هدایت شده از طنز سیاسی دکترسلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حبیب؛ اسم رمز حاج قاسم سلیمانی در دفاع مقدس
📺 ویژه برنامه تلویزیونی "روایت حبیب" درباره زندگی و زمانه حاج قاسم سلیمانی در دوران دفاع مقدس، هر شب از شبکه۳
⏰ زمان: امشب؛ سهشنبه شب ساعت ۲۲.۱۵
از چهارشنبه شب، حوالی ساعت ۲۰
کانال «دکترسلام»:
@Drsalaam
سه سال بیشتر نداشت اما بزرگی عاشورای حسین (ع) در چشم های کوچکش خلاصه شده بود و غربت کربلا در عمق نگاهش تفسیر می شد.
سلام بر تو که در ضمیر لبخند حسین (ع) رها بودی و در دامانش، تصویر زیبای حق و عشق را به تماشا نشستی.
تو دختر خورشيدی و از تبار نور که جلوه زیبایی از شكوه و عظمت حماسه کربلا شدی و گواهی بر حقانیت نهضت عاشورا
اگر نیک بنگریم و تأمل کنیم، حضور اين كودک خردسال در متن نهضت سرخ حسينی به واقع گویای تمام عدالت است .
رقیه جان...
تو براتی بودی در واقعه عاشورا، که همگان بدانند حسین (ع) بنای جنگ و پیکار نداشت ...
part-11.mp3
24.97M
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
#کتاب_صوتی
#خاطرات_ایران
#خاطرات
#خانم_ایرانِ _ترابی
⚘فصل#هفتم⚘
#قسمت_یازدهم
#بیمارستان_سوسنگرد
#کپی و #استفاده از صوت با ذکر #صلوات #بلامانع است .
⚘نثارارواح طیبه شهداء .امام شهداء و اموات⚘
#صلوات ⚘
🍃🌷🍃🕊🍃🌷🕊🍃🌷
امام زادگان عشق. محله زینبیه
🌷🍃🕊🌷🍃🕊🌷🍃🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اربعین ۹۹
عکسهای شهید حاج قاسم وشهدای خانطومان درمسیر راهپیمایی بصره، کربلا
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
part-12.mp3
21.4M
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
#کتاب_صوتی
#خاطرات_ایران
#خاطرات
#خانم_ایرانِ _ترابی
⚘فصل#هشتم⚘
#قسمت_دوازدهم
#محاصره_ سوسنگرد
#کپی و #استفاده از صوت با ذکر #صلوات #بلامانع است .
⚘نثارارواح طیبه شهداء .امام شهداء و اموات⚘
#صلوات ⚘
🍃🌷🍃🕊🍃🌷🕊🍃🌷
امام زادگان عشق. محله زینبیه
🌷🍃🕊🌷🍃🕊🌷🍃🌷
part-13.mp3
24.41M
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
#کتاب_صوتی
#خاطرات_ایران
#خاطرات
#خانم_ایرانِ _ترابی
⚘فصل#نهم_و_دهم⚘
#قسمت_سیزدهم
#بمباران_سوسنگرد
#کپی و #استفاده از صوت با ذکر #صلوات #بلامانع است .
⚘نثارارواح طیبه شهداء .امام شهداء و اموات⚘
#صلوات ⚘
🍃🌷🍃🕊🍃🌷🕊🍃🌷
امام زادگان عشق. محله زینبیه
🌷🍃🕊🌷🍃🕊🌷🍃🌷
رهبر انقلاب اسلامی:
#امام_حسن "علیهالسلام" زمینهساز عاشورا و تداوم امامت در شیعه بود.
۶۴/۳/۱۷
#شهادت_امامحسن_علیهالسلام
🔴 توصیه اکید رتبه ۱ کنکور تجربی به مردم که خواندنش را برای همه .....
💠 مادرش میگوید :
یکی از دوستان احمدرضا از شمال با منزل همسایه مان تماس گرفت ، احمدرضا رفت و بعد از چند دقیقه برگشت .
پرسیدم احمدرضا که بود؟! گفت: یکی از دوستانم بود . پرسیدم : چکار داشت ؟!
گفت : هیچی ، خبر قبول شدنم را دردانشگاه داد !
گفتم: چی؟؟ گفت: می گوید رتبه اول کنکور راکسب کرده ای .
من و پدرش با ذوق زدگی گفتیم : رتبه اول ؟؟ پس چرا خوشحال نیستی ؟؟!!
احمدرضا گفت : اتفاق خاصی نیفتاده است که بخواهم خوشحال شوم !
در همان حال آستین ها را بالا زد وضو گرفت و رفت مسجد !!!
یادم هست با اینکه دانشگاه قبول شده بود ، همراه عمو بزرگش می رفت بنّایی، می گفتم احمدرضا تو الان پزشکی قبول شده ای ، چه احتیاجی هست که به بنّایی بروی ؟!
می گفت : می خواهم ببینم کارگرها چقدر زحمت می کشند !
می خواهم سختی کارشان را لمس کنم !...
***
شهیداحمدرضااحدی
رتبه یک رشته تجربی کنکور ۶۴
دانشجوی نمونهٔ رشته پزشکی دانشگاه شهید بهشتی تهران
❤️ شهید احمدرضا احدی آخرین وصیت خود را در چند جمله کوتاه خطاب به همه مردم و مسئولین اینگونه خلاصه کرده است ! :
.
«بسم الله الرحمن الرحیم
فقط نگذارید حرف امام (ولی فقیه) روی زمین بماند! همین»
💠 قسمتی از آخرین دست نوشته این شهیدبزرگوار قبل از شهادت :
.
«چه کسي مي تواند اين معادله را حل کند ؟
.
هواپيمايي با يک و نيم برابر سرعت صوت از ارتفاع ده متري سطح زمين، ماشين لندکروزي را که با سرعت درجاده مهران – دهلران حرکت مينمايد ، مورد اصابت موشک قرار ميدهد؛
اگراز مقاومت هوا صرف نظر شود، معلوم کنيد کدام تن مي سوزد ؟
کدام سر مي پرد ؟
چگونه بايد اجساد را از درون اين آهن پاره له شده بيرون کشيد ؟
چگونه بايد آنها را غسل داد ؟
چگونه بخنديم و نگاه آن عزيزان را فراموش کنيم ؟
چگونه مى توانيم در شهرمان بمانيم و فقط درس بخوانيم؟
چگونه مى توانيم درها را به روى خود ببنديم و چون موش در انبار کلماتِ کهنهٔ کتاب لانه بگيريم ؟!
کدام مسئله را حل مى کنى ؟ براي کدام امتحان درس مى خوانى ؟!
به چه اميد نفس مى کشى؟ کيف و کلاسورت را از چه پر مى کنى ؟
از خيال ؟ از کتاب ؟ از لقب شامخ دکتر يا از آدامسى که هر روز مادرت درکيفت مى گذارد ؟؟
کدام اضطراب جانت را مى خورد ؟
دير رسيدن به اتوبوس ، دير رسيدن سر کلاس ، نمره گرفتن؟
دلت را به چه چيز بسته اى؟ به #مدرک؟ به #ماشين؟ به قبول شدن در حوزه فوق دکترا ؟؟
#صفايى_ندارد_ارسطو_شدن !
#خوشا_پرکشیدن_پرستو_شدن !....»
🌷شادی ارواح مطهر شهداء صلوات🌷
part-14.mp3
21.43M
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
#کتاب_صوتی
#خاطرات_ایران
#خاطرات
#خانم_ایرانِ _ترابی
⚘فصل#یازدهم و دوازدهم⚘
#قسمت_چهاردهم
#ترور_انقلابیون
#کپی و #استفاده از صوت با ذکر #صلوات #بلامانع است .
⚘نثارارواح طیبه شهداء .امام شهداء و اموات⚘
#صلوات ⚘
🍃🌷🍃🕊🍃🌷🕊🍃🌷
امام زادگان عشق. محله زینبیه
🌷🍃🕊🌷🍃🕊🌷🍃🌷
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
5مهرماه سال1359
#مناسبت_ شهادت
#شهید_محمد_صالح_نقدی
شهید محمد صالح نقدی در سال 1325 در شهرستان ساوه ، روستای کُردک دیده به جهان گشود. او ضمن تحصیل در دوره ابتدایی در امور کشاورزی روستا نیز فعال بود. وی پیش از انقلاب و در سن 30 سالگی ازدواج کرد که حاصل آن دو فرزند دختر است. شهید نقدی پس از پایان دوره سربازی به تنهایی تهران آمد و درس خود را تا پایان دوره راهنمایی ادامه داد. وی مدتی بعد ، جذب ارتش شد. این شهید بزرگوار از کودکی به وظایف دینی و مذهبی خود آشنا بود. گاهی اوقات با برادرش مسابقه نماز می گذاشت. صوت زیبا و دلنشینی داشت و به همین جهت از دوران جوانی قاری قرآن و اذان گو بود. در اجتماعات و مجالس مذهبی همواره از او دعوت می کردند تا قرآن تلاوت کند. با وجود اینکه سواد قرآنی خوبی داشت اما با برادر خود به آموزش قرآن می پرداخت و به او می گفت : من قرآن می خوانم ، تو هم اشکالات من را تصحیح کن تا اگر جایی قرآن خواندم بدون اشکال باشد. بعد از آنکه در ارتش استخدام شد ، درمراسم صبحگاه نظامی پادگان حر که قبل از انقلاب به باغ شاه معروف بود ، قرآن تلاوت می کرد و پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی نیز به این کار ادامه داد. شهید نقدی فردی توانا و ورزیده بود و از ویژگیهای بارز اخلاقی او این بود که همواره می خندید و به خنده روئی شهرت داشت ، بگونه ای که در محیط کار ، همکارانش او را محمدصالح خنده رو لقب داده بودند.
دوستانش تعریف می کنند هر کار می کردیم تا او را بشکلی عصبانی کنیم ، او هیچگاه عصبانی نمی شد. برادر شهید درباره او می گوید : قبل از اینکه به ارتش برود ، از من راهنمایی خواست. من به او گفتم: ارتش جایی است که از نظر نظم و انضباط و خدمت به مملکت و دین بهترین خدمتی است که می توانی بکنی و ایشان نیز با این هدف به استخدام ارتش درآمد. بعد از استخدام و گذراندن دوره آموزشی ، به دلیل ورزیدگی و توانایی جسمی و فکری که داشت در بخش هوابرد ارتش مشغول به کار شد. در اوائل انقلاب زمانی که مطلع شد اوضاع کردستان ناآرام است به من گفت : برادر من می خواهم به کردستان بروم. من به او گفتم: برو برادر، ما الان وظیفه مان سنگین تر شده . قبلا ما برای خاک و مملکتمان می جنگیدیم اما الان ما برای دین و مذهبمان هم می جنگیم. پیش از آغاز جنگ شهید نقدی جهت حفاظت از منابع نفتی کشور در منطقه نفت شهر،عازم کردستان و پادگان خزرزنده شد. او مدت دو ماه در آنجا بود و چند بار برای مرخصی به تهران آمد. در آن موقع ما برای او و خانواده اش خانه ای در محل می ساختیم. شهید نقدی قبل از اینکه مرخصی اش به پایان برسد به منطقه بازمی گشت و می گفت : من باید زودتر بازگردم. آخرین بار که به تهران آمد ، خیلی ناراحت بود بگونه ای که در گوشه ای نشست و گریه کرد و گفت : ما اونجا اسلحه داریم اما توپ و مهمات نداریم. آنزمان دوره ریاست جمهوری بنی صدر بود. من به او گفتم : با توجه به تجارب نظامی که دارید در استفاده از مهمات صرفه جویی کنید. او بقدری ناراحت بود که گفت : " خدا شاهد است که اگر من رو بجای گلوله توپ می گذاشتند ، می رفتم و نصف بغداد رو خراب می کردم ". درهمین حال با همان خنده همیشگی که بر لب داشت گفت : " شاید روزی من عصبانی شدم ، من رو گذاشتند دهنه توپ و بجای گلوله رفتم نصف بغداد رو خراب کردم! " بعد ادامه داد: " اگر یک روزی گفتند که شهید شده ام ، باور کن چون من خیلی عصبانی هستم از اینکه به ما نیرو و مهمات نمی رسد ". به خاطر اینکه نامه ها و درخواستهایشان به مرکز فرماندهی برای تجهیز نیروهای مرزی بی نتیجه مانده بود بسیار متاثر بود. بالاخره ساعت 8 شب او را تا ترمینال اتوبوس بدرقه کردم. بسیارتاکید داشت اول صبح به پادگان برسد. آن زمان هم جنگ از سوی بعثی ها شروع شده بود و هم اوضاع کردستان نا آرام بود. هنوز دو هفته از آغاز جنگ تحمیلی نگذشته بود که در دوازدهم مهر ماه سال 59 به ما خبر دادند محمد صالح ناپدید شده است. البته احتمالی هم داده می شد توسط کوموله ها به گروگان گرفته شده باشد. به همین دلیل من به همراه برادر خانمش به کردستان رفتیم تا شاید بتوانیم خبری بدست آوریم و با رخنه در میان گروههای کوموله ، اگر گروگان گرفته شده باشد ، بتوانیم او را آزاد کنیم. اما چند روز بعد متوجه شدیم در تهران به خانواده اطلاع داده اند که محمدصالح شهید شده. آن زمان چون آغاز جنگ بود ، پزشکی قانونی نیرویهای متخصص و امکانات مناسبی برای شناسایی و بررسی پیکرهای شهدا نداشت و لذا تنها به خانواده خبر دادند او در تاریخ 5/7/59 ( یک هفته پس از آغاز جنگ ) به شهادت رسیده و در بهشت زهرا(س) دفن شده است و نشانی مزار او را به ما دادند و لذا این شهید بزرگوار غریبانه و بدون اینکه پیکرمطهرش تشییع شده باشد ، به خاک سپرده شده بود. خاطره ای به نقل از شهید : " تيپ كلاه سبزها بعد از انقلاب در كردستان ماموريت داشتند که از شورش گروهك ها جلوگيری كنند . ازگوشه و كنار خبرهايی می رسيد كه عراق تعدادی از پاسگاههای ايران را به اشغال درآورده است. درآن زمان به تيپ کلاه سبزها ماموريت داده شد از نفت شهر كه در نزديكي خزرزنده واقع شده بود محافظت كنند . ما به مركز گزارش داديم كه عراق تغيير تاكتيك نظامی می دهد ولی از مركز دستوری دريافت نمی كرديم . در بعضی شبها ازطرف عراق به ما حمله می شد و ما هم جواب تيراندازی آنها را می داديم تا اينكه با كمبود مهمات روبرو شديم . مهمات به ما نمی رسيد و بر خلاف مهمات ، سلاح به ما می فرستادند تا اینکه جنگ اصلی شروع شد. يك روز من با فرمانده گردان كه يك سرگرد بود برخورد كردم و سر او فرياد زدم : تقصير شماست كه مهمات اشتباهی برای ما می فرستند. او در جواب گفت : فرمانده كل ، بني صدر از مركز تصميم می گيرد چه مهماتی بفرستد و چه مهماتی نفرستد و من درجواب گفتم : ما الان زير آتش دشمنيم اگه نميتونی گلوله توپ بياری منو بگذار دهنه توپ ، شليك كن . درآن زمان فرمانده به من گفت : تو خسته هستی و يك هفته برای من مرخصی نوشت و من رو به تهران فرستاد ولی بعد از يك روز مرخصی خبر دادند جنگ شديد شده است و سريعاً برگرديد ". چند روز از بازگشت شهید نقدی به كردستان نگذشته بود که خبر شهادت او را برای خانواده آوردند و او در همان نخستین روزهای آغازجنگ تحمیلی به خیل شهیدان راه حق پیوست.
#روحش شاد
#یادش گرامی
⚘نثار ارواح طیبه شهداء_ امام شهداء و اموات# صلوات⚘
part-15.mp3
24.29M
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
#کتاب_صوتی
#خاطرات_ایران
#خاطرات
#خانم_ایرانِ _ترابی
⚘فصل#دوازدهم⚘
#قسمت_پانزدهم
#بیمارستان_شوش
#کپی و #استفاده از صوت با ذکر #صلوات #بلامانع است .
⚘نثارارواح طیبه شهداء .امام شهداء و اموات⚘
#صلوات ⚘
🍃🌷🍃🕊🍃🌷🕊🍃🌷
امام زادگان عشق. محله زینبیه
🌷🍃🕊🌷🍃🕊🌷🍃🌷