eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے
2.4هزار دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
8.2هزار ویدیو
132 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر ۵ #صلوات کانالهای دیگر ما #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh پـــیام #ناشناس👇🏻 https://gkite.ir/es/9463161
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5861798359450255482.mp3
6.16M
دلم هواتو کرده...😔❤️ #مهدی_رسولی #فارسی و #ترکی التماس دعا
📱 #سلام_بر_ابراهیم ✅نرم افزار #اندروید کتاب سلام بر ابراهیم به سه زبان #انگلیسی ، #فارسی ، #عربی 🔹دارای بخش تصاویر گرافیکی پس زمینه بهمراه بخش #صدای ماندگار 🔴👈«سلام بر ابراهیم» را در بازار اندروید ببین: http://cafebazaar.ir/app/?id=ir.amaryon313.ebrahimhadi&ref=share
•┈••✾◆▫◽▫◆✾••┈• ♻ادامـــه... 🔅خورشید آرام آرام غروب کرد سکوت مرموزی منطقه فکه را فرا گرفت با تاریک شدن هوا بیم آن می رفت فرمانده ثابت نیا که برای آوردن نیروی کمکی به عقب برگشته بود محل دقیق کانال را گم کرده باشد؛ چند گروه دو نفره تشکیل شد که با ثبت دقیق مسیر به عقب برگردند و محل کانال را برای فرمانده شرح دهند. 💨از آن چند گروه فقط دو نفر به عقب برگشتند و بقیه به شهادت رسیده یا اسیر شدند آن دو نفر شرایط بچه ها در کانال را برای فرمانده توضیح دادند اما در کمال ناباوری شنیدند که دیگر برای اعزام نیروی کمکی خیلی دیر شده و عملیات متوقف شده است . 🔳سه شنبه ۱۹ بهمن و روز دوم محاصره فرا رسید بچه های کمیل همچنان ثابت و استوار در کانال سوم مانده بودند اگر چه از گرسنگی و عطش می سوختند اما با شجاعت در مقابل پاتکهای دشمن مقاومت می کردند، تنها چیزی که به آنها روحیه می داد شنیدن صدای اذان در موقع نماز بود. 🔴در اثر پاتک دشمن بخشی از کانال سوم به دست بعثی ها افتاده بود. و ما بی اطلاع بودیم تعدادی از بعثی ها و نیروهای و در آن مستقر بودند آنها به حرف می زدند و دست تکان می دادند؛ بچه ها تصور کردند آنها نیروهای خودی اند و به سمت آنها رفتند ولی بی رحمانه آنها را گرفتند و به شهادت رساندند یا اسیر کردند، ساعتی بعد بچه ها حمله کردند و آنها مجبور به عقب نشینی از کانال شدند. منبع:👇 📚راز کـانـال کـمیـل ●▬▬▬▬๑۩
🌺🌺🌺🌺🌺 🌹لطفا حتما تا آخر بخونید 🌹 🌴کرامت (علیه السلام) به یک 🌴 🌺فاضل بزرگوار سيد جعفر مزارعى روايت كرده :🌺 يكى از هاى حوزه باعظمت از نظر در تنگنا و دشوارى غير قابل تحملّى بود . روزى از روى و فشار روحى كنار ضريح مطهّر حضرت (عليه السلام)عرضه مى دارد : شما اين قيمتى و قنديل هاى بى بديل را به چه سبب در حرم خود گذارده ايد ، در حالى كه من براى اداره امور معيشتم در تنگناى شديدى هستم ؟! شب اميرالمؤمنين (عليه السلام) را در مى بيند كه آن حضرت به او مى فرمايد : اگر مى خواهى در نجف من باشى اينجا همين و و فيجيل و فرش طلبگى است ، و اگر زندگى قابل توجّهى مى خواهى بايد به در شهر حيدرآباد دكن به خانه فلان كس مراجعه كنى ، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز كرد به او بگو : 🌺به آسمان رود و كار آفتاب كند . پس از اين خواب ، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد : زندگى من اينجا پريشان و نابسامان است شما مرا به هندوستان حواله مى دهيد !! بار ديگر حضرت را خواب مى بيند كه مى فرمايد : سخن است كه گفتم ، اگر در جوار ما با اين اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت كن ، اگر نمى توانى بايد به به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگيرى و به او بگويى : 🌺به آسمان رود و كار كند از خواب بيدار شدن و شب را به صبح رساندن ، كتاب ها و لوازم مختصرى كه داشته به فروش مى رساند و اهل خير هم با او مساعدت مى كنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حيدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گيرد ، مردم از اين كه طلبه اى فقير با چنان مردى ثروتمند و متمكن قصد ملاقات دارد ، تعجب مى كنند . وقتى به در خانه آن مى رسد در مى زند ، چون در را باز مى كنند مى بيند شخصى از پله هاى عمارت به زير آمد ، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گويد : 🌺به آسمان رود و كار آفتاب كند فوراً راجه پيش خدمت هايش را صدا مى زند و مى گويد : اين را به داخل راهنمايى كنيد و پس از پذيرايى از او تا رفع خستگى اش وى را به ببريد و او را با لباس هاى فاخر و گران قيمت بپوشانيد . مراسم به صورتى نيكو انجام مى گيرد و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذيرايى مى شود . فردا ديد محترمين شهر از طبقات مختلف چون و و وارد شدند و هر كدام در آن سالن پر زينت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند ، از شخصى كه كنار دستش بود ، پرسيد : چه خبر است ؟ گفت : مجلس جشن عقد صاحب خانه است . پيش خود گفت : وقتى به اين خانواده وارد شدم كه وسايل عيش براى آنان آماده است . هنگامى كه مجلس آراسته شد ، راجه به سالن درآمد ، همه به احترامش از جاى برخاستند و او نيز پس از احترام به مهمانان در جاى ويژه خود نشست . آنگاه رو به اهل مجلس كرد و گفت : آقايان من ثروت خود را كه بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلك و منزل و باغات و اغنام و اثاثيه به اين كه تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه كردم ، و همه مى دانيد كه اولاد من منحصر به دختر است ، يكى از آنها را هم كه از ديگرى است براى او عقد مى بندم ، و شما اى عالمان دين ، هم اكنون صيغه عقد را جارى كنيد . چون صيغه جارى شد كه در دريايى از و حيرت فرو رفته بود ، پرسيد : شرح اين داستان چيست ؟ راجه گفت : من چند سال قبل قصد كردم در اميرالمؤمنين (عليه السلام) بگويم ، يك گفتم و نتوانستم مصراع ديگر را بگويم ; به شعراى زبان هندوستان مراجعه كردم ، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود ، به شعراى ايران مراجعه كردم ، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد ، پيش خود گفتم حتماً شعر من منظور نظر كيميا اثر (عليه السلام)قرار نگرفته است ، لذا با خود نذر كردم اگر كسى پيدا شود و مصراع اين شعر را به صورتى مطلوب بگويد ، نصف دارايى ام را به او ببخشم و دختر زيباتر خود را به عقد او در آورم ، شما آمديد و مصراع دوم را گفتيد ، ديدم از هر جهت اين مصراع شما درست و كامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است . طلبه گفت : مصراع اول چه بود ؟ راجه گفت : من گفته بودم : 🌺به ذرّه گر نظر لطف بوتراب كند طلبه گفت : مصراع دوم از من نيست ، بلكه لطف خود (عليه السلام) است . راجه شكر كرد و خواند : 🌺به ذرّه گر نظر لطف كند 🌺به آسمان رود و كار كند منبع : کتاب عبرت آموز تاليف استاد شيخ حسين
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🌺 سه زبانه( ، ، ) به مناسبت با سعادت تو بزن، نقاره زن، اسیر آهنگ توام 💔به امام رضا بگو، بد جوری توام 🎂 🌼🌺🌼🌺 🌸💔🌸در این روز عزیز، نظر لطفی به جمع ما کنید🌸💔🌸 (ع) 📢📢👈اگر بخواهید یک جمله برای بنویسید، چه می‌نویسید؟ 🌹 اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌹 🌹🌸🌹🌸🌹🌸
🔸در حاشیه "خور عبدالله" مشغول صرف شام بودیم. حاج قاسم به اتفاق برادر تشریف اوردند. از قرارگاه خبر آوردن نیروها را برای فردا تجهیز کنیم؛ دشمنان قصد دارند منطقه را بمباران شیمیایی کند. 🔹 تذکرات لازم رو دادن. به بچه ها گفتن حالا برای نزول باران دعا برگزار کنید، فردا هوا بارانی شود وهواپیماهای دشمن نتوانند پرواز کنند. ساعتی بعد صدای مناجات بچه ها خط را نورانی کرد. 🔸هنوز دعا به پایان نرسیده بود که قطراه های شفاف باران را رو چهره های خود حس می کردیم، حاج قاسم در حالی که شبنم مژه هایش با نم نم باران در هم آمیخته بودبا خود می گفت: خدایا این دعای کدام بود که مستجاب شد⁉️ 📚منبع: کتاب اقتدا به عاشوراییان صلوات 🌷🍃 @seedammar
🔰 داعیه داران دفاع از حقوق زنان در ایران، دارند و فریاد این زن را سانسور می کنند 🔸 عکس اول: انعکاس برخورد خشونت بار پلیس لندن با زنان معترض در BBC #انگلیسی عکس دوم: انعکاس همان خبر در BBC #فارسی با عکسی تلطیف شده. کارمندان BBC فارسی رسما برای لطیف نشان دادن چهره انگلیس و «سفیدشویی» وجوه منفی حاکمیت انگلیس، از روشهای پروپاگاندا و سانسور هوشمند استفاده میکنند. #پویش_حجاب_فاطمے
هدایت شده از شوق پرواز
–پرواز پرواز و پرواز می‌شود پرواز کنم؟ بالا بالاتر از هر پرنده‌ای درحال پرواز در آسمان؟ +آری –اما چگونه من که بالی ندارم حتی اگر دارم حس می‌کنم بالهایم شکسته‌اند؟😔 +مگر شهدا بالی داشتند که این چنین قشنگ پرواز کردند؟ –نه!اما؟ +اما چی؟ – شنیدم و دیدم و خواندم این‌قدر خوب بودند که خدا بال پرشان داد. +بنظرت کار سختی بود؟ —خب مراقبه و اطاعت از خدا و کار خیر از هرکسی بر نمی‌ آید؟ من هم در این حد می‌دانم که از این کارا ازمن بر نمی‌‌آید. +درست. اما تو خیلی سختش کردی. –کجاش سختش کردم؟ همان چیزی که گفتن شنیدم خواندم را گفتم. +عزیزم فقط روح را ا بند نفست رها کن! بگذار بال‌های بسته بر قفسه دنیا که از اثار گناهات هست آزاد شوند. فقط خدا باشه و برای خدا والا غیر !" — دلم پرواز می‌خواهد. +رها رها تر از هر پرستویی(پرواز حق توست پرواز کن) @ShugheParvaz
هدایت شده از شوق پرواز
شب است. آری شب است. صدای هیاهوی خانه هست؛ اما من غرق خلوت خود هستم. غرق کاغذ، آهنگ بیکلامم! که شاید این حال به هم گره‌ خورده را راهی پیدا کند. وباز کند همه گره‌ها را ! خدایا روح زمین گیر مرا باز بخوان! بال شکسته ماندن تا به کی؟ روح جانم شوق دارد. شوق رسیدن ، شوق پرواز دارد. من را برسان به خیل پرستوهای عاشق در آسمانت. ⛔️