🔺️🔴 در نگاه اصولی (نوشته‌ی دوم) 🔴🔻 نتیجه‌ی آن‌چه از کلمات مرحوم در نوشته‌ی اول به دست می‌آید ایشان برای این مصطلح اصولی چند ویژگی قرار داده و آن را با این ویژگی‌ها از دیگر اقسام تنافی -مخصوصاً از - جدا می‌کند؛ این ویژگی‌ها را می‌توان این گونه جمع‌بندی کرد: 🔶️🔸️ ۱) : ارتباط تفسیری حاکم با محکوم اولین ویژگی‌ای که مرحوم در توضیح معنای مُجدّانه با عبارات گوناگون بر آن پافشاری دارد این نکته است که حاکم، مُفسِّر و تبیین‌کننده‌ی مدلولِ محکوم است. 🔸️ ایشان با عبارتی چون: "مُتعرِّضاً لحال دليل آخر"، "مبيِّناً لمقدار مدلوله"، "مسوقاً لبيان حاله"، "متفرِّعاً عليه"، "مفسِّرٌ للمراد" و "کاشفاً عن حال الآخر" بر این ویژگی تاکید می‌کند. 🔸️ همچنین در عبارات شاگرد بزرگ ایشان مرحوم میرزای آشتیانی در بحر الفوائد (تعادل و تراجیح/ص۶/نسخه‌ی مخطوط) اوصافی مانند "شارح" و "مفسِّر" و "حاکی" و "ناظر" را برای دلیل حاکم ذکر می‌کند. 🔸️ همچنین مرحوم در بیان فرق بین و در ابتدای بحث می‌فرماید: حاکم همیشه بر محکوم مقدَّم است، حتی اگر ظهور حاکم، اَضعف از ظهور محکوم باشد؛ این سخن ایشان از این روست که بنا بر نگاه ایشان دلیل حاکم، شخصیّت و کارکردی جز تفسیر و تبیین و دخل و تصرّف در دلیل محکوم ندارد، و غرض از حاکم تنها و تنها بیانِ چارچوبِ مدلولِ محکوم است، به طوری اگر فرض کنیم دلیل محکوم (لَا تَأكُلُوا الرِّبَا) نمى‌بود دلیل حاکم (لا رِبا بین الوالد و الولد) بی‌فایده و بی‌معنا می‌شد؛ پس مجرّدِ وجودِ حاکم برای دخل و تصرّف در محکوم کافی است. 🔸️ بنا بر این نکته، ایشان در بحث (ج۲/ص۴۶۳) در بیان فرق با دیگر اقسام تنافی و تعارض بیان می‌فرمایند: جمع‌بندی دلالی بین حاکم و محکوم هیچ نیازی به مرجِّح یا قرینه ندارد، و می‌نویسد: "بل هو (أي: الحاكم) مُتعیِّن للقرینیّة بمدلوله له (أي: لحال المحكوم)". ادامه دارد... ✴️@fegh_osoul_rafiee