معرفی #کتاب_های_امین
روایت تفکر، فرهنگ و تمدن (4): «این عصر، قرمز است»
اين کتاب در بخش اول به بيان وقايع «قرن نوزدهم تا پايان جنگ جهانی دوم» در فصلهایی با نامهای «اوضاع سياسی جهان»، «به سوی بحران»، «مستعمرات»، «سرانجام جهان»، «جهان در عصر بين دو جنگ»، «دين و کليسا»، «نهضتهای مقاوت در مستعمرات و جنگ دوم جهانی» میپردازد.
در بخش دوم اين اثر با عنوان «ايران اسلامی در دورهی قاجاريه» در فصلهایی نظير آغاز قاجار در ايران، ناصرالدين شاه، شروع ايران جديد و از مظفرالدين شاه تا ظهور رضاخان، بررسي شدهاند.
از موضوعات اين بخش کتاب ميتوان به مباحثي چون «اقتصاد آمريکا»، «استعمارگران پير»، «انقلاب روسيه»، «فلسطين»، «علوم طبيعي»، «اوضاع داخلی ايران»، «بعد از معاهدهی دوم»، «ايران و روسيه در فاصلهی دو جنگ»، «ظهور روشنفکری در ايران»، «شروع داستان مشروطهخواهی»، «تلاشهای شاه مخلوع»، «نجات مشروطه» و «ايران بعد از مشروطه» اشاره کرد.
(توضیحات از وبگاه دیدبان)
#یک_هفته_بازخوانی_تاریخ
#غربشناسی
#مشروطه_خوانی
#چه_بخوانیم
#معرفی_کتاب
https://eitaa.com/risheh
معرفی #کتاب_های_امین
روایت تفکر، فرهنگ و تمدن (5): «در جهت عکس حرکت کن»
در بخشي از اين کتاب آمده است: «انديشمندان غربی همان اوايل قرن بيستم به بنبست رسيدند و در پی تئوریهای جايگزين بودند. در دوران بنبست، پيروزی انقلاب اسلامی، مردم ايران و جهان را با پديدهی جديدی مواجه کرد؛ ادارهی امور يک کشور بر اساس دين، چيزی که سالها محال مینُمود. اين در اوج بنبست غرب بود، دورانی که شوروی هم فروريخت و از بين رفت. انقلاب اسلامی ايران با نه گفتن به غرب آغاز شد و بر مبنای برداشت شيعی از دين اسلام ادامه پيدا کرد. خيلیها که میخواستند به غرب نه بگويند، از اين نه گفتن تقليد کردند، برخي هم از روش دينی مردم ايران و نه گفتن به غرب يک ارزش شد. حالا ديگر خيليها بر خلاف جهت حرکت میکنند.»
اين کتاب از سه بخش با عنوانهای «آغاز دورهی پهلوی»، «دنيای مدرن بعد از جنگ جهانی دوم» و «انقلاب اسلامی» تشکيل شده است.
«از مشروطه تا جمهوری رضا خان»، «ظهور امپرياليسم آمريکا»، «جنگ سرد و دکترين ترومن»، «حکومتهای کودتا»، «دين و کليسا»، «تربيت رسانهها»، «مسيحيت صهيونيستی»، «مسيح باز مصلوب»، «ادبيات و رمان؛ فرار به تخيل»، «جنبش اسلامی نفت»، «تبعيد امام»، «تئوریهای اصلاحی در ايران»، «نخستوزيری بختيار و انفجار نور» از مباحث اين کتاب به شمار میروند.
(توضیحات از وبگاه دیدبان)
#یک_هفته_بازخوانی_تاریخ
#غربشناسی
#انقلاب_اسلامی
#چه_بخوانیم
#معرفی_کتاب
https://eitaa.com/risheh
هدایت شده از مدرسه اقتصاد
📸 #عکس_نوشت| امام خمینی: در میدانی قدم گذاشتهاید با مشکلات بسیاری که تنها #مقاومت نجاتتان خواهدداد.
🆔 @rasanews_agency
🔴مدرسه اقتصاد: بیشک، #راه_حل_مسائل_اقتصادی، موارد ذیل است:🔻
🔰دوری از لیبرالیسم در اقتصاد و بازگشت به اقتصاد اسلامی
🔰تعطیلی بانکداری خصولتی و مافیایی
🔰تکیه به توان مردم ایران و احیای نهادهای سنتی مردمی اقتصادی ماننده وارهها، صندوقهای مردمی خیریه و قرضالحسنه و...
🔰ناامیدی دولتیها از غربیهای بیتعهد و خروج از برجام و سایر قراردادهای ظالمانه ظاهار بینالمللی و واقعا بینالدول مستکبر
🔰جلوگیری از قاچاق و فساد و نفوذیها
🔰حمایت مردمی و دولتی از تولید داخل
🔰تقویت کارگاههای زودبازده و اقتصاد مقاومتی
🔰ایستادگی در برابر خواست نامشروع دشمنان و حفظ اقتدار اطلاعاتی و نظامی و امیدواری مردمی و دولتی
🔰تعامل با همسایگان در تجارت و تولید مشترک
🔰حذف دلار از سیستم واردات و صادرات
🔰پیمانهای پولی دوجانبه و چند جانبه و منطقهای
🔰توکل بر خدا در مسیر حذف فاصله طبقاتی
🔰مبارزه با اشرافزدگی در برنامهریزی نهادهای دولتی
🔴♦️ این مهم، جز با انتخاب مجلس و دولت حزباللهی و مقاوم ایجاد نخواهد شد؛ مردم مواظب باشید دوباره اسیر تکنیکهای آشنای عملیات روانی غربزدهها و #تغییر_اولویت_ها در #جنگ_اقتصادی نشوید و فریب نخورید.
🆔 @schoolofeconomics
شیخ ابراهیم زنجانی؛ زمان، زندگی، خاطرات (به ضمیمهی بحثی در ولایت تکوینی پیامبر و ائمهی معصومین (علیهمالسلام))
نویسنده: مرحوم حجةالاسلام علی ابوالحسنی (منذر)
ناشر: مؤسسهی مطالعات تاریخ معاصر ایران
#معرفی_کتاب
#یک_هفته_بازخوانی_تاریخ
#مشروطه_خوانی
رهبر معظم انقلاب
: «چه شد که غربیها، مشخصاً انگلیسیها، در مشروطه کامیاب شدند؛ در حالی که مردم که جمعیت اصلی هستند، میتوانستند در اختیار علماء باقی بمانند و اجازه داده نشود که شیخ فضلالله جلو چشم همین مردم به دار کشیده شود، مشکل کار از اینجا پیش آمد که اینها توانستند یک عدهای از اعضای جبههی عدالتخواهی یعنی همان اعضای دینی و عمدتاً علما را فریب بدهند و حقیقت را برای اینها پوشیده نگه دارند و اختلاف ایجاد کنند. البته در بعضی از این علماء ضعف شخصیتی و ضعفهای اخلاقی و هوای نفس بیتأثیر نبود؛ حالا ولو نه در مثل مرحوم آیةالله سید عبدالله بهبهانی یا آيةالله سید محمد طباطبایی؛ اما در طبقات پایین، بلاشک بیتأثیر نبوده که نمونهی واضحش امثال شیخ ابراهیم زنجانی است. اینها بالاخره جزء علما بودند. شیخ ابراهیم هم تحصیلکردهی نجف بود، هم مرد فاضلی بود؛ اما تحت تأثیر حرفهای آنها قرار گرفتند و غفلتزده شدند و هوای نفسانی در اینها اثر گذاشت و اختلاف از اینجا شروع شد!» ۸۵/۲/۹
@Jahade_tabeini
New Doc ۲۰۱۹-۰۸-۰۲ ۰۸.۵۸.۵۵.pdf
652.6K
#مشروطه_مشروعه
#حتما_بخوانید
#جزوه
🔺 علت اختلاف علما چه بود؟
📝 مدت مطالعه: ۳ دقیقه
@eslamesyasi
#شیخ_فضل_الله_نوری یک نماد و پرچم است. و گرامیداشت او، تکریم همهی آن معتقَداتی است که او بدانها ایمان داشت و بر این ایمان خود، مردانه ایستاد؛ همهی طعنها، تهمتها و ناسزاها را به جان خرید، ترور شد و جان به در برد، بارها از سوی دوستان به پناهندگی تشویق شد و تن به ذلت نداد، و در نهایت آگاهانه بر سر این آرمان، سر به دار سپرد.
شیخ فضلالله نماد #مقاومت در برابر #غرب_زدگی و سرسپردگی به استعمار است؛ نماد #بصیرت در فضای دوداندود سختترین #فتنه ها است؛ نماد #استقامت در غربت جهالتها و سستیهاست؛ نماد ایستادگی تا پای جان بر سر اسلام ناب است. و ما باید این نماد را هرچه بیشتر گرامی بداریم اگر میخواهیم در برابر غربباوری و جهالت و سستی و #اسلام_آمریکایی بایستیم. شیخ فضلالله پرچم بلند #انقلاب_اسلامی است در برابر همهی تهاجمات.
شیخ فضلالله سیدالشهدای تاریخ معاصر ایران است و هیچکس در این بوم، از او به حسین بن علی (علیهماالسلام) شبیهتر نیست؛ پس باید بر همان نهج که بر ابیعبدالله (علیهالسلام) مرثیه میخوانیم، بر او نیز مرثیه بخوانیم و بگرییم. این گریستن، خیلی چیزها به ما یاد میدهد و یادآوری میکند و دل ما را به خیلی چیزها گره میزند و از خیلی چیزها بیزار میکند، همچنان که اشک بر سالار شهیدان چنین است.
پس بخوانیم روضه را...
@risheh
#مرثیه_شیخ_فضل_الله
مدیر نظام نوّابی: «پس از ختم استنطاق و محاکمهی شیخ شهید، او را به نظمیه بردیم و روی نیمکتی نشاندیم. آقا گذشته از درد پای ناشی از ترور، مریض و خسته بود، و افزون بر این، از سخن مُستنطِق که هنگام محاکمه تهدید کرده و گفته بود: «هرکس کلمهای از جریان (استنطاق) در خارج نقل کند، به همان مجازاتی میرسد که او الآنه خواهد رسید»، و نیز بساطی که موقع برگشتن در توپخانه میدید، یقین داشت او را میکشند. خود من در این هنگام... بهکلّی روحیهام را باخته بودم، هیچ امیدی نداشتم. شبِ قبلش دار را در مقابل بالاخانهای که آقایان در آن حبس بودند بر پا کرده بودند. صحنهی توپخانه مملوّ از خلق بود. ایوانهای نظمیه و تلگرافخانه و تمام اطاقها و پشت بامهای اطراف مالامال جمعیت بود. دوربینهای عکاسی در ایوان تلگرافخانه و چند گوشه و کنار دیگر مجهّز و مسلّط به روی پایهها سوار شده بودند. همهچیز گواهی میداد که هیچ جای امیدی نیست. تمام مقدمات اعدام از شب پیش تهیه شده بود. یک حلقه مجاهد، دور دار دایره زده بودند. چهارپایهای زیر دار گذاشته شده بود. مردم، مسلسلْ کف میزدند و یکریز فحش و دشنام میدادند. هیاهوی عجیبی صحن توپخانه را پر کرده بود که من هرگز نظیر آن را نه دیده بودم و نه دیگر به چشم دیدم... ناگهان یکی از سران مجاهدین... به سرعت وارد نظمیه شد و راهپلههای بالا را پیش گرفت تا برود اطاقهای بالا. آقا سرش را از روی دستهایش برداشت و به آن شخص آرام گفت: «اگر من باید بروم آنجا (با دست میدان توپخانه را نشان داد) که معطّلم نکنید؛ و اگر باید بروم آنجا (با دست اطاق حبس خود را نشان داد) که باز هم معطّلم نکنید». آن شخص جواب داد: «الآن تکلیف معین میشود» و با سرعت رفت بالا و بلافاصله برگشت و گفت: «بفرمایید آنجا!» (میدان توپخانه را نشان داد). آقا با طمأنینه برخاست و عصازنان به طرف در نظمیه رفت. جمعیت، جلوی درِ نظمیه را مسدود کرده بود. آقا زیر در مکث کرد. مجاهدین مسلّح، مردم را پس و پیش کرده، راه را جلو او باز کردند. آقا همانطور که زیر در ایستاده بود، نگاهی به مردم انداخت و رو را به آسمان کرد و این آیه را تلاوت فرمود: «وَ أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللهِ إِنَّ اللهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ» و به طرف دار راه افتاد... آقا هفتادساله بود و محاسنش سفید شده بود. همینطور عصازنان با آرامی و طمأنینه به طرف دار میرفت و مردم را تماشا میکرد تا نزدیک چهارپایهی دار رسید. یکمرتبه به عقب برگشت و صدا زد: «نادعلی!» ... ببینید در آن دقیقهی وحشتناک و میان آنهمه جار و جنجال، آقا حواسش چهقدر جمع بود که نوکر خود را میان آنهمه ازدحام شناخت و او را صدا کرد... هیچوقت آن ساعت را فراموش نمیکنم... نادعلی فوراً جمعیت را عقب زد و پرید و خودش را به آقا رسانید و گفت: «بله آقا!...». مردم که یک جار و جنجالِ جهنمی راه انداخته بودند، یکمرتبه ساکت شدند و میخواستند ببینند آقا چهکار دارد. خیال میکردند مثلاً وصیتی میخواهد بکند. حالا همه منتظرند ببینند آقا چهکار دارد... دست آقا رفت توی جیب بغلش و کیسهای درآورد و انداخت جلو نادعلی و گفت: «علی، این مُهرها را خُرد کن!».... الله اکبر کبیراً! ببینید در آن ساعت بیصاحب، این مردْ ملتفت چه چیزهایی بوده! نمیخواسته بعد از خودش مهرهایش به دست دشمنانش بیفتد تا سندسازی کنند... نادعلی همانجا چند تا مهر از توی کیسه درآورد و جلوی چشم آقا خورد کرد. آقا بعد از اینکه از خورد شدن مهرها مطمئن شد به نادعلی گفت «برو!» و دوباره راه افتاد و به پای چهارپایه زیر دار رسید...»
#شیخ_فضل_الله_نوری
#مشروطه_خوانی
#یک_هفته_بازخوانی_تاریخ
@risheh
ریشهها
#مرثیه_شیخ_فضل_الله مدیر نظام نوّابی: «پس از ختم استنطاق و محاکمهی شیخ شهید، او را به نظمیه بردیم
#مرثیه_شیخ_فضل_الله
مدیر نظام نوابی: پس از اعدام، جنازهی شیخ را به حیاط نظمیه آوردند و «مقابل در حیاط، روی یک نیمکت بیپشتی گذاشتند. اما مگر ول کردند؟! جماعت کثیری مجاهد و غیرمجاهد از بیرون فشار آوردند و ریختند توی حیاط. محشری بر پا شده بود. مثل مور و ملخ از سر و کول هم بالا میرفتند. همه میخواستند خود را به جنازه برسانند... آنقدر با قنداقهی تفنگ و لگد به نعش آقا زدند که خونابه از سر و صورت و دماغ و دهنش روی گونهها و محاسنش سرازیر شد. هرکه هرچه در دست داشت، میزد. آنهایی هم که دستشان به نعش نمیرسید، تف میانداختند. در اثر این ضربات همهجوره و همهجانبه، جسد از روی نیمکت به زمین افتاد... به همهی مقدسات قسم، که در این ساعت، گودال قتلگاه را به چشم خود دیدم.»
#شیخ_فضل_الله_نوری
#مشروطه_خوانی
#یک_هفته_بازخوانی_تاریخ
@risheh
كفر ديدى چه كرد با اسلام؟!/ اى عجب! لا اله إلّا الله!
اعلم عصر را به دار زدند/ در كجا؟ پايتخت شاهنشاه!
كفر شد آشكار و دين پنهان/ گشت اسلام خوار و علم تباه
رفت منصوروار بر سر دار/ آنكه حق گفت و شد ز حق آگاه
داد از خواب غفلتِ امروز/ آه از انتقامِ فردا، آه!
پىِ تاريخِ اين بَليّه ز غيب/ گفته شد: «الشهيد فضل الله»
میرزا لطفعلی صدرالاَفاضل نصیری
@risheh
سید جلال آلاحمد: «من با دکتر «تندر کیا» موافقم که نوشت: «شیخ شهید نوری نه به عنوان مخالف «مشروطه»- که خود در اوایل امر مدافعش بود- بلکه به عنوان مدافع «مشروعه» باید بالای دار برود.»
و من میافزایم: و به عنوان مدافع کلیت تشیع اسلامی. به همین علت بود که در کشتن آن شهید، همه به انتظار فتوای نجف نشستند آن هم در زمانی که پیشوای روشنفکران غربزدهی ما ملکم خان مسیحی بود و طالبوف سوسیالدموکرات قفقازی! و به هر صورت از آن روز بود که نقش #غربزدگی را همچون داغی بر پیشانی ما زدند و من نعش آن بزرگوار را بر سر دار، همچون پرچمی میدانم که به علامت استیلای غربزدگی پس از دویست سال کشمکش بر بام سرای مملکت افراشته شد. و اکنون در لوای این پرچم، ما شبیه به قومی «از خود بیگانه»ایم؛ در لباس و خانه و خوراک و ادب و مطبوعاتمان، و خطرناکتر از همه در فرهنگمان، #فرنگیمآب میپروریم. و فرنگیمآب راه حل هر مشکلی را میجوییم.»
#شیخ_فضل_الله_نوری
#مشروطه_خوانی
#یک_هفته_تاریخ_خوانی
risheh@
#کتاب_های_امین
بهترین اثر در معرفی #شیخ_فضل_الله_نوری ، مجموعهی هفتجلدی مرحوم حجةالاسلام و المسلمین #علی_ابوالحسنی (#منذر) است:
در مقدمهی ناشر این کتب (مؤسسهی مطالعات تاریخ معاصر ایران) آمده است:
#مشروطیت از حیث تأثیر عمیق و ماندگار آن در سیاست و فرهنگ این سرزمین، نقطهی عطفی در تاریخ کشورمان به شمار میرود و کاوش پیرامون ریشهها و پیامدهای آن، در جهت شناخت و بهبود وضعیت کنونی، ضروری به نظر میرسد. بررسی مشروطیت بدون پرداختن به مواضع فکری و سیاسی حاج #شیخ_فضل_الله_نوری ممکن نیست. شیخ، در مراحل گوناگون تاریخ مشروطیت، دخیل و موثر بوده و اگر مشروطیت را در تاریخ کشورمان بستر بروز نخستین نزاع جدی و بنیادین میان دین و مدرنیزم به شمار آوریم، شیخ در آن هنگامه، پرچمدار دفاع از دین محسوب میشده و هزینهی سنگینی چون اعدام در ملأ عام را در این راستا به جان میخرد. در بررسی حوادث مشروطه باید حتیالامکان به اسناد دست اول تاریخی و مستنداتِ قابل اعتناء رجوع کرد، اما متأسفانه باید گفت که تاریخ مشروطیت غالباً نه از منظری بیطرفانه و واقعبینانه، بلکه جهتدار و یکسویه نوشته شده و تحریفات فراوان در آنها به روندی معمول تبدیل شده است. آنچه در باب کتمان و تحریف حقایق گفتیم، بیش از همه دربارهی شیخ فضلالله نوری صادق است، چندانکه با بررسی نقادانهی اظهارات غالب مورخین مشروطه دربارهی وی، میتوان دامنهی وسیع #تحریف حقیقت را در تواریخ مشروطیت دریافت و از آشنایی با این فاجعه، چراغی برای بازنگری و بازنگاری مشروطیت بر افروخت و به واقعیات این دوران سرنوشتساز نزدیکتر شد. معطوف به دغدغهی مطرحشده و خلأ موجود، مؤلف گرامی این مجموعه، همت گمارده و سلسله مباحث تحلیلی-تاریخیِ زیر را پیرامون مشروطیت و حاج شیخ فضلالله نوری به رشتهی نگارش درآورده است:
1- آخرین آواز قو (بازکاوی شخصیت و عملکرد شیخ فضلالله نوری بر اساس آخرین برگ زندگی او و فرجام مشروطهخواهی)
2- شیخ فضلالله نوری و مکتب تاریخنگاری مشروطه
3- اندیشهی سبز، زندگی سرخ (زمان و زندگی شیخ فضلالله نوری)
4- خانه بر دامنهی آتشفشان! (شهادتنامهی شیخ فضلالله نوری)
5- دیدهبان، بیدار! (دیدگاه و مواضع سیاسی-اجتماعی شیخ فضلالله نوری)
6- کارنامهی شیخ فضلالله نوری (پرسشها و پاسخها)
7- کالبدشکافی چند شایعه دربارهی شیخ فضلالله نوری
#یک_هفته_بازخوانی_تاریخ
#مشروطه_خوانی
#معرفی_کتاب
@risheh
ریشهها
#کتاب_های_امین بهترین اثر در معرفی #شیخ_فضل_الله_نوری ، مجموعهی هفتجلدی مرحوم حجةالاسلام و المسلم
زمانی که پنج جلد از این هفت جلد چاپ شده بود، استاد ذبیحالله نعیمیان که خود از شاگردان مرحوم ابوالحسنی هستند، مقالهی مفصلی در بررسی و نقد این مجموعه نوشتند که در بیان نکات مثبت و برخی نقصیههای آن بسیار مفید است. خواندن این مقاله، مکملی است برای این مجموعه:
https://hawzah.net/fa/Article/View/85606/بررسی-پنج-اثر-از-علی-ابوالحسنی-(منذر)-درباره-شیخ-فضل-الله-نوری
#کتاب_های_امین
#یک_هفته_بازخوانی_تاریخ
#مشروطه_خوانی
#علی_ابوالحسنی
#منذر
@risheh
پیرامون مشروطه
#خلاف_مشهور (1)
این روزها غالباً گفته میشود که در ابتدای مشروطه، شعار عدالتخانه محور بود و پس از آنکه مردم به باغ سفارت انگلیس رفتند، انحراف ایجاد شد و مشروطه جای عدالتخانه را گرفت. این سخن هم درست است و هم نادرست. غلط بودنش را در این نوشته بیابید و صحتش را اگر خدا خواست خواهم نوشت:
(تذکر: مهاجرت صغری از 17 شوال 1323 ق آغاز شد و تا 16 ذیالقعده ادامه داشت. همهی گزارشهای زیر، پیش از مهاجرت کبری (آغاز در 23 جمادیالاولی 1324 ق) و تحصن در باغ قلهک است.)
1. ناظمالاسلام کرمانی: «شب سهشنبه دويّم ماه ذیالحجة الحرام سال هزار و سيصد و بيست و دو هجرى و هفتم فوريهی سال 1905 ميلادى ... سيد محمد طباطبایی ... فرمودند: «تا دولت ايران مشروطه و داراى قوانين اساسى نگردد و اين استبداد برداشته نشود، هرگز متوقع اصلاح و منتظر انتظام نبايد بود.» نگارنده عرض كرد: «كى و چه وقت دولت مشروطه خواهد شد؟» فرمود: «وقتى كه افراد ملت عالم و و از خواب گران غفلت بيدار و معنى مليت و قوميت را بدانند و بر نفع و ضرر ملكى كه ما بِهِ الاشتراك عمومى اهالى مملكت است واقف شوند و يا عدهی عالم بر جاهل غلبه نمايد و يا لااقل عالم و جاهل در عدد مساوى باشند.» (تاريخ بيدارى ايرانيان، ج1، ص: 159-162.)
2. ملکالمورخین: «در عُشر اول شوال المكرم 1323 [ه.ق]، مردم میگويند كه علماء گفتهاند دولت و سلطنت ايران هم بايد سلطنت مشروطه بشود. لكن اين صدا هنوز عام نشده [است].» (مرآت الوقايع مظفرى، ج2، ص: 873.)
3.ملکالمورخین: «در ماه شوال [1323]، ميان علما با دولت نزاع است و همه متحد شدهاند و هر روز كنکاش دارند كه صدراعظم را از ميان بردارند و مىگويند بلواى عام خواهد [شد] و گاهى هم ميان مردم شهرت سلطنت مشروطه مىباشد.» (مرآت الوقايع مظفرى، ج2، صص: 874-875)
4. مقالهای در ایام مهاجرت صغری: «... [پس از تنبیه تجار قند]، تجار دلالها را وسیلهی اجراء مقاصد محرکین قرار داده، مسجد سلطانی پناهنده شدند. ... آنجا واحداً بعد واحد محترمین را به مسجد کشانیدند و مسئلهی قند تبدیل به استدعای جعل قانون و سلطنت مشروطه شد و جداً مردم را تحریک کردند. ...» (کالبدشکافی چند شایعه درباره شیخ فضل الله نوری، صص 60-62.)
5. ملکالمورخین: «علماى طهران كه در حضرت عبدالعظيم عليهالسلام مىباشند، در عشر دوم و سوم شوال [1323] ... بعضى واعظين در آنجا رفتهاند و هرروزه به منبر مىروند و ... مىگويند ما به طهران نمىآیيم مگر به بعضى شروط:
-اولاً، ما نمىگویيم كه دولت ايران مشروطه باشد، زيرا كه هنوز قابل و مستعد اين كار نيست. ما مىگویيم بايد مجلسى در ايران تشكيل شود محتوى از چهار نفر عالم بىغرض و چهار نفر وزير بىغرض و چهار نفر از تجار بىغرض و هرگاه دولت بايد اقدام به امرى نمايد، به اطلاع اين مجلس باشد. اين كلام را نسبت به آقا سيد محمد مجتهد طباطبایى مىدهند.
...» (مرآت الوقايع مظفرى، ج2، ص: 888. قابل توجه آنکه، در این گزارش، عنوان عدالتخانه بیان نشده است.)
6.ناظمالاسلام کرمانی: «روز شنبه هفدهم ذیالقعدة الحرام سنهی 1323 مطابق با 13 ژانويه ماه فرانسه سال 1906 ميلادى: ... روزنامهی ادب را توقيف كردند براى آنكه نويسندهی آن از حدود خويش تجاوز نموده، مقالاتى را مينويسد كه مشتمل بر الفاظ منفور سلطنت است از قبيل «مشروطه» و «جمهورى» و «آزادى» و «مساوات» و «برابرى». انجمن مخفى هم اين ايام شعباتش متعدد است، طلاب و اهل علم و شاگردان مدارس از جهت بيدارى مردم و شبنامه نوشتن و [اینکه] چرا روزنامهی ادب توقيف شده است سعى خودشان را مينمايند.» (تاريخ بيدارى ايرانيان، ج2، صص: 308-311.)
7. احمد کسروی پس از آوردن نامهی سید محمد طباطبایی در ربیعالاول 1324 ق به عینالدوله، چنین مینویسد: «ميبايد نيك ديد كه در اين نامه، بهجاى «عدالتخانه»، ياد «مجلس» و «اتحاد دولت و ملت» كرده ميشود. راستى اين است كه اين دو سيد و همدستان ايشان، يك گام ديگرى به سوى پيش نهاده، و كمكم پرده از روى خواست آخرين خود، كه مجلس شورى و مشروطه میبود، برمیداشتند.» (تاريخ مشروطه ايران، صص: 81-82)
8. سید محمد طباطبایی در ربیعالثانی 1324 ق، در سخنرانی خود، بر این نکته تأکید میکند که: «به اين زودى مشروطه نميخواهيم، يعنى مردم ايران هنوز به آن درجه تربيت نشدهاند و قابل مشروطيت و جمهوريت نميباشند، زيرا كه مشروطيت در وقتى است كه افراد ملت عالم باشند. ... ما عدل و عدالتخانه ميخواهيم. ما اجراى قانون اسلام را ميخواهيم. ما مجلسى ميخواهيم كه در آن مجلس، شاه و گدا در حدود قانونى، مساوى باشند. ما نميگویيم مشروطه و جمهورى، ما ميگویيم مجلس مشروعهی عدالتخانه.» (تاريخ بيدارى ايرانيان، ج2، صص: 374-380.)
#مشروطه_خوانی
#یک_هفته_بازخوانی_تاریخ
#عدالتخانه
@risheh
عینالسلطنه: «همشيرهزادهی نايبالصدر قزوين از اشخاص خيلى مشروطهخواه بود، روزى آمد خدمت علىاكبر جلوخانى مجتهد در صورتى كه جمعى از طلاب هم بودند، گفت: آقا! بعد از قتل آقا شيخ فضلالله من روزى يك دور تسبيح به او لعن مىفرستادم. چند شب قبل خواب ديدم منبرى گذاشته و حضرت امير عليهالسلام بالاى منبر است. جمعى از طلاب و علماء نشستهاند و بعضى را هم حضرت به اسم صدا مىكند، مِنجمله آقا شيخ فضلالله را صدا زدند، جلوى منبر ايستاد و به حضرت عرض كرد: تقصير من چه بود كه به اين شكل مرا كشتند؟ حضرت فرمودند: مصائب ما را به خاطر بياور. عرض كرد: قبول كردم، اما يك نفر از اولاد شما چرا روزى صد مرتبه مرا لعن مىكند؟ حضرت فرمودند: «او از اولاد ما نيست.» حالا بفرمایيد تعبير اين خواب چيست؟ آقا و سايرين خنده كردند و بعد آقا فرمودند: پسر جان! عين حقيقت است، تعبير ديگرى ندارد. برخاسته و رفت.»
(روزنامه خاطرات عينالسلطنة، ج5، ص: 3782)
#شیخ_فضل_الله_نوری
#یک_هفته_بازخوانی_تاریخ
#مشروطه_خوانی
#مرجع_شهید
@risheh
امینالشرع خویی (برادر بزرگ امام جمعهی خویی): «از جملهی امور عجیبه، خوابی بود که حقیر بعد از قتل مرحوم شیخ بدیدم که این بنده گویا در تهرانم و در محلی فراخ و واسع ایستادهام و بیرقی خیلی بزرگ، بلند کردهاند که پیراهن آن گاهی که حرکت میکند بالای تمام شهر تهران را پُرز فرا میگیرد. بر یک رویش نوشتهاند «ذلکَ فَضلُ اللهِ یُؤتِیهِ مَن یَشاء» و بر روی دیگر «یا علی» نوشته شده. آنگاه دیدم جمع کثیری زیر این علم ایستادهاند. پس بادی وزیده و پرچم علم را حرکتی بداد و خون آن پرچم مانند آبشار بر سر مردم بریخت و دومرتبه پرچم را حرکت داده و قطرات خونها بر همهی آن اشخاص بپاشید و صدایی شنیدم گفت: «این خون #شیخ_فضل_الله_نوری است که گرفته شد»! و اُشهِدُ بِالله از آن وقت تا به حال که قریب ده سال یا بیشتر است، هنوز خونریزی از مملکت ایران مرتفع نشده است.»
(خانه بر دامنهی آتشفشان، ص 71، به نقل از «میراث اسلامی ایران» به کوشش رسول جعفریان، 9/137.)
#یک_هفته_بازخوانی_تاریخ
#مشروطه_خوانی
#مرجع_شهید
@risheh
رفع یک سوء تفاهم (1)
برای بسیاری از افراد که داستان شهادت شیخ را شنیدهاند، این سؤال مطرح است که مگر ممکن است که مردم بایستند و در مقابل چشم آنان، عالم بزرگ شهرشان را به دار بزنند و ایشان نهتنها اعتراضی نکرده، بلکه خوشحالی کنند؟!
پاسخ آن است که علیرغم سمپاشیهای فراوان روزنامههای زنجیرهای عصر مشروطه و اتهامات فراوانی که به شیخ وارد میآمد، مردم تهران حاضر به چنین فرجامی برای او نبودند. اعدام شیخ، در غفلت عموم مردم تهران اتفاق افتاد و آنچه از شلوغی در صحنهی اعدام گفته شده، بیشتر ناشی از حضور بهاصطلاح مجاهدینی است که از شمال و جنوب به تهران آورده شده بودند و بسیاری از آنان اساساً ایرانی و مسلمان نبودند (مانند برخی نیروهای قفقازی که توسط #میرزا_کریم_خان_رشتی به رشت و سپس به تهران گسیل شدند) و کسانی هم که مسلمان بودند، بسیاری نسبت به شیخ و جایگاه او آشنایی نداشته و تنها او را یک مفسد میپنداشتند.
از همین رو، هنگامی که مردم تهران از این فاجعه اطلاع یافتند، چنان فشار اجتماعی بر هیئت مدیره و مجاهدین وارد آوردند که ایشان از اعدام بقیهی بازداشتیها گذشتند و به تبعید آنان اکتفا کردند.
به این دو گزارش بنگرید:
...
@risheh
ریشهها
رفع یک سوء تفاهم (1) برای بسیاری از افراد که داستان شهادت شیخ را شنیدهاند، این سؤال مطرح است که مگ
رفع یک سوء تفاهم (2)
عینالسلطنه: «گفتند شيخ را به دار زدند ... مطلب بزرگ بود و باور نمىشد. دو مرتبه آمدند شيخ را با درشكه به خانهاش بردند. سه مرتبه آمدند شيخ را به استنطاق بردند. ... يك ساعت و نيم به غروب مانده شيخ را با درشكه به عمارت خورشيد و كميته جنگ بردند. سهربع به غروب مانده، آورده به دار زدند. پسرش ايستاده بود و به #قفقازیها در كشتن پدرش كمك مىكرد (بعد اين پسر را هم به سزا رساندند. در حياط عدليه كشته شد.) و بعد از آنکه ... دست زده هورا كشيدند، [پسرش] با سايرين دست مىداد و مبارك باد مىگفت. موزيك هم زدند و #قفقازیها و #مجاهدينِ ديگر رقص مىكردند. مردم ديگر «زنده باد عدالت» مىگفتند. غروب پسر شيخ اذن داده نعش را پايين آوردند و به خانهی خودش بردند. تا امروز در ايران كه مملكت اسلامى است همچو كارى نشده بود. اما حالا اگر مجلس برپا شود از بابت دردسر و زحمت علما در نشر قوانين، خلاص است و شايد دست علما از امورات دنيوى و دربارى و مملكتى كوتاه شود. ... شيخ را كشتند، كار كار بزرگى بود. گمان كردند ايران منظم میشود، اما غلط است، دستورالعمل باطل. اين خبر به عتبات و شهرهاى ديگر ايران برسد بلكه در همين طهران اسباب زحمت كلى میشود. ملا قربانعلى [زنجانی] بشنود، صدچندان هنگامه میكند. همهكس تبعيد او را يقين داشت، اما تصور قتل او را علنى، آن هم بدون محاكمه و استنطاق در عدليه با حضور مردم #محال میدانست. خود شيخ هم گفته بود به سفارتخانه نمیروم و متحصن نمیشوم. اگر مقام سؤال و پرسش باشد حاضرم. تمام خدمات خود را به مذهب اسلام و علاوه كردن آن اصل به قانون اساسى كه پنج نفر بايد از طراز اول مجتهدين در نشر قوانين حاضر باشند ثابت میكنم. اگر زور باشد غير تسليم چاره نيست. نيمساعت استنطاق در كميتهی جنگ كردند، آنهم همين بود كه تو مقصر هستى و بر خلاف مشروطه حرف زدى، و حال آنكه شيخ اهل نظام نبود و قشونى را به باد نداده بود. میبايست در عدليه موافق قانون اساسى و مشروطه استنطاق علنى شود و حكم قتل او از مجتهدين عالمتر او صادر گردد و نايبالسلطنه امضاء كند، نه به حكم يپرم و معزّالسلطان. اينها انتقام است، غرض شخصى و ميل جمعى. اما اسباب فناء و اضمحلال خواهد بود بهزودى. بارى پسر شيخ چند روز قبل به ملاقات پدرش خواسته بود برود، مانع شده بودند. برادرش مخفى شده بود. فقط مادر و خواهرش را ديد. روى پايش افتادند كه بس است ديگر به قتل پدرت راضى نشو. حتى مادرش گفته بود و قَسم خورده بود ... گوش نداد و كرد آنچه بايد بكند. تمام مايَملَك شيخ را هم كميتهی جنگ به اين پسر واگذار كرد و حال آنكه پدرش او را از مال خود در حال حيات محروم كرده بود. من با شيخ خصوصيت نداشتم ... فاضل و صاحب علم و تقليد بود و در ايران دو نفر مثل او عالم نداشتند. در مجلس درس او ششصد نفر طلبه حاضر میشد، اما دلم براى اين میسوزد كه اينها اسباب فناى مملكت و تخفيف مذهب میشود. شيخ وقتى كه از كميته بيرون میآمد گفته بود «اگر بار گران بوديم رفتيم.» التماس كرده بود مرا اينجا بكشيد. گفته بودند نمیشود آنوقت رو به مردم كرده گفته بود خداحافظ. محاكمهی من با شما در روز پنجاههزار سال. بعد بنا كرده بود آرام دعا خواندن تا در ميدان و هنگام مردن مشغول دعا بود.»
#شیخ_فضل_الله_نوری
#مرجع_شهید
#مشروطه_خوانی
#یک_هفته_بازخوانی_تاریخ
@risheh