eitaa logo
به یاد شهید محسن حججی
866 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
41 فایل
آرزویم، آرزوی زینب است جان ناچیزم، فدای زینب است... شهادت، شهادت، شهادت آرزومه... به یاد شهیدان سردار حاج قاسم سلیمانی، دانشمند هسته ای محسن فخری زاده،محسن حججی،نوید صفری،صادق عدالت اکبری،حامد سلطانی تاریخ تاسیس: 1396/05/29
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂 🕊🍂 🍂 🕊 💠 وقتی اتفاقات سوریه شروع شد، بی تابی اش شروع شد. در تمامی این مدت تلاش می کرد رضایتم را برای این سفر کسب کند. 📆 از سال گذشته رفتنشان حتمی شده بود و روزش معلوم نبود. من پا به پای او در جریان کارهایش قرار می گرفتم و به نحوی قضیه رفتن به سوریه برایم عادی شده بود، اما این اواخر هر لحظه بودن با صادق برایم ارزشمند بود. ❤️ چون مطمئن بودم که همسرم به خواسته قلبی اش خواهد رسید. @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein : همسر شهید 🍃🌹 ❤️ مدافع حرم شدن صادق 🌐 وب حوزه نت 🔻قسمت بیست و چهارم🔺 🍂 🕊🍂 🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂
🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂 🕊🍂 🍂 🕊 🌹 صادق داوطلبانه پیگیر کارهایش بود، اما اوج احساسات و وابستگی های دیوانه وار ما به یکدیگر، برای هر دوی مان عذاب آور بود. 😔 وقتی فهمیدم برای رفتن در تلاش است حالم دگرگون شد. گریه کردم، او از علت ناراحتی و اشک هایم سؤال کرد و این پلی شد برای صادق تا برایم از رفتن و وصیت هایش بگوید. ✅ از آن به بعد برایمان عادی شده بود، صادق از نبودن هایش حرف می زد و من از دلتنگی های بعد رفتنش. 😉 گریه می کردم و خودش آرامم می کرد. پیش از عزیمتش در مدت سه سالی که با هم زیر یک سقف بودیم، کلی برایش مراسم عزا گرفته بودم. 🕊 مراسمی که جز خدا، من و صادق هیچ شرکت کننده ای نداشت. @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein : همسر شهید 🍃🌹 ❤️ مدافع حرم شدن صادق 🌐 وب حوزه نت 🔻قسمت بیست و پنجم🔺 🍂 🕊🍂 🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂
فاش میگویم و از گفته ی خود دلشادم بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق که در این دامگه حادثه چون افتادم @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🍃🌺 📆 پنج شنبه، ۹۷/۰۸/۱۷ 🏴 شهادت آقا امام رضا (ع)، مزار شهید 🕊 ... ✉️🌷✉️🌷✉️🌷✉️ ✉️ گمنام 🌹 قبول باشه
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺 🕊🌺 🌺 🕊 😔 سال آخر زندگی مان هم دائم دلهره رفتنش را داشتم. 💠 در طی این یکی دو سال در پادگان ها افراد اعزامی به سوریه را آموزش می دادند و خودشان هم برای رفتن آماده می شدند. 📆 یک روز مادر صادق و برادرش با هم بیرون رفته بودند، بحث سر این بود که 50-60 تومان از حقوق شان را کسر کرده اند. ❤️ مادرشان هم به شوخی می گوید : «جوانان مردم جانشان را بر کف می گیرند و به سوریه می روند، شاید حقوق شما را کسر کردند تا به مدافعان حرم کمک کنند.» گویی هر دو منتظر این حرف مادر بودند که سریعا می گویند : 😍 «پس شما هم راضی هستید و اجازه می دهید که ما هم برویم؟!» 🌹 مادرشان می گوید : 😁 «من رضایت داشته باشم یا نداشته باشم شما کار خود را خواهید کرد.» @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein : همسر شهید 🍃🌹 ❤️ مدافع حرم شدن صادق 🌐 وب حوزه نت 🔻قسمت بیست و ششم🔺 🌺 🕊🌺 🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺 🕊🌺 🌺 🕊 💠 اولین و آخرین اعزام صادق ۹ اسفندماه ۹۴ بود که هفتم اسفند برای تهیه وسایل و تجهیزات مورد نیاز به تهران رفت. 📆 روز آخر که هم زمان با انتخابات مجلس بود، صادق به تهران رفت. اصرار می کردم که یک ساعت دیرتر برو. قرار بود یا یکی از دوستانش با ماشین برود که با هم باشند. 😭 دوست داشتم ساعت های آخر جدایی تنها باشیم، ولی شدنی نبود. مهمان زیادی در خانه مان بود. لحظات آخر من سینی آب و قرآن را به دست مادرشوهرم دادم و بدو بدو از پله ها بالا رفتم. تحمل دیدن حرکت ماشینش را نداشتم. رسیدم بالا بعد از یک ساعت رفتم اتاق خواب و دیدم بخشی از وسایلش جا مانده، ساعت نزدیک یک بود. زنگ زدم گفت : تا یک ربع دیگر می آید. 😍 خیلی خوشحال شدم. گفت : بگذار در آسانسور بردارم. قبول نکردم گفتم : حالا بیا بالا 🍒 یادم رفته بود برایش میوه بگذارم همین که گفت دارم می آیم، هرچه خیار داشتیم، گذاشتم برای توی راهشان. با کیک های دوقلوی شکلاتی که فقط با صادق می توانستم بخورم، منتظرش نشستم تا رسید. 🎒 وسایل را دادم به صادق و دوباره با او وداع کردم. مثل جان کندن بود برایم. 💔😭 من خود به چشم خویشتن، دیدم که جانم می رود.... @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein : همسر شهید 🍃🌹 🕊 اعزام آسمانی صادق 🌐 وب حوزه نت 🔻قسمت بیست و هفتم🔺 🌺 🕊🌺 🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
📖 مجموعه داستان های کانال به یاد تا به الان، که می تونید دنبال کنید : 📋 داستان در حال انتشار : ✅ 🌹 🌷 تبریز 💠 به زودی داستان : ✅ 🌹 🌷 تهران - اصالتا زنجان 📋 داستان های گذشته رو از این طریق دنبال کنید : ✅ 🌹 🌷 تهران - اسلامشهر ✅ 🌹 🌷 نجف آباد اصفهان ✅ 🌹 🌷 نجف آباد اصفهان ✅ 🌹 🌷 اردبیل ✅ 🌹 🌷 خوزستان ✅ 🌹 🌷 تبریز ✅ 🌹 🌷 تهران ✅ 🌹 🌷 کاشان
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺 🕊🌺 🌺 🕊 🌹 صادق نیروی آزاد بود، هر جا نیاز داشتند حاضر می شد. چون در هر حیطه ای تخصص داشت. 🌷 صادق همانند پدرش (در دوران جنگ تحمیلی) در سوریه مأمور اطلاعاتی بوده است و چندین عملیات را شناسایی کرده و باعث اضمحلال توطئه های دشمن شده است. صادق حتی الامکان هر روز و گاهی یکی دو روز در میان تماس می گرفت. آخرین بار که با هم حرف زدیم ظهر روز جمعه بود. سوم اردیبهشت ۹۵ روزهای آخر به او می گفتم : 😐 «وقت آمدن زنگ نزنی به دوستت که بیاید دنبالت، تا از تهران بخواهی بیایی من طاقت دوری ات را ندارم که با ماشین بیایی.» همه اش شوخی می کرد و می گفت : 😁 «نه پول هواپیما ندارم.» می گفتم : «من برایت می خرم.» می گفت : «ببینیم چه می شود...» ✅ تا اینکه در تماس آخر دوباره همین حرف را به صادق گفتم : 😔 «لطفاً خبر بده دوست دارم بیایم استقبال عمه جان.» قبول کرد. این دفعه دیگر شوخی نکرد و گفت : «می آیی جانم!» 💠 دیگر کم کم حرف از آمدن بود و برگشتنش. از ۹ اسفند تا ۴ اردیبهشت برای من یک عمر گذشت، ولی برای صادق همین ۵۷ روز کافی بود تا به آرزویش برسد. همیشه به من می گفت : 😉 «خانم! دعا کن یک جوری شهید بشوم که حتی ذره ای از زمین را اشغال نکنم.» و من می گفتم : «نه من از خدا می خواهم که یک مزاری از تو برای من بماند.» @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein : همسر شهید 🍃🌹 🕊 اعزام آسمانی صادق 🌐 وب حوزه نت 🔻قسمت بیست و هشتم🔺 🌺 🕊🌺 🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
🌷 ای شقایق های آتش گرفته! دل خونین ما شقایقی است  که داغ شهادت شما را در خود دارد... 😔 ما رفیق نیمه راه نیستیم  👈 ما پرورده رفاه و آلوده گناه نیستیم، 🕊 رسم پرواز نمی دانیم، دستمان را بگیرید...💔 instagram.com/shahid_sadegh_adalat1367 @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🍃🌺 #شهید_صادق_عدالت_اکبری ✊ #مدافع_حرم ❤️ #کلنا_عباسک_یازینب ❤️ 🕊 #شهدا_شهیدم_کنید...
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺 🕊🌺 🌺 🕊 😔 چند روز پیش چشمم به ماشینش خورد… یادش بخیر؛ حکم مینی بوس داشت...واسه خودش ماشین اجتماعات بود اصلا وقتی قرار بود جایی بریم، یکی یکی سوار میکرد و راهی میشدیم.. ❤️ خیلی از بچه ها با این ماشین خاطره دارن. سفر یهویی با یه دوست به زیارت حضرت معصومه (سلام الله علیها) سفر به جلفا (باغ) اردوها، گردشها و… 💠 یه بار هم قرار بود بریم مجلس ترحیم عموی یکی از بچه های گردان؛ یازده نفر سوار پراید شدیم و کاپوت عقب هم پر شد 😳 .. وقتی جلوی مسجد پیاده شدیم همه شاخ درآورده بودن …😳😳😳 ⚠️ اما الان…الان دیگه صادقی نیست که زنگ بزنه و بگه آماده بشید میریم اردو فقط یه ماشینه که هرروز تو پارکینگ خونه خاک میخوره و شاید کسی دلش نمیاد بره سمتش…😔 @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🍃🌹 🚗 پراید خاطره انگیز ✅ برداشت از کانال شهید ابا حنانه https://eitaa.com/abahannane 🔻قسمت بیست و نهم🔺 🌺 🕊🌺 🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺 🕊🌺 🌺 🕊 💠 خبر آمدنش را ابتدا خاله ام به من داد، اما او هم نمی دانست که شهید شده است. 🌺 همسر خاله ام صمیمی ترین دوست صادق بود و شنیده بود که شهید شده، ولی به خاله ام نگفته بود. گفته بود صادق برمی گردد، برو کمک محدثه، من هم از شنیدن این خبر خوشحال شدم. ✅ تا خاله ام به خانه مان برسد، مادر شوهر و خاله همسرم آمدند، ساعت یک بعد از ظهر بود و من سخت مشغول تمیز کردن خانه بودم.... @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein : همسر شهید 🍃🌹 🕊 خبر شهادت صادق 🌐 وب حوزه نت 🔻قسمت سی ام🔺 🌺 🕊🌺 🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺 🕊🌺 🌺 🕊 ❌ اصلاً به فکرم نرسید که چرا مادر شوهر و خاله جانم باید به خانه ما بیایند. چون هر دو شاغل بودند و در آن ساعت هر دو باید مدرسه می رفتند. 😔 مادرشوهرم تا در را باز کردم رفت سمت گلخانه صادق. همسرم قرار بود بیاید و گل ها را یکدست کنیم. بعد از من پرسید : «خبری شده؟ چرا لباس کار پوشیدی؟» گفتم : «خب صادق دارد برمی گردد.» گفت : «می دانی که برمی گردد؟» گفتم : «بله.» 🌺 مادر شوهرم متوجه شده بود که من خبری از شهادت ندارم. بعد مادرشوهرم نشست و گفت : «تو هم بیا بنشین.» گفتم : «نه لباس عوض کنم بعد.» مادرشوهرم گفت : «صادق مجروح برمی گردد.» 😦 من متوجه نشدم یا خودم حواسم نبود. گفتم : ❗️ «یعنی از دوستانش مجروح شده و صادق او را می آورد؟» گفت : «نه خود صادق مجروح شده.» 😓 من باور نکردم. چون صادق آدمی نبود که اجازه بدهد کسی از جراحتش مطلع و ناراحت بشود. چون من در ذوق و شوق آمدنش بودم کمی درکش برایم سخت بود. بعد قسم شان دادم که حقیقت را بگویند و آنها هم گفتند که صادق به آرزویش رسیده است....😞 @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein : همسر شهید 🍃🌹 🕊 خبر شهادت صادق 🌐 وب حوزه نت 🔻قسمت سی و یکم🔺 🌺 🕊🌺 🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺 🕊🌺 🌺 🕊 ✅ بعد از شنیدن خبر شهادت صادق غسل حضرت زینب (س) کردم و لباس های سفیدم را با روسری سفیدی که برای استقبال عشقم خریده بودم، به سر کردم و رفتم پایین طبقه مادرشوهرم و نشستم و شروع به خواندن سوره یاسین کردم. 🌷 هر شهیدی که قرار باشد از سوریه به کشور بازگردد حداقل سه روز طول می کشد، اما صادق شنبه ساعت ۱۶:۴۵ به شهادت رسید و یک شنبه ساعت ۱۹ تبریز بود. ❤️ صادق چهارم اردیبهشت شهید شد و پنجم اردیبهشت به تبریز رسید و ششم اردیبهشت پیکرش از دید ما پنهان شد و زیر خاک رفت. ✅ در جنوب منطقه حلب با اصابت بیشترین تعداد ترکش به پشت سرش به شهادت رسیده بود. 😔 پشت سرش تخلیه شده بود. او همزمان با شهادت بی بی دو عالم به آرزویش رسیده بود.... @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein : همسر شهید 🍃🌹 🕊 خبر شهادت صادق 🌐 وب حوزه نت 🔻قسمت سی و دوم🔺 🌺 🕊🌺 🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺