#امام_خمینی_قدس_سره
#غزل
ز هجر پیر جماران به غم گرفتاریم
ز درد دوری او ناله ها ز دل داریم
به یمن دلبری آن نگار شهر آشوب
مرید ساقی عشقیم مست دلداریم
تمام عزت ایران تصدق سر اوست
ز اقتدار خمینی ست آبرو داریم
هنوز هم به خدا سر در حسینیه ها
میان قاب وفا عکس یار بگذاریم
میان ما همه عهدیست تا ابد باقی
که پای عهد خود از جان خویش بیزاریم
به جان فاطمه سوگند تا قیامت هم
ز حب آل علی دست بر نمی داریم
برای حفظ ولایت شهید باید شد
که همچنان شهدا بی قرار دیداریم
کلام سید علی بر زمین نخواهد نماند
که در رکاب علی از تبار عماریم
الا سقیفه تباران شعار ما این است
برای یاری رهبر همیشه بیداریم
به خاک چادر زهرا قسم که ما شیعه
شهید آن در و دیوار و خون مسماریم
خبر ز صلح حسن نیست حرف کرب و بلاست
که ما بلای زمان را به جان خریداریم
#قاسم_نعمتی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_خمینی_قدس_سره
#ترکیب_بند
امشب خبر کنید تمام قبیله را
بر شانه میبرند امام قبیله را
ای کاش میگرفت بهجای تو دست مرگ
جان تمام قوم، تمام قبیله را
برگرد ای بهار شکفتن که سالهاست
سنجیدهایم با تو مقام قبیله را
بعد از تو، بعد رفتن تو، گرچه نابجاست
باور نمیکنیم دوام قبیله را
تا انتهای جاده نماندی که بسپری
فردا به دست دوست، زمام قبیله را
زخمیم، خنجر یمنی را بیاورید
زنجیرهای سینهزنی را بیاورید
ای خفته در نگاه تو صد کشور آینه
شد مدتی نگاه نکردی در آینه
رفتی و روزگار سیه شد بر آینه
رفتی و کرد خاک جهان بر سر آینه
رفتی و شد ز شعلهبرانگیزی جنون
در خشکسال چشم تو خاکستر آینه
چون رنگ تا پریدی از این خاکخورده باغ
خون میخورد به حسرت بال و پر آینه
دردا فتاده کار دل ما به دست چرخ
یعنی که دادهاند به آهنگر آینه
در سنگخیز حادثه تنها نشاندیاش
ای سرنوشت رحم نکردی بر آینه
امشب در آستان ندامت عجیب نیست
ای مرگ اگر ز شرم بمیری هر آینه
ای سنگدل دگر به دلم نیشتر مزن
بسیار زخمها زدهای، بیشتر مزن
#محمد_کاظم_کاظمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_خمینی_قدس_سره
#غزل
تیره شد آینهٔ صبحِ درخشان بیتو
تار شد مشرق روحانی ایمان بیتو...
جنگل سبز قیام از تو برافراشته بود
میرود قوّت زانوی درختان بیتو
ضجّهها میزند از داغ جگرسوز فراق
در و دیوار غمآلود جماران بیتو
بیجمال تو دل آینه و آب گرفت
آتشین شد نفس باد پریشان بیتو
پاره شد رشتهٔ منظومهٔ نورانی شوق
گشت آفاق همه کلبهٔ احزان بیتو
من چه گویم که چهسان آینهٔ روز گرفت
رنگ دلگیرترین شام غریبان بیتو
کاش پیش از شب اندوه سفر میکردیم
تا نبودیم در این باغ غزلخوان بیتو
#زکریا_اخلاقی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_خمینی_قدس_سره
#غزل
زندهتر از تو کسی نیست، چرا گریه کنیم؛
مرگمان باد و مباد آن که تو را گریه کنیم
هفت پشت عطش از نام زلالت لرزید
ما که باشیم که در سوگ شما گریه کنیم؛
رفتنت آینه آمدنت بود، ببخش
شب میلاد تو تلخ است که ما گریه کنیم
ما به جسم شهدا گریه نکردیم، مگر
میتوانیم به جان شهدا گریه کنیم؛
گوش جان باز به فتوای تو داریم، بگو
با چنین حال بمیریم و یا گریه کنیم؛
ای تو با لهجه خورشید سراینده ما
ما تو را با چه زبانی به خدا گریه کنیم؛
آسمانا! همه ابریم گره خورده به هم
سر به دامان کدام عقدهگشا گریه کنیم؛
باغبانا ! ز تو و چشم تو آموختهایم
که به جان تشنگی باغچهها گریه کنیم.
#محمد_علی_بهمنی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_خمینی_قدس_سره
#مربع_ترکیب
تقدیم غمت خونِ جگر لالۀ ما بود
بی مهر رخت سایۀ غم، هالۀ ما بود
هجران تو در دل شرر نالۀ ما بود
هر لحظه فراغت غم صد سالۀ ما بود
ای ماه که دادی همه را مهر خدائی
چون شد که دمیدی به شبستان جدائی
ای یاد جمال تو چراغ سحر ما
ای داغ تو تا شام ابد بر جگر ما
ای روی نهان از نظرت در نظر ما
حیف است که باشیم و نباشی به بر ما
هر صبح فراق تو به ما شام بلا بود
ایام غمت بر همه ایام بلا بود
ای ماه جماران که زهجرت چو هلالیم
یکبار برافروز و ببین ما به چه حالیم
سر تا به قدم محنت و اندوه و ملالیم
باید که بسوزیم و بگرییم و بنالیم
عمر است پس از مرگ تو شرمندگی ما
بی تو شده جان کندن ما زندگی ما
ای همدم یاران خدا جوی جماران
ای کعبۀ دل بیت تو در کوی جماران
ای گرد عزایت به سرو روی جماران
با یاد تو چشم همگان سوی جماران
بازآ که خزان بی تو بهاران دل ماست
بیت الحزن از غصه جماران دل ماست
ای رفته به دیدار خدا با دل آرام
آرام دل آرام که گیتی است تو را، رام
از نهضت تو مانده به جا نهضت اسلام
با صبح قیامت شب کفر است به اتمام
دیگر به وطن دیو ستم باز نیاید
از طبل ابر قدرتی آواز نیاید
آرام کز اعدای تو آرام ربودند
یاران همه از دور پیام تو شنودند
از مرکز الحاد بدین راه گشودند
در دامن کفر آیت توحید سرودند
خورشید قیام تو گرفته همه جا را
بخشنده پیامت به جهان نور خدا را
آرام که پیمان تو هرگز نشکستیم
آرام که پیوند وفا را نگسستیم
با غیر تو ما عهد نبستیم نبستیم
آنیم که بودیم و همینیم که هستیم
کوبیم بت اهرمن اهرمنی را
داریم زتو چون تبر بت شکنی را
آرام که همواره پیامت سخن ماست
آرام که این جامه به پیکر کفن ماست
آرام که در خط تو هر مرد و زن ماست
آرام که بر بال ملایک وطن ماست
آرام که ایمن زبلا کشور ما شد
همسنگر تو خامنه ای رهبر ما شد
در جنگ شرر بر سر ما ریخت چو باران
گردید وطن آتش و خون هشت بهاران
غلطید بخون از همه سو پیکر یاران
سوگند به سوز دلت ای پیر جماران
داغ تو که چون شعله آتش به درون بود
بر ما شررش از شرر جنگ فزون بود
#استاد_حاج_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_خمینی_قدس_سره
#ترکیب_بند
در جام دیده اشک عزا موج میزند
در صحن سینه شور و نوا موج میزند
یک نینوا مصیبت و یک کربلا بلا
در دشتهای خاطرِ ما موج میزند
تا چشم کار میکند اندوه و انتظار
با یاد یار در همه جا موج میزند
در گوشه و کنار حسینیههای شهر
صدها هزار دست دعا موج میزند
هنگام اوج گیری «روح خدا» به عرش
فریاد خلق نوحهسُرا موج میزند
حسرت نگر که در عطرش بوسهی وداع
دریا جدا و دشت جدا موج میزند
در صحن غم گرفتهی فیضیه تا سحر
شوق حضور «روح خدا» موج میزند
در کوچهباغهای جماران نگر هنوز
انوار سیدالشهدا موج میزند
در ماتم حسین زمان هرکجا میرویم
حال و هوای کربوبلا موج می زند
موج بلند ناله، خروشید وای وای
طوفان گریه آمد و جوشید وای وای
رفت آنکه بود، میکده مست و خراب از او
شیرینی پیاله و شور شراب از او
برخاست چون خلیل به پیکار بت، فتاد
در شرق و غرب واهمه و اضطراب از او
لرزید کاخ سرخ و سپید از نهیب وی
یک شب نرفت دیدهی دشمن به خواب از او
با پا برهنگان زمین بس که داشت مهر
در آسمان شکفت گل آفتاب از او
در پهندشت پاک هویزه گرفته است
گیسوی نخلهای جوان پیچ وتاب از او
روحی دوباره یافت از او نهضت حسین
جانی دوباره یافته اسلام ناب از او
یک عمر دل به گلشن زهرا سپرده بود
زان رو گرفت چهرهی گل رنگ و آب از او
دستی به ذیل آیهی «أمن یجیب» داشت
پیری که شد «دعای سحر» مستجاب از او
تا واپسین نفس به مناجات میل داشت
عمری مداومت به «دعای کمیل» داشت
رفتی و سر به سینهی سینا گذاشتی
رو در بهشت حضرت زهرا گذاشتی
گفتی بهار بهمن خونبار شد که باز
رفتی و سر به دامن گلها گذاشتی
از یک چمن شقایق پرپر که بگذریم
یک دشت لاله را به تماشا گذاشتی
با اشک و آه و ناله، ز خاطر نمیرود
داغ غمی که بر جگر ما گذاشتی
تا شهپر ملائکه شد فرش راه تو
بر عرش افتخار و شرف پا گذاشتی
صف بستهاند امت مظلومت ای امام
از آن شبی که رو به «مصلّی» گذاشتی
ما از تو انتظار ملاقات داشتیم
واحسرتا که وعدهی فردا گذاشتی
دیدی که اهل کوفه نبودیم و نیستیم
ما را چرا تو رفتی و تنها گذاشتی؟
داریم مهر روشن و خوب تو را هنوز
باور نمیکنیم غروب تو را هنوز
واحسرتا که بعد تو ماندیم و زندهایم
با هم سرود هجر تو خواندیم و زندهایم
بعد از تو ای امید دل ای آرزوی جان
باور نمیکنیم که ماندیم و زندهایم
بر ما رواست سیلی امواج غم، که ما
سیل سرشک از مژه راندیم و زندهایم
دردا که بعد غیبت خورشید انقلاب
یک آسمان ستاره فشاندیم و زندهایم
ترسم که روز وصل خدا نگذرد ز ما
«شبهای هجر را گذراندیم و زندهایم»
«ما را به سختجانی خود این گمان نبود»
این قدر چشم یاری از این نیمهجان نبود
#محمد_جواد_غفورزاده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_خمینی_قدس_سره
نگاهي عارفانه داشت آن مَرد
شكوهي جاودانه داشت آن مَرد
اگر عكس رُخش در ديده پيداست
درون قلب، خانه داشت آن مَرد
#سید_هاشم_وفایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
با خاطری آرام...وَ قلبی آگاه
رفت و نرسید آن امام ِ دلخواه
«عجل لولیک الفرج» بود فقط
یک عمر دعایِ حضرت روح الله(ره)!
#أللهم_عجل_لولیک_الفرج
#مرضیه_عاطفی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 ۲۲ روز تا عید غدیر
این شخص، علیست
او که اندوه را از چهرۀ من میزداید...
🔹 حدیثی از #پیامبر_مهربانی
📚 وكاشف الكرب عن وجهي
#روزشمار_غدیر
#مبلغ_غدیر_باشیم
#استوری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انالله و انا الیه راجعون
روح بلند پیشوای مسلمانان و رهبر آزادگان جهان، حضرت امام خمینی به ملکوت اعلی پیوست.
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
هدایت شده از کانال رسمی وابسته به آیت الله العظمی جوادی آملی
💠
وحدت آفرینی امام▫️ اما «الامام الخمینی و ما ادراك من الامام الخمینی»! این بزرگوار وصفی كه خود داشت را به جامعه كنونی منتقل كرد؛ آن وصف ممتاز امام این بود: 1️⃣ خود كریمانه زندگی می كرد (یك) 2️⃣ و كرامت خود را در قلمرو دین دانست (دو). ▫️ این دو عنصر محوری باعث شد كه هم علوم را با هم هماهنگ كرد هم نزاع عقل و نقل را به صلح مبدل كرد و این عقل و نقل هماهنگ را به جامعه عرضه كرد، بعداً شیعه و سنی را با هم متحد كرد، كلیمی و مسیحی و مسلمان را با هم متحد كرد و بالأخره #جامعه_انسانی را با هم متحد كرد. اگر در قانون اساسی این سه محور آمده است، #محصول_كرامت_امام بود. ▫️ در قانون اساسی، یك وحدت ملی داریم یك وحدت الهی داریم و یك وحدت انسانی که هر سه از سیره امام نشأت گرفته است. ـ #وحدت_ملی، همه مسلمان ها را به هم مرتبط می كند؛ ـ #وحدت_الهی، پیروان ادیان الهی را به هم مرتبط می كند ـ و #وحدت_انسانی می گوید هر كس انسان است، برادر انسان است منتها در حوزه خاص خود. ▫️ اگر ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ است، این ندای #وحدت_ملی است؛ اگر ﴿یا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلی كَلِمَةٍ سَواءٍ بَینَنا وَ بَینَكُمْ﴾ است، این صلای #وحدت_ادیان الهی_است و اگر ﴿لا ینْهاكُمُ اللّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یقاتِلُوكُمْ فِی الدِّینِ﴾ در سوره «ممتحنه» است كه متن این پیام در قانون اساسی آمده است، این ندای #وحدت_انسانی است. این مثلث پربركت، شناسنامه امام بود و این را امام از #قرآن_كریم فرا گرفت. #سالگرد_رحلت_امام_خمینی_ره #آیت_الله_العظمی_جوادی_آملی #جام_معرفت 📚 همایش امام خمینی و قلمرو دین تاریخ: 1385/03/13 🌐 https://esra.ir 🆔 @a_javadiamoli_esra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 ۲۱ روز تا عید غدیر
در چهار جایگاه مرا خواهی دید
و خواهی شناخت،
که یکی از آنها لحظۀ مرگ است...
🔹 حدیثی از #امیرالمومنین
📚 ياحارث لتعرفني عند الممات
#روزشمار_غدیر
#مبلغ_غدیر_باشیم
#استوری
#امام_زمان_عج
#مناجات
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم
داد و بیداد که در محفل ما رندی نیست
که برش شکوه برم، داد ز بیداد کشم
شادیام داد، غمم داد و جفا داد و وفا
با صفا منت آن را که به من داد کشم
عاشقم، عاشق روی تو، نه چیز دگری
بار هجران و وصالت به دل شاد کشم
در غمت ای گل وحشی من ای خسرو من
جور مجنون ببرم تیشه فرهاد کشم
مردم از زندگی بی تو که با من هستی
طرفه سرّیست که باید بَرِ استاد کشم
سالها میگذرد، حادثهها میآید
#انتظار_فرج_از_نیمه_خرداد_کشم
#امام_خمینی_ره
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#امام_خمینی_قدس_سره
#استوری
به تحریف تو در ذلت نشستند و نمی دانند
که عزت را همین نام خمینی بود صادر کرد
#محسن_ناصحی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_خمینی_قدس_سره
#نیمه_خرداد
#مسمط_مربع
آنان که کشتهء غم آل پیمبرند
بالا نشین قلعهء الله اکبرند
عشاق، در سلوک و دعا طور دیگرند
سردارهای قافلهء عشق، بی سرند
بیهوده جلوه ها همه عینی نمی شود
هرکس در این مقام، حسینی نمی شود
هر رهبری امام خمینی نمی شود
نوزادهای ما همه پاکار رهبرند
اصلاً قیام از چهل و دو شروع شد
وقت نفوذ، دشمن ما با خضوع شد
از دیدشان اصول، تماماً فروع شد
این ها که ضربه خوردهء پیکار خیبرند
باذکر یا حسین در عالم چه شوریَ است
در شیعه ها چه هیبتی و چه غروریَ است
حالا که مرز، دور عراق است و سوریه است
سلمان و نسل او همه سرباز حیدرند
ما دشمن معاند دینیم ...هرکس است
بر ما حسین گر که اشاره کند بس است
آنجا دفاع، مثل دفاع مقدس است
داعش بمیر! شیعه و سنی برادرند
سجاده پهن، بر لبمان یارب است و بس
زینب کلیددار نماز شب است و بس
زهرا مدافع حرم زینب است و بس
یعنی مدافعان، همه در کهف مادرند
دارد نبی، هزار اویس قرن هنوز
مانده نشانه های ظهور از یمن هنوز
دارم لباس رزم چو قاسم به تن هنوز
آل سعود آل سقوطند و ابترند
خطّ امام، خطّ مناجات با خداست
الگوی سینه زن، دم تهدید، کربلاست
حکم جهاد خامنه ای روی چشم ماست
پیر و جوانِ اهل دعا، اهل سنگرند
شد آخرالزمان و شب امتحان ما
سوگند بر سه شنبهء ما جمکران ما
آماده است لشکر صاحب زمان ما
این لشکری که جمع علی های اکبرند
من را حسین بر حرم خود حواله داد
حاجات کلّ بندگی ام را اطاله داد
روزی اشک چشم مرا با سه ساله داد
عمری است با رقیه مرا زود میخرند
از بس زدند پهلوی او را سوارها
با ناله راه می رود از این کنارها
بابا رسید سر برسد انتظارها
بین طبق، سر پدری را نمی بَرند
گلدار شد، لباس تن او درشت و ریز
او خود کنیز داشت ولی شد صدا کنیز
جز بر لب حسین نزد لب به هیچ چیز
اهل خرابه از غم او کم می آورند
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
سوزانده تب زهر، تمام گلویش را
برده است مکافاتِ عطش، رنگ و رویش را
از شرم، سرش رو به زمین است، بمیرم
با رقص، زمین ریخته اند آبرویش را
آن قدر صدای دهل و ساز بلند است
پوشانده صدای لبِ تسبیح گویش را
از هر طرفی پا شد و برخاست، زمین خورد
بُرده است چنان تشنگی از دیده سویش را
در پیش دو چشمش به زمین ریخته اند آب
تا که نکند جستجو این آرزویش را
با آب زمین ریخته آورد به خاطر
مرثیه ی پُر ماتم شرم عمویش را
آن قدر که پیچید به خود در کف حجره
هر گوشه ای از حجره گرفته است بویش را
بردند تنش را به چه وضعی به روی بام
تا که نکند هیچ کسی جستجویش را
خوب است که بر بام ز دورش همه رفتند
خوب است که پوشانده لباسش، گلویش را
سوی تن ارباب ولی آه سنان رفت
تا با نوک نی، قطع کند گفت و گویش را
از بس که به پیشانی او زخم نشسته است
گویا که گرفته است به خونش، وضویش را
با سنگ، کسی آمد و بر صورت او زد
وقتی که نمی دید دگر روبرویش را
#محمدجواد_شیرازی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
دوباره ماتمی در قلب خاص و عام افتاده
اگر شال عزا بر شانهٔ اسلام افتاده
زنی در قالب همسر دوباره شر به پا کرده
شبیه جعده(لع) در ذهنش خیالی خام افتاده
نشانده نقشه های شوم را در چشمهای خود
جواد إبن رضا(ع) در چنگ مکری تام افتاده
چه برّنده ست شمشیرِ زبانِ نحسِ أمّ الفضل(لع)
کلامش باز هم در ورطهٔ دشنام افتاده
نفس میسوزد از زهرِ هلاهل...جایِ قدری آب
زمین خورده! جوانی تشنه و ناکام افتاده
گلویش شعله ور در آتش و از کنج لبهایش
عطش جاریست و دریا کنار جام افتاده
به سختی گام برمیدارد و از لرزش بسیار
عبا از شانه اش بیتاب در هر گام افتاده
به سختی در میان هلهله مظلوم جان داده
چه تنها کنج حجره پیکری آرام افتاده
*
تنش در زیر سمّ اسب هایِ سخت-جولان نه...
به زیر تابش ِ خورشید، روی بام افتاده!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
حجره تاریک شده یا که دو چشمم تار است
هرکجا مینگرم دوروبرم دیوار است
ناله ی العطش من نرسیده ب کسی
چه کنم هرچه کنم هلهله ها بسیار است
صورت خاکی مارا برو از کوچه بپرس
در زمین خوردن ما دست دگر در کار است
علتش چیست که بالاسر من میرقصند
پیش معصوم مگر جای زن بدکار است؟!
نه مرا سنگ زدند و نه سرم برنیزه است
جای این اذیت وآزار فقط بازار است
به روی بام اگر رفت تنم سالم رفت
از روی اسب بیافتی ب زمین دشوار است
جان به قربان تنی که همه اش غارت شد
بیش از پیرهنش پیکر پاکش پاره است
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#شهادت
#مثنوی
غریب تر از مجتبی غریبِ زهرا تو
صدای نالهی اَمَن یُجیبِ زهرا تو
بمیرم از غمت آقا کسی نداری که
غریب تر از مجتبی کسی نداری که
چقدر غرقِ عرق غرقِ درد تب داری
میانِ سُرفه جگرپاره رویِ لب داری
به دادِ تو نرسیدند تا صدا نزنی
کسی نبود کنارت که دست و پا نزنی
صدای بال و پَرِ بسته از قفس نرسد
صدا نزن که صدایت به هیچکس نرسد
صدا نزن که نفسهات مختصر نشوند
صدای هلهلهها تا که بیشتر نشوند
صدای هلهله آمد رضا رضا نکنی
که دست و پا بزنی و خدا خدا نکنی
صدا نزن که به دَف میزنند در پَسِ در
جوابِ دادِ تو کَف میزنند در پَسِ در
نگو جوان رضا تشنهای که آبی نیست
بیا نگو جگرت سوخت که جوابی نیست
عجیب زهر بدی بود شعله بر پاکرد
تمامیِ جگرت را که اِرباًاِربا کرد
کسی نگفت که آبی دهان خشکش را
کسی نگفت که رحمی زبانِ خشکش را
به پُشت حُجره کنیزان و همسرش اینجاست
کسی نگفت نخندید مادرش اینجاست
میان حجره پَرَت را کسی نمیگیرد
عزیزِ تشنه سرت را کسی نمیگیرد
غریبتر از مجتبی نه بستری داری
نه گِرد خوش برادر نه خواهر داری
برادری که به قربان پیکر تو رَوَد
نه خواهری که رسد زود همسر تو رَوَد
نه گریهکُن که پیات سر به دشت بگذارد
نه خواهری که برای تو طشت بگذارد
میان خنده و دشنام بردنت آقا
کِشان کِشان به رویِ بام بردنت آقا
کنار خشکْ لبت ، کاسه های آب اُفتاد
کشان کشان بدنت زیر آفتاب اُفتاد
کشیدهاند زِ پا با سرت چه بد خوردی
میان راه بگو چندتا لگد خوردی؟
به روی بام ولی مثل اینکه پامالی
به روی بام ولی نه میانِ گودالی
ولی به سویِ تو خیره نگاهِ دختر نیست
به روی جسم تو جز سایهی کبوتر نیست
هزارشُکر که جسمِ تو نامرتب نیست
هزارشُکر که بر بام ، جای مَرکب نیست
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
به چشمت میهمان کردی تمامِ عمر، زمزم را
به خاکِ تشنه خواندی آیهی بارانِ نمنم را
تویی آن کودکی که از سکوتش درس میریزد
دهان وا کن که بشناسند از هر علم، اَعلَم را
غلام خُردهشاگردانِ شاگردانتان میشد
به دَرسَت میفرستادند اگر یحییبناَکثَم را
زیادت نه؛ کمت هم از سر عالَم زیادی بود
نمیدانند دستان جوادت معنی کم را
نمکنشناسها انداختند اندازهی جودت
به جان شانهات سنگینی یک کوهْ ماتم را
به مشتت جمع شد کابوسِ خاکِ چادر مادر
زمین با اشکهایت ریخت بر سر؛ خاکِ عالم را
قیامِ انتقام از دستهای کوچکت پا شد
چشاندی بر دهان کوچه چندین مشتِ محکم را
تو را با روضههای مادرت کشتند، با سَم نه
به کامت ریخت انگورِ اجل با زهر، مرهم را
اگر میدید امّالفضل، درمانت شهادت بود
به بیمارش نمینوشاند، هرگز مرهمِ سَم را
نوای العطشهای تو گفت اینجا حسینیّهست
کف و دف را بیاندازید، بردارید پرچم را
زمین در قابِ چشمش آخر ذیالقعده را میدید
نگاه تشنهات یک آسمان ماهِ محرّم را
مسافر بودی و پشتِ نگاهت کاسهآبی ریخت
نشان میداد حالِ رفتنت یک کربلا غم را
#رضا_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
هستند کریمان دو عالم سرخوانت
یکبار نخورده ست گره کیسه ی نانت
اصلا حرم شاه خراسان حرم توست
هرصحن که گشتیم در آن بود نشانت
انگار که گهواره تو عرش زمین بود
وقتی پدر پیر تو می داد تکانت
تکبیر تو از داخل گهواره رسیده ست
هستم اگر امروز مسلمان اذانت
یکبار پدر گفتن تو گر نمی ارزید
صد بار نمی رفت به قربان زبانت!
از چشم پدر دور مشو – گرگ زیاد ست
بر این پدرت حق بده باشد نگرانت
در راه مبادا قدمت خار ببیند
آن صورت چون برگ تو آزار ببیند
یک روز می آید که می افتد بدن تو
لب تشنه بمانی و بخشکد چمن تو
یک روز می آید که می افتی و کنیزان
در خانه برقصند کنار بدن تو
ای یوسف زهرا ، دل یعقوب فدای ...
آن لحظه ی خاکی شدن پیرهن تو
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
روضه سوزاند، دلِ چوبی منبرها را
خیس کرد اشکِ غمت گونهی نوکرها را
غزلِ مرثیهات مثل زغالی سوزان
باز سوزاند، دلِ نازکِ دفترها را
داغ، سخت است، ولی داغ جوان سختتر است
پیر کردهست جوانیِ تو مادرها را
آفتابِ تنت افتاد، لب بام، سه روز
ای خدا خیر دهد باز، کبوترها را -
- که رسیدند، به دادت؛ که نسوزد جسمت
ریختند از تن خود بر بدنت پرها را
اسبها حمله نکردند، به بیجانی تو
رو سیاهند، از آن روز که پیکرها را ...
باز هم شکرِ خدا نیزه به دستی نرسید
مثل آن روز، که بردند، همه سرها را
باز هم شکر، که ناموس تو را ... لال شوم
که ندیدی غمِ دزدیدنِ معجرها را
با جوانمرگی تو یادِ جوان افتادم
برد، تابوتِ عبایش علیاکبرها را ...
#رضا_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#شهادت
#قصیده
نسیمِ عشقِ عطرآگینِ بابا حسرتِ جانت
ربوده از کفَت صبر و قرار از جانِ جانانت
درونِ حجره در خونت به خود از درد می پیچی
برونِ حجره پاکوبان و دست افشان و خندانت
سیاهی می رود چشمت به زردی چهره ی ماهت
که خونابِ جگر را شسته اشکِ چشمِ گریانت
نمیدانیم با آن زن چگونه عمر سر کردی
نمک از سفره ات خورد و شکست امّا نمکدانت
زنی که باید آرامِ دلِ غمدیده ات باشد
ولی با زهرِ کین انداخت آتش در گلستانت
پدر در جنتِ طوس و پسر در غربتِ بغداد
نداری محرمی دستی کشد بر زخمِ پنهانت
به آتش می کشد دل را دمادم آهِ جانسوزت
به گوشِ جان چو می آید صدای صوتِ قرآنت
دلم امشب ز داغت بی نهایت روضه میخواهد
تو غرقِ زهرِ جانکاه و من امّا دردِ هجرانت
از آن وقتی که زهرِ کین به جانت کارگر گشته
به سمتِ مشهدِ بابا تو بستی پلکِ چشمانت
دریغا! در کنارِ تو نبوده یار و غمخواری
به گوشت می رسد هر دم فقط شادیِ عدوانت
اَباالهادی! تو هم ای کاش چون اکبر به بالینت
پدر می زد گلِ بوسه بر آن زخمِ فراوانت
غریب و بی کس و تنها میانِ حجره می نالی
نپرسیده کسی آخر از احوالِ پریشانت
به یادِ کربلا جانت یقیناً مثلِ زهرا سوخت
صدای درد می آید چنان از بیت الاحزانت
خدا را شکر باز آقا! تو را غسل و کفن کردند
چو جدت زیرِ سُمِ کین، نداده کس به جولانت
دِگر اکبر به خاک و خون دِگر اصغر در آغوشت
رقیه در پیِ راست نرفته شامِ ویرانت
اگر مثلِ حسن جدت تو را هم زهرِ کین دادند
ندیده لااقل خواهر که خون پُر گشته دامانت
علی موسیَ الرضا آقا! تویی صاحب عزا امشب
که شورِ روضه بر پا گشت از سمتِ خراسانت
به روزِ حشر چون دلها همه در بُهت و حیرانند
ببخشا عاشقانت را از آن دریای احسانت!
#هستی_محرابی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
هر چه در حجره زدم داد به من آب نداد
لبم از زمزمه افتاد به من آب نداد
هر چه گفتم جگرم سوخت به من رحم نکرد
پاسخ این همه فریاد به من آب نداد
دست و پا بسکه زدم خسته و بي حال شدم
رفت هستم همه بر باد به من آب نداد
اب ابم جگر فاطمه را اتش زد
تا شود مادر من شاد به من آب نداد
پیش لب تشنه کسی آب نریزد به زمین
داد از این همه بیداد به من آب نداد
لب خشكيده من ديد وبه حالم خنديد
كف زنان در برم استاد به من اب نداد
گفتم آبم بدهی یا ندهی میمیرم
كربلايي شده بغداد به من آب نداد
نوحه آخر من واعطشا وای حسین
کردم از روضه او یاد به من آب نداد
خیره بر حنجر طفل و گله از حرمله داشت
نشود خانه اش آباد به من آب نداد
دید نامرد سر کوچک طفلم زعطش
بر روی شانه ام افتاد به من آب نداد
بی حیا آخر عمری به چه روزم انداخت
رو زدم بهر تو نوزاد به من آب نداد
ماندم اخر به چه رويي به حرم برگردم
كاش آبي به تو ميداد به من آب نداد
#عبدالحسین_میرزایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem