#فلش_نشانه_شهیدعباس_عبدالهی
🌸🍃🌺🌼🌼🌺🍃🌸
🌸🍃🌺🌼🌺🍃🌸
🌸🍃🍃🍃🍃🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃
🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼
🌼🌺🌼🌺🌼🌺
🌼🌺🌼🌺🌼
🌼🌺🌼🌺
🌼🌺🌼
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#تولد_فرزندان
#ازلسان_همسر_معزز
#شهید_مدافع_حرم
#حاج_عباس_عبدالهی
او قبل از تولد بچهها میگفت : هرچه خدا بخواهد !. حتی اجازه نداد که به سونوگرافی بروم . گفت : هر چه خدا بخواهد خیر است . بعد از تولدامیر رفته بود مشهد میگفت : از امام رضا یک دختر خواستم ؛ بعد از تولد زهرا دختر اولمان همهجا شیرینی پخش کرد .
امیر که به دنیا آمد میخواست اسمش را «یاسر» بگذارد مادر شوهرم گفت : اسم او را من میگذارم و اسمش را «امیر» گذاشت ؛ حاج عباس هم گفت : عیبی ندارد هر چه شما بگویید . زهرا هم که به دنیا آمد در بیمارستان که بودیم حاج عباس آمد گفت : پس زهرا کجاست؟ گفتم : زهرا کیست؟ گفت : آنجاست پیش تو خوابیده .
🌸🍃🌺🌼🌼🌺🍃🌸
🌸🍃🌺🌼🌺🍃🌸
🌸🍃🍃🍃🍃🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#ماهمه ادامه دهنده راه #شهیدی هستیم که #داوطلبانه به دفاع از #حرم پرداخت
#شهیدحاج_عباس_عبدالهی
🌸🍃🌺🌼🌺🍃🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃
🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼
🌼🌺🌼🌺🌼🌺
🌼🌺🌼🌺🌼
🌼🌺🌼🌺
🌼🌺🌼
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#مسافرت
#ازلسان_همسر_معزز
#شهید_مدافع_حرم
#حاج_عباس_عبدالهی
همه کارهایش با برنامهریزی و سر جایش بود. این اواخر یک روز گفت : بیایید برنامه بچینیم و به شمال برویم . گفتم : الآن چه وقت شمال رفتن است ؟! آن موقع تازه از کربلا آمده بود . گفت : نه! بیایید برویم . من رفتم و گشتم ، شماها ماندید . شمال هم که رفتیم خیلی خوش گذشت ؛ آخرهای همان سفر شمال بود که زنگ زدند و گفتند : اسمت برای اعزام به سوریه درآمده ؛ پا شو
بیا !. به هرکجا میگفتیم ما را میبرد ؛ حتی اگر همینطوری از دهانمان درمیآمد که به بانه برویم ، میگفت : «پا شوید برویم ! در همه شهرها هم آشنا داشت . مثلاً میرفتیم به زنجان ، اگر دیروقت میشد ، میگفت : به دوستم زنگ میزنم به خانه آنها میرویم . به خانه آنها میرفتیم و میماندیم . آنها هم خوشحال میشدند . همه را خوشحال میکرد .
🌸🍃🌺🌼🌼🌺🍃🌸
🌸🍃🌺🌼🌺🍃🌸
🌸🍃🍃🍃🍃🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃
🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼
🌼🌺🌼🌺🌼🌺
🌼🌺🌼🌺🌼
🌼🌺🌼🌺
🌼🌺🌼
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#خواستگاری
#از_لسان_همسر_معزز
#شهید_مدافع_حرم
#عباس_عبدالهی
ازدواجمان سال ۶۹ بود دوست برادرم بود . رفتوآمد خانوادگی هم داشتیم . با برادرم همرزم بود . در عملیات کربلای ۵ باهم بودند و باهم مجروح شده بودند . خیلی صمیمی بودند؛ از برادر هم به هم نزدیکتر بودند . چند بار مادرشان را برای خواستگاری فرستاده بودند . یکبار خانواده او و خانواده من ، باهم در مشهد بودیم . خدابیامرز مادرش که مرا دید، به او گفت : «برای چه دنبال دختر میگردی؟! دختر که اینجا هست!» او هم اصلاً قبول نمیکرد . میگفت : «او مثل خواهر من است». مادرش گفت: «تا به امروز خواهرت بوده، از این به بعد همسرت خواهد شد». من هم اصلاً قبول نمیکردم . میگفتم : «او مثل برادر من است». بالاخره قسمت اینطور شد که ازدواج کنیم .
🌸🍃🌺🌼🌼🌺🍃🌸
🌸🍃🌺🌼🌺🍃🌸
🌸🍃🍃🍃🍃🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فرم اطلاعات فردی حاجی برای ثبت نام مدافعان
#شهیدمدافع_حرم_عباس_عبداللهی
🌸🍃🌺🌼🌺🍃🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃
🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼
🌼🌺🌼🌺🌼🌺
🌼🌺🌼🌺🌼
🌼🌺🌼🌺
🌼🌺🌼
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#مارکوپولو
#ازلسان_همسر_معزز
#شهید_مدافع_حرم
#حاج_عباس_عبدالهی
برادرم همان ابتدا گفت : که اگر او را قبول میکنی بدان که او نظامی و پاسدار است ؛ رفت و آمد خواهد داشت؛ مدام در جنگ و درگیری خواهد بود؛ ازدواج با آدم نظامی مشکلات خودش را دارد . خودش هم گفت : «همه شرایط مرا که میدانی؟ این را هم میدانی که من همیشه پیشتان نخواهم بود . رفتوآمد خواهم کرد». چطور بگویم که باور کنید ! در این چند سال مدت کمی را با ما بود . دائم اینجا و آنجا بود . برای همین او را «مارکوپولو» صدا میزدیم ! وقتی قبول کرده بودم ، باید پایش میایستادم . همه به من میگفتند تو اجازه میدهی که او میرود ! اگر نگذاری که نمیتواند برود ! ولی من شرایطش را میدانستم و قبول کرده بودم .
🌸🍃🌺🌼🌼🌺🍃🌸
🌸🍃🌺🌼🌺🍃🌸
🌸🍃🍃🍃🍃🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#مدافعان_حرم
سرسپردند و سرفدا کردند
ارباً اربٰا، مُقَطَعُ الأعَضٰاء
ذکر لبهایشان دم آخر
لک لبیک زینب کبری
#سردارشهیدحاج_عباس_عبدالهی
🌸🍃🌺
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃
🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼
🌼🌺🌼🌺🌼🌺
🌼🌺🌼🌺🌼
🌼🌺🌼🌺
🌼🌺🌼
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#اولین_مأموریت
#ازلسان_همسر_معزز
#شهید_مدافع_حرم
#حاج_عباس_عبدالهی
در اولین مامویتش بعد از ازدواج ابتدا به بانه رفت . تازه دو هفته بود که نامزد شده بودیم ، به بانه رفت . یک ماه و نیم در بانه بود . آن موقع تلفن هم که نبود ؛ خیلی سخت گذشت . با پدر شوهر و مادر شوهرم باهم بودیم . تا او برود و برگردد من پیش مادر شوهرم میماندم . هفت سال باهم زندگی کردیم . بهطوریکه وقتی داشتیم مستقل میشدیم ، مادر شوهرم سه ماه مریض شد ؛ با اینکه هنوز در یک حیاط بودیم !
#نشان_لیاقت
#راوی_دوست_شهید
یادش بخیر در همین موقع ها بود این عکس را ازش گرفتم به دلم برات شده بود که رفتنی است ولی خودش
می گفت : لایقش نیستم ولی نمی دانم می دانست که دروغ می گوید یانه آخر وقتی برایش گفتم ان شاء الله شهید
می شوی گفت : ما لیاقت شهید شدن را نداریم اگر لایق بودیم الان حسرت دوستان رفته را نمی خوردیم . ولی بعد یه سال خداوند نشان داد که لیاقت شهادت را دارد وگلی که خود پرورش داده بود از باغ خودش چید وما باید حسرت لیاقت اورا بکشیم که چرا ما لیاقت شهادت را نداشتیم .
🌸🍃🌺🌼🌼🌺🍃🌸
🌸🍃🌺🌼🌺🍃🌸
🌸🍃🍃🍃🍃🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃
🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼
🌼🌺🌼🌺🌼🌺
🌼🌺🌼🌺🌼
🌼🌺🌼🌺
🌼🌺🌼
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#شفا_یافتن_حاج_عباس
#راوی_دوست_شهید
#شهید_مدافع_حرم
#حاج_عباس_عبدالهی
آن روز در هیئت متوسلین ائمه (علیهم السلام) مرندیان مقیم تبریز شهید حاج عباس دعای توسل را باشور وحال خواندن و وسط مداحی از شفا یافتن خود و کرامت ائمه گفتن ، از توسل همراهان معلولش که با خود به مشهد برده بود به کریم اهل بیت امام رضا (علیه السلام) می گفت : و از شفای معجزه آسایش واز اینکه پزشکان از توضیح تفاوت عکس های قبل و بعد مشهد رفتنش عاجز بودند .و خودش عشقش به شهادت و شور و حال دعای توسل خواندنش و..... همه توضیحی به این تغییر تقدیر بود .حاج عباس عبدالهی و تمام شهدا و صالحین و بندگان خوب خدا عاقبت بخیر شدنشان نبود مگر با توسل به ائمه اطهارعلیهم السلام .
🌸🍃🌺🌼🌼🌺🍃🌸
🌸🍃🌺🌼🌺🍃🌸
🌸🍃🍃🍃🍃🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم