AUD-20230130-WA0000.mp3
5.93M
♡ ⎙ㅤ ⌲
ˡᶦᵏᵉ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ
مست نجف؛ عاشق اینه بره پیوسته نجف! ♥️👌🤌
#غدیر
#علی_اکبر_حائری
@shahid_ketabi
#شهید_شوشتری با دیدن این عکس فرموده بود:
عکس عجیبی است.
نشستهها پرواز کردند، ولی ما ایستادهها، هنوز هم ایستادهایم!
کاشکی من هم توی این عکس، آن روز مینشستم، بلکه تا امروز شهید شده بودیم!
•
یاد همه #شهدا، سردار شوشتری(#شهید_غدیر) و جانشین نیروی زمینی سپاه و سردار محمدزاده فرمانده سپاه سیستان و بلوچستان گرامی باد
ایستاده از راست:
ناشناس(از برادران راوی)، مهندس نصرت الله کاشانی، سردار عزیز جعفری، سردار مرتضی قربانی، شهید نور علی شوشتری
نشسته از راست:
شهید مهدی باکری، شهید محمد ابراهیم همت، شهید مهدی زین الدین
فرزند رشید شهید شوشتری در مورد این عکس صحبت کردم، این تنها عکسیست که شهید شوشتری قاب و در اتاقش نصب کرده بود.
مواظب باشیم کجا مینشینیم، کجا میایستیم...
#عید_غدیر
@shahid_ketabi
ارتباط تلفني با اقاي کلامي.mp3
12.89M
مصاحبه تلفنی با #حقیر، نویسنده #کتاب #شهید_کاظم_عاملو در برنامه رادیویی شبهای نقرهای به مناسبت #رونمایی از کتاب "رویای بانه" به همراه بخشی از صدای شهید
توضیحاتی ناب از شهید و خلسه😱
در پایان #صوت، کاظم در حال خلسه به شهید «زمان رضاکاظمی» میگوید :
«اون کیه اون گوشه ایستاده !؟ اون عمامه سبزه؟
به او میگویند #امام_زمان است.
شهید به نفسنفس میافتد و میگوید: بیا(اجازه بده بیام) جلو آقا جونم! بیا من قربونت برم...»
متن کامل #خلسه در #کتاب #رویای_بانه موجود است.
اگر خواستید #شهید را بیشتر بشناسید، توصیه میکنم حتما این #صوت را گوش کنید 🤔
@shahid_ketabi
در مدتی که در حلب بود، زبان عربی را دست و پا شکسته یاد گرفته بود، اگر نمیتوانست کلمهای را بیان کند با حرکات دست و صورتش به طرف مقابل میفهماند که چه میخواهد بگوید، یکروز به تعدادی از رزمندههای نبل و الزهراء درس میداد، وسط درس دادن ناگهان همه دراز کشیدند! به عربی پرسید: چتون شده؟! گفتند: شما گفتید دراز بکشید!
به جای این که بگوید ساکت باشید، کلمهای به کار برده بود که معنیاش میشد دراز بکشید، به روی خودش نیاورد، گفت: میخواستم ببینم بیدارید یا نه! بعد از کلاس که این موضوع را برای دوستانش تعریف کرد، آنقدر خندید و خندیدند که اشک از چشمانشان جاری شد.😁
🌷 #شهید_عباس_دانشگر🌷
📎راوی: همرزم شهید
@shahid_ketabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد...
به نیابت از طرف همه اعضای محترم کانال در کنار مضجع شریف امامزاده علی اشرف و قبر مطهر #شهید_عباس_دانشگر زیارت عاشورا قرائت شد
به امید برآورده شدن حاجات، علیالخصوص فرج حضرت حجت(عج) #امام_زمان
@shahid_ketabi
آقاسیدمجتبی میگفت :
باید خاکریزهای جنگ را بکشانیم به شهر!
یعنی نسل جدید را با #شهدا آشنا کنیم
در نتیجه جامعه بیمه میشود و یار
برایِ #امام_زمان (عج) تربیت میشود.
#شهید_سیدمجتبی_علمدار
#عشق_من
@shahid_ketabi
❌ ماسک خودشو داد به یه رزمنده دیگه، شیمیایی شد و با ریه داغون بردنش بیمارستان، نمیتونست حرف بزنه، بهش کاغذ و قلم دادن و گفتن هر چی میخوای بنویس؛ اونم نوشت:
جگرم سوخت، آب نیست؟
نعمتالله ملیحی تشنه جون داد.
خیلی پست فطرته اونی که تو امنیت #شهدا نشسته و بهشون میگه متجاوز!....
#حجاب
@shahid_ketabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️🎥روایتی عجیب از شهید مدافع حرمی که عضو گروه شیطان پرستی بود!
#ببینید چه چیزی باعث تغییر مسیر و عاقبت بخیری شد
#حجاب
#امام_زمان
#اجتماع_مردمی_عفاف_وحجاب
#شهدا
@shahid_ketabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بستهام عهد که در راه #شهیدان باشم
چادر مشکی من رنگ #شهـادت دارد...
#حجاب 💛
#اجتماع_مردمی_عفاف_وحجاب
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@shahid_ketabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برنامه خانواده شهيد کاظم عاملو.mp3
22.38M
مصاحبه با خانواده #شهید_کاظم_عاملو( برادر و خواهران شهید) در برنامه رادیویی شبهای نقرهای 👌
جمعه ۱۶ تیرماه
👈لازم بذکر است که این گفتگو به گویش سمنانی ضبط شده است.
#خاطرات
#صوت
@shahid_ketabi
جسم و جان بیمقدارم آنچنان ارزشی ندارد که برای رضایت تو آن را فدا کنم
بخشی از وصیتنامه عرفانی #شهید_کاظم_عاملو برای #استوری، #پروفایل و صفحه نمایش تلفنهمراه
کاری از بچههای مسجد و پایگاه جهادیه
#هدیه
@shahid_ketabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آمریکا گفته برای مقابله با توقیف کشتیها توسط ایران، اف۱۶های بیشتری به منطقه اعزام میکنه
واکنش #سپاه_پاسداران به این خبر👆
#محض_خنده 🤣
#ایران_قوی
@shahid_ketabi
🔷 نامه #شهید_آوینی به برادرش درباره #امام_خمینی «ره» در زمانی که او (برادرش محمد) ساکن آمریکا بود.
🔸«برادر، گرفتار تاریکی بودیم که امام خمینی از قلب تاریخی که میرفت تا فراموش شود، چون محمد فریاد برآورد که «واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا» و ما که هنوز دست و پا میزدیم تا به خویشتن خویش بازگردیم، از این سخن تازه شدیم و دریافتیم که آن چه میجستیم، یافتهایم!
🔸با همان عشقی که اباذر با محمد بیعت کرد، ما به امام خمینی پیوستیم و برادر، او را ندیدهای: دست خداست بر زمین؛ آن همه به صفات خداوندی آراسته است که هنگامی که دست محبتش را بر سر شیفتگان بالا میآورد، سایهاش زمین و آسمان را میپوشاند.
🔸من بوی خوشش را از نزدیک شنیدهام و صورتش را دیدهام که قهر موسی را دارد و لطف عیسی را و آرامش سنگین محمد را برادر!
🔸مادر به تو گفت (در پشت تلفن) که من کار پیدا کردهام. این چنین نیست؛ من زندگی یافتهام. عشق خمینی بزرگ و عظمت فرهنگی آن چه میگوید، مرا آن چنان شیفتهی خود ساخته است که نمیتوانم جز به حکمتی که در حال تدوین آن هستم بیندیشم و جز به فرهنگی که در حال احیای آن هستیم.
🔸کارم در راه خداست (فی سبیل الله) و برای آن پولی دریافت نمیکنم. تنها سهمی اندک از بیتالمال میبرم که خورد و خوراک را بس باشد و بس. جهادی را که آغاز کردهایم، امام خمینی «جهاد سازندگی» نام نهاده است. شمشیرمان قلم است و بیل و کلنگ و در راه سازندگی ایرانی آزاد گام نهادهایم؛ ایرانی که منشا حرکت نوین تاریخ و خاستگاه فرهنگ نوینی است که دنیای تاریخ را سراسر دربر خواهد گرفت.»
#محرم
#حجاب
#امام_حسین
@shahid_ketabi
گارگاه داستان نویسی ۱.mp3
46.09M
#صوت کارگاه (workshop) آموزشی مجازی داستاننویسی با عنوان :
پنج گام تا #داستان_نویسی
در نخستین رویداد دانشآموزی تولید محتوا🤔
موضوعاتی که #حقیر در جلسه مطرح کردم 👇
🔴 آیا خاطره همان داستان است؟
🔴 چگونه خاطرات #شهدا و مادران و همرزمانش را در قالب داستان بیاوریم ؟
🔴 عناصر داستان و خاطره کدامند ؟
🔴 #زاویه_دید در داستان چیست؟
#ایده را از کجا بگیریم؟
#طرح_داستان چگونه نوشته میشود؟
#آموزش
@shahid_ketabi
بنّا بود،چون کر و لال بود، خیلی جدی نمیگرفتنش.
یه روزکنار قبر پسر عموی شهیدش با انگشت یه قبر کشید،نوشت”شهید عبدالمطلب اکبری!
خندیدیم! هیچی نگفت فقط یه نگاهی به سنگ قبر کرد و نوشته اش رو پاک کرد و سرش رو انداخت پایین و رفت.
فردای اون روز عازم جبهه شد و دیگه ندیدیمش. ۱۰ روز بعد شهید شد و پیکرش رو آوردن.
دقیقا جایی دفن شد که برای ما با دست قبر خودش رو کشیده بود و ما مسخره بازی درآورده بودیم!
وصیت نامهش خیلی سوزناک بود؛ نوشته بود:
"بسم الله الرحمن الرحیم
یک عمر هرچی گفتم به من میخندیدند... یک عمر هرچی میخواستم به مردم محبت کنم، فکر کردند من آدم نیستم و مسخرهام کردند... یک عمر هرچی جدی گفتم شوخی گرفتند، یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم. خیلی تنها بودم.
اما مردم! حالا که ما رفتیم بدونید، هر روز با آقام امام زمان عج حرف میزدم...
آقا خودش بهم گفت: تو #شهید میشی. جای قبرم رو هم بهم نشون داد."
به یاد #شهید_عبدالمطلب_اکبری
کارهامون رو نذر #امام_زمان میکنیم❤️
#محرم
#امام_حسین
@shahid_ketabi
دوباره سینه سپرهای کربلا جمعند ؛
که لحظههای خوشِ نوحه و دم آمده است
#محرم
#امام_حسین
🌱|@shahid_ketabi
دلنوشته #شهید_محسن_حججی در محرم در سال ۹۵ :
خدایا، تو را به مُحرَم حسین علیهالسلام مرا هم مَحرَم کن...
یا ربالحسین علیهالسلام
خدایا؛ چندیست عقدۀ دل پیشت باز نکردهام و باز به لطف شما فرصتی مهیا شد...
خدایا؛ محرم حسین علیهالسلام رسید... تاسوعا رسید... عاشورا رسید...محرم ره به اتمام است و من هنوز...
خدایا؛ چه شده است؟ مگر چه کردهام که اینگونه باید رنج و فراق بکشم؟
خدایا؛ میدانم... میدانم روسیاهم، پرگناهم...اما... تو را به حسین علیهالسلام... تو را به زینب سلاماللهعلیها... تو را به عباس علیهالسلام...خدایا... دیگر بس است... اصلاً بگذار اینگونه بگویم... غلط کردم. خدایا... بگذر... بگذر از گذشتهام. ببخش...
باور ندارم در عالم کبریایی تو گنهکاران را راهی نباشد.
ببخش آن گناهانی را که از روی جهالت انجام دادهام. ببخش آن خطاهایی را که دیدی و حیا نکردم.
خدایا، تو را به #مُحرَم حسین علیهالسلام مرا هم مَحرَم کن... این غلام روسیاه پرگناه بیپناه را هم پناه بده...
خدایا، یکسال گذشت و من کل سال را تنها با خاطرات همان چند روز جهاد گذراندم... زندهام به امید دوباره رفتن... مپسند... مپسند که اینگونه رنج بکشم...سینهام دیگر تاب ندارد... مگر چند نفر شوق رفتن دارند؟ یعنی بین این همه خوبان روسیاهی چون من راه ندارد؟
مگر جز این است که حسین علیهالسلام هم عباس علیهالسلام را برد و هم حُر را...مگر جز این است که هم حبیب روسفید شد و هم جوْن...
خدایا اگر شوقی هست، اگر شجاعتی هست، اگر روحم به تکاپو افتاده است برای رفتن همه و همه به لطف تو بوده و بس...میتوانستی مرا هم در این دنیا غرق کنی...میتوانستی مرا هم آنقدر سرگرم دنیا کنی که فکر جهاد هم نباشد جه برسد به رفتن... میتوانستی آنقدر وابستهام کنی که نتوانم از داشتههایم دل بکنم...اما خدایا، از همه چیز دل بریدهام... از زن و فرزندم گذشتم... دیگر هیچ چیز این دنیا برایم ارزشی ندارد جز آنچه که مرا به تو برساند... خدایا، من از همه چیز این دنیا گذشتم تو نیز از من بگذر... و این همه را فقط از لطف تو میدانم... پس: ای که مرا خواندهای؛ راه نشانم بده ...
حججی ۹۵/۷/۳۰
#محرم
#امام_حسین
@shahid_ketabi
در تاریخ ۲۴ آذر سال ۶۲ آن واقعه اتفاق میافتد.
این #تشرف را کاظم خودش برای یک یا دو نفر تعریف کرده است. یکی از آنها برادر حمزه است.
آن شب کاظم حوالی ساعت ۱۰ الی ۱۱/۵ شب در پشت پایگاه، قسمت عملیات، مقابل مهندسی رزمی نگهبانی میدهد.
خودش میگوید:
در اتاقک نگهبانی ایستاده و مشغول پست بودم. گاهی قدم میزدم و گاه روی صندلیِ داخل اتاقک نگهبانی مینشستم.
یکبار وقتی صورتم را به طرف لودرهایی که در مقابل ساختمان مهندسی رزمی پارک شده بود برگرداندم، در بین دو ماشین سنگین و حدود صد قدمیام، شخصی با هیبت و چهره بسیار نورانی رؤیت شد؛ شخصی دلربا با عمامهای سبز و قامتی کشیده و رعنا.
ابتدا ترس به سراغم آمد و به گمان اینکه خواب بر من مستولی شده، زبان به ذکر خدا چرخاندم و نامش را چند بار زیر لب گفتم. دوباره دیدهام را به آن جهت منحرف کردم و همانجا را نگاه کردم. باز همان شخص بود و همان هیبت! به چهره نگاه کردم؛ متوجه لبخند زیبا و دلنشینش شدم و در عین حال، ترس دوباره جان گرفت! اینبار به طرف شیر آبی که در آن نزدیکی بود رفتم و صورت به آب زدم و وقتی برگشتم سر جای اول خودم، نه اثری از شخص نورانی بود و نه لبخند... .
تا پایان وقت نگهبانی، فکرم مشغول آن صحنه و آن چهره دلربا بود.
میگفتم: خدایا! یعنی من چه دیدم؟!
موقعی که کاظم در حال تعریف کردن این واقعه بود، بدنش میلرزید و آرام و قرار نداشت.
ما با خلوص نیتی که از او سراغ داشتیم و اوصاف آن کس که گفته بود، شک نداشتیم که آن شخص، کسی جز حضرت بقیهالله ارواحنا فداه نبوده است.
نشانهها خبر از کسی میداد که کَس عالم بود و کَسها بی او ناکس!
به حالش غبطه میخوردیم.
و البته این شک، بعد از #خلسه عرفانیاش به یقین بدل شد و دل، قرار گرفت؛
کاظم چند شب بعد به گوشهای از این دیدار و شب نورانی اشاره میکند و آن را تجدید خاطره میکند.
👈حالات کاظم در خلسه را به سختی میتوان به زبان راند و توصیف نمود؛ بدنش لرزه داشت و چشمها پس از بیداری سرخ شده بود! در همان حال(خلسه) چهرهاش برافروخته و جذاب میشد و حالت ملکوتی پیدا میکرد. تن صدا لرزش داشت و گاه جملات تکرار میشد و بیشتر اوقات حالت گریه پیدا میکرد و گاهی حتی در خلسه اشک میریخت. صدا گرم و دلنشینتر میشد و از عمق وجود در میآمد و خواهش و التماس داشت.
اگر کسی حتی یک بار شاهد این صحنه بود، شک از وجودش رخت بر میبست و یقین میکرد که خبرهایی هست.
در خلسه، وقتی صحبت و گفتگو با شهدا و سپس اهل بیت علیهمالسلام شروع شد، دیگر در طول روز رفتار و حرکات و سکناتش به کلی فرق کرده بود و حتی مکروهات هم برایش حکم محرمات را پیدا کرده بود.
دقت در مستحبات را هم که نگو؛
باید با او حشر و نشر میداشتی تا ببینی در چه عالمی سیر میکند.
دیگر مجسمه ورع و تقوا شده بود... .
#سفرنامه_معنوی_شهید ۴
#خلسه
#دفترچه_خلسهها
#شهید_کاظم_عاملو
#شهدا
#امام_زمان
#خاطرات
#کپی_فقط_با_ذکر_منبع_مجاز_است
@shahid_ketabi
شهید علی اکبر ابراهیمی. شب دوم محرم ۱۴۰۲.mp3
24.94M
#شب_دوم_محرم
روایتگری خاطرات #شهید_علیاکبر_ابراهیمی توسط #حقیر
👈#تکلیف_گرایی علیاکبر
👈«سردار مهدی مهدوی نژاد» علیاکبر را چگونه توصیف میکرد ؟
👈وقتی علیاکبر جبهه را ارث پدرش میدانست !
وقتی در ۲۰ سالگی به اوج مراحل عرفان میرسی
۱۳۴۵/۲/۲۵ ت
۱۳۶۵/۴/۲۵ ش
@shahid_ketabi
شهید علی اکبر ابراهیمی. شب سوم محرم ۱۴۰۲.mp3
18.59M
#شب_سوم_محرم
روایتگری خاطرات #شهید_علیاکبر_ابراهیمی توسط #حقیر
👈خواب #امام_حسین و قول #شهادت
👈پرندهای که بر روی سر جنازه مطهر سایه میانداخت !
👈غسل شهادت، پای مینیبوس!
چقدر این #شهید را میشناسید؟
@shahid_ketabi
روایتگری.mp3
11.87M
#شب_چهارم_محرم
روایتگری خاطرات
#شهید_محمدحسین_حمزه ۱ توسط #حقیر
👈پای سفره عقد گفت دعا کن #شهید بشم!
👈چفیه هدیه آقاست. نخواه برش دارم
👈احترام به پدر در نماز جماعت و بوسیدن کف پای مادر در تاریکی!
@shahid_ketabi