لباس عطیه واسه عقد آوا و رسول با چادر
#جزئیات_رمان_مدافعات_امنیت
لباس نرگس واسه عقد آوا و رسول با چادر
#جزئیات_رمان_مدافعات_امنیت
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#مدافعان_امنیت🇮🇷 #پارت_94 چند روز بعد:: رسول: کم کم داشتن بهم اعتماد میکردن... ولی این شارلوته خی
#مدافعان_امنیت🇮🇷
#پارت_95
نشستن تو ماشین::
کاترین: یه آب معدنی و یه جعبه دستمال کاغذ خریدم...
گفتم:: بیا یکم آب بخور...
رسول: زیرلب تشکر کردم...
گوشی لبم خون اومده بود...پایین چشمم کبود شده بود..
کاترین: جعبه دستمال کاغذی رو باز کردمو چند تاشو دراوردم..
خواستم خون گوشه لبشو تمیز کنم ولی صورتشو کشید اونور...
رسول: خ...ود.. م.. انجام.. م.. ید... م
ـــــــــــــــــ
محمد: عه رسول... چرا صورتت اینجوری شده!
رسول: دعوام شد🙄
محمد: با کی😳
رسول: چند تا گردن کلفت میخواستن کیف کاترینو بدزدن...
محمد: حالا فقط خوردی یا زدی؟
رسول: نه، زدم.. خوبم زدم😂
پ.ن¹:.....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#مدافعان_امنیت🇮🇷 #پارت_95 نشستن تو ماشین:: کاترین: یه آب معدنی و یه جعبه دستمال کاغذ خریدم... گف
#مدافعان_امنیت🇮🇷
#پارت_96
آوا:یا خداااا... رسوول..
چیشده صورتت...
دعوا کردی؟
رسول: اروم باش عزیزم... چیز مهمی نیست..
آوا: صورتت نابود شده بعد میگی چیز مهمی نیست😐
چیشده رسول!
رسول: خوبم آوا جان
ــــــــ
آوا: رفتمو جعبه پانسمان رو اوردم..
ببینم صورتتو....
اول با پنبه تمیز کردم و بعدش پانسمان کردم...
رسول: زخم صورتم میسوخت اما واکنشی نشون ندادم تموم شدو گفتم:: دستت درد نکنه...
ــــ چند روز بعد ـــ
شارلوت: کاترین چت شده این چند روزه؟
کاترین: از وقتی به خاطر من اونجوری کتک کاری کرد مهرش صد برابر به دلم نشست...
شارلوت: کی؟ 😐
کاترین: این رانندهه
شارلوت: کامران صفاری؟😳
کاترین: اهوم..
نمیدونم چم شده... انگار دوباره عاشق شدم!
شارلوت: دوباره؟ 😐😳
کاترین: آر...
با اومدن جیسون حرفامون نصفه نیمه تموم شد
جیسون: شارلوت بیا گوشیت زنگ میخوره
شارلوت: بلند شدمو با صدای اروم گفتم:: بع ا همچیو کامل توضیح میدیا!
ـــــــــــــــــــ
شارلوت: هلو؟
مایکل: هاااای..
شارلوت: مایکل...
چطوری؟
مایکل: خوبم...
شارلوت: چ خبرا...
مایکل: خبرا که تو ایرانه
میخوام ی کاری بکنی برام....
همه اتفاقایی که تو بازار طلا میوفته رو برام بفرست..
شارلوت: باشه اگه پیدا کردم میفرستم
مایکل: اوکی...
پ.ن¹:.....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#مدافعان_امنیت🇮🇷 #پارت_96 آوا:یا خداااا... رسوول.. چیشده صورتت... دعوا کردی؟ رسول: اروم باش عزی
#مدافعان_امنیت🇮🇷
#پارت_97
چند هفته بعد::
آوا: آقا رسول حواست هست چند هفتس اصن اینجا نیستی؟
همش بیرون از سایتی...
فقل چند روز درمیون 1 ساعت نیم ساعت میای پیش محمدو میری...
بخو خودم اشاره کردمو گفتم: اصلا فک نکنی یکی اینجا منتظرته ها!
رسول: حرفی برای گفتن نداشتم شرمنده سرمو پایین انداختم...
ــــــــ سفارت انگلیس ـــــــــ
فردا:::
رسول: اعتمادشون نسبت به من چند برابر شده بود....
کاترین کارم داشت گفته بود برم تو اتاقش...
در زدمو وارد شدم...
خانوم کاری داشتید با من؟
کاترین: همین که وارد شد لبخند روس لب هام نقش بست...
گفتم:: بشین
از پشت میزم بلند شدمو اومدم نشستم رو به روش
رسول: جا قحطی بود... دقیقا اومده نشسته جلو من...
کاترین: قراره شغلتو عوض کنم.....
بعد از اون کاری که برام کردی... دیکه نباید یه راننده ساده باشی....
میخوام تورو بکنم دست راست خودم..😌
رسول: همونطور که به کفشلم زل زده بودم چشمام از تعجب گرد شده بود..
کاترین: از همین الان کارت شروع میشه..
این میزیم که اینجا میبینی میز توعه...
گفتم ميزامونو تو یه اتاق بزارن...
رسول: تو خیلی.....🤬
استغفرالله...!
ممنونم خانم🔪
ــــ سایت ــــ
محمد: خب این خیلی خوبه که...
دسترسی ماهم بیشتر میشه..
پ.ن¹:.....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#مدافعان_امنیت🇮🇷 #پارت_97 چند هفته بعد:: آوا: آقا رسول حواست هست چند هفتس اصن اینجا نیستی؟ همش بی
#مدافعان_امنیت🇮🇷
#پارت_98
فردا:
کاترین: میدم کامران بیاره برات گزارشارو
کامران: همونطور که داشتم با کامپیوتر ور میرغتم زیرلب گفتم:: تو خیلی غلط کردی.. مگه من نوکر توعم😐
کاترین: تلفنو قط کردمو گفتم: کامران جان پاشو اینارو ببر واسه جیمز..
رسول: کامران جانو.... 🤬
چشم خانم🙂🔪
ــــــــــــ
داوود: پاشدم برم پرینت هارو بدم به اقا محمد
سعید: داوود جان ایناروهم ببر بده اقا محمد... باریکلا بدوو
داوود: کوچیک تر از من گیر نیاوردی؟ 😐
سعید: خندیدمو ابروهامو بالا انداختم:: خیررر😂
تو که داری میری مال منم ببر دیگه😂😐
داوود: از کجا میدونی میرم پیش محمد! 😐
سعید: نکفته بودم من حس ششم خیلی قویه؟
داوود: نه نگفته بودی😂😐
سعید: خب حالا میگم😂
درضمن از طرز ایستادنتم میفهمم...
داوود: یکم پامو کج کردمو گفتم: خب حالا میخوام برم پیش کی؟
سعید: اممم... فرشید؟
داوود: آره واقعا حس ششمت کار میکنه 😂😐
سعید: حالا به جای بحث بامن اینارو ببر😂
من جای برادر بزرگترتم... بدو بدو ببر بده😂😐
داوود: خندیدمو برگه رو از دستش گرفتم...
سعید: داوود چقد اروم میری بدو یکم😂😂
داوود: برگشتم سمت سعیدو خندیدم😂
پ.ن¹:.....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#استوری_سوگل_طهماسبی
#استوری_بازیگران
#فدایی_علی
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
#استوری_مجید_نوروزی
#استوری_بازیگران
#فدایی_علی
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#مدافعان_امنیت🇮🇷 #پارت_98 فردا: کاترین: میدم کامران بیاره برات گزارشارو کامران: همونطور که داشتم
#مدافعان_امنیت🇮🇷
#پارت_99
نرگس: الو محسن؟
کجایی... کی میای دیگه!
اصن بلیط گرفتی؟
محسن: اره عزیزم
نرگس: خب الان کجایی دقیقا
محسن: دقیقا بخوام بگم....
امممممم....
دم در خونه😂❤️
نرگس: واقعا😍
محسن: بعله واقعا😍😂
نرگس: سریع رفتم پشت پنجره...
همونطور که برام دست تکون داد منم همون کارو کردم.. گوشی هنوز دم گوشم بود گفتم:: چرا نمیای بالا خب😐😍
محسن: تشریف بیارید درو واسه آقای خونه باز کنیذ😍😂
نرگس: کلیداتو گمکردی؟! 😐
محسن: کلیدارو بالا اوردم گفتم: نخیر.. ولی دلم میخواد شما درو باز کنی واسم..
نرگس: لبخند زدمو چادرمو سر کردم بدو بدو رفتم جلو در...
پ.ن¹: پارت کوتاه از نرگس و محسن🙂
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#مدافعان_امنیت🇮🇷 #پارت_99 نرگس: الو محسن؟ کجایی... کی میای دیگه! اصن بلیط گرفتی؟ محسن: اره عزیز
#مدافعان_امنیت🇮🇷
#پارت_100
یک هفته بعد:
کاترین: یک هفته گذشته و من بیشتر به این لعنتی علاقه مند میشم...
اخه چمه منننن
مگ نمیگن ادم ی بار عاشق میشه!
شایدم این عشق نیست...
همونطور با خودم حرف میزدمو اینور اونور میرفتم...
ولی نه... عشقه... عشقه که اینجوری روانمو ریخته به هم...
من قبلا عاشق شدم میدونم چه جوری میشم...
دستمو مشت مردمو سمت چونم بردم...
مسخره ست....
رقعت انگیزه!
شارلوت: به چهارچوب در تکیه دادمو یه قلپ از چایی خودمو گفتم: چی رقعت انگیزه؟
کاترین: دستامو پایین اوردمو کلافه گفتم: اینکه یه مامور رده بالای ام آی سیکس عاشق رانندش بشه😶
شارلوت: چایی پرید تو گلوم... کمی سرفه کردمو گفتم...
چی؟! 😳
ــــــــــ
رسول: تو اتاق نشسته بودم، کاترین تو اتاق نبود..
مثل اینکه کسی پشت در بود.. بفرمایید؟
هادی(منبعشون تو سفارت انگلیس): خانم ویند نیستن؟
رسول: ابروهامو بالا انداختمو گفتم: نه
هادی: اگر اومدن بگید این برگه هارو امضا کنن میام میبرم..
رسول: به نشانه تایید سرمو تکون دادم..
هادی: نزدیک به میز رسول شدمو با صدای اروم گفتم: دستتو بیار...
رسول: چشمم به در بود... اروم دستمو اوردم بالا...فلشو توی دستم گذاشتو سریع دستمو مشت کردمو سمت جیبم بردم.
هادی: اطلاعات مهمی هستن..نمیتونستم از طریق ایمیل بفرستم.. رسول خیلی باید مراقب باشیا
رسول: خیالت تخت...
پ.ن¹: یه مامور رده بالای ام آی سیکس عاشق رانندش شده😐
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#مدافعان_امنیت🇮🇷 #پارت_100 یک هفته بعد: کاترین: یک هفته گذشته و من بیشتر به این لعنتی علاقه مند م
#مدافعان_امنیت🇮🇷
#پارت_101
1 ماه بعد::
کاترین: دیگه داشتم دیوونه میشدم..
باید غرورمو زیر پام بزارمو حرفامو بهش بگم...
تو اتاق نشسته بودم که اومد تو...
رسول: برگه هارو گذاشتم رو میزمو نشستم..
سنگینی نگاهشو حس میکردم اما سرمو بلند نکردم..
کاترین: وقت داری باهم حرف بزنیم؟
رسول: اولش تعجب کردم...
بعد گفتم: بفرمایید؟
کاترین: نفس عمیقی کشیدمو شروع کردم...
ببین... من... من... تورو دوست دارم... خیلیم دوست دارم...
نمیدونم این عشق از کجا به وجود اومد... اون روزی که به خاطر من دعوا کردی..یا....
نمیدونم...فقط اینو میدونم که من الان عاشق شدم.. اون عاشق تو..
رسول: چشمام از تعجب گرد شده بود...
زبونم قفل شده بود..
کاترین: کمی به میزش نزدیک تر شدم...
نظر تو درمورد من چیه؟
رسول: خواستم حرف بزنم اما حرفمو خوردم... من الان کامرانم نه رسول.. پس باید کامران باقی بمونم تا ماموریتم خراب نشه...
حرفایی که میخواستم بزنم عذاب بود واسم ولی شروع کردم به حرف زدن: خ..خانم..آخه من درحد شما نیستم..... لیاقت شمارو ندارم.. اخه من کجا و شما کجا!
کاترین: لبخند زدمو نفس عمیق کشیدم...
رسول: هر چرت و پرتی که خواستی بلغور کردی حالا گمشو بیرون بابا گردنم خورد شد😐🔪
ـــــــــــــــــــ
رسول: محمددددد این دختره خیلی پروعههههه...
اومده به من میگه عاشقت شدمم🤬
محمد: خندیدمو گفتم: خب ت چی گفتی؟ 😂
رسول: چی میتونم بگم!
محمد: پس بیچاره خواهر من😂
رسول: محمدددد😐🤬
محمد: شوخی کردم بابا😂
پ.ن¹: پس بیچاره خواهر من🙂💔
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ