#روضه_حضرت_رقیه
من از بس غصه دارم که میشه صدتا کتابش کرد
کدومش رو بگم آخه نمیشه انتخابش کرد
دیدی تنهام و شبهای خرابه سرد و تاریکه
سر تو سرزده اومد مثه خورشید، تابش کرد
تمام آرزوهامو گذاشتم پیش روم امشب
دعا کردم بیای پیشم خدا هم مستجابش کرد
رو خاکِ داغِ صحرا با، سرانگشت پر از زخمم
نوشتم اسمتو امّا، سَنان با پا خرابش کرد
گذشت از من ولی کاشکی، یکی بود یادشون میداد
نباید دختر شاهو، بهجز خانم خطابش کرد
میگیرم دستمو بابا، به دور صورت زخمیت
هنوزم میشه روی ماهتو، اینجوری قابش کرد
اگه چشمام نمیبینه، دلیلش دستای زجره
یهدونه سیلی زد امّا، باید صدتا حسابش کرد
___________
♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش آمدید ♦️
♻️انتشار مطالب آزاد است♻️
@stayashura313
#روضه_حضرت_رقیه
میدونی چرا صورت من شده کبود، عمو نبود
میدونی چرا موهام گرفته بویِ دود، عمو نبود
میدونی چرا رمق تو زانوهام نبود، عمو نبود
میدونی چرا رفتم محلۀ یهود، عمو نبود
بخدا که آتیش رویِ چادرم نبود، عمو که بود
یهدونه مویِ سفید رویِ سرم نبود، عمو که بود
بخدا که دستی پیِ معجرم نبود، عمو که بود
کسی تویِ صحرا پیِ گوشوارم نبود، عمو که بود
حالا که سرم رو خاکِ این خرابهاس، عمو کجاس
حالا که رویِ لبم همش خدا خداس، عمو کجاس
حالا که حرم تو ازدهامِ دشمناس، عمو کجاس
حالا که همش رقیّه زیر دست و پاس، عمو کجاس
___________
♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش آمدید ♦️
♻️انتشار مطالب آزاد است♻️
@stayashura313
#روضه_امام_حسین
شیعتی مَهْما شَرِبْتُم ماءِ عَذْبٍ فاذکرونی
اَوْ سَمِعْتُم بِغَـــــریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی
شیعه هرگه آب نوشی از لب من یاد آرید
یا شنیدید از شهید و کشته ای بر من بزارید
فـَاَنا السِّبْطُ الَّذی مِنْ غَیْرِ جُــرْمٍ قَتِلُونی
وَ بِجَرد الخَیْـلِ بَعْد القَتْلِ عَمْداً سَحِقُونی
منم آن سبط رسولی که رگ حلقم گشودند
وبه سم اسب بعد از کشته گشتن جسم سودند
لَیْتَکُم فی یَوْمِ عاشــورا جمیـعاَ تَنْظُرونی
کَیْفَ اَسْتَسْقی لِطِفْـلی فَاَبوا اَن یّرْحَمُونی
کاشکی در روز عاشورا همه بودید و آنجا
که چگونه بهر طفلم آب می جُستم ز اعدا
وَ سَقُوهُ سَهمِ بَغــــیٍ عِوَضِ الماءِ المَعِین
یا لِرِزءٍ وَ مَصابٍ هَدَّ اَرکانِ الحَجُون
رحم ننمودند و تیر از عوض آبش بدادند
وای از این ماتم که خون از دیده عالم گشادند
وَیلَهُم قَد جَرَحُوا قَلبٍ، لِرَسُولِ الثَّقَلَین
فَالعَنُوا هُم مَاستَطَعتُم شِیعَتِی فِیکُلِّ حِین
وای بر آنها که قلب مصطفی خَستند از این غم
تاتوانی لعن بنما شیعه بر ایشان دمادم
ای قضایی نوحه خوان شو بر شهیدان بلا را
شافعت گردد حسین بن علی روز جزا را
___________
♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش آمدید ♦️
♻️انتشار مطالب آزاد است♻️
@stayashura313
#مرثیه_حضرت_معصومه
بی جهت نیست اگر صاحب همسر نشده
حکمتی داشت که این فاطمه مادر نشده
وسط کوچه کسی حرمت او را نشکست
داخل خانه خجالت کش شوهر نشده
ازدحام وسط کوچه ندیده است ، چه خوب
خانه اش با لگد حادثه بی در نشده
پیش چشم پسرش دست به پهلو نگرفت
شاهد گریه و بی تابی دختر نشده
بخت او با لگد و میخ نخورده است رقم
آتش و سوختن او را، نه مقدر نشده
پای او هیچ کجا باز به گودال نشد
داغ بوسیدن رگهای برادر نشده
وسط معرکه دنبال برادر ندوید
گل او گم وسط نیزه و خنجر نشده
عوض قم کسی او را به سوی شام نبرد
هیچ جا دربه در غارت معجر نشده
🔸شاعر:
#محسن_ناصحی
_______
♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش آمدید ♦️
♻️انتشار مطالب آزاد است♻️
@stayashura313
#روضه_حضرت_معصومه
گرچه از دوریِ برادرِ خود
ذره ذره مریضتر میشد
عوضش میهمانِ مردمِ قم
لحظه لحظه عزیزتر میشد
تا بیایی تبرکی ببرند
همه درهای خانهها وا بود
در میان اهالی این شهر
سرِ مهمانیِ تو دعوا بود
خوب شد پردههایِ محمل تو
هر کجا رفتهای حجابت شد
خوب شد با محارمت بودی
زانویی خَم شد و رکابت شد
آب پاشیدهاند و خاکِ مسیر
ذرهای رویِ چادرت ننشست
رد نشد ناقهیِ تو از بازار
محملِ چوبیات سرت نشکست
کوچهها ازدحام داشت اما
سرِ این شهر رو به پایین است
میروی کوچه کوچه میگویی
ضربِ شامی عجب سنگین است
میرسی و حواسِ مردم هست
آب هم در دلت تکان نخورد
از کنارِ خرابه رد نشوی
یا نگاهت به خیزران نخورد
دختری بود با شما یا نه؟
که اگر بود غصهای کم داشت
جایِ زنجیر و خار و نامحرم
گِردِ خود چند چشمِ مَحرم داشت
معجرت احترامِ خود دارد
چه خیالی اگر برادر نیست
رویِ سرهایشان طبق آمد
ولی اینبار رویِ آن سر نیست
آه بیماری و همه بیمار
شهر قم شد مریضِ روضهی تو
حرفِ دختر شد و دلت لرزید
شده وقت گریزِ روضهی تو
عمهاش گفت خوب شد خوابید
چند شب بود تا سحر بیدار
کُمَکَم کن رباب جای زمین
سرِ او را به دامنت بگذار
آمد از بِینِ بازوان سر را
تا که بردارد عمهاش ای داد
یک طرف دخترک سرش خم شد
یک طرف سر به روی خاک اُفتاد
حسن لطفی
_______
♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش آمدید ♦️
♻️انتشار مطالب آزاد است♻️
@stayashura313
#مرثیه_حضرت_معصومه
#روضه_حضرت_معصومه
تا کی به تو از دور سلامی برسانم
از تو خبری نیست برادر نگرانم
در می زند اینبار کسی...از هیجانم...
شاید که تو برگشته ای ، ای پاره جانم
یک روز به یعقوب اگر جامه رسیده
حالا به من از سوی رضا نامه رسیده...
ای کاش که از تو خبری داشته باشم
در آتش عشق تو پری داشته باشم
باید به خراسان سفری داشته باشم
در راه به قم هم نظری داشته باشم
با خاطر آسوده بمان چشم به راهم
یک قافله محرم به خدا هست سپاهم!
این جادّه ها چشم به راه قدم ماست
این که نرسد قافله تا طوس، غم ماست
انگار که این خاک عراق عجم ماست
حالا که به قول پدرم، قم حرم ماست...
شاید که فراموش کنم دلبر خود را
باید که بسازم حرم مادر خود را
باید نرسیدن به رضا را بپذیرم
حالا به شهادت برسم یا که بمیرم
وقتی که پریشانم و بیمار و اسیرم
خوب است که در حجره ی خود روضه بگیرم
با یاد غم فاطمه هق هق بنویسم
بر حاشیه ی برگ شقایق بنویسم...
با گریه ی من هیچ کسی کار ندارد
قم کار به مهمان عزادار ندارد
در کوچه دری هست که مسمار ندارد
معصومه ی تو دست به دیوار ندارد
اینجا به عیادت همگی آمده باشند
آنجا به شکایت همه زخمی زده باشند
بین نظر آن همه با این همه فرق است
بین همه در پشت در و همهمه فرق است
بین اثر هلهله با زمزمه فرق است
مابین غم فاطمه با فاطمه فرق است
نامحرم اگر هست در این کوچه غمی نیست
اینجا زدن فاطمه ها حرف کمی نیست...
___________
♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش آمدید ♦️
♻️انتشار مطالب آزاد است♻️
@stayashura313
#مرثیه_حضرت_معصومه
همسایه سایه ات به سرم مستدام باد
لطفت همیشه زخم مرا التیام داد
وقتی انیس لحظهی تنهایی ام توئی
تنها دلیل اینکه من اینجایی ام توئی
هر شب دلم قدم به قدم میکشد مرا
بی اختیار سمت حرم میکشد مرا
با شور شهر فاصله دارم کنار تو
احساس وصل میکند آدم کنار تو
حالی نگفتنی به دلم دست میدهد
در هر نماز مسجد اعظم کنار تو
با زمزم نگاه دمادم هزار شمع
روشن کننند هاجر و مریم کنار تو
تا آسمان خویش مرا با خودت ببر
از آفتاب رد شده شبنم کنار تو
در این حریم، سینه زدن چیز دیگریست
خونین تر است ماه محرم کنار تو
مادر کنار صحن شما تربیت شدیم
داریم افتخار که همشهری ات شدیم
ما با تو در پناه تو آرام می شویم
وقتی که با ملائکه همگام می شویم
بانو! تمام کشور ما خاک زیر پات
مردان شهر نوکرو زنها کنیز هات
زیبا ترین خاطره هامان نگفتنی ست
تصویر صحن خلوت و باران نگفتنی ست
باران میان مرمر آیینه دیدنیست
این صحنه در برابر ایینه دیدنیست
مرغ خیال سمت حریمت پریده است
یعنی به اوج عشق همین جا رسیده است
خوشبخت قوم طایفه، ما مردم قمیم
جاروکشان خواهر خورشید هشتمیم
اعجاز این ضریح که همواره بی حد است
چیزی شبیه پنجره فولاد مشهد است
من روی حرف های خود اصرار میکنم
در مثنوی و در غزل اقرار میکنم
ما در کنار دختر موسی نشسته ایم
عمریست محو او به تماشا نشسته ایم
اینجا کویر داغ و نمک زار شور نیست
ما روبروی پهنه ی دریا نشسته ایم
قم سالهاست با نفسش زنده مانده است
باور کنید پیش مسیحا نشسته ایم
بوی مدینه می وزد از شهر ما،بیا
ما در جوار حضرت زهرا نشسته ایم
از ما به جز بدی که ندیدی ببخشمان
از دست ما چه ها که کشیدی ببخشمان
من هم دلیل حسرت افلاک می شوم
روزی که زیر پای شما خاک می شوم...
حمید رضا برقعی
___________
♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش آمدید ♦️
♻️انتشار مطالب آزاد است♻️
@stayashura313
#روضه_حضرت_معصومه
روزگارم با گدایی از شما سر می شود
با زیارت حالِ من هر بار بهتر می شود
کیمیا گرد و غبارِ سنگفرشِ صحنِ توست
هرچه می آید در اینجا قیمتی تر می شود
خاک را گوشه نگاهی از شما زر می کند
یک کلاغِ رو سیاه اینجا کبوتر می شود
"من سگ آلوده ام اما پناهنده شدم"
سگ اگر در کهف تو آید مطهّر می شود
دور تا دور ضریحت سائلان صف بسته اند
رزق و روزی گدا اینجا مقدّر می شود
در حضور گنبدت خورشید سوسو میزند
آسمان با نورِ این گنبد منوّر می شود
زائرِ قبرِ کریمه زائرِ قبر رضاست
زائرِ قبرِ تو محبوبِ برادر می شود
می شود تسکین دردم عطرِ یاسِ این حرم
هر زمانی که دلم بی تابِ مادر می شود
گریه در گریه به یادِ آن مزارِ بی نشان
زائرِ تو زائرِ زهرای اطهر می شود
دم به دم در این حرم رزق مکرر می رسد
"فیض قبر مادری از قبر دختر می رسد"
آمدی با حضورت عاشقی آسان شده
قم به یُمنِ مَقدمِ تو وادی ایمان شده
چادرت را تا تکاندی مثلِ دریا شد کویر
روزیِ ما روز و شب از لطفِ تو باران شده
مهرِ تو سایه زده روی سرِ ما سالهاست
فخرِ ما همسایگی با خواهرِ سلطان شده
هر زمان که سینه ای پر درد آوردم حرم
دردهایم با سلامی محضرت درمان شده
دستِ خالی بر نمی گردد یقیناً از بهشت
زائری که آمده در محضرت مهمان شده
گرچه عمرِ تو شبیه فاطمه کوتاه بود
گرچه سهمِ تو از این دنیا فقط هجران شده
آمدی و بر سرِ تو اهل قم گل ریختند
ببین جمع عاشقانت ناقه ات پنهان شده
اذن روضه می دهی بانو؟! بگویم از غمت؟!
یادِ زینب کرده ای؛ چشمانِ تو گریان شده
دست بسته؛ در میان سایه ی نامحرمان
دختر خورشید کوچه کوچه سرگردان شده
جای گل از کربلا تا شام در هر کوی و بام
سنگ و خاکستر نثار قاری قرآن شده
*
بارها از کار قلب من گره وا کرده ای
رخصت کرب و بلایم را تو امضا کرده ای
محمد_صادق_ابراهیمی
___________
♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش آمدید ♦️
♻️انتشار مطالب آزاد است♻️
@stayashura313
#مناجات_امام_زمان
هر چند که ما را نوشتند از گداها
اصلاً نمی آید گدا بودن به ماها
ما روسیاهان ارزش خاصی نداریم
ماها کجا و نوکری دلرباها؟!
ما هر چه قدر اصرار کردیم او نیامد
اصلاً چه شد «آقا بیا آقا بیا» ها؟!
ماها که هیچ … این خوب ها در انتظارند
کی می رسد روز وصال آشناها؟!
از دوریش بدجور حال ما خراب است
رونق گرفته باز هم دارالشفاها
من که بدم پس دیدنش روزی من نیست
ای خوش به حال خوب ها … حاجت رواها
باشد درست … آقای ما خیلی کریم است
امّا دگر تا کی گنه؟ تا کی خطاها؟
طبق احادیث رسیده … ناظر ماست
بد نیست پیشش ذرّه ای شرم و حیاها
از بس که بر اعمال بد اصرار داریم
رنگی ندارد پیش او دیگر حناها!
یک راه حل باقی است آن هم نام زهراست
نامی که باشد از تبار کیمیاها
محمد فردوسی
___________
♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش آمدید ♦️
♻️انتشار مطالب آزاد است♻️
@stayashura313
#مدح_حضرت_معصومه
#مرثیه_حضرت_معصومه
#روضه_حضرت_معصومه
عجب بارگاه عظیمی چه نوری
مَلَک چشم بر راهِ فیضِ حضوری
چه عِطرِ بهشتی چه وادیِّ طوری
زصدیقهی طاهره چه ظهوری
قدومش مُنوّر، حریمش مُطهّر
سلامٌ عَلیٰ بِنتِ موسیَ بن جعفر
همه سائل آستانش وَ من هم
همه در حرم میهمانش وَ من هم
همه عاشق خاندانش وَ من هم
همه اَمنْ در سایبانش وَ من هم…
…ندیدم از این سایبان جای بهتر
سلامُ علیٰ بنتِ موسیَ بنِ جعفر
به دنیا کریمه به عقبا شفیعة
کلامش بَلیغة ، مقامش رفیعة
بنازم به این جود و طبعِ مَنیعة
شفاعت کند دوستان را جمیعة
قیامت به پا میکند روز محشر
سلام علی بنت موسی بن جعفر
در اینجا نموده چه با آبروها
به یا فاطمه اِشفَعی آرزوها
چه زیباست در محضرش گفتگوها
به نَصِّ کلامِ «فداها اَبوها»…
در این رُتبه هم قُرب دارد به مادر
سلامٌ عَلیٰ بنتِ موسیَ بنَ جَعفر
مرا اُلفتی هست با خاکِ کویش
عجب نعمتی! من کجا، گفتگویش
قسم بر تَهَجُّد، به آب وضویش
دو رکعت نمازِ سحر پیشِ رویش
زِ لَذّاتِ دنیا و عُقباست بهتر
سلامٌ علیٰ بنتِ موسیَ بنِ جعفر
به قم آمد و شهر شد میزبانش
چه حقی اَدا کرد از میهمانش
همه میگرفتند از هم نشانش
بمیرم برای دل عمه جانش
گرفتار شد بین اَنظار و مَعبَر
سلامٌ علیٰ بنتِ موسی بن جعفر
بمیرم که اورا سلامش نکردند
به شام آمد و احترامش نکردند
توجّه به اشکِ مُدامَش نکردند
ترحم در آن ازدحامش نکردند
جسارت کجا چادر دخت حیدر
سلامٌ علیٰ بنت موسی بن جعفر
کسی دیده او را گرفتار؟ هرگز
ز سنگ جفا دیده آزار؟ هرگز
کشیدند اورا به بازار؟ هرگز
به بزم مِی و جمعِ اغیار؟ هرگز
ندیده روی نیزه رأس برادر
سلامٌ علیٰ بنتِ موسیَ بن جعفر
غم دوری و هجر محبوب دیده
ستم از جفای زمانه کشیده
چرا رنگ از روی بی بی پریده؟
مگر حرف زشتِ کنیزی شنیده؟
مگر دختری برده در دامنش سر؟
سلامٌ علیٰ بنتِ موسیَ بن جعفر
غمی هجر یارش به سینه نهفته
اگرچه زغم گوهر از اشک سفته
سخن با کسی غیر محرم نگفته
و حتی شبی در خرابه نخفته
و نشنید او ناسزای مکرر
سلامٌ علیٰ بنتِ موسیَ بن جعفر
نه خون سرش بود بر رو نقابش
نه یک چادر پاره بوده حجابش
نه دادند با چشم مردم عذابش
نه بردند در بین بزم شرابش
ندیده جسارت به رأس برادر
سلامٌ علیٰ بنتِ موسیَ بن جعفر
نبوده به طشت طلایش نظاره
نکرده گریبان خود پاره پاره
نگفته نزن خیزران را دوباره
ندیده رباب و سر شیر خواره
سر طفل در طشت! بیچاره مادر
سلامٌ علیٰ بنتِ موسیَ بن جعفر
محمدعلی قاسمی خادم
___________
♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش آمدید ♦️
♻️انتشار مطالب آزاد است♻️
@stayashura313
#روضه_حضرت_زینب
#کاروان_اسرا
زینب و شام آه و واویلا
سنگ از بام آه و واویلا
می دهند بر عترت اطهار
سب و دشنام آه و واویلا
سربازار عمه سادات
بین انظار عمه سادات
دخت زهرا چشم نامحرم
شد گرفتار عمه سادات
سربازار همه میدیدن
به یتیما همه خندیدن
پیش چشم اسرا ای وای
پای سرها همه رقصیدن
نوگلی از اسرا جان داد
با دلی خون ای خدا جان داد
عمه میگفت دختری گویا
زیر پای ناقه ها جان داد
آتشی در کاروان افتاد
مادری قامت کمان افتاد
پیش چشم دختری محزون
سربابا از سنان افتاد
چشم ناپاک به حرم افتاد
دختری گفت معجرم افتاد
نیزه را دیده ناله زد ناگاه
مادری گفت اصغرم افتاد
سر بازار آه و واویلا
ظلم و آزار آه و واویلا
شده جای دختر زهرا
بزم اغیار آه و واویلا
شعله بر جان بی امان میزد
پیش چشم همگان میزد
سر پرخون در میان طشت
به لبانش خیزران میزد
___________
♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش آمدید ♦️
♻️انتشار مطالب آزاد است♻️
@stayashura313
#روضه_حضرت_معصومه
قم شد مسیر آخرم الحمدلله
زخمی نشد بال و پرم الحمدلله
قم احترامم حفظ کرده تا که دیده
من دخترِ پیغمبرم، الحمدلله
در کوچهها راهِ عبورم را نبستند
مانند زهرا مادرم الحمدلله
باضربة سیلی میانِ کوچه ای تنگ
خونی نشد چشم ترم الحمدلله
بین در ودیوار با داغیِ مسمار
زخمی نگشته پیکرم الحمدلله
دعوا نشد،.برچادر من جایِ پا نیست
خاکی نگشته معجرم الحمدلله
ما خاطراتی تلخ از بازار داریم
باز است هرسو معبرم الحمدلله
تاچند منزل دورِ من نا محرمی نیست
ساکت بُوَد دور و برم الحمدلله
در کوچة تنگ یهودیها نرفتم
آتش نیفتاده سرم الحمدلله
بالای نیزه قاریِ قرآن ندیدم
محمل نگشته منبرم الحمدلله
حرفِ سنان و شمر و خولی نیست اینجا
دارم تمام ِ زیورم الحمدلله
کنج خرابه آبرویم را نبُردند
دشمن نگفته کافرم الحمدلله
دور از مدینه تشییعِ من دیدنی شد
قبرم همان دم شد حرم الحمدلله
مثلِ رقیه بی کفن دفنم نکردند
باشد تنِ من محترم الحمدلله
غسل تنم کاری ندارد چو به پنجه
مویم نپیچیده به هم الحمدلله
تاصبح زینب دورِ پیکر گریه میکرد
همراهِ سر از داغِ دختر گریه میکرد
___________
♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش آمدید ♦️
♻️انتشار مطالب آزاد است♻️
@stayashura313