eitaa logo
ارشيو ،زندگينامه شهداي نيرو ويژه صابرين
75 دنبال‌کننده
204 عکس
38 ویدیو
10 فایل
ارتباط @Hamadani_52
مشاهده در ایتا
دانلود
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🌹🕊 به روایت مادر شهید🌹 ☄️بخش دوم ☄️ ✨خصوصیات اخلاقی✨ شهید یوسف فدایی نژاد هستم . یوسف فردی متدینی بود. در خانواده رفتار و کردارش نیک بود . فرد با بود، به من و پدرش احترام زیادی می گذاشت. الذکر بود و یاد خدا همیشه همراهش بود. علاوه بر انجام واجبات، نسبت به انجام هم بسیار مقید بود تا جایی که اعمال مستحبی که انجام می داد خیلی زیاد بود. قاری بود و قرآن را به خوبی تلاوت می کرد. اهل نماز شب و دیگر مستحبات بود. غسل جمعه اش تقریبا ترک نمی شد. هر وقت هم که برای مرخصی می آمد، سعی می کرد که در نماز جمعه که در سنگر برگزار می شد شرکت کند. یوسف در دوران کودکی و اوایل نوجوانی به همراه برادرش عضو پایگاه امام سجاد (ع) دهبنه شده بود و از همان زمان در کلاسهای قرآن، احکام و اخلاق مسجد امام رضای دهبنه شرکت می کرد. از همان زمان نسبت به انجام واجبات دقت داشت. وی از همان زمان فرد مقیدی بود. یادم هست که تقریبا از پانزده سالگی به بعد یک تسبیح هزار دانه گرفته بود و با آن ذکر می گفت. گاها در نماز شب به سجده می رفت و با همان تسبیح ذکر می گفت و تا تمام نمی شد سر بلند نمی کرد. حالا اگر مثلا چند ساعتی طول می کشید، تفاوت نداشت آنقدر ادامه می داد تا ذکر تمام شود. به سوره یاسین هم علاقه زیادی داشت. هر وقت فرصتی دست می داد، می نشست و یاسین می خواند. به من هم وصیت کرده که برایش یاسین بخوانم.✨
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ۶ قاسم غریب سومین سپاهى 🕊🌹شده از استان گلستان و از اهالى روستای بود. پیش از این تولی از تیپ ۶٠زرهی گنبدکاووس وسید حاجی حاتملو از پاسداران تیپ ۴۵جوادالائمه گرگان ، در شهر حلب شهید شدند.🕊🕊🕊🌹 غریب به عنوان" داوطلب حرم حضرت " برای دومین مرحله عازم به سوریه شده بود. اینگونه بود که شهادت موجب خوشحالی داعش و حامیان رسانه ای اش چون العربیه شد جایزه ای که برای سر قاسم غریب تعیین شده بود باعث شد تا بعد از شهادت وی نیز دست از سر او بر ندارند .😔 یکی از شهید می گوید : شب تدفین شهید و روزهای بعد از آن حضور افرادی مشکوک در اطراف منزل و شهدای محل شهید بودیم که بلافاصله موضوع را به مراجع امنیتی دادیم . احتمالات نشان می دهد آن هنوز به دنبال سر این فرمانده بودند که شاید برای آنها هزاران دلار می ارزید . 🌴 صادقی فرمانده سپاه استان گلستان می کرد : برای رساندن خبر شهادت قاسم غریب می خواستند نزد مادر وی بروند ، نمی دانستند چطوری این پیام را به این بدهند ،😔 با توجه به بیماری احتمال می رفت مادر با شنیدن خبر 🕊 فرزندش بهم بریزد .😭 خلاصه بچه های سپاه به منزل شهید رفتند و در خانه . قبل از اینکه کلمه ای گفته شود از افراد حاضر همه چیز را فهمید و گفت می دانم که شهید شده است .🕊🌹 ⏪ادامه دارد،،،
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ۷ شهید قبل از اینکه کلمه ای گفته شود از افراد حاضر همه چیز را فهمید و گفت می دانم که شده است 🕊🌹او این موضوع را از سالها پیش می دانست که شاگرد مکتب و بالاخره یک روزی در همین مکتب به شهادت می رسد برای همین به بچه های سپاه که اشک می ریختند،😭 می داد . ادامه داد : ↪️ ما آنجا مکتب و صبوری اینطور ایرانی شدیم که راه عاشورا را ادامه می دهند و با انگیزه ای به محل خدمت خود برگشتیم . 🔅دعای قاسم برای زاهد پور🕊🌹 زاهدپور یکی از پاسداران بازنشسته استان بعد از قاسم غریب هر پنجشنبه به 🌹🕊🕊 سید میران و منزل قاسم غریب می رفت . آنجا به قاسم غریب می گفت دعا کنید من به سوریه بروم و بشوم .🕊 مادر شهید زیر بار چنین نمی رفت زاهدپور هر پنجشنبه می رفت و باز هم بر دعای مادر قاسم می کرد تا اینکه مادر گفت آرزو می کنم که آنچه که دوست داری به آن و اینگونه بود که اسماعیل زاهدپور این کردکویی به سوریه رفت و در آذرماه سال گذشته در از حرم حضرت (س) به آرزوی دیرینه اش و باوفایش چون قاسم غریب پیوست .🕊🌹 ⏪ادامه دارد،،،
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ۵ 🌹 عاشق شهید هادی بود💞 به هرکسی از دوستان میرسید یک جلد ابراهیم رو میداد میگفت بخون بعد بهم بده چند جلدشو تو داشت همین طور گردشی میدادش به دوستاش و آشناها... خواننده کتاب از بس عاشق کتاب میشد که دیگه بازگشتی تو کار نبود و آقا سجاد اون کتاب رو میداد بهش... مجتبی بابایی زاده 🕊🌹در کنار شهید آقا سجاد در منزل شهید بعد مراسم تدفین نشسته بودند شهید نوزاد بسیار صبور بود و به صحبت های آقا مجتبی گوش میداد آقا که کمی عقب تر از آقا مجتبی نشسته بود آرام آرام از چشمانش جاری بود..😭 از سخت بودن تحمل فراق برای مادر گفت و در آخر کلام از شهید نوزاد درخواست کرد تا برای باقی دوستان دعا کند...🕊🌹 شهید با تامل در پاسخ گفت شما شما روح الله من هستید من دعا میکنم آقا امام بیاید چون او با سپاهی از می آید و قطعا ما دوباره روح الله را خواهیم ...🕊🕊🌹 ⏮ادامه دارد،،،
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ۲ ،،،⏪سردار با اشاره به اینکه لشکر حضرت در حال آماده شدن است، خاطرنشان کرد: فدایی امام (عج) شد؛ او در محضر اهل بیت(ع) است. ✨✨✨✨🍃 وی با بیان اینکه امروز نفر در سراسر جهان به ویژه اهل سنت آماده جانفشانی برای (ع) هستند، گفت: در نزد خداوند عزیزند و زنده ابدی. ✨✨✨✨🌹 اداره عملیات زمینی ستاد کل سپاه پاسداران با بیان اینکه امروز شهدا هستیم و دست خالی برنخواهیم گشت، اظهار کرد: دنیای استکبار به دنبال این است که را زیرسؤال ببرد، چراکه شعار ما این است که زیر بار ظلم نمی‌رویم و از جهان حمایت می‌کنیم. ✨✨✨✨✨✨⭕️ وی با بیان اینکه تکفیری‌ها براساس وهابیت به دنبال از بین بردن هستند، گفت: گروهک تروریستی داعش تیغ دولبه‌ای است که اروپایی و آمریکایی‌ها کردند. ✨✨✨✨✨✨♨️ وی با بیان اینکه زارع الوانی شد تا اسلام به غلط به دنیا نشود، ادامه داد: امام (ع) نیز ایستاد تا اسلام بنی‌امیه را به نام اسلام (ص) معرفی نکنند و اسلام را نشان دهد. ✨✨✨✨✨✨🇮🇷 وی با بیان اینکه از ما می‌خواهند که پشتیبان باشیم، گفت: تا زنده‌ هستیم باید و گوش به فرمان رهبر خود باشیم. ✨✨✨✨✨✊️ میریان با بیان اینکه گمشده ما است و ما حق آن را به خوبی نکردیم؛ در گفت: ، همواره نسبت به اول وقت مقید بود و احترام خود را حفظ می‌کرد؛ پس باید در ایشان حرکت کنیم ⏮ادامه دارد،،،
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ۹ ❓بعد از اعزام با هم در تماس بودید؟❓ ✨✨✨✨🌹🍃🕊 همسربزرگوار شهید: ⏪،،،بعد از آخرین اعزامش 20 روزی گذشت. در این مدت با هم در تماس بودیم. وقتی تماس می‌گرفت از حال و احوال جویا می‌شد از و دوری حرف می‌زدیم. قبل از با اصرار از من خواست که گذرنامه‌ام را آماده کنم تا همراه چند نفر از دیگر خانواده‌های رزمنده برای به سوریه برویم. خیلی برای این کار عجله داشت. انگار می‌دانست دیدارمان خواهد بود. وقتی همه مقدمات آماده شد با ایشان تماس گرفتم و گفتم ما آماده‌ایم. انگار خبری در راه باشد گفت باید کنید. پیش خودم گفتم این همه عجله و اصرار آخر هم اینگونه پاسخ من را می‌‌دهد، بگذار از سوریه ،به او خواهم گفت. از پشت تلفن خوب نیست. آقا رضا می‌دانست زمان پرواز نزدیک شده است.🕊🌹 ✨✨✨✨🍃🍂 ❓چطور خبر شهادتش را به شما اطلاع دادند؟❓ یکی دو تا از دوستانش با من تماس گرفتند و منزل را خواستند. کردم. با خودم گفتم آدرس منزل و بازدید از خانواده ما برای چه!❗️ تماس رضا شدم تا موضوع تماس دوستان و پرس و جویشان برای آدرس را به ایشان بگویم. آقا رضا که تماس گرفت صدایش گرفته بود.😞 علتش را پرسیدم که به سرماخوردگی از سرش باز کرد. کمی شک کردم، بعد از این همه تماس‌ها، یکی از دوستان رضا پیامک زد و نوشت « برادر عزیزم را خدمت امام زمان (عج)، مقام معظم رهبری و شما تسلیت می‌گویم و امید که با شهدای کربلا محشور شود.🌹» بعد از خواندن این پیامک با خواهر رضا تماس گرفتم، اما گوشی دست همسرش بود گویی آنها در جریان بودند و من بی‌خبر مانده بودم. در نهایت با ارسال‌کننده پیام تماس گرفتم ایشان که دیدند من از شهادت همسرم ندارم گفتند که پیام را اشتباه ارسال کرده‌‌اند. با یکی دیگر از خواهرهای رضا تماس گرفتم. مدام می‌گفت چیزی نیست، اما از همین «چیزی نیست» گفتن‌ها شدم رضا به قلبی‌اش رسیده است و من هم امر خدا شدم و گفتم «اللهم رضاً برضائک».✌️ بعد از آن هم به لطف خدا را پیشه کردم. رضا در هفتمین روز از مهر ماه سال 1395 با اصابت تیر در سوریه به شهادت رسیده بود.🕊🌹 ⏮ادامه دارد،،، ✍️ان الله مع الصابرین✨ درود وسلام خدا،بر همسران وهمسنگران، شهدا از تبار🌹
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 🌟 زندگینامه 🔻بخش ششم🔻 پسرم را كردم به (س) حزن چشمانش خود روايتگر يك مادر فرزند از دست داده است. فرزندي كه رفتنش نشاني از در آن نمايان است و همين هم باعث شده با همه به راحتي كنارم بنشيند و با خرسندي از كه فرزندش به او هديه كرده، صحبت كند. «» هميشه مي‌گفت دوست دارم شوم. اين و حسرت شهادت، با شنيدن خاطرات و ديدن تصاوير و كه در دوران دفاع‌مقدس به آسمان پرگشودند و گرفتن خبر از دوستان و شهيدش كه براي دفاع و حفظ امنيت اين آب و خاك به مأموريت مي‌رفتند، در نگاه و كلامش مشهود بود.» شهيد ميردوستي مي‌گويد: «‌حالا با همه از غم دوري فرزند ، چراكه پسرم به رسيد.»🕊😭 حاج خانم ميردوستي از حس و حال مادرانه‌اش در زمان شهادت سيد محمدحسين مي‌گويد: «روزي كه شهيد شد با اينكه پسر بزرگم جريان را فهميده بود و به من و بقيه چيزي نمي‌گفت اما پر از شدم و از احساس كردم اتفاقي افتاده تا اينكه بعد از دو روز محمد حسينم شهيد شده است. درواقع پسرم در راه دفاع از ارزش‌هاي اسلام و انقلاب و هدفي كه داشت به شهادت رسيد. ، من او را كه تنها24 سال داشت و در جوار (س) به شهادت رسيد با به ايشان مي‌كنم جوانان راه شهدا باشند مادر، مهربانانه چاي تعارف مي‌كند و از همراهي مسئولان تا جوان‌ترها و كاسبان محله كه براي تشييع فرزند شهيدش آمده بودند مي‌كند و مي‌گويد: «‌مردم ما هميشه نشان داده‌اند كه قدر دان شهدا هستند و به همه ملت است.» ميردوستي در پايان صحبت‌هايش براي جوانان كشور و از آنها مي‌خواهد كه در مسير راه اهل‌بيت(ع) و پيرو راه شهدا باشند. او مي‌گويد: «‌براي زنده نگهداشتن ياد و نام شهدا و ادامه دادن مسير آنها لازم نيست همه شهيد شوند چراكه شهيد را خدا انتخاب مي‌كند، جوانان مي‌توانند با ديني و اعتقادي و مقابله با و فتنه دشمنان در داخل كشور، پشتيبان جواناني باشند كه از مرزهايمان دفاع مي‌كنند و بيرون از كشور با انحراف و توطئه دشمنان اسلام براي محافظت از مردم و آرمان‌هاي انقلاب اسلامی مي‌جنگند.» ~~~~ 🌹
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🌹🕊 ۷ كه همسرتان در همان اعزام اول به شهادت رسيدند؟ بله، ابوذر 17 مهرماه 1394 راهي شد. 14 روز در منطقه بود كه به رسيد. تاريخ اول آبان ماه 1394مصادف با حسيني و همچنين مصادف با سالگرد ازدواجمان. آن روز حال عجيبي داشتم. دائم در خانه راه مي‌رفتم. روز حسيني بود. آشفته بودم و از چشمانم اشك مي‌آمد. روز بعدش هم كه عاشورا بود و من حالم بدتر شده بود. براي جاري‌ام از خاطراتم با ابوذر مي‌گفتم. من بي‌خبر از ابوذرم برايش اشك مي‌ريختم. خبر همراه زندگي‌تان را چگونه شنيديد؟ واكنش‌تان چه بود؟ ابوذرم روز جمعه شده بود. اما ما روز دوشنبه از ايشان مطلع شديم. دوشنبه صبح همراه برادرم به خانه شوهرم رفتيم و مادرم را آنجا گريان ديدم. تازه متوجه شدم چه اتفاقي افتاده است و گفت ابوذرت شهيد شده، باور نمي‌كردم چون ازدواجمان زنگ زد و تبريك گفت. بعد هم به من گفت تا پنج روز ديگر نمي‌تواند تماس بگيرد. من منتظر تماسش بودم كه خبر را دادند. با خودم مي‌گفتم مي‌روم معراج شهدا آنجا ابوذرم بيدار مي‌شود. هنوز اميد داشتم كه زنده باشد. چند شب اول اصلاً نمي‌خوابيدم و عكس او را در آغوش مي‌گرفتم و بي‌قراري مي‌كردم. با خودم مي‌گفتم اگر پيكرش را بياورند من نمي‌توانم زيارتش كنم. اما وقتي پيكر را آوردند و ديدمش آرام شدم. فقط مي‌بوسيدمش. اين ديدار با آرامم كرد. ⏮ادامه دارد،،،