eitaa logo
شعر شیعه
7.4هزار دنبال‌کننده
556 عکس
205 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 ۲۲ روز تا عید غدیر این شخص، علی‌ست او که اندوه را از چهرۀ من می‌زداید... 🔹 حدیثی از 📚 وكاشف الكرب عن وجهي
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انالله و انا الیه راجعون روح بلند پیشوای مسلمانان و رهبر آزادگان جهان، حضرت امام خمینی به ملکوت اعلی پیوست. @shia_poem
💠
 وحدت آفرینی امام
▫️ اما «الامام الخمینی و ما ادراك من الامام الخمینی»! این بزرگوار وصفی كه خود داشت را به جامعه كنونی منتقل كرد؛ آن وصف ممتاز امام این بود: 1️⃣ خود كریمانه زندگی می‌ كرد (یك) 2️⃣ و كرامت خود را در قلمرو دین دانست (دو). ▫️ این دو عنصر محوری باعث شد كه هم علوم را با هم هماهنگ كرد هم نزاع عقل و نقل را به صلح مبدل كرد و این عقل و نقل هماهنگ را به جامعه عرضه كرد، بعداً شیعه و سنی را با هم متحد كرد، كلیمی و مسیحی و مسلمان را با هم متحد كرد و بالأخره را با هم متحد كرد. اگر در قانون اساسی این سه محور آمده است، بود. ▫️ در قانون اساسی، یك وحدت ملی داریم یك وحدت الهی داریم و یك وحدت انسانی که هر سه از سیره امام نشأت گرفته است. ـ ، همه مسلمان ها را به هم مرتبط می ‌كند؛ ـ ، پیروان ادیان الهی را به هم مرتبط می ‌كند ـ و می‌ گوید هر كس انسان است، برادر انسان است منتها در حوزه خاص خود. ▫️ اگر ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ است، این ندای است؛ اگر ﴿یا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلی كَلِمَةٍ سَواءٍ بَینَنا وَ بَینَكُمْ﴾ است، این صلای الهی_است و اگر ﴿لا ینْهاكُمُ اللّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یقاتِلُوكُمْ فِی الدِّینِ﴾ در سوره «ممتحنه» است كه متن این پیام در قانون اساسی آمده است، این ندای است. این مثلث پربركت، شناسنامه امام بود و این را امام از فرا گرفت. 📚 همایش امام خمینی و قلمرو دین تاریخ: 1385/03/13 🌐 https://esra.ir 🆔 @a_javadiamoli_esra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 ۲۱ روز تا عید غدیر در چهار جایگاه مرا خواهی دید و خواهی شناخت، که یکی از آن‌ها لحظۀ مرگ است... 🔹 حدیثی از 📚 ياحارث لتعرفني عند الممات
از غم دوست در این میکده فریاد کشم دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم داد و بیداد که در محفل ما رندی نیست که برش شکوه برم، داد ز بیداد کشم شادی‌ام داد، غمم داد و جفا داد و وفا با صفا منت آن را که به من داد کشم عاشقم، عاشق روی تو، نه چیز دگری بار هجران و وصالت به دل شاد کشم در غمت ای گل وحشی من ای خسرو من جور مجنون ببرم تیشه فرهاد کشم مردم از زندگی بی تو که با من هستی طرفه سرّی‌ست که باید بَرِ استاد کشم سال‌ها می‌گذرد، حادثه‌ها می‌آید @shia_poem
آنان که کشتهء غم آل پیمبرند بالا نشین قلعهء الله اکبرند عشاق، در سلوک و دعا طور دیگرند سردارهای قافلهء عشق، بی سرند بیهوده جلوه ها همه عینی نمی شود هرکس در این مقام، حسینی نمی شود هر رهبری امام خمینی نمی شود نوزادهای ما همه پاکار رهبرند اصلاً قیام از چهل و دو شروع شد وقت نفوذ، دشمن ما با خضوع شد از دیدشان اصول، تماماً فروع شد این ها که ضربه خوردهء پیکار خیبرند باذکر یا حسین در عالم چه شوریَ است در شیعه ها چه هیبتی و چه غروریَ است حالا که مرز، دور عراق است و سوریه است سلمان و نسل او همه سرباز حیدرند ما دشمن معاند دینیم ...هرکس است بر ما حسین گر که اشاره کند بس است آنجا دفاع، مثل دفاع مقدس است داعش بمیر! شیعه و سنی برادرند سجاده پهن، بر لبمان یارب است و بس زینب کلیددار نماز شب است و بس زهرا مدافع حرم زینب است و بس یعنی مدافعان، همه در کهف مادرند دارد نبی، هزار اویس قرن هنوز مانده نشانه های ظهور از یمن هنوز دارم لباس رزم چو قاسم به تن هنوز آل سعود آل سقوطند و ابترند خطّ امام، خطّ مناجات با خداست الگوی سینه زن، دم تهدید، کربلاست حکم جهاد خامنه ای روی چشم ماست پیر و جوانِ اهل دعا، اهل سنگرند شد آخرالزمان و شب امتحان ما سوگند بر سه شنبهء ما جمکران ما آماده است لشکر صاحب زمان ما این لشکری که جمع علی های اکبرند من را حسین بر حرم خود حواله داد حاجات کلّ بندگی ام را اطاله داد روزی اشک چشم مرا با سه ساله داد عمری است با رقیه مرا زود میخرند از بس زدند پهلوی او را سوارها با ناله راه می رود از این کنارها بابا رسید سر برسد انتظارها بین طبق، سر پدری را نمی بَرند گلدار شد، لباس تن او درشت و ریز او خود کنیز داشت ولی شد صدا کنیز جز بر لب حسین نزد لب به هیچ چیز اهل خرابه از غم او کم می آورند @shia_poem
سوزانده تب زهر، تمام گلویش را برده است مکافاتِ عطش، رنگ و رویش را از شرم، سرش رو به زمین است، بمیرم با رقص، زمین ریخته اند آبرویش را آن قدر صدای دهل و ساز بلند است پوشانده صدای لبِ تسبیح گویش را از هر طرفی پا شد و برخاست، زمین خورد بُرده است چنان تشنگی از دیده سویش را در پیش دو چشمش به زمین ریخته اند آب تا که نکند جستجو این آرزویش را با آب زمین ریخته آورد به خاطر مرثیه ی پُر ماتم شرم عمویش را آن قدر که پیچید به خود در کف حجره هر گوشه ای از حجره گرفته است بویش را بردند تنش را به چه وضعی به روی بام تا که نکند هیچ کسی جستجویش را خوب است که بر بام ز دورش همه رفتند خوب است که پوشانده لباسش، گلویش را سوی تن ارباب ولی آه سنان رفت تا با نوک نی، قطع کند گفت و گویش را از بس که به پیشانی او زخم نشسته است گویا که گرفته است به خونش، وضویش را با سنگ، کسی آمد و بر صورت او زد وقتی که نمی دید دگر روبرویش را @shia_poem
دوباره ماتمی در قلب خاص و عام افتاده اگر شال عزا بر شانهٔ اسلام افتاده زنی در قالب همسر دوباره شر به پا کرده شبیه جعده(لع) در ذهنش خیالی خام افتاده نشانده نقشه های شوم را در چشمهای خود جواد إبن رضا(ع) در چنگ مکری تام افتاده چه برّنده ست شمشیرِ زبانِ نحسِ أمّ الفضل(لع) کلامش باز هم در ورطهٔ دشنام افتاده نفس میسوزد از زهرِ هلاهل...جایِ قدری آب زمین خورده! جوانی تشنه و ناکام افتاده گلویش شعله ور در آتش و از کنج لبهایش عطش جاریست و دریا کنار جام افتاده به سختی گام برمیدارد و از لرزش بسیار عبا از شانه اش بیتاب در هر گام افتاده به سختی در میان هلهله مظلوم جان داده چه تنها کنج حجره پیکری آرام افتاده * تنش در زیر سمّ اسب هایِ سخت-جولان نه... به زیر تابش ِ خورشید، روی بام افتاده! @shia_poem
حجره تاریک شده یا که دو چشمم تار است هرکجا مینگرم دوروبرم دیوار است  ناله ی العطش من نرسیده ب کسی چه کنم هرچه کنم هلهله ها بسیار است  صورت خاکی مارا برو از کوچه بپرس در زمین خوردن ما دست دگر در کار است علتش چیست که بالاسر من میرقصند پیش معصوم مگر جای زن بدکار است؟! نه مرا سنگ زدند و نه سرم برنیزه است جای این اذیت وآزار فقط بازار است  به روی بام اگر رفت تنم سالم رفت  از روی اسب بیافتی ب زمین دشوار است جان به قربان تنی که همه اش غارت شد بیش از پیرهنش پیکر پاکش پاره است #@shia_poem
غریب تر از مجتبی غریبِ زهرا تو صدای  ناله‌ی  اَمَن یُجیبِ زهرا تو بمیرم از غمت آقا کسی نداری که غریب تر از مجتبی کسی نداری که چقدر غرقِ عرق  غرقِ درد  تب داری میانِ سُرفه جگرپاره رویِ لب داری به دادِ تو نرسیدند تا صدا نزنی کسی نبود کنارت که دست و پا نزنی صدای بال و پَرِ بسته از قفس نرسد صدا نزن که صدایت به هیچکس نرسد صدا نزن که نفسهات مختصر نشوند صدای هلهله‌ها تا که بیشتر نشوند صدای هلهله آمد رضا رضا نکنی که دست و پا بزنی و خدا خدا نکنی صدا نزن که به دَف می‌زنند در پَسِ در جوابِ دادِ تو کَف  می‌زنند در پَسِ در نگو  جوان رضا تشنه‌ای که آبی نیست بیا نگو جگرت سوخت که جوابی نیست  عجیب زهر بدی بود شعله بر پاکرد تمامیِ جگرت را  که اِرباًاِربا کرد  کسی نگفت که آبی دهان خشکش را کسی نگفت که رحمی زبانِ خشکش را به پُشت حُجره کنیزان و همسرش اینجاست  کسی نگفت نخندید مادرش اینجاست میان حجره پَرَت را کسی نمی‌گیرد عزیزِ تشنه سرت را کسی نمی‌گیرد  غریب‌تر از مجتبی  نه بستری داری نه گِرد خوش برادر نه خواهر داری برادری که  به قربان پیکر تو رَوَد نه خواهری که رسد زود همسر تو رَوَد نه گریه‌کُن که پی‌ات سر به دشت بگذارد نه خواهری که برای تو طشت بگذارد میان خنده و دشنام بردنت آقا کِشان کِشان به رویِ بام بردنت آقا کنار خشکْ لبت ، کاسه های آب اُفتاد کشان کشان بدنت زیر آفتاب  اُفتاد کشیده‌اند زِ پا  با سرت چه بد خوردی میان راه بگو  چندتا لگد خوردی؟ به روی بام ولی مثل اینکه پامالی به روی بام ولی نه میانِ گودالی ولی به سویِ تو  خیره  نگاهِ دختر نیست به روی جسم تو جز سایه‌ی کبوتر نیست هزارشُکر که جسمِ تو نامرتب نیست  هزارشُکر که بر بام ، جای مَرکب نیست @shia_poem