دلتنگش بودم اما ته دلم راضی بودم به شهادتش، واقعا حقش بود. ✨خودشم همیشه بهم میگفت اگه شما و مامان راضی نباشید من هیچ وقت نمیشم. ✨وقتی که میرفت بهش گفتم من نگران محمدامین هستم؛ اون خیلی کوچیکه اگه شهید بشی چی به سرش میاد! گفت: خانم نگران نباش، اگه روزی من نباشم خدا سرپرستش میشه، کلی هم قوم و خویش معنوی پیدا میکنه ... 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
شهدا با معرفت هستند حسن کار همه را راه می‌انداخت. از صبح تا شب برنامه‌ه­اش يک چيز بود، آن هم خدمت به رزمند­‌گان. همه بچه‌ها می‌گفتند: «حسن آخر معرفت هست». همه را می‌خنداند. همه به یک طریقی عاشقش شده بودند. يک روز که می‌خواستيم غذا به دست بچه‌ها برسانيم با موتور راه افتاديم. وسط راه حسن و گم کردم. يک لحظه خيلى ترسيدم. بعد از مدتی حسن برگشت. من تو اوج ناراحتى برگشتم به حسن گفتم خيلى بى‌معرفتى. خيلى ناراحت شد. گفتم من را تنها رها کردى. گفت نمی­‌دانستم که راه و بلد نيستى. تا شب حرفى نزد، حتى شب شام هم نخورد. وقت خواب آمد کنارم و گفت ديگه به من بى معرفت نگو. من تمام وجودم را براى همه شما می گذارم. هر چى می‌خواهى بگى بگو، ولى به من بى معرفت نگو. با این حرف حسن، من گراى او را پيدا کردم. بعد از شهادتش هر وقت کارش داشتم بهش متوسل می‌شدم و می‌گفتم اگر جواب من را ندهى خيلى بى‌معرفتى. خيلى جاها به کمکم آمد. خيلى داداش حسن و دوست دارم. با اينکه ٢٢ روز بیشتر با هم نبوديم، اما انگار که ٢٢ سال با هم بوديم. روحمان به هم نزديک شده بود. هميشه کنارم حسش مى‌کنم. ✍ فرمانده تیپ عمار لشکر فاطمیون 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
زدن به دل خطر 💚شهیدحمیدمحمدرضایی فرمانده‌ی سنگرنشینی نبود. اول خودش به دل خطر می‌رفت و بعد از نیرو‌ها می‌خواست دنبالش بروند. او با فرماندهی نیروهای خود موفق شد تا تپه جاسوسان را از لوث وجود تروریستهای پژاک پاکسازی کنند. فرمانده‌حمید کنار جدّیّت در کار، بیرون از مأموریت با نیروهایش بسیار دوستانه برخورد می‌کرد و رابطه‌ی صمیمانه‌ای بین او و بچه‌ها برقرار بود. 🌻حاج حمید در مبارزاتش، چند مرحله مجروح شده بود. ۴۰درصد جانبازی از زمان دفاع مقدس به یادگار داشت. عمده‌ی جانبازی‌اش از ناحیه چشم بود. سال۱۳۸۸ هم در جریان فتنه مجروح شد. یکبار دیگر هم در سال۱۳۹۰ وقتی فرماندهی یک محور در منطقه جاسوسان سردشت را برعهده داشت، هنگام درگیری با گروهک پژاک از ناحیه گوش دچار موج‌گرفتگی شد و ۱۵درصد جانبازی یافت. ❣یار جامانده 🔺روزی که شهید حمید محمدرضایی و یارانش برای شناسایی به منطقه تدمر سوریه رفتند و محاصره شدند و حاج‌حمید به شهادت رسید، همراهِ حاج‌حمید، بیسیمچی مدافع‌حرم «عدنان خسراجی» از رزمندگان اهوازی نیز حضور داشت و تا آخرین لحظه کنار شهید محمدرضایی بود. 🔺پیکر شهید محمدرضایی پس از ۳سال به وطن بازگشت اما از مدافع‌حرم «عدنان خسراجی» هیچ اثری پیدا نشد؛ نه پلاکی و نه پیکری! حتی مشخص نیست که آیا او شهید شده است یا زنده مانده است.🌱💥 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
علیرضا به نیازمندان بسیار کمک می‌کرد. چندین وقت پیش یکی از دوستانش از سوریه به او  زنگ زد گفت:خانواده ام  به پول نیاز دارند, علیرضا نیز دو ماه از  حقوق خودش را برای خانواده اش فرستاد.من به او گفتم: مادر جان تو می‌خواهی ازدواج کنی و باید برای خودت پول پس انداز کنی اما او گفت:« عیبی ندارد, حتما به پول احتیاج دارد, او ایران نیست که پول برای خانواده اش بفرستد.» 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
نمونه ای از سجایای اخلاقی : ۱. متانت خواهرش در مورد رفتار او می‏ گوید: «بسیار متین بود و در برخورد با افرادی که نظرات مخالف در راستای انقلاب بیان می ‏کردند، نرم بود و مدارا پیشه می ‏کرد. ۲. خواندن نماز شب ۳. روحیّه ی سپاس گذاری محمّد مهدی در مقابل کاری که برایش انجام داده می شد، بسیار تشکّر می‏ کرد و این خصوصیّت بارز اخلاقی او بود. ۴. اهل مطالعه محمّد مهدی، اغلب اوقات فراغت خود را صرف مطالعه کتاب می‏ کرد؛ کتاب های شهید مطهّری، دکتر شریعتی، هاشمی‏ نژاد و صمد بهرنگی مورد علاقه و توجه او بود. ۵. شهرت گریزی مادر شهید می گفتند: روزی از او سوال کردم: «در جلسات فرماندهان سپاه، که از تلویزیون نشان داده می شود هیچ وقت شما را نمی بینم.» محمّد مهدی در جواب گفت: «شهرت زیاد، اسباب گرفتاری است. دوست ندارم مرا از تلویزیون نشان بدهند.» ۶. دائم الذکر یکی از دوستان شهید می‏ گوید: «او همیشه در حال ذکر بود. گاهی که صحبت های متفرقه می‏ کردم، می‏ گفت: سید، بهتر نیست، کمتر صحبت کنیم و بیشتر به ذکر خدا بپردازیم. ۷. اهتمام به نماز اول وقت و تعظیم خانواده ی شهدا ۸.رسیدگی به مستمندان یکی از دوستان او می‏ گوید: «شهید به فکر مستمندان بود؛ او برای پیرزنی که سقف خانه‏ اش ریخته بود، در هوای گرم، روزی پانزده الی شانزده ساعت کار سخت و طاقت فرسای بنّایی انجام می‏ داد تا سقف فرو ریخته ی بیوه ی ناتوانی را ترمیم کند.» ۹. تشرّف به حرم امام رضا علیه السلام دو بار در هفته او هفته ‏ای دوبار به حرم مشرّف می‏ شد. اگر او خارج از این برنامه عازم حرم می‏ شد، حتماً برایش مشکلی پیش آمده بود و برای تسکین روحی به حرم پناه می ‏برد. ۱۰. مقاومت در مقابل مشکلات یکی از دوستان او گفته است: «هر وقت او را می‏ دیدم، یاد حضرت حمزه (علیه السلام) می‏ افتادم. آن قدر با صلابت در برابر مشکلات پایداری می‏ کرد که ما تعجّب می ‏کردم. گاهی پشتم می‏ لرزید از اینکه چطور خداوند این همه قدرت را به یک نفر داده است؟» چرا به محمدمهدی خادم الشریعه مصعب پیامبر می گفتند؟ همرزمان محمّد مهدی خادم الشریعه به خاطر نظم، تقوا و شجاعتش به او لقب «مصعب پیامبر» را داده بودند؛ چراکه مصعب هم صحابه ی شجاع قریشی پیامبر بود که از پرچم داران جنگ احد و مبلغان اسلام به شمار می رفت. لحظات مقارن با آسمانی شدن شهید محمّد مهدی خادم الشریعه: شهید نورالله کاظمیان از حال و هوای روز شهادت محمّد مهدی خادم الشریعه چنین می گفت: «صبح روز مبعث حال و هوای عجیبی داشت. با بقیه ی نیروها برای نماز صبح حاضر نشد و خودش به تنهایی در محلّ دیگری با یک حالت معنوی خاصّی نماز خواند. سر سفره ی صحبانه هم، حاضر نشد. وقتی علّت را از او پرسیدند در جواب گفت: می خواهم صبحانه را از دست پیامبر در بهشت دریافت کنم. بعد هم که یک سیب به او تعارف کردند، نخورد و گفت: دلم میوه بهشتی می خواهد. در هنگام اعزام، با حسرت گفت: ای راهیان عشق، ما را از دعای خیر فراموش نکنید. سرانجام این اسوه استقامت و فداکاری در مرحله ی سوم عملیات بیت المقدس در روز جمعه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۶۲ ه.ش. مصادف با مبعث پیامبر به شهادت رسیدند. پیکر مطهّر او در ایوان طلای صحن مطهر امام رضا(علیه السلام) به خاک سپرده شد. خواهر شهید مسأله ی جالبی را خاطر نشان می کنند و آن این است که محمّد مهدی در روز جمعه دحوالارض به دنیا آمد و در روز جمعه مبعث رسول اکرم صلی الله و علیه و آله و سلم به شهادت رسید و در روز جمعه ولادت امام حسین علیه السلام، پیکر مطهّرش تشییع شد. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
💠مرا اما را برندارید... صاحب خانه اش گفته بود:" طیبه که به خانه ما آمد ، ما سرمان برهنه بود ، بی حجاب بودیم. این قدر پند و نصیحت کرد و از قران و دعا گفت که ما دیگر یک تار موی مان را نگذاشتیم پیدا شود". به ساواک که گرفته بودش و دستبند زده بود به دست هایش، گفته بود :" مرا بکشید ولی چادرم را برندارید" . 🌹 شهـــیده طیبه واعظی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: بهترين زنان شما، زني است که براي شوهرش آرايش و خودنمايي کند، اما خود را از نامحرمان بپوشاند. بحارالانوار، ج 103، ص 235 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
حجاب برتر : شهیده با توجه به شناخت و معرفت عمیق دینی به عنوان یک مسلمان همواره به حفظ و پای بندی به رعایت حجاب تاکید فراوان داشتند و همیشه اطرافیان خود را به صورت مستقیم و غیر مستقیم به رعایت حجاب سفارش می کرد . احترام به والدین : از ویژگیهای بارز و شاخص ایشان احترام به والدینشان بود ، همیشه سعی و تلاش خود را در جهت کسب رضایت والدینش بکار می گرفت . جدیت در کار : یکی دیگر از خصوصیات شهیده جدیت در کار و به نحو احسن انجام دادن آن بود ایشان زمانی که تصمیم به انجام کاری می گرفتند هر چند که سخت بود آن را با تلاش و کوشش به سرانجام می رساند و همیشه باعث تعجب دوستان و همکاران خود می شد . مدیریت و احساس مسئولیت : ایشان یکی از مدیران موفق بودند و همیشه کارهای محوله را به نحو احسن انجام می داد و بر طبق اصول و نظم کار می کرد . صله رحم : شهیده با توجه به مشغله کاری شدید همیشه احوال پرس دوستان و اقوام بودند و هر وقت فرصتی پیدا می کردند به اتفاق همسر و فرزندان به دیدار اقوام و آشنایان می رفتند و صله رحم بجای می آوردند . 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
حسن عبدالله‌زاده مهربان، خوش‌رو و بسیار شجاع بود. او از روابط اجتماعی بالایی برخوردار بود و دوستان بسیاری داشت. ناموس برایش جایگاه ویژه‌ای داشت و نسبت به آ‌ن‌ها غیرتی بود. دل‌سوز فرزندانش بود و وقت زیادی صرف نگهداری، تفریح و بازی آنها می‌کرد. همیشه به من این سفارش را داشت که پسرها را شجاع و نترس تربیت کنم تا لوس نشوند و اگر مهدیه لوس شد مشکلی ندارد؛ چرا که دختر همیشه باید ناز داشته باشد! او در خانه لقب ملکه را برای دخترمان انتخاب کرده بود. حسن‌آقا از ایمان بالایی برخوردار بود و همیشه سعی داشت حافظ زبان و نگاه خود باشد. نماز اول وقت و شرکت در نماز جماعت مسجد، از ویژگی بارز همسرم بود. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
شهید احمد مکیان از کریم بود، او در کردار و ، و ، خاص و عام بود و با رفتارش دل همگان را به‌دست می‌آورد. مقید بود، کسی از دستش ناراحت نشود. و ، و و و مردانگی‌اش در قاب چند جمله نمی‌گنجد. را بالاترین مقام خودش بعد از قرار داده بود که باید حرفش را گوش داد و توصیه می کرد اگر می خواهیم پیشرفت کنیم باید پشت سر رهبر باشیم. ┄┅═•°••⃟🕊⃟•°•═┅┄ پدر شهید نقل میکند: یک بار که از سوریه برگشته بود به احمد گفتم از آنجا چیزی بگو تا من هم استفاده کنم. گفت بابا یقین دارم تا خواست خدا نباشد من شهید نمی شوم. بعد تعریف کرد که آخر شب منطقه ای را گرفتیم و چون خیلی خسته بودیم در خانه ای خوابیدیم. بعد از اینکه بیدار شدیم فهمیدیم وسط تله هستیم و دورمان مواد منفجره است و نخهایی روی زمین گذاشته اند که اگر پایمان به آنها بخورد منفجر می شود. از کار خدا وقتی خوابیدیم مثل یک مرده خوابیدیم و هیچ حرکتی نکردیم. کوچکترین حرکتی باعث انفجار می شد. می گفت آنجا پیدا کردیم تا نخواهد ما نمی شویم.  شهید مکیان وصیت کرده بود، روی سنگ قبرش فقط بنویسند: «». 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
سردارشهیدنبی الله علی عسگریان محبت بسیار و عمیق به حضرت امام داشت که ایشان جانشین امام زمان (عج) و از ولایت امام معصوم دو شأن مرجعیت دینی و زعامت سیاسی جامعه اسلامی را دارا است و از این رو ولایت حضرت امام را به عنوان فقیه جامع الشرایط پذیرفته و به لوازم آن پایبند بود و اطاعت و پیروی از ایشان را بر خود واجب می دانست و اعلامیه های حضرت امام را بین مردم توزیع می کرد و به رو شنگری مردم می پرداخت او قبل از پیروزی انقلاب سفری به قم داشت که از چگونگی فعالیت های انقلابی خبردار شود. او در زمان پیروزی انقلاب با شعار نویسی و پارچه نویسی به جمع تظاهر کنندگان خیابان های اصفهان پیوست و روزی هم به فکر نوشتن شعار مرگ بر آمریکا به زبان انگلیسی افتاد که با خود به میدان امام اصفهان برد و بین تظاهر کنندگان حمل نمود. شهیدوالامقام در سال ۱۳۵۸ به فرمان تاریخی حضرت امام(ره) مبنی بر تشکیل بسیج به عضویت در آمد و فعالیت های خود را به طور شبانه روزی ادامه داد. تا زمانی که امام فرمان حضور در جبهه ها را صادر نمود؛ سر از پا نمی شناخت و به آن به دیده ی تکلیف نگریست و تلاش کرد تا هرچه زود تر بی چون و چرا و البته آگاهانه به تکلیفش عمل کند. لذا برای فرا گیری آموزش به پادگان آموزشی غدیر اصفهان عزیمت نمود وپس از گذراندن دوره آموزشی با دل و جان و نور امید ، امید وارانه بدون هیچ اجباری با عشق به اسلام از قدرت ایمان و قوت روحی امام روحیه گرفت و در مقابل تجاوز گران و حامیان شرقی و غربی اش به جبهه میرود و در حماسه بزرگ دفاع مقدس با دیگر رزمندگان ، با انگیزه دفاع از مکتب ، انقلاب ، عزت سرزمین خویش با اعتقاد راسخ به درستی و بر حق بودن راهش در مقابل هجوم و تجاوز گسترده دشمن دفاع می کند. در تاریخ ۱۵/۰۶/۱۳۶۰ به عضویت سپاه پاسداران ، این نهاد مقدس درآمد و طولی نکشید برای دفاع از عزت الهی مردم ایران در بیت حضرت امام (جماران) مدافع حریم ولایت با پیر جماران میثاق خون بست و شاگرد مکتب خمینی در مدرسه ی عشق و شهادت و مایه ی قوت قلب مدافعان حریم ولایت شد. او در تاریخ ۱۹/۱۲/۱۳۶۰ به سیره پیامبر عمل می کند و تشکیل خانواده میدهد که ثمره این پیوند یک فرزند دختر می باشد. فرزندش شش ماه بیشتر نداشت که پس از پایان ماموریت از بیت حضرت امام به کردستان اعزام شد. و در مدت ۳ ماه با مزدوران کموله و دموکرات مقابله کرد و سپس عازم دیار جبهه های جنوب برای شرکت در عملیات رمضان و والفجر۲ شد. شهید عسکریان با اعتقاد و باور های دینی و اسلامی ای که در روح و جان داشت به صورت داوطلبانه و مشتاقانه مجددا به جبهه های نبرد رفت و با انگیزه و توان روحی برای دفاع در سختی ها و ناملایمت های جنگ به پایداری و استقامت به آن روح شجاعت نبرد و امید به پیروزی در عملیات رمضان رشادت هایی از خود به یادگار میگذارد. شهید با همت بلند ، تواضع و فروتنی ای که ازدیگران ربوده بود در اوایل سال ۱۳۶۲ دوباره عازم کردستان شد و درس هایی که در مکتب عاشورایی آموخته بود و همه ی ارزش های اخلاقی که با کربلا ی سرور آزادگان تطبیق داشت در گردان جند الله درعملیاتی دریکی از روستاهای دیوان دره (دواق) پس از ساعت ها مقاومت در یک نبرد نابرابر بدست گروهک کمله و دموکرات به اسارت گرفته می شود. شهید علی عسکریان همانند شیر دربند سنگ دلان روباه صفت ،که قساوت و ددمنشی را به اوج نهایت رسانده بودند شجاعت و دلاورمردی را ازکف نداد وبدون اینکه ترسی دردل خودراه دهد،دربرابرسختی هاایستادگی نمود،وهیمنه و غروردشمن را در هم شکست و به مدت پنج ماه همه ی شکنجه ها را تحمل نمود و با زمزمه این رهنمود سالار شهیدان که می فرمود : (انَّ کانَ دینَ محَمَّد لم یستَقِم الی بقتلی غیا سُیوفَ خذینی) آن چنان رعب و وحشت در دل جنایت کاران افکند که تصمیم به اعدام آن گرفتند و آن را به همراه دو نفر از همرزمانش در روز میلاد قائم آل محمد (ص) با پای برهنه و کوله بارزیادی ازوزنه درکوهستان ها ی کردستان ،کیلومتر ها پیاده روی راطی می نمایدودرروستای نرگسله طی یک دادگاه نمایشی او را به اتفاق همرزمانش به شهادت می رسانند و ازکوثرزلال آب حیات می نوشند.که پس از شهادت توسط مردم آن روستا دفن می گردند که با فعالیت های مجدانه و خستگی ناپذیرپدرو برادر،سپاه دیوان دره و اهالی آن روستا پیکر مطهر شهید به زادگاهش انتقال میابد ودرمیان غم و اندوه و استقبال بی نظیر مردم شهر زارزان تشییع و قطعه ای از خاک گلستان شهدای این شهر پذیرای جسم پاکش می شود. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
💚همسنگري بهشتي ✨شهیدعليرضامشجری چون شغل نظامي داشت ازابتداي آشنايي‌ برایم ازمسيري كه پيش روخواهيم داشت، صحبت كرد.ازسختي راه،ازمأموريت‌ها ونبودن‌هاي گاه وبيگاه،ازشرايط كاري‌اش.عليرضا ازجهادوجنگ برايم صحبت كرد،ازجانبازي وشهادت،ومن باتوجه به همه اين صحبت‌هابه لطف خداپذيرفتم وخداراشاكرم كه همسنگري باعليرضارانصيب من كرد. تنها خواسته‌اش از من اين بودكه دربرابر همه سختي‌ها و پستي و بلندي‌هاي زندگي صبورباشم.من و عليرضاارديبهشت سال1391زندگي مشترك‌مان را درنهايت سادگي آغاز كرديم. زندگي ما رنگ و لعاب تجملات امروزي را نداشت. ❤️هديه بهشتي🌸 حاصل دو سال و نيم زندگي مشترکمان دختري به نام محدثه است كه درزمان شهادت پدرش يك سال داشت.براي من محدثه يك هديه بهشتي ست كه ازشهيدم به يادگار ماند.🕊🍃مسافر نيمه شعبان💫عليرضا اولين شهيد مدافع حرم حضرت سيدالشهدا(ع) ‌است.دو بار به سوريه رفت اما قسمتش شهادت در عراق بود. با توجه به حضور داعش در سامرا و حرم ائمه معصومين (ع) و تهديد به تخريب حرم سيدالشهدا (ع)‌ شهيد عليرضا مشجري و دوستانش جزو اولين گروهي بودند كه از سپاه قدس مأموريت يافته و عازم كشور عراق شدند و در نهايت با اصابت پرتابه جنگي به خودرويي كه در آن حضور داشتند در راه دفاع از حرم حضرت سيدالشهدا (ع) پنج روز بعد از اعزام در روز جمعه مصادف بانيمه شعبان سال 93 به جمع شهدا پيوست. یادشهدا با 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
💠 بسیار بود، و بشاش و بذله گو و شادی بخش در خانواده و دوستان بود، ایشون برای همه خانواده و دوستان خیلی کننده و اطمینان بخش بود. 💠 به خانواده های نیازمند و کمک میکرد یا از جایی تهیه میکرد. 💠مهمترین ویژگی شهید اخلاص در و رفتارشون بود که همه دوستان، ایشون بسیار شجاع و باهوش و بابصیرت بودند، چه معرفت به امام و انقلاب و جهاد در 15 سالگی و چه معرفت به وظیفه بسیجی در دوران هجمه سکولارها در دوره بعد از جنگ آشنا کردن جوانان در با امام، شهادت، روحیات شهدا، عمیق مفهوم فقیه، دشمن شناسی، تفکرات عرفانی سیاسی شهید آوینی، جریانات سیاسی، تاریخ انقلاب، مسائل روز، داشتن ملاک و میزان اسلام ناب برای شناخت حق و باطل، همه از عملکرد و عالی ایشون و جاذبه خاص شخصیت این شهید بود. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
تاریخ تولد: ۲۵ / ۶ / ۱۳۶۱ تاریخ شهادت: ۱ / ۴ / ۱۳۹۴ محل تولد: تهران محل شهادت: سوریه راوی : همسرشهید : دو روز مانده بود به ماه رمضان🌙روز اعزامش بود🕊️ همه مایحتاج منزل را خرید🥦 به غیر از خرما، گفتم‌: حسن جان فقط خرما نخریدی که آن را هم خودم می‌خرم🍁با هم خداحافظی کردیم و رفت🕊️ چند دقیقه بعد دیدم برگشت، دو تا جعبه خرما خریده بود🌱 آورد خانه و گفت: فاطمه خانم بیا این هم آخرین خرید من برای شما و بچه‌هایم، و رفت🕊️همیشه می‌گفت دوست دارم با زبان روزه و تشنه لب🌙مثل آقا اباعبدالله شهید شوم🥀دوست دارم چهره من را غیر از این که حالا هستم ببینید،💫 و سفارش می کرد اگر من شهید شدم نگذار بچه‌ها صورتم را ببینند🥀همان شد که او می‌خواست🍂 با زبان روزه🌙و بر اثر خمپاره شهید شد🕊️ که از صورتش چیزی باقی نماند🥀به همراه شهید علی امرایی و شهید حمیدی خمپاره به خودروشان اصابت می‌کند🥀و هر سه آسمانی می‌شوند.🕊️جای مزارش را در خواب دیده بود💫 و قبل از رفتن به من گفته بود، و در وصیت‌نامه هم ذکر کرده بودند✍🏻 اول قرار بود حرم حضرت عبدالعظیم دفن شوند🌙اما بدون اینکه من بگویم مزارشان قطعه 26 شد‼️دقیقا همان جایی که خودش می‌خواست 🕊️🕋 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🗯 به روایت : هـمسـر شهید 🏴 همسرم عاشق سیدالشهدا بود. هرسال ماه محرم لباس مشکی به تن می‌کرد و نسبت به ائمه اطهار(ع) تعصب داشت. وقتی می‌شنید تکفیری‌ها به حرم حضرت زینب‌(س) نزدیک شدند، می‌گفت غیرتم اجازه نمی‌دهد تحمل کنم به ناموس اهل بیت(س) تعرض شود. اواخر خیلی وابسته حضرت زینب‌(س) بود. 💠 حشمت خیلی صبور و با گذشت بود و آرامش خاصی داشت. او مانند یاری صدیق و مهربان بود، بعد از شهادتش هم هروقت به مشکلی برمی‌خورم از روح بلندش مدد می‌طلبم و به فرموده قرآن که شهدا زنده‌اند خیلی زود مشکلم حل می‌شود.  ☑️ همسرم با تله انفجاری تکفیری‌ها در منطقه (حما) سوریه به شهادت رسید. با من راجع به شهادتش حرفی نمی‌زد. 📌 به دوستش گفته بود: «خواب دیدم بالای سر دوستم که شهید بود گریه می‌کنم. آن شهید از خاک بیرون آمد و گفت گریه نکن، پشت سرت را نگاه کن، پشت سرم را نگاه کردم دیدم سرم را بریده‌اند و روی سینه‌ام گذاشته‌اند.» حشمت با دوست و همرزمش سردار ماشاء‌الله شیبانی دهقان با تله انفجاری تکفیری‌ها به شهادت رسید.‌ 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
پدرم به روضه اهل بیت(ع) خیلی اهمیت می داد می گفت درک اهل بیت با احساسات نیست باید خودت را در واقعه تجسم کنی و گریه کنی، گاهی پدرم از غم و غصه اهل بیت (ع) آنقدر گریه می کرد که راهی بیمارستان شده و بستری می شد.‼️ ایشان چه طلبه بودند و چه نبودند به نماز خیلی اهمیت می دادند حتی در شرایط حاد و غیر ممکن نمازش ترک نمیشد و در مواقعی که در مورد رهبری یا ولایت فقیه شبهه ای ایرادی می شد با تمامی دلایل قانع کننده و صبوری جواب می داد و اگر طرف مقابل نمی پذیرفت به نشانه اعتراض حتی اگه جلسه مهمی می بود و به نفع ایشان اما جلسه را ترک می کرد. نقل از فرزند شهید. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
... کمال آنقدر دغدغه بیت المال داشت که کوچکترین مسائل مربوط به بیت المال از نظرش دور نمی ماند روزی در اردوگاهی مشغول جمع آوری ضایعات آهن بودیم به سمت او رفتم و پرسیدم: آقا کمال چه کار می کنی؟! گفت: " این ضایعات آهن در اینجا در حال از بین رفتن اند آنها را جمع می کنم تا بفروشم و پولشان را به برگردانم " : 🍃🌹بررسی زندگی شهید شیرخانی نشان می‌دهد که توجه به امر به معروف و نهی از منکر یکی از ویژگی‌های بارز او بوده است. این صفت بارز که مورد تأکید دوستان و اعضای خانواده‌اش است گاه باعث می‌شد کمال به دردسر بیفتد و یک‌بار نیز از سوی تعدادی از اوباش محله مورد ضرب و شتم قرار می‌گیرد. 🍃🌹 خواهر بزرگتر شهید در این رابطه می‌گوید:«کمال همیشه به ما که خواهرش بودیم توصیه حجاب می‌کرد. البته ما خانواده مذهبی هستیم و حجاب در خانواده ما رعایت می‌شود. اما برادرم کمال جوان غیرتی بود و خیلی روی این مسائل حساسیت داشت. من گاهی با او سر این مسئله بحث می‌کردم. اما او استدلال می‌آورد که اگر خدا از ما خواسته مراقب مسائل دینی‌مان باشیم، ما هم وظیفه داریم که همدیگر را به رعایت اصول دعوت کنیم. وقتی هم که به شهادت رسید، من از شدت ناراحتی می‌خواستم فریاد بزنم. اما دختر شهید جلو آمد و گفت: عمه جان پدرم وصیت کرده نباید صدای ما را نامحرم بشنود.»  🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
خصوصيات اخلاقی و اجتماعی در مقابل جباران و ظالمان گردن‌فرازي مي‌كرد و نسبت به آنان سر فرو نمي‌آورد و تهديدهاي آنان را به چيزي نمي‌گرفت ليكن نسبت به تهيدستان و مظلومان فروتن بود خود را در غم و سختي آنان شريك مي‌دانست و براي رفع حاجت و نياز آنان مي‌كوشيد‌. علاقة زيادي به تعليم نوآموزان داشت بدين سبب بود كه علاوه بر تعليم قرآن به نوجوانان و جوانان‌،‌ به شغل معلمي در مدرسه روي آورد هر چند به سبب فعاليت‌هاي سياسي‌اش او را از ادامة آن كار باز داشتند ليكن همواره در پي آن بود كه دانسته‌هاي خود را به ديگران بياموزد‌. قلبي مهربان داشت‌؛‌ نسبت به خطاهاي جزيي بندگان خدا و آشنايان خود اغماض مي‌كرد و كريمانه مي‌گذشت هرچند ظالمان از او به ستوه آمدند و او را به شهادت رساندند اما هيچ مسلماني را از خود آزرده نساخت كه در حديث آمده است‌: «‌المُسلِمُ مَنْ سَلَمَ النَّاسُ مِنْ يَدِهِ و لِسانِهِ»: مسلمان كسي است كه مردم از دست و زبانش آسوده و در امان باشند‌. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🕊🌺 📌خیلی صبـــور و مهربون بودن، اززمانی که بچه ها نوزاد بودند میگفتند که هر جـــــایی برای عزاداری آقا امام حســین علیه السلام میرید این بچه ها رو هم با خودتون ببرید،😊 📌چون بچه وقتی بدنیا میاد از روز اول متوجه همه چیزهستش ومن خیلی دوست دارم بچه ها ازهمین الان بادین ومذهب خودشون آشناباشندوخوب درکش کنند✅ 📌همیشه احترام همه رونگه میداشتن براشون بزرگ و کوچیک نداشت میگفتند همه دارای شخصیت هستند وباید احترامشون رونگه داریم👌 📌بچه هاروخیلی دوست داشت میگفت بچه هاروح پاکی دارندکه آدم روبه خدانزدیگترمیکنن☝️ 📌من هیچوقت ندیدم درمقابل پدرومادرشون پاهاشون رودرازکنندخیلی مودب وبااحترام باهاشون صحبت میکرد.💔 * 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
به نام خدای شهیدان به منظور دسترسی راحت راویان و مخاطبان محترم به مطالب موجود در کانال ، فهرستی از سرفصل هایی که در موضوعات مختلف بکار گرفته شده است بصورت در در دسترس‌خواهد بود . _همچنین با اضافه کردن # به اسم عملیات محتوای آنرا میتوانید بیایید _با اضافه کردن + اسم عملیات میتوانید خاطرات آن عملیات را مشاهده نمایید. مثال: هشتک خاطرات_مرصاد همچنین با اضافه کردن # به نام شهید میتوانید محتوای مربوطه را بدست بیاورید مثلا : ( ) 🇮🇷 کانال محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani