هدایت شده از گوهرشاد قم
ای کوه هزار بار صبرت را شکر
صبر از سر اختیار و جبرت را شکر
یک عمر پناه غزه بودی ای مرد
عمری دل و شانهٔ ستبرت را شکر
#مریم_بسحاق
#اسماعیل_هنیه
~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~
@goharshadqom
#شهید_اسماعیل_هنیه ✨
حرم مشهد، حرم کرمان، حرم ساری، حرم تهران
مبادا زیر بمباران تهدید و ستم تهران
اگر جمهوری اسلامی ایران حرم باشد
حرم زنجان، حرم گرگان، حرم سمنان، حرم تهران
میان مکه و تهران کدام امروز واجبتر؟
جوابم ای مقدّسپیشههای محترم! تهران
سر و جانم فدای شوق زوّار حسین اما
برای اربعین پای پیاده میروم تهران!
قسم بر کلُّ أرضٍ کربَلا، جنگی اگر باشد
زمین کارزارم هم تلاویو است، هم تهران*
@shokoohsher✨
#مهدی_جهاندار🍃
#کل_أرض_کربلا #غزه
* دفاعِ از حرم یعنی قرار جنگ اگر باشد
زمین کارزار ما تلآویو است، تهران نه!
(محمدحسین ملکیان)
قلدر شده و مثل سپاه فیل است
شاد از غم جانگداز اسماعیل است
جز اینکه شهادت هنر مردان است
دوران غلط کردم #اسراییل است
@shokoohsher✨
#طاهره_ابراهیمنژادآکردی🍃
#غزه #فلسطین
ابرِ مستی تیرهگون شد باز بیحد گریه کرد
با غمت گاهی نباید ساخت، باید گریه کرد…
@shokoohsher✨
#کاظم_بهمنی🌱
آغاز دنیایم تویی ، پایان دنیا تو
دیروزهای دور تو ، امروز و فردا تو
با واژه های ناب ، خلقت می کنم هر شب
شعری که دارد می شود ورد زبان ها ، تو
من، مثل قایقران پیری خسته از امواج
این سوی دریا ماندم و آن سوی دریا ، تو
گنجشک های خیس را از گونه ام بردار
در من زمستان است اما شور گرما تو
دنیای من ، یخ بسته روی بندهای رخت
دستی که بر می چیندش از هول سرما ، تو
یک دسته آهوی فراری از هجوم شیر
از جنگل آشوب روحم می دود تا ، تو
قلب مرا با خود ببر، هر جا که می خواهی
حالا که نبض لحظه هایم می زند ، با تو
در شیب تند شانه هایت کلبه می سازم
تنها تویی آرامشم ،تنهای تنها تو
نه ! انتخاب سومی هرگز نخواهم کرد
یا مرگ را بر می گزینم بعد از این یا تو!
@shokoohsher✨
#حسنا_محمدزاده🌱
✨شکوهِ شعر✨
آغاز دنیایم تویی ، پایان دنیا تو دیروزهای دور تو ، امروز و فردا تو با واژه های ناب ، خلقت می کنم
#ذکر_شب
با واژههای ناب، خَلقت میکنم هر شب
شعری که دارد میشود وِرد زبانها، تو...
@shokoohsher✨
#حسنا_محمدزاده🌱
کمال سر محبت ببین، نه نقص گناه
که هرکه بیهنر افتد، نظر به عیب کند...
@shokoohsher✨
#حافظ☘️
#شعر_عاشورایی
میان آینهها میدوم به سمت فرار
اتاق پیله به دورم تنیده از دیوار
به قبر کوچک من بیسبب گذاشتهاند
درِ بدون کلیدی به نام سنگِمزار
کجای زندگیام را به گل جسور شدم؟
که چشم پنجره افتاد در مسیر غبار
به تختِخواب میافتم مگر که بستن چشم
مرا عقب ببرد در زمان شبیه قطار:
درست راس اذان ایستاده ساعتِ شمس
و بین دجلهفرات آسمان گرفته قرار
صدای قرمز شیپور جنگ میآید
کشیده خنجر خود را خزان به قتل بهار
دو لشکرند؛ یکی قبلهگاه حور و ملک
از آن یکی خود ابلیس هم در استغفار
دو لشکرند؛ یکی "لا اله الا الله"
یکی "فَما لَهُم اِلّا السَقَر وَ بِئسَ الدار"
به شرق مینگرم؛ آسمانِ صف در صف
به غرب مینگرم؛ شورهزار ناهموار
من از کدام گروهم؟ من از کدام سپاه؟
من از کدام نژادم؟ من از کدام تبار؟
طنین بانگ حبیب است در تباتب جنگ
صلای گرم زهیر است در کشاکش کار
زره گشوده و از دور میرسد عابس
کبوتری شده اینک بدون بند و حصار
وهب میآید و اشهد نگفته میداند
که جز به خون نرود هیچ پردهای به کنار
برای سیر کدام آسمان شتابان است؟
که پر گشوده چنین شاه ذوالجناحسوار
که چشم نافذ عیساست پشت پلک حسین
که راس شامخ یحیاست زیر آن دستار
که مهربانی احمد دوباره آمده است
که بازوان علی بازگشته در پیکار
خلیل و آتش نمرود را ببین از نو
ولی حدیث گلستان نمیشود تکرار
سلام بر شهدائی که گفتهاند درود
بدون هیچ تعلل به ترک دار و دیار
چقدر راس مبارک نشسته بر سر نی
چقدر شاخهی طوبی رسیده است به بار
سلام میدهم و میبرد به خواب مرا
نسیم سرخوش عطری سرشته با تن یار
در انزوای اتاقم به هوش میآیم
کنار کاغذ و بشقاب و چندپاره انار
@shokoohsher✨
#سعید_مبشر 🌱
همیشه هراسم آن بود
که صبح از خواب بیدار شوم
با هراس به من بگویند
فقط تو خواب بودی
بهار آمد و رفت…
از خواب بیدار میشوم میپرسم بهار کجا رفت؟
کسی جواب مرا نمیدهد
سکوت میکنند!
در پشت اتاقم باران میبارد
میپرسم شاید این بارانِ بهار است
کسی جواب مرا نمیدهد
سکوت میکنند!
پنجره را که باز میکنم
باران تمام میشود
در آینه چهرهام را نگاه میکنم
آرامآرام چهرهام پیر میشود
از پنجره زمین را نگاه میکنم
خیس است و ساکت
بر تن لباس میکنم، به کوچه میآیم
از نخستین عابر که در باران بدون چتر میدود
میپرسم:
شما عبورِ بهار را در این کوچه ندیدید؟
عجله دارد، فقط میگوید نه!
از همسایهها دلگیر هستم
میگویم آیا این ستمگری نیست
که هنگامِ عبورِ بهار از پشت پنجرهام مرا خبر نکردید؟
سکوت میکنند!
سکوتِ همسایهها برای من دشنام است...
کودکی در باران دستِ مرا میگیرد
به میدانی میبرد که انبوه از فوارههای رنگین است
من و کودک به آبهای رنگین فوارهها خیره میشویم
اما از بهار خبری نیست..
@shokoohsher✨
#احمدرضا_احمدی🍃
من به سیبی خشنودم
و به بوییدن یک بوتهی بابونه...
@shokoohsher✨
#سهراب_سپهری☘️
تشنهست شبیه ماهی بیدریا
یا آهوی پابسته میان صحرا
صبری بده، ای خدا به فرزند شهید
وقتی که بلد شد بنویسد بابا
@shokoohsher✨
#زهرا_سپهکار🍃
#شهید