eitaa logo
شعر شیعه
7.4هزار دنبال‌کننده
529 عکس
200 ویدیو
20 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
روزی از روزگاران دیرین روزهای خوش و خوب و شیرین کفتری در حرم آشیان داشت شوق پرواز در آسمان داشت لانه‌اش در پناه درختان در امان بود از باد و باران در دل لانه مهر و صفا بود جیک جیک خوش جوجه‌ها بود لانه‌ای گرم و خوش، لانه‌ای سبز سهم هر جوجه‌ای، دانه‌ای سبز هر سحر مادر از لانه می‌رفت در پی آب یا دانه می‌رفت باز می‌آمد از راه هر بار شاخۀ سبز زیتون به منقار ناگهان کرکسی بال وا کرد بر سر لانه چنگال وا کرد سایه‌ای شوم بر لانه افتاد خانۀ جوجه‌ها رفت بر باد بال می‌زد به هر سو کبوتر جوجه‌ها هم به دنبال مادر گاه آوارۀ کوه و صحرا گاه در شهر غمگین و تنها گاه در پشت درهای بسته بال می‌زد هراسان و خسته خسته از جست‌وجوهای بسیار برگ زیتون زردی به منقار آن کبوتر ز یاران ما بود رنگ بال و پرش آشنا بود اینک آن مرغ، غمگین و تنهاست باز آواره در دشت و صحراست آن کبوتر که یار من و توست خسته در انتظار من و توست ما که مرغان دشت بلاییم با غم یکدگر آشناییم ما ز چنگال خونین نترسیم از پر و بال خونین نترسیم بال در بال هم فوج در فوج پر بگیریم مستانه در اوج تا نشانی ز طوفان بپرسیم راه را از شهیدان بپرسیم بال در بال هم پر بگیریم آسمان را سراسر بگیریم تاجی از نور روی سر ما قرص خورشید زیر پر ما تا که آن خانه را پس بگیریم آشیان را ز کرکس بگیریم مثل رگبار باران بباریم خانه را سر به سر گل بکاریم @shia_poem
تو همچون غنچه‌های چیده بودی که در پرپر شدن خندیده بودی مگر راز حیات جاودان را تو از فهمیده‌ها فهمیده بودی @shia_poem
دلم بیتاب شد! با کوهی از حاجت رسید از راه نشست و تا که شد پشت درت خلوت؛ رسید از راه نشد هر چند خلوت قدر یک ثانیه این خانه شنید این را دلِ آشفته و راحت رسید از راه همینکه سفره ام خالی شد از نان یاحسن(ع) گفتم تو را در تنگدستی خواندم و برکت رسید از راه شنیدم می پذیری سائلان را سرزده حتی ببخش آقا اگر این خسته، بی رخصت رسید از راه گرفته رزق و روزی سالها از تو، اگر این دل شبانه روز مشتاقانه بی دعوت رسید از راه نگاهی کن کریمانه به حال این گدایی که برایت با خودش آورده صد زحمت رسید از راه کسی با دست پر رفت و صدا زد: یاحسن(ع) شُکراً کسی از آن طرف با اشک، بی نوبت رسید از راه تماشای تو را دلتنگ شد گاهی فقط این دل- -برای دیدنت! بی درد و بی علت رسید از راه ▫️ به پیش چشم های مادرت در صحنهٔ محشر هر آنکس که گرفت از چشم تو قیمت رسید از راه! #@shia_poem
هرچه خوبی می شناسی جمع در یافاطمه ست تکیه گاهِ ما یقین دارم که تنها فاطمه ست شکر می گویم خدا را که غبارِ این درم.. آبرو و اعتبارِ گریه کُن ها..فاطمه ست رشته های چادرش حبل المتینِ انبیاست ناجی هر عاشقی در روزِ عقبا فاطمه ست مرده را جان می دهد با یک دعای مضطرش در حقیقت الگوی صدها مسیحا فاطمه ست کارِ این بانوی عظما دستگیری از فقیر.. سفره دارِ بینوایان بینِ دنیا فاطمه ست از گنهکارانِ امّت لحظه ای غافل نشد.. این بدان معناست که امیّدِ فردا فاطمه ست مادرِ کلّ ِ امامان.. مادرِ ساداتِ عشق.. مفتخر هستیم چونکه مادرِ ما فاطمه ست فاطمیون.. کلّ ِ دنیا را بهشتی می کنند.. ای بنازم باغِ زیبا و مصّفا فاطمه ست.. حضرت ختمِ رسل مادر خطابش می کند صاحبِ این کلمه ی امّ ابیها فاطمه ست کفو و همتایش علی شیرخدا باشد فقط همسرِ والامقام و نفسِ مولا فاطمه ست @shia_poem
هر چه را هست خدا کرده به دستت تقدیم کار را داده خدا دستِ کریم بن کریم @shia_poem
دل اگر عبد مسلمان حسن بوده و بس. معرفت جو پی عرفان حسن بوده و بس. غافلی ای که گدای در حاتم شده ای. حاتم از خیل گدایان حسن بوده و بس. هر گدایی که در خانه ی او را زده است. پاسخش با لب خندان حسن بوده و بس. ناسزاگو خجل از کار خودش شد که کرم. تیغ برنده ی برهان حسن بوده و بس. حاجتش گشته روا از کرمش قطع یقین. هرکسی دست به دامان حسن بوده و بس. زاهدا بر دل خود راه مده شوق جنان. که جنان یک گل گلدان حسن بوده و بس. اهل بیت اند عزیز همه اما ز ازل. جان من بسته ی بر جان حسن بوده و بس. در مدینه، نجف و مشهد و در کرب و بلا. کل عالم همه مهمان حسن بوده و بس. نه فقط جنگ جمل که، دل هر معرکه ای. زیر پا عرصه ی جولان حسن بوده و بس. صلح او علت بر پایی عاشورا شد. کربلا جلوه ی طوفان حسن بوده و بس. سپری روز و شبم می شود از عشق حسین. روز و شب چرخش چشمان حسن بوده و بس. خانه آباد حسین است دلم،از عشقی. که خراباتی و ویران حسن بوده و بس. جان عاشق به کفش با لک لبیک حسین. از ازل بر سر پیمان حسن بوده و بس. سینه زن گر که شدی عاشق و مجنون حسین. شک نکن لطف دو چندان حسن بوده و بس. در حرم مرغ خیالم همه عمر از سر شوق. جلد گلدسته و ایوان حسن بوده و بس. چشم هایش نشود روز جزا بارانی. هر که یعقوب به کنعان حسن بوده و بس. دست گیرش خود زهراست قیامت والله. هر که در روضه پریشان حسن بود و بس. @shia_poem
اگر که روضه کرده رو به راهم اگه دائم حسین تو زندگیمه همش واسه دعاهای حسن بود آقا لطفش به ما از اون قدیمه @shia_poem
لبخند زند، دو ذوالفقارش سرمست با اخم حسن، پشتِ جمل ها گرم است تیغ دو دم سکوت او شاهد بود او صلح نکرده، سبک جنگش نرم است .. @shia_poem
در حمایت از و مظلوم به امیدِ نابودی آمریکا و اسرائیلِ منحوس روزگارم هست مانندِ شبِ تار ای خدا اشک هایم جاری از اندوهِ سرشار ای خدا غیرِ داغ و درد و ویرانی ندارم خاطره سرنوشتم بد رقم خورده ست انگار ای خدا مانده ردّ زخم و خون؛ بر هر وجب از خاکِ من شد تمام ِ پیکرم میدانِ پیکار ای خدا من فلسطینم! همان که خیره کرده کوه را با شجاعت! پایِ این تقدیرِ دشوار ای خدا ذره ای؛ داغِ عزیزان کم نکرد از صبرِ من در وجودم این صلابت را نگهدار ای خدا در کفن بوسیده فرزندانِ خود را بیقرار مادران را دیده ام با آهِ بسیار ای خدا کودکانم را کفن پیچیده ام با دست خود هستی ام جامانده زیرِ تلّ آوار ای خدا زیرِ این آوارها دلدارها گم کرده ام میدهد این غم؛ مرا عمریست آزار ای خدا هر اذان با گریه میگویم کجا رفته؟ کجا؟! جانماز و عطرِ چادرهای گلدار ای خدا من فلسطینم که انواعِ جنایت سالهاست پیش چشمم میشود هر لحظه تکرار ای خدا هست قطعی کارِ نابودیِ صهیونِ یهود گرچه بر نابودیِ من دارد اصرار ای خدا "الَّذينَ أُخْرِجُوا"* میخوانم و مانندِ روز- رونمایی کن از این إعجاز و أسرار ای خدا میشوم آزاد! ایمان دارم و این وعده را ذره ای هرگز نخواهم کرد انکار ای خدا! * الَّذينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلاَّ أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذْکَرُ فيهَا اسْمُ اللَّهِ کَثيراً وَ لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزيزٌ همانها که از خانه و شهر خود، به ناحق رانده شدند، جز اینکه میگفتند: «پروردگار ما، خدای یکتاست!» و اگر خداوند بعضی از مردم را بوسیله بعضی دیگر دفع نکند، دیرها و صومعه‌ها، و معابد یهود و نصارا، و مساجدی که نام خدا در آن بسیار برده می‌شود، ویران میگردد! و خداوند کسانی را که یاری او کنند (و از آیینش دفاع نمایند) یاری میکند خداوند قوی و شکست ناپذیر است» سوره مبارکهٔ حج/آیه۴۰ @shia_poem
طالب از كف‌‌ ندهد دامنِ‌ خاکِ در دوست به بهشتش نفريبيد، كه هر جايى نيست #@shia_poem
ملک دلم همین که به نام حسین شد عبدی گناهکار غلام حسین شد آرامشی نداشت وجودم به هیچ وجه تا که به اذن فاطمه رام حسین شد قند مکرر اسم "حسین" است، والسلام شیرین ترین کلام، کلام حسین شد «با یک سلام صبح به ارباب بی کفن » روزم پر از جواب سلام حسین شد یادم نمی رود که خدا هر زمان ز من قهرش گرفت، واسطه نام حسین شد یک شب دوباره نوکری آمد به خواب من حرفش دوباره حرف مرام حسین شد نوکر از آب خوردن خود آب می شود بین دو نهر؛ آب، حرام حسین شد @shia_poem
زمان نشستن ، زمان دعا نیست به سجاده ماندن برادر روا نیست چه طوفانی از قدس برخاست ، آیا بَعَثنا علیکم عباداً لنا نیست ؟! کجا مانده پای تو ای اربعینی ! مگر آخر راه تو کربلا نیست ؟ غم کودکان به خون خفته آیا برای تو ای روضه خوان آشنا نیست؟ محرّم گلو پاره می کردی آیا گلوی تو را قدر یک آه جا نیست؟ فلسطین بمیرد ، شرف سربریده است که جز غیرت امروز بر نیزه ها نیست حسینی که من می شناسم ، برادر ! همین جاست امروز ، در بوریا نیست اگر مرد میدان حرفی ، بماند که مرز عمل عرصه ی ادّعا نیست به أین الحسینی که از دل نخواندیم عزیزی می آید که محتاج ما نیست @shia_poem
از ابتدای هفته فقط آه می ‌کِشیم ما هر سه‌شنبه ناله ی جانکاه می کِشیم هِی جمعه روی جمعه تلنبار می شود... دردِ فراق را همه ی ماه می کِشیم گاهی عتابِ تو به صلاحِ دوامِ ماست ما انتظار سیلیِ گَهگاه می کِشیم ما از تبِ وصال..،توان کَسب می کنیم یک کوه را به قدر پرِ کاه می کِشیم باید به زور..،گریه از این "چشم"ها گرفت با دست خویش آب از این "چاه" می کشیم شرط عروج بنده به بُغضِ پگاهِ اوست خود را به سمت اشکِ سحرگاه می کِشیم هرکس دلیل قدِّ خمم را سوال کرد گفتیم بارِ نوکری شاه می کِشیم این اعتقادِ ماست..،که دلخواه فاطمه است در روضه هرچه ناله ی دلخواه می کِشیم آقا!قسمِ به عُمرِ کم مادرِ شما... ناز تو را در این دمِ کوتاه می کِشیم ▪️ ▪️ در کوچه گوشواره ی مادر شکسته شد... ما هرچه می کِشیم از آن راه می کشیم @shia_poem
4_5900066548122390947.mp3
10.04M
کشیدم از عذابِ دوریت چه دردسرهایی گلاویزم ز هجرانت همیشه با خطرهایی به دریای غرور و کبر افتادم، مرا دریاب عزیز فاطمه! تو منجی درمانده ترهایی به دور سفرهء مهمانی تو پادشاهانند ولی دنبال سائل ها و اینگونه نفرهایی گناه از غفلت ما بود، چوبش را شما خوردی ز دست نوکرانت میخوری خونِ جگرهایی خبر داری سراغم را کسی دیگر نمی گیرد! می آمد کاش روزی از وصال تو خبرهایی منم که بیشتر از بچه ها محتاج احسانم تویی که مهربان تر از تمامی پدرهایی بغل کردی مرا در خواب و بوسیدم عبایت را هنوز آن خواب خوش دارد، به جان من اثرهایی دو دستم بسته شد امّا، نخوردم بر درِ بسته صدایت کردم و دیدم، همینجا پشت درهایی بیاور نسخهء من را! علاجم جز زیارت نیست برایم دوری از کرببلا دارد ضررهایی سخن از هجر باشد...خواهری دور از برادر نه! چه سنگین است روی شانه ها بار سفرهایی از آن صبحی که معصومه نبوسیده رضایش را سراغش آمده هر نیمه شب درد کمرهایی سراغش آمده درد کمر، نامحرم اما نه! عقیله رفت بین جرّ و بحث رهگذرهایی... @shia_poem
من كه دائم پاي خود دل را به دريا مي زنم پيش تو پايش بيفتد قيد خود را مي زنم   كعبه اي در سينه ام دارم كه زايشگاه توست از شكاف كعبه گاهي پرده بالا مي زنم   اين غبار روي لبهام از فراق بوسه نيست در خيالم بوسه بر پاي تو مولا مي زنم   از در مسجد به جرم كفر هم بيرون شوم در ركوعت مي رسم خود را گدا جا مي زنم   اينكه روزي با تو مي سنجند اعمال مرا سخت می ترساندم لبخند اما مي زنم   من زني را مي شناسم در قيامت بگذريم حرف‌هايي هست كه روز مبادا مي زنم   @shia_poem
تو که می تــوانی بمانی بمان عزیزم تو خیــلی جـوانی بمان تو هم مثل من نیمه جـانی بمان زمــین گـیر من،آســمانی،بمان اگر می شـود می توانی بـمان تو نـیلوفرانه تـریـن یاس شـهر وجود تو کانون احـساس شهر دعا گوی هر قـدر نشناس شهر نکش دست از دست دستاس شهر نباشـی، چـه آبی چه نانـی بمان چه شد با علی همسفر ماندنت چه شـد ماجرای سـپر ماندنـت چه شد پـای حـرف پـدر ماندنـت پس از غـصه ی پشـت در ماندنت نـدارد علــی هـمزبانی بمــان برای علی بی تو بـد می‌شود بدون تو غم بی عـدد می‌شود نرو که غــرورم لــگــد می‌شود و این سـقف،سـنگ لحدمی‌شود تو باید غــمم را بدانــی بمــان چرا اشــک را آبـرو می‌کــنی چرا چــادرت را رفـو می‌کـــنی چرا اسـتخوان درگـلو میکــنی چرامـــرگ را آرزو میکـــــنی چه کم دارد این زنــدگانی بمان #@shia_poem
در راه عشق باید آماده ی بلا بود آغوش خار ، مزدِ طفل برهنه پا بود دندان به کارِ یکی از صد گره نیامد در کوی نیکنامان ، گریه گره گشا بود انگار در زدن را از سائلان گرفتند در را زدن تمام سرمایه‌ی گدا بود ای آخرت ! وفا کن ، با ما شکسته دل ها با ما شکسته دل‌ها دنیا که بی وفا بود یک عمر آه و نفرین ، از این و آن شنیدم تنها به جرم اینکه نفرین من دعا بود دیشب برای مردم تا صبح گریه کردم ای کاش یک نفر هم دیشب به فکر ما بود من هیچ شکوه ای از بیگانگان ندارم آنکه به حال و روزم خندید آشنا بود تا قبر بردنم را همسایه هم نفهمید از بسکه مردن من، چون شمع ، بی صدا بود در هر گذر من و دل از خوبی تو گفتیم گر شهر عاشقت شد ، تقصیر ما دو تا بود از بسکه قطره قطره بر پای تو چکیدم تابوت من سبک تر حتی ز بوریا بود ** ای دست ! روی خورشید من نشستی اما آنچه سیاه کردی روز سفید ما بود ای کاش می شکستند این دست دیگرم را اما به جای این دست آن دست بسته وا بود امروز را نبینید ، این بی حیا لگد زد دیروز پشت این در جمعیت گدا بود ای کاش ماجرا را حیدر ندیده باشد وقتی سرم به در خورد ، فضه ! علی کجا بود ؟!! با کفش های خاکی در خانه ام قدم زد آن خانه ای که فرشش تنها جهاز ما بود رفتم برای مردم حجت تمام کردم : آن را که می کشیدید او حجت خدا بود آن شیر را که دیدم قلبم به درد آمد حیدر برهنه سر بود ، حیدر برهنه پا بود #@shia_poem
تا قیامت بنویسم اگر از پروانه ندهم جز خبرى مختصر از پروانه زندگى کردن عشاق تماما درس است میشود یاد گرفت آنقدر از پروانه آبرو را همه از برکت چیزى دارند عارفان از سحر, اما سحر از پروانه عالمى را نفس سوخته اى زنده کند معجزه هیچ ندیدم مگر از پروانه سوز معشوق به سوز دل عاشق نرسد شمع هم سوخته, نه بیشتر از پروانه عاشق آن است که معشوق فروشى نکند هیچگه دل نبرد سیم و زر از پروانه آنقدر وصل تو سوزنده تر از هجران است که نمانده است نه بال و نه پر از پروانه تا سحر سوختنش را به تماشا بنشین تو فقط اول شب دل ببر از پروانه جگر سوخته من خبرش پیچیده چه بگیرى چه نگیرى خبر از پروانه تا نفس هست مرا دور سرت میگردم بیش ازین برنمی آید دگر از پروانه پروبالى که نمانده ست برایم, اما آنقدر هست بسازى سپر از پروانه دل به آتش زدم و سعى خودم را کردم دست تو باز نشد…درگذر از پروانه نوبت شستن پروانه رسید و حالا تازه فهمید چه میخواست در از پروانه در همان مرحله ى سوختنش می مانم تا قیامت بنویسم اگر از پروانه #@shia_poem
چه اضطراب و چه باکى ز آفتاب قيامت که زير سايه اين خيمه کرده ايم اقامت شفيع گريه کنانش ائمه اند يکايک به اين دليل که جمع است در حسين امامت کسى که آه ندارد چه سود آه خجالت کسى که اشک ندارد چه سود اشک ندامت چه نعمتی است نشستن میان مجلس روضه که جبرییل در آنجا فکنده رحل اقامت کسى که بارعلم را به شانه اش نکشيده ست بعيد نيست بميرد به زير بار ملامت کسى که در پى کار حسين نيست, محال است که پشت سر بگذارد صراط را به سلامت ""کسی که اسم حسین را شنید و اشک نبارید ز دوستی چه نشانی زشیعگی چه علامت کسی که در کفنش تربت حسین نباشد چه خاک بر سر خود میکند به روز قیامت کسی که قبر حسین را ندید و رفت زدنیا به نزد فاطمه ریزد زدیده اشک ندامت"" به روزحشر که جمله فقير وکاسه بدستند خدا به زائر تو ميدهد مقام زعامت غبار خاک عزاى تو را که بر سر ما شد برابرش نکنم با هزار تاج کرامت چه نابجاست به وصف شهادت تو شهادت چه نارواست به وصف شهامت تو شهامت پس از قیامت عظمای تو به دشت غریبی خدا قيامت خود را سند زده ست به نامت @shia_poem
به بام بر شده ام از سپیده ی تو بگویم اذان به وقت گلوی بریده ی تو بگویم اذان به وقت گلویی که قطعه قطعه غزل شد غزل غزل شده ام تا قصیده ی تو بگویم غزل غزل شده ام ای شهید عشق که چون گل ز عاشقان گریبان دریده ی تو بگویم هزار مرتبه آتش شدم نشد که غروبی زخیمه های به آتش کشیده تو بگویم.... به بام برشده ام با عقیق، آینه، سبزه مگر ز دیدن ماه ندیده ی تو بگویم به بام بر شده ام تشنه ، با صدای بریده اذان به وقت گلوی بریده ی تو بگویم @shia_poem
به یادت ای گلِ نرگس شبی ناگاه میمیرم از این دلدادگی، در زیرِ نورِ ماه میمیرم بیا و حالِ نامیزانِ عالم را مداوا کن که آخر از خبرهای بد و ناگاه...میمیرم بساطِ ظلم پهن و آهِ مظلوم است دامنگیر نیایی دیر یا زود از تبِ این آه...میمیرم بیا گردن بزن با ذوالفقارت نسلِ صهیون را که از داغِ فلسطین با غمی جانکاه میمیرم میانِ ندبه ها کم گریه کن! چونکه منِ دلتنگ از اینکه نیستم از حالِ تو آگاه میمیرم می‌آیی و به شوق دیدنت تا کعبه می آیم "بِنفسي أنت" میخوانم اگر در راه میمیرم أناالمهدی(عج) بگو تا در رکابت جان دهم آقا در اینصورت فقط با حالتی دلخواه میمیرم من از مرگ جهالت* سخت بیزارم! همان مرگی که در آغوش ِ ظلمت عاقبت در چاه میمیرم چراغِ معرفت را در دلم روشن کن ای خورشید خبر داری که نشناسم تو را گمراه میمیرم همین که باشم و گاهی تماشایت کنم کافیست مرا از خیمه ات بیرون کنی والله میمیرم! * دعای عصر غیبت: اللّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَک فَاِنَّک اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَک لَمْ اَعْرِفْ رَسُولَک. اللّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَک فَاِنَّک اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَک لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَک. اللّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَک فَاِنَّک اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَک ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی. اللّهُمَّ لَاتُمِتْنِی مِیتَهً جاهِلِیهً، وَلَا تُزِغْ قَلْبِی بَعْدَ اِذْ هَدَیتَنِی. خدایا خود را به من بشناسان، اگر خود را به من نشناسانی، پیامبرت را نشناسم، خدایا پیامبرت را به من بشناسان، اگر پیامبرت را به من نشناسانی، حجّتت را نشناسم، خدایا حجّتت را به من بشناسان، اگر حجّتت را به من نشناسانی، از دینم گمراه شوم. خدایا مرا به مرگ جاهلیت نمیران و دلم را پس از اینکه هدایت نمودی، منحرف مکن. @shia_poem
بسکه بر «ألله» با قدرت توکل میکند پیش پایش کوه احساس تزلزل میکند ماه کنج چادرش آرام میگیرد پناه بر لبش لبخندی از دلدادگی گل میکند رونمایی کرده از نام دلارایَش پدر میرسد هر کس به توصیفش تأمل میکند زینب(س) است و لحظهٔ تفسیر ایثارش مدام «عقل» کم می آورد؛ فکرِ تکامل میکند «صبر» پای مکتبش حاضر شده ست و باز هم پیش از وارد شدن قدری تعلل میکند دختر کعبه قنوتش فرق دارد با همه دستهایش را برای بندگی پل میکند حضرت أم البنین(س) بعد از خدا و فاطمه(س) در تمام کارها بر او توسل میکند وای بر آنکه به او دل داده اما سالهاست در فدایی اش شدن دارد تغافل میکند خواندمش أمّ المصائب! در کنار این لقب معنیِ غم! غصه و ماتم تنزّل میکند این دل بیچاره یک عمر است حسّ غربتِ دوری از صحن و سرایش را تحمل میکند! https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
چه خوب شد که ذکر دل ، علی علی است روز و شب پناه اول آخرم ، فاطمه شد به لطف رب چه خوب شد که گشته ام غلام قنبر کسی که عالم از شجاعتش ، هنوز مانده در عجب فراری اُحُد کجا ، دلاور احُد کجا کجاست شان مصطفی ، نایب عافیت طلب امان از آن که حُرمت ِ امین وحی را شکست کشیده دین چه ها ازین ، خلیفه های بی ادب به زیر دین ِ حضرت خدیجه ایم و فاطمه اگر علی علی علی ، نشسته است روی لب بناز شیعه تا ابد ، به دین آسمانی ات سهم کدام مکتبی ، شده عقیله العرب چه همتی ، چه غیرتی ،چه کرده است پای دین فاطمه ی کرببلا ، زینب صبر آفرین سلام ای عقیله ی ، تمامی زمانه ها کسی نداشت مثل تو ، ز فاطمه نشانه ها تو بی معلم عالمه ، فهیمه ای و فاضله تو جاودنه گوهری ، در یم بی کرانه ها نشانده کوه غیرتت ، وقار و صبر و هیبتت حماسه ی حسین را ، به صدر جادوانه ها تو دست بسته بسته ای ، دست بنی امیه را حریف عزم راسخت ، نمی شود بهانه ها چه گویم از کرامتت ، سرم فدای قدرتت تو روضه ات بهشت را ، می آورد به خانه ها سلام سایه ی سر و ، ملیکه ی حسینیان سلام مطمئن ترین، پناه آخر الزمان در آسمان عاشقی ، تو سرترین ستاره ای سرآمد حسینیان ، میان هر هزاره ای زمین و آسمان همه ، فدای آن خدای که نکرد خلق غیر تو ، فاطمه ی دوباره ای توسلی به حضرت ِ خطیبه ی فدک نما بهم بریز کوفه را ، فقط به یک اشاره ای علی حسین مجتبی ، فاطمه و محمدی برای جمع پنج تن ، فقط تو استعاره ای خطبه شام و کوفه ات ، شبیه خطبه فدک نهیب زد سر ِ ستم :" هنوز هیچ کاره ای" بت شکنی و دخترِ بت شکن مدینه ای شیر زنی و دختر ِشیر زن مدینه ای حماسه های حیدری، نشسته در کلام تو به ظلم پشت پا زده ، فاطمه مرام تو همیشه بهر یاورش ، امام می کند دعا بود ولی ملتمس ِ دعای تو امام تو به غیر چاره نفر ، خدا به کس نمی دهد اجازه ورود را ، به کعبه ی مقام تو تو قبله ی فضیلتی ،تو منتهای عزتی بلند می شود حسین ، ز جا به احترام تو گفته خدا تو زینت ِ شیر دلاور منی مادر حیدری تو ، فخر کُنَد به نام تو معجزه مانده عاجز از ، نام‌گره گشای تو کار مسیح می کند ،بنده ی بنده های تو تویی که حسرت همه ، ملائک است خدمتت تهمت و سنگ و کعب نی ، نبود حق عصمتت رواست کل سال ما ، محرم و صفر شود گرفته جان شیعه را ، مصیبت اسارتت مطهره ترین چرا ، تو را زدند با وضو کاش نداشت نام دین ، قصه ی هتک حرمتت کوری چشم حرمله ، فاتح شام و کوفه ای معجر پاره پاره ات ،نکرد کم ز عزتت تو در میان سلسله ، بخوان نشسته نافله بخوان که باز هم خدا ، فخر کند به خلقتت شکست پیش چشم تو ، غرور نازدانه ها چه قدر داده غصه ی ، حرم تو را خجالتت خدای صبر با دلت ، چه کرده اند شامیان که بی رقیه روز و شب ، مرگ شده است حاجتت تو از زمانه دیده ای ، چه غیر داغ پشت داغ بگو که جز تو این همه ،کشیده است از فراق ؟! https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc