#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#ولادت
#قصیده
اى آفتاب مهر تو روشنگر وجود
در پیشگاه حكم تو ذرات، در سجود
اى میر عسكرى لقب، اى فاطمى نسب
آن را كه نیست مهر تو از زندگى چه سود؟
علمت محیط، بر همه ذرات كائنات
فیضت نصیب، بر همه در غیب و در شهود
تاریخ تابناك حیاتت، گر اندك است
بر دفتر مفاخر اسلامیان فزود
عیسى دمى و پرتو رأى منیر تو
زنگار كفر از دل نصرانیان زدود
این افتخار گشته نصیبت كه از شرف
در خانه تو مصلح كل دیده برگشود
اى قبله مراد كه در بركة السّباع
شیران به پیش پاى تو آرند سر فرود
قربان دیدهاى كه به بزم تو فاش دید
جاى قدوم عیسى و موسى و شیث و هود
قرآن ناطقى تو و قرآن پاك را
الحق مفسّرى، ز تو شایستهتر نبود
دشمن بدین كلام ستاید تو را كه نیست
در روزگار، چون تو به فضل و كمال و جود
شادى به نزد مردم غمدیده نارواست
جانها فداى لعل لبت كاین سخن سرود
مدح شما، ز عهده مردم برون بود
اى خاندان پاك، كه یزدانتان ستود
از نعمت ولاى شما خاندان وحى
منّت نهاد بر همگان، خالق ودود
اى پور هادى، اى حسن العسكرى ز لطف
بپذیر، از «مؤید» دلخسته این درود
#استاد_سید_رضا_موید
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#ولادت
#غزل
جهان به کام غلام امام عسکری است
که شاه می شود آنکه غلام عسکری است
برای بار دهم مرتضی نما آمد
نمای عرش، مزین بنام عسکری است
زمین اگر پس از این رنگ و روی دیگر یافت
ز روشنایی ماه تمام عسکری است
شراب ناب چکید از لب گدا اینجا
اگر فرشته هوایی جام عسکری است
رسیده کعبه برای طواف قبله نما
که قبله حاجی بیت الحرام عسکری است
حلال زاده کشیده است به عمو این بار
کرامت حسنی در امام عسکری است
کبوتران مدافع اسیر سامره اند
که این زخاصیت جذب بام عسکری است
کریم کار ندارد که کیست سائل او
نگاه خاص ز الطاف عام عسکری است
گدای سامره ایم و نمی رویم از رو
همیشه روی گدا از مرام عسکری است
برای مهدی اش انگار یار می طلبد
"هرآنکه کرد اطاعت"، غلام عسکری است...
#علی_اکبر_نازک_کار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
سرمان گرمِ عطش بود، که باران آمد
نام دریا به لبِ خشکِ بیابان آمد
کنج تنهاییِ سرماکده میلرزیدیم
که دَم گرم تو با سوزِ زمستان آمد
دهنم شیرین شد؛ با دَمِ حلوا حلوا
بر لبم تا عسلِ ذکرِ «حسن جان» آمد
تا هَرَس شد دلم از خارِ هوسآلوده
گلِ عشق تو به مهمانیِ گلدان آمد
مردگی؛ زندگیام بود، که با آمدنت
با دمی از نفست در تنِ من جان آمد
افتخار است، که در خانهی تو پادریام
همه جا جار زدم خاک درِ عسکریام
ای که با نام تو دل میشود آرام، سلام
با غزل میدهد این شاعرِ بینام، سلام
به شکار آمدی و صید، نکرده دیدی
میدهد صید، به صیادِ خود از دام، سلام
مِیِ میخانهی ما بردنِ نامِ ساقیست
همنوا با لبمان داده به تو جام، سلام
جای آنان که تو را در قفس انداختهاند
میدهد محضرت آن شیر، که شد رام، سلام
حسرتت روی دلش ماند، ولی هر شب و روز
داد کعبه به تو با جامهی احرام، سلام
زندگی پای قدومِ تو سر انداختن است
چارهام پیشِ نگاهت سپر انداختن است
حاضرم نذر نگاهت بدهم دنیا را
اگر از پنجرهی عرش، ببینی ما را
برگهی نوکریام مثل خودم تا شده است
دارم امّید، که پایش بزنی امضا را
آرزوی لبم این است، به پایت بچشد
بوسهبارانیِ ششگوشهی سامرّا را
به غبارِ حرمت فرصتِ پرواز، بده
تا که جارو بزند جادهی زائرها را
کاشکی حاجتِ امروزِ مرا دریابی
شاید اصلا نکشیدم نفسِ فردا را
با نفسهای دعای تو و لطف پدرت
کاش یک روز، بیایم حرمت با پسرت
تو دعا کن که دعاها به ثریّا برسد
تا که امرِ فرج از عالمِ بالا برسد
داستانِ شبِ هجران چقدَر طول کشید
نورِ خورشیدِ تو ای کاش، به یلدا برسد
رحم کن حضرت یعقوب، به کنعانیها
تو دعا کن که مگر یوسفِ زهرا برسد
مردهها چشم به راه قدمِ زندگیاند
کاش بر پیکر این قوم، مسیحا برسد
تو دعا کن که به تقویمِ شبآلود، شده
صبحِ موعودِ خدا؛ روزِ خوشِ ما برسد
بانی اصلی میلادِ گلِ لبخندت
سال آینده شود کاش، خودِ فرزندت
#رضا_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#ولادت
#مخمس_ترکیب
تلالوءنور خداییحسن
جمال ذات کبریاییحسن
خدا، خدا، خدانماییحسن
ذکر شریف تو چهها میکند
"حسنحسن" شور بپا میکند
ای گل خوشبوی علیالنّقی
میوهی مینوی علیالنّقی
آینهی روی علیالنقّی
مدینه شد مدینهی دیگری
به یمن میلاد تو ای عسکری
مادر تو سلیل و بابا، علی
یازدهم جلوهی بابا، علی
یاعلی و یاعلی و یاعلی
شکرخدا فاطمه دلشاد شد
کف بزن عالم حسنآباد شد
قبله حسن، مسجد و منبر حسن
کعبه حسن، منا و مشعر حسن
حجِّ قبولِ حیّ داور حسن
کعبه به طوف حرمت مشتریست
حج حقیقی، حسنالعسکریست
یاقمر ابن قمر ابن قمر
منکر نور تو شود کور و کر
ای پدر ناجی نوع بشر
به عالمی امن و امان از شماست
مهدیصاحبالزمان از شماست
جمال بیمثالحق، ایحسن
تجلّی جلال هر پنجتن
پردهنشین باش گه از مردوزن
نور تو بایست وساطت کند
شیعه به عصر غیبت عادت کند
شیر درنده شده رام شما
کنگرهی عرش مقام شما
هشت بهشت است بنام شما
پرنده روح تو محبوس نیست
حقیقت امام محسوس نیست
هواییام، مرا ببر تا حرم
به خانهی خدا ببر، تا حرم
باز به سامرا ببر تا حرم
«ای حرمت قبلهی حاجات ما
یاد تو تسبیح و مناجات ما»
دوباره مستمستمستم کنید
مستِ میِ روز الستم کنید
با دو حسن، خداپرستم کنید
لعن بنیامیه روی لبم
شکرخدا، منحسنیمذهبم
سلام بر دو نور در مشرقین
سلام بر دو دلبر عالمین
سلام ما بر حسن و بر حسین
مرغ دلم به سامرا میرود
حسن به لب، به کربلا میرود
سلام بر خسرو خوبان حسین
سلام بر شاه شهیدان حسین
سلام بر امام عطشان حسین
ای که فلک از عطشت سوخته
داغ تو را خدا به دل دوخته
#امیر_عظیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#ولادت
#مربع_ترکیب
امشب که کار و بار گدایان گرفته است
بوی بهشت عالم امکان گرفته است
حاجات ما روا شده باران گرفته است
عالم تمام ، ذکر حسن جان گرفته است
شکر خدا که روزی من لطف مادری است
امشب حسن حسن حسنم جور دیگری است
شادند عرش و فرش به شادی اهل بیت
غوغای دیگری است به وادی اهل بیت
روح الامین شده است منادی اهل بیت
واکرد چشم ، نایب هادی اهل بیت
امشب چه عاشقانه عطا می کند خدا
حاجات را نگفته روا می کند خدا
هم نور چشم مادر عالم تویی حسن
هم جانشین حیدر عالم تویی حسن
پشت و پناه و سرور عالم تویی حسن
ابن الرضای آخر عالم تویی حسن
جان و دل نقی و جواد و رضا تویی
چشم و چراغ و آبروی سامرا تویی
نازد به خود خدا که تویی از مظاهرش
کعبه گرفته غم که نبودی تو زائرش
قرآن نموده فخر که هستی مفسرش
ایران بها گرفت ، تو گشتی مسافرش*
بالا نوشته اند عَلَم عزت تو را
هر جا رسیده پات شده سُرِّ مَن رَأیٰ
یوسف تو و زمین و سماوات مشتری
از هرچه گفته اند و نوشتند بهتری
دارد امامتت به جهان لطف دیگری
کار تو هست مهدی موعود پروری
ایل و تبار من به فدای مقام تو
منجی عالم است مرید مرام تو
آقا اجازه ! خاک درت می شویم ما ؟
پروانه های دور سرت می شویم ما ؟
مشمول ندبه سحرت می شویم ما ؟
یعنی فدایی پسرت می شویم ما ؟
قربان یک نگاه تو جان و جوانی ام
من را بغل بگیر که صاحب زمانی ام
مات از هنر نمایی تو مانده این زمین
بعد از هزار سال تویی محشر آفرین
لب تر کن ای امیر ، بیایند مومنین
پای پیاده ، کرببلا ، روز اربعین
آنانکه زیر سایه تو با خدا شدند
دیوانه مسیر نجف ، کربلا شدند
* طی الارض امام حسن عسکری علیه السلام به گرگان
در سال ۲۵۵ هجري قمري يكي از اهالي گرگان به نام جعفر بن شريف جرجاني عازم مكه شده و در بين راه به سامرا مي رود تا وجوهات شرعي مردم منطقه را به امام عسگري (ع) تحويل دهد، امام خطاب به او مي فرمايد كه به شهرت برگرد، ۱۹۰ روز بعد مصادف با صبح روز جمعه سوم ربيع الثاني به موطن خود مي رسي، به مردم اعلام كن من غروب همان روز نزد مردم آن منطقه خواهم آمد و اين امر محقق مي شود
حضرت پس از حضور در گرگان می فرمایند:
من به جعفر بن شریف وعده داده بودم که آخر همین روز به اینجا بیایم. نماز ظهر و عصر را در سامرّا خواندم و به سوی شما آمدم تا تجدید عهد نمایم. و اکنون در میان شما هستم تا پرسش ها و حاجت های خود را مطرح سازید.
#بحارالانوار
#محمد_حسین_رحیمیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
ما گداییم گداییم گدای دو حسن
زیر دین کرم و لطف و عطای دو حسن
وای اگر نان خور هر بی سر و پایی بشویم
روزی ما گره خورده به وفای دو حسن
زنده و مرده ی ما فرق ندارد فردا
اگر امروز نمیریم برای دو حسن
تا فدایی سر قاسم و مهدی هستیم
هست پشت سرمان دست دعای دو حسن
تا ابد هر چه خلیفه است فدای علی و
تا ابد هر چه کریم است فدای دو حسن
با حسن های علی تا که رفاقت داریم
همه جا تا ابد آقایی و عزت داریم
باز هم معجزه ، در دل هیجان می آید
در جهان عطر دل انگیز جنان می آید
این چه سری است که امشب به مشام جانم
عطری از نیمه ماه رمضان می آید
کینه توزان جمل زیر لحد پوسیدند
در عوض باز حسن جان به جهان می آید
چه گنهکار چه مومن همه مهمان هستند
حضرت ِ خیرسان ِ همگان می آید
به زمین کرده قدم رنجه شهنشاهی که
وقت مدحش ،قلم شعر به جان می آید
باز طوفان بلا را زده پس کشتی دین
آمده یازدهم مرشد جبریل امین
نیست غم گر نکند دست کسی وا گره ام
نوکر حلقه به گوش حسن سامره ام
شده ام شاپرک شمع وجود پسرش
ایمن از بی کسی و درد و غم و دلهره ام
شده در سامره تصویر دو گنبد از نور
مثل بین الحرمین خاص ترین منظره ام
تا ابد هر چه گشایش به فدای گره ای
که چنین کرد پناهنده ی این مقبره ام
نفس فاطمی اش راه نشانم داد و
اربعین خورد رقم ناب ترین خاطره ام
شده ام بی سر و سامان دو تا شش گوشه
هر چه دارم همه قربان دو تا شش گوشه
خوش به حال شب تاری که تو گردی سحرش
کعبه یعنی دل هر کس که شد عشقت گوهرش
جان به قربان همان گرگ بیابانی که
تاج ِ هم صحبتی ِ با تو نشسته به سرش
پدر و مادر من باد به قربان کسی
که گذشته است به عشق تو ز مادر پدرش
جان به قربان بزرگی که شده همچو سگان
کاسه لیسی ِ غلامان تو تنها هنرش
جز تو اصلا چه سپهری است که سهمش بشود
حضرت مهدی موعود بگردد قمرش
من کیم مدح شهنشاه سماوات کنم
"کار من نیست که بنشینم و املات کنم"
من ِ دل مرده که در وادی غم ها ماندم
دور از فیض مسیحای مسیحا ماندم
عشقتان شد پر پرواز دو عالم اما
من اسیر اگر و شاید و اما ماندم
" حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد "
بین طوفان بلا بی کس و تنها ماندم
اربعین رفت و ندادند محلم اصلا
آه از قافله ی کرببلا جاماندم
کورتر شد گره ام هر چه تقلا کردم
من فقط منتظر روضه زهرا ماندم
روزگاری شده که روز ، شب تاریک است
خوب کن حال مرا فاطمیه نزدیک است
#محمد_حسین_رحیمیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#ولادت
#مدح
#ترکیب_بند
دوباره عشق سمت آسمان انداخت راهم را
نگاهی باز میگیرد سر راه نگاهم را
کدام آغوش بین خویش جا دادهست ماهم را
که برگردانده امشب سوی دیگر قبلهگاهم را
من امشب حاجی این قبله، این قبلهنما هستم
من امشب بنده مولای «سُرَّ مَن رَءا» هستم
وزیده از پگاه شهر پیغمبر نسیمی که...
...رسیده سالهایی قبل همراه شمیمی که...
...تمام شهر را پر کرد آن فیض عظیمی که...
...خبر دادهست باز از جلوه دست کریمی که...
...همان خُلق و همان خو در جمالش منجلی باشد
وَ مثل آن حسن آرام جان یک علی باشد
نگاهت چون مسیحاییست که بر مردهها جان است
که گاهی لرزه بر اندام مأموران زندان است
و یا ابریست که در آسمان هم حکم باران است
بگو این چشم انسان است یا از آن یزدان است
تو هم جسمی و هم جانی، تو هم ابری و بارانی
صفاتت گفت یزدانی، خدایی یا که انسانی؟
رکاب سامرا را گنبد زرد تو مروارید
حریمت کعبه آمال، قبرت قبله امید
گدایان! هرکجا هستید، امشب هرچه میخواهید
دخیل عشق بندید از همان جا بر در خورشید
اگر که سائل شهر مدینه، مجتبی دارد
کسی چون عسکری را هم گدای سامرا دارد
میآیی و برای مهدیات دلداده میسازی
هزاران عاشق در دام عشق افتاده میسازی
ز اشک دیده چشم انتظاران جاده میسازی
برای امر غیبت شیعه را آماده میسازی
میان پرده، اسرار خدا را بیصدا گفتی
برای شیعیانت «أفضل الاعمال» را گفتی
تو آن معنای پروازی که بیتو هیچ بالی نیست
زلال جاری باران لطفت را زوالی نیست
به جز درد فراق مهدیات آقا ملالی نیست
یقیناً در کنار ماست امشب جاش خالی نیست
دعا کن تا که من هم جمکرانی باشم آقاجان
دعا کن تا ابد صاحب زمانی باشم آقاجان
#محمد_علی_بیابانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
May 11
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
وقتی رسد ز میکده بار طعام ما
کم مانده عطر باده بگیرد کلام ما
عکس تو در پیاله ی ما نقش بسته است
ساقی نگیر خرده به شُرب مدام ما
از دست تو رسید شراب طهورمان
باقی ست جای دست تو بر روی جام ما
جز تو کسی به حاجت ما اعتنا نکرد
جز تو کسی نداد جواب سلام ما
مست توییم در همه ی طول زندگی
هستی تو حسن مطلع و حسن ختام ما
پیداست رد پای تو حتی میان شعر
نامت چه خوش نشسته در ابیات خام ما
سامان دهد مگر قلم خواجه باز هم
بر شعر نوسروده، ولی ناتمام ما
"هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما"
این شعرها به اذن خدا حرف می زنند
آری هنوز قافیه ها حرف می زنند
سرداب سامرای تو بیت الحرام ما
هر بوسه بر ضریح تو شد استلام ما
ما نذر کرده ایم که قربانی ات شویم
آقا بگو که سر ببرند از کدام ما ؟
یک شب اگر بدون ولایت سحر کنیم
شیری که خورده ایم ز مادر، حرام ما
مهرت به غیر شیعه نصیب کسی نشد
این عشق را سند زده زهرا به نام ما
جز خانه ی کریم که جایی نداشتیم
پر شد همیشه خانه ات از ازدحام ما
از برکت نگاه تو ما رزق می خوریم
ذکر حسن حسن نمک هر طعام ما
در خاک کوی تو اثر از کامیابی است
از تربتت به کام و، دو عالم به کام ما
بد دردی است هجر حرم؛ مرهمی بده
در دست توست نسخه ای از التیام ما
وقت طواف مرقد شش گوشه ات رسد
یکباره عطر کرببلا بر مشام ما
اقبال مان بلند، که هستیم خادمت
حسرت برند حور و ملک بر مقام ما
از حرمت تو روز جزا حفظ می شود
در پیش دیدگان همه احترام ما
از حب قیمتیِ تو قیمت گرفته ایم
با نوکری تو همه عزت گرفته ایم
ای حجت ملائکه مولای جبرییل
آیینه ی نمونه و مولود بی بدیل
گهواره احتیاج نداری چرا که هست
هر لحظه بالش سر تو بال جبرییل
حاجت به دست آمده از شوق بسته اند
حور و فرشته بر پر قنداقه ات دخیل
دلبسته ی نگاهت اهالی آسمان
بر خلقت زمین و زمان بوده ای دلیل
کوثرنشانی و همه ی عمر تشنه ی
یک بوسه بر قدوم تو لب های سلسبیل
لبخند عاشقانه ی دنیا! نهفته است
صدها رمان تازه در آن خنده ی طویل
جز تو کسی که لایق نام حسن نبود
چشمت جمیل، خال جمیل، ابرویت جمیل
پیغمبران به دیدن تو صف کشیده اند
یحیی و هود، یوسف و نوح، آدم و خلیل
در قدمت نجابت تو شک نمی کنیم
هستی شبیه مادر خود فاطمه، اصیل
تنها نصیب توست که قائم بپروری
دیگر پدر سراغ نداریم از این قبیل
عیدی بیا به این همه دل های غمزده
آقای خوب من! خبر از مهدی ات بده
غمبار میشود دلم از گفتن یمن
کی می رسد به گوش فلک شیون یمن
صدها هزار اویس به دندان گرفته اند
با جان و دل هر آینه از دامن یمن
زجر و سنان و شمر و شبث صف کشیده اند
زخم است می زنند فقط بر تن یمن
سرنیزه ی نشسته بر آن ها گرسنگی ست
هر نان سفره مان بشود جوشن یمن
در روضه گریه هم نکنند آن قبیله که
لبخند می زنند به جان کندن یمن
شیطان شود نژادپرست از خیال خام
می کوبد آب تفرقه در هاون یمن
باشد مدال صبر و فداکاری و وفا
از ساعت مخاطره بر گردن یمن
یک روز شام کینه و ظلمت سحر شود
پس دیدنی ست عاقبت روشن یمن
با این همه مقاتله چیزی نمانده است
تا صبحِ فتحِ بیست و دوِ بهمن یمن
آتش زنند ریشه ی آل سعود را
شام جهاد، لشگر شیرافکن یمن
با حوصله دهان بن عبدالعزیز را
می دوزد آشکار نخ و سوزن یمن
پر میشود زمین و زمان ساعت ظهور
از خنده ها و هلهله و بشکن یمن
پشتش به خاک می خورد آن روز بی گمان
با دست انتقام خدا، دشمن یمن
آن روز منتهی بشود سمت کربلا
تنها مسیر تازه ی راه آهن یمن
بیت الحسین در دل صنعا بنا کنیم
یک روضه با عقیق یمانی به پا کنیم
#علیرضا_خاکساری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
#https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#ولادت
#غزل_پیوسته
دریای کرم آب حیات است وصالش
قربان رخ زنده کن و نور جمالش
خورشید بود آینه ی صورت ماهش
تابیده قمر از قمر وجه هلالش
یک چشمه دگر از کرم عشق دمیده
جاری شده در روزن دل آب زلالش
این یوسف هادی که به دامان حدیث است
حیران شده عالم ز همه حسن کمالش
نامش حسن و شمس جمالش حسن آمد
رویش حسن و وجه هلالش حسن آمد
خویش حسن و بحر وجودش چه مصفاست
هم شوکت و هم جاه و جلالش حسن آمد
حلم حسنی دارد و صبرش ز حسین است
سیمای علی دارد و خالش حسن آمد
همچون پدرش بارش باران الهی است
بی شک همه دریای کمالش حسن آمد
سرچشمه ی علمش بود از کوثر زهرا
جاری شده ی پاک و زلالش حسن آمد
نزدیک بود تا که به دست پسر او
گویند جهان را همه فالش حسن آمد
اندر حرم سامر عشقش چه صفایی است
پرواز دل اندر حرمش بال خدایی است
دیدم همه شاهان به در خانه اش آیند
گویند که ما را به درت فخر گدایی است
آن را که نوا نیست نوایش دهد آقا
او را که دوا نیست دوایش دهد آقا
شوید دل ما را به دم زمزم نابش
دل را که صفا نیست صفایش دهد آقا
گر مهر نباشد به عمل، رنگ نجویی
گر مهر و عمل هست حنایش دهد آقا
ظاهر تو چه بینی که جهان در کف آقاست
هر کس که شود وصل ورایش دهد آقا
آن کس که به خاک در او سجده نماید
بی شک نه جهان، هر دو سرایش دهد آقا
آقاست ولی قلب و دلش از چه شکسته
آخر ز چه در خان صعالیک نشسته
صد ابر سیه آمده تا روش نبینند
خورشید به زندان معسکر شده بسته
او معدن مهر است و ز کس مهر ندیده
از ظلم و جفا گشته غمین، گشته چه خسته
آن کس که معلم به همه خلق جهان است
در سن جوانی ز جهان پر زده رسته
در پنجره ی خانه، رخ یار که دیده
در سجده، جمال گل دلدار که دیده
در گردش عالم که به پلک گل زهراست
آن قطب دل آرای، چو پرگار که دیده
یعقوب منم یوسف من حضرت مهدی است
آن یوسف گم گشته به بازار که دیده
صد سال و هزار است که او آمده لیکن
یک مشتری ناب و خریدار که دیده
حرف است همه دم زدن از عشق بهاران
در وادی حق، میثم تمار که دیده
او منتظر است تا که شما نیز بجنبید
سلمان گلم کیست، چو عمار که دیده
آخر چه بگویم ز غم غربت فرزند
همچون پسرم این همه آزار که دیده
در نزد طبیبی که شفابخش ترین است
این خیل عظیم دل بیمار که دیده
در گرد گلی کز همه گل هاست فراتر
این خشت و گل و این همه دیوار که دیده
خود را تو فرو ریز که نورش بنماید
در محضر گل، جلوه کند خار که دیده
او سید و آقای همه خوب ترین هاست
داناتر از او بر همه اسرار که دیده
گر صبح کند عالم امکان همه زیباست
بر اهل جهان رحمت سرشار که دیده
سبزی تو بگو گل پسرم یکه و تنهاست
مظلوم ترین سید و سالار که دیده
#ابوالفضل_سبزی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
#https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
اقتدا کردم ابتدا به حسن
و رسیدم در انتها به حسن
می رسد آنهمه کرم به گدا
می رسد دست هر گدا به حسن
فرق دارد مگر؟ حسن حسن است
داده عزت، خودِ خدا به حسن
رهسپارم به جاده های عراق
دل سپردم به سامرا به حسن
شب دلدادگان سحر شده است
کف بزن باز علی پدر شده است
نظری سوی آسمان دارم
هوس لحظهء اذان دارم
عرض تبریک و عرض تهنیّت
محضر صاحب الزمان دارم
عطر سرداب می وزد همه جا
زیر گنبد فقط امان دارم
به غذای بهشت لب نزدم
چون از این سفره، خُرده نان دارم
سنگ بودم چه گوهری شده ام
مست انگور عسگری شده ام
جام مِی را نگار دستم داد
زرِ هجده عیار دستم داد
گفتم اصلاً طلا نمی خواهم
از عبایش غبار دستم داد
دید با دست خالی آمده ام
از بهشتش انار دستم داد
به ضریح حسن که چشمم خورد
عشق شش گوشه کار دستم داد
بی خیال دو عالمین شدم
مست شش گوشهء حسین شدم
ریزه خواران او زمینی ها
خاکش علامهء امینی ها
بارگاه مطهرش آورد
عرشیان را به شب نشینی ها
سجده کردم به سنگفرش حرم
با چنین جلوه آفرینی ها
می نشیند به کفشداری او
خاک پاهای اربعینی ها
در فراق حرم عزادارم
شوق دیدار کربلا دارم
آنقدر که حسن کرم دارد
سایه ای بر روی سرم دارد
گرچه از خانه، دور افتاده
همسری خوب و محترم دارد
شده در پادگان اگر تشییع
تنش از تیر، کِی ورم دارد؟
گرچه دور از مدینه خاک شده
لااقل این حسن حرم دارد
مجتبی در تحیّر زهراست
خاک قبرش ز چادر زهراست
کوچه که تنگ شد، مردّد شد
راه او، راه مادرش سد شد
فاطمه بین کوچه سیلی خورد
حسن افتاد بر زمین! بد شد
آن کسی که به مادرش خندید
با جسارت ز چادرش رد شد
فاطمه پیش اولین پسرش
خُرد شد، آنچه که نباید شد
مادری زار و خسته را برداشت
گوشواره شکسته را برداشت
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#وفات
#مربع_ترکیب
شب را به پایان می رساند طلعت نورت
خورشید عالم خلق شد از برکت نورت
از کهکشان ها هم گذشته وسعت نورت
جبریل سر خم کرده پیشِ هِیبَت نورت
روز ازل نورِ تو را بر ما که تاباندَند
ما را غلام "حضرت معصومه جان س" خواندند
تو بانیِ آرامشِ امواجِ دریایی
آئینه ی یکتاییِ عرش مُعلّایی
یاسی ترین سجّاده ی محراب بابایی
تو دُوُّمین انسیةُ الحَوُرای طاهایی
دشت تمنّایی و ما آهویَت ای خانم
خیلی به زهرا رفته خلق و خویَت ای خانم
در موج مِهرَت کشتی الطاف را گم کن
مانند مادر بر دل طفلت ترحم کن
"آموزگار حضرت مریم"..،تَکَلُّم کن
جان رضا ما را فقیر "مشهد" و "قُم" کن
هرکس گدای کوی این خواهر-برادر شد
جیره بگیرِ سفره ی موسی بن جعفر شد
ای ماهتابِ روشنِ شب هایِ پُر امّید
ای رود جاری،چشمه سارِ جُلگه ی توحید
باران تو بر سرزمینم رنگ و بو بخشید
تا آمدی..،ایران نسیم فاطمی پیچید
لوح دل ما لنگِ امضای شما باشد
چشم عَجَم خاکِ کف پای شما باشد
داری تو چشمِ گریه خیزی،حال مضطر هم
بالِ پر از زخمت شکسته..،ریخته پَر هم
دلواپس بابا و دلتنگ برادر هم...
آخر شما را می کُشَد این حالت درهم
از آهِ پُر سوزِ تو عالم گریه می کرده
با یا "رضایَت" اهل قُم هم گریه می کرده
فصل خزان و روزگاری زرد آخر سر...
هجران و زهرتلخ و آهی سرد آخر سر...
داغبرادر..،داغ بابا..،درد..،آخر سر...
این ها تو را از پای درآورد آخرسر
سجّاده ی خالی تو در سرسرا پهن است
سنّی نداری..،بستر مرگت چرا پهن است
آن روز که تو وارد ایران شدی بی بی
مانند خورشید فلک،تابان شدی بی بی
تفسیر نصِّ آیه ی قرآن شدی بی بی
در خانه ی ایرانیان مهمان شدی بی بی
شکر خدا شأن مقامت حفظ شد آن روز
الحمدلله احترامت حفظ شد آن روز
آبی تکان خورده است آیا در دلت!؟ هرگز
پای حرامی شد رکاب مَحمِلت!؟ هرگز
چشمان شورِ بی حیا شد مشکلت!؟ هرگز
بازار قم گردیده آیا قاتلت!؟ هرگز
سهم دل رنجور تو غم شد!؟نشد در قم
از معجرت یک تار نخ کم شد!؟نشد در قم
آیا تمام گلشنَت در یک زمان پژمرد!؟
تیزیِ سنگِ شام بر پیشانیِ تو خورد!؟
اصلاً طناب شمر تا اینجا تو را آزُرد!؟
خورجینی آیا هستی ات را در تنوری بُرد!؟
با خنده های نیزه داری پست باریدی!؟
راس برادر را سرِ سرنیزه ای دیدی!؟
زینب میان شهر پر نیرنگ گیر افتاد
زینب میان قومِ بی فرهنگ گیر افتاد
زینب میان کوچه های تنگ گیر افتاد
زینب به زیر ازدحام سنگ گیر افتاد
این آینه خیلی ترک خورده است در کوچه
از دست شاگردش کتک خورده است در کوچه
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
May 11
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#وفات
#مربع_ترکیب
بال های سفرم جانب تو باز شده
دل هجران زده آماده ی پرواز شده
نام زیبای تو در قافله آواز شده
جان محنت زده با یاد تو همراز شده
یعنی این که همه دم ، دم ز تو جانان زده ام
به هوای سر کویت به بیابان زده ام
من به شوق رخ تو راهی معراج شدم
لحظه لحظه به تماشای تو محتاج شدم
دل به دریا زدم و طعمه ی امواج شدم
به بیابان بلا غارت و تاراج شدم
همرهم قافله ای بود ز نزدیکانم
خسته از فاصله بودم به لب آمد جانم
همرهانم همگی کشته ی این راه شدند
یا اسیران فراق تو به صد آه شدند
همه در بی کسی و غربت جانکاه شدند
تا فدایی تو ای دلبر دلخواه شدند
چون ستاره همه در پای وصال افتادند
جمله بر خاک تو ای ماه ، جمال افتادند
بعد از آن که هدف تیر تلاطم گشتم
بین صحرا ز جفاهای عدو گم گشتم
من عزادار فراق مه و انجم گشتم
عاقبت همقدم مردمی از قم گشتم
با تنی خسته و آزرده شدم راهی شهر
درد هجران تو شد بر من غم دیده چو زهر
بر محبان تو مهمان شدم ای حضرت دوست
آل خزرج همه بودند پیِ حرمت دوست
گر چه بودم به تنعم ولی از حسرت دوست
لحظاتم همه بودند پر از محنت دوست
بی تو در وادی قم ماندم و با آن همه سوز
بی تو من زنده نماندم به جز از هفده روز
حال، بیمارم و آشفته و حیران توام
ای طبیبا به خدا تشنه ی درمان توام
ای که سامان منی بی سر و سامان توام
کشته ی هجر و غم و ماتم هجران توام
اینک ای دوست بیا چون که نمانده نفسی
منتظر مانده ام ای یار به دادم برسی
شرح تنهایی من در همه ی عالم نیست
جز جدایی و فراق تو مرا ماتم نیست
لحظه ی غسل شده بهر تو آیا غم نیست
غیرت الله بیا جز تو مرا محرم نیست
به غریبی من ای دوست دمی ناظر شو
یاد مادر کن و بر غسل تنم حاضر شو
پیکرم از ستم و جور و جفا نیست کبود
خانه ام بی تو نگردید پر از آتش و دود
با لگد خصم نکرده ز درِ خانه ورود
باید این لحظه غم فاطمه را یاد نمود
او که در راه امامش همه خونبار شده
کشته ی غم زده بین در و دیوار شده
#محمد_مبشری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#وفات
#غزل
آسمان گشته سیه پوش و مَلَک در زمزمه
باز مانده در غریبی یک علی بی فاطمه
باز از آه کسی عرش خدا لرزیده است
حضرت سلطان ایران داغ خواهر دیده است
دختری شد زود راهی مثل مادر ، آه آه
خواهری آمد به جان ، دور از برادر آه آه
باز هم یک فاطمه از دست دنیا سیر شد
آیه های غربت آل علی تفسیر شد
فاطمه ها آن قَدَر مهمان دنیا نیستند
فاطمه ها رو به روی فتنه ها می ایستند
فاطمه ها را غم مظلوم دوران می کشد
فاطمه ها را غریبی علی جان می کشد
مثل هم بودند اگر چه فاطمه های خدا
داشت اما قم فراوان با مدینه فرق ها
شهر قم با یا علی گویان سر ِ دعوا نداشت
شهر قم بر آبرویش چون مدینه پا نذاشت
با ستمکاران عالم قم ید ِ واحد نداشت
کوچه های تنگش اصلا قنفذ و خالد نداشت
شکر حق این فاطمه دیگر شبیه مادرش
قاتلانش را ندیده در کنار بسترش
روی او نیلوفری و چادرش خاکی نشد
هیچ کس از گریه ی روز و شبش شاکی نشد
کینه های بدر ، آتش در گلستانش نشد
ریسمانی مزد دستان ِ علی جانش نشد
ماه قم را کس ندیده در خسوف و در هلال
نیست در حالاتش اصلا حرف ِ "صارَت کَالخیال"
حضرت معصومه جز هجران ، غمی در دل نداشت
حضرت معصومه مردم چل نفر قاتل نداشت....
#محمد_حسین_رحیمیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#وفات
#مثنوی
مِنّی اِلَیْکِ... نامهای از غربت ایران
در سینه دارم حرفهایی با تو خواهرجان
ای باطنت با ظاهرت یکدست آیینه
سنگ برادر را زدی یک عمر بر سینه
همپای اشکت میچکد تسبیحِ در دستم
هر نیمهشب دلتنگ یارب یاربت هستم
آن دستخط، آن آیه مکتوب یادم هست
در حجره قرآن مینوشتی، خوب یادم هست
هر وقت از دست زمانه غصه میخوردی
بغض نهانت را سوی سجاده میبردی
آنکس که قدر روح پاکت را بداند کیست؟
در هیچجایی هیچ همکفوی برایت نیست
در حد تعریفت ندارم حرف از این بهتر
معصومهای معصومهای معصومه، ای خواهر
روی جوادم را ببوس و همزبانش باش
جان تو و جان جواد آرام جانش باش
من حال و روزت را به چشم خویش میبینم
اشک تو را همواره بیش از پیش میبینم
باید سراپا صبر شد با رسم دنیا ساخت
حتی اگر عمری جدایی بین ما انداخت
دیگر گذشت آنچه گذشته، بشنو از ما بعد
لاخیر فی الدنیا و مافیها... و اما بعد
ای فاطمه اینبار هم دست علی بستهست
فرجام این جریان به تدبیر تو وابستهست
هجرت کن از شهر و دیار خود به این وادی
منزل به منزل بگذر از ویرانه، آبادی
هجرت هماره خیر دارد با خودش همراه
آری به حکم «مَن یُهاجِر فی سبیلالله...»
هر نقشهای در طول این ترفند ناکام است
هجرت همان زخم است زخمی که به هنگام است
چیزی نمانده بشکند تندیس باورها
با خود بیاور از برادرها و خواهرها
اسلام در دشت و بیابان سبز خواهد شد
با مقدم سادات، ایران سبز خواهد شد
هرچند هستیم از غم دیدار هم لبریز
برخیز تا قسمت چه باشد خواهرم برخیز
تا باز هم روشن ببینم چشمهایت را
پایان رقعه میزنم مهر رضایت را
«الله زَیْنٌ و انا عبدٌ» مِن العُبّاد
«فالله خَیْرٌ حافظا» پشت و پناهت باد
#عباس_همتی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#وفات
#غزل
ای خواهرِ درد آشنا، معصومه(س)جانم
غمخوارِ من! ای با وفا، معصومه(س)جانم
دلتنگم و دارم برایت می نویسم
یک نامه با حالِ بکا، معصومه(س)جانم
مشتاقِ دیدارم! به دیدارم بیا ای-
-عشقِ علي-موسی الرضا(ع)، معصومه(س)جانم
این سرزمین شوقِ معارف دارد و تو
با علم هستی آشنا، معصومه(س)جانم
توحید و عرفان از عباداتِ تو جاریست
مأنوس هستی با دعا، معصومه(س)جانم
محجوبهٔ مستوره...ای جانِ برادر
مظلومۂ زینب(س)نما، معصومه(س)جانم
اینجا غریبم! نیستی و مونس ِ من
شد روضه های کربلا، معصومه (س)جانم
داغِ غروب و غارت و بغض و اسارت
هرگز نرفت از یادِ ما، معصومه(س)جانم
بستند هر دو دستِ عمه جانمان را
بیتابم از این ماجرا، معصومه(س)جانم
از غصهٔ شام ِ بلا در سینه ام شد
هر روز و شب آتش به پا، معصومه(س)جانم
شد قاتلم آن ازدحام و سنگ ها و...
آن ضربه های بیهوا، معصومه(س)جانم
بزم ِ حرامی کشت عمه جانمان را
ای وای از تشت طلا، معصومه(س)جانم
*
این روضه را با یاد تو خواندم عزیزم
جاریست اشکم بر عبا، معصومه(س)جانم!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#غزل
کنارِ صحن تو ،دیدم تمام باور خود را
نشانی از مزار بی نشان مادر خود را
همیشه قبل هر کاری برای رزق اشعارم
گشودم گوشه ی ایوان طلایت دفتر خود را
مَنِ من را شکست ایوان آیینه زمانی که
هزاران تکه دیدم در کنارش پیکرخود را
دل از بار تعلق ها رها شد با تو ،از این رو
فقیری در ضریح انداخت تنها زیور خود را
غبار این حرم را می کشم بر روی دستانم
تبرک می کنم اینگونه من انگشتر خود را
خیابان ارم را دوست دارم چون که می بینم
درون آن شکوه بار گاه یاور خود را
کسی که عمر خود را خادم این آستان بوده
ندارد هر چه را ،دارد برات محشر خود را
من از اول به تو دل بسته ام اذنی بده بانو
که باشم در حریمت لحظه های آخر خود را
#علی_اصغر_یزدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#وفات
#مربع_ترکیب
شب بود..،نور عرش خداوند دیده شد
فریاد ابرهای بهاری شنیده شد
باران به سمت پهنه ی ساحل کشیده شد
در جزر و مَدِّ عاطفه،عشق آفریده شد
امواجِ حاجتیم که غرقِ تلاطمیم
دلدادگان حضرت معصومه ی قُمیم
بالاترین عروج قنوتِ دعا،سلام
پنهان ترین تشرف جبریلها،سلام
شوق توسلات سحرگاهِ ما،سلام
ای قبلهی قیامِ امامِ رضا،سلام
ما حاجیان کعبه ی خواهر_برادریم
سجدهگذار تُربت موسَیبنجعفریم
غم در شکوه شادی آئینه ها گم است
رزق شراب مستیِ ما پای این خُم است
میلِ کبوترانگیِ ما به گندم است
زیباترین مسافرتم، مشهد و قم است
این سعیِ پُر صفایِ گدا را زیاد کن
جان رضا زیارت ما را زیاد کن
فوّاره های صحن تو حظِّ وضوی ما
مِهرت همیشه آمده در جستجوی ما
ای کاش یاکریم حرم بود..،قوی ما
بانو نگو..،بگو همه ی آبروی ما
نامت،حجاب روی سر دخترِ من است
ذکر رضا رضا شرفِ کشور من است
تا طفلِ مکتب تو به عالِم شبیه شد
دست هزار علم،دخیل ضریح شد
مشق پُر اشتباه شب ما،صحیح شد
هر مرجعی کنار تو نُطقش فصیح شد
حوزه؛نشانهی هنر سروری توست
فخرِ طباطباییِ ما..،نوکری توست
از شوق وصلِ چشمهی تو، جو شدن خوش است
مثل گلاب،در حرمات،بو شدن خوش است
در دست خادمان تو،جارو شدن خوش است
در صحن آب و آینه آهو شدن خوش است
آهو نشد..،نشد..،تو بیا وُ ثواب کن
من را کبوتر حرمات انتخاب کن
از برکت حضور تو دنیا ادامه داشت
امروز رفت و فرصت فردا ادامه داشت
در هیبت تو جلوه ی زهرا ادامه داشت
این "اشفعی لنا"ی لب ما ادامه داشت...
...تا در زمان حادثه ها مادری کنی
در حشر با شفاعت خود،محشری کنی
کم کم شروع واقعه ی اشک و آه شد
تب کردی و کرانه ی گیتی تباه شد
روز عَجم زمان غروبت..،سیاه شد
قم نه..،بگو تمام جهان بی پناه شد
سَم گرچه نای پرزدنت را نشانده است
امّا وقار ساحت تو حفظ مانده است
بالت نسوخت و پر تو لطمهای ندید
در قم حریم معجر تو لطمهای ندید
در طوس،شأن دلبر تو لطمهای ندید
موی سر برادر تو لطمهای ندید
وای از دَمی که خواهری از تَل نگاه کرد
یک مست..،نیزه واردِ حلقوم شاه کرد
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#مدح
#غزل
دل من باز گرفته به حرم میآید
درد دلهاست که از چشم ترم میآید
باز هم پیش ضریح تو نشستم با اشک
لطف تو باز فقط در نظرم میآید
در همه زندگی از بیتو شدن میترسم
که اگر دست نگیری به سرم میآید
کاش آن لحظۀ پر غصه به دادم برسی
آه آن لحظه که وقت سفرم میآید...
زائری بود که هر روز حرم میآمد
چقدر پیش تو بوی پدرم میآید
میروم از حرمت حس من این است انگار
که کسی تا دم در پشت سرم میآید
شعر میخواند و میگرید و میگریاند
طبع من باز هم از سمت حرم میآید
#سید_محمدرضا_شرافت
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
داغ تو را بهانه گرفتم گریستم
از قبر تو نشانه گرفتم گریستم
یک گوشه از محلّه ی غَمْ آشنای تو
با یادت آشیانه گرفتم گریستم
از کوچه های شهر گذشتم یکی یکی
وقتی سراغ خانه گرفتم گریستم
با ماجرای هیزم و آتش دلم شکست
یک روضه مَحرمانه گرفتم گریستم
لازم نشد سوال کنم رفته ای کجا
از ردّ تازیانه گرفتم گریستم
مقتل نوشته شانه ات از کار مانده بود
بر موی خود که شانه گرفتم گریستم
مضمون تو عنایت محض است بیگمان
تا حسّ ِ شاعرانه گرفتم گریستم
#محمد_حسن_بیات_لو
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#بستر_پردرد
#وداع
#شهادت
شبیه شمع چکیدن به تو نمی آید
و مرگ را طلبیدن به تو نمی آید
خودت بگو که مگر چند سال داری تو
جوانِ شهر, خمیدن به تو نمی آید
هزار بار نگفتم نیا به دنبالم
میان کوچه دویدن به تو نمی آید
فقط بلند مشو چونکه زود می افتی
بدون بال پریدن به تو نمی آید
تلاش کن که دو چشمی مرا نگاه کنی
چنین ندیدن و دیدن به تو نمی آید
چه خوب بود فقط گوشواره می افتاد
چه کرده اند شنیدن به تو نمی آید
تکان نخور قفس سینه ات تکان نخورد
نفس بلند کشیدن به تو نمی آید
بمان که دخترمان را خودت عروس کنی
به آرزو نرسیدن به تو نمی آید
چه با دو دست رئوفانه ات, چه با یک دست
بباف پیرهنت را, حسین منتظر است
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
#امام_زمان_عج
#فاطمیه
#غزل
شبی که ختم خواهد شد دمِ صبحش به دیداری
هزاران ساعتش وَللّهِ می ارزد به بیداری
سحر از تاب گیسویَت به گوش باد گفتم..،گفت:
عجب یاری عجب یاری عجب یاری عجب یاری
منِ بی عُرضه حتی عرضِ حاجتهام می لنگد
گره در کار خود انداختم وقت گرفتاری
چه بر می آید از دستِ من درمانده جز گریه
اَقَلّاً دلخوشم با چشم هایم کرده ام کاری
برای سنگِ طفلان سر کویَت..،سر آوردم
بیا دیوانه ات را مفتخر گردان به آزاری
وبال معصیت بال عروجم را ربود از من
کبوتر را قفس وِل می کند امّا به دشواری
قرار از ابتدا این بود..،بارِ هجر بردارم
ببین حالا چگونه شُهرهی شَهرَم به سرباری!
گریز از ناگزیریِ فراقاَت کاش ممکن بود...
چه چاره دارد این بیچاره ی تو غیر ناچاری
شهیدان تکلم،کُشتگان نُطق معشوق اند
بیا تکیه بزن بر کعبه..،ذبحم کن به گفتاری
اگرچه ظرف من ظرفیَّتش در حدِّ مِهرَت نیست
ندیدم کاسه ام را خالی از لبخند بگذاری
"خودم خاک کف پای تو هستم حضرتعباسی ع"
به قول لاتهای بامرام کوچهبازاری
به جز تو رو به هرکس می زدم..،رو می گرفت از من
هوای این گدای رانده از هر خانه را داری
به حق خانمِپهلوشکسته خواهشاً برگرد
به حقِّ ردِّ خون مانده بر تیزی مسماری
نه تنها مادر ما سوخت..،بلکه گیر هم افتاد
نه ول کن بود میخ در،نه مهلت داد دیواری
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
شعر شیعه
🏴 انّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعون با نهایت تأسف، ابوالقاسم حسینجانی، شاعر شعر عاشورایی «کربلا
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#غزل
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل!
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل!
تو از آب میآمدی، مشک بر دوش
و من در تو غرق تماشا، اباالفضل!
اگر دست میداد، دل میبریدم
به دست تو از هر دو دنیا، اباالفضل!
دل از کودکی از فرات، آب میخورد
و تکلیف شب، آب، بابا، اباالفضل!...
فدک مادری میکند کربلا را
غریبی تو هم، مثل زهرا اباالفضل!
تو را هر که دارد ز غم بینیاز است
وفا بعد از این نیست تنها اباالفضل!
تو با غیرت و آب و دست بریده
قیامت به پا میکنی، یا اباالفضل!
#ابوالقاسم_حسینجانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc