eitaa logo
🏴سرای شعر محتشم🏴
364 دنبال‌کننده
4 عکس
1 ویدیو
11 فایل
📍کانال شعر حضرات معصومین علیهم صلوات الله ❤️امام صادق علیه السلام:❤️ ✍️ من قال فینا بیت شعر بنی الله له بیتا فی الجنه هر کس در راه ما و برای ما یک بیت شعر بسراید، خداوند برای او خانه ای در بهشت، بنا می کند. @stayashura99 📔وسائل الشیعه ۱۴۰۲/۰۳/۲۳
مشاهده در ایتا
دانلود
خاک بودم سال‌ها از شوق گلدان شما در دل من بار خواهد داد احسان شما هرچه را آموختم از کودکی..، نام تو بود یا رضا گفته فقط طفل دبستان شما جای درس‌ومشق‌خواندن..، گنبدت را می‌کِشم دفتر من پُر شد از عکسِ شبستان شما اعتکاف مشهد ما از شروط بندگی‌ست من تمام عُمر را هستم مسلمان شما آمدم ای شاه...، یادش خوش! روانش شاد باد! هر که بوده از ازل روزی غزلخوان شما مهربانی، خصلت خدمتگزار کوی توست ای به قربان لب خندان دربان شما دردهای ایل خود را جمع کردم..، آمدم دربه‌در افتاده‌ام دنبال درمان شما هفت‌پُشت من نمک‌پروده‌ی این سفره‌اند آن‌قَدَر نان خوردم از دستِ پدرجان شما! یک طرف معصومه‌خانم، یک‌طرف سلطان‌طوس... در حقیقت نامِ این خاک است: ایران شما! نوکر بی دست و پا آیا به دردت می‌خورد؟! آمدم تا بسپرم خود را به دستان شما آی سلطان! دوستت دارم..، مرا باور بکن دوستت دارم..، قسم هم می‌خورم..، جان شما! روز محشر، خنده‌اش را فاطمه تضمین کُند هرکسی که چشم‌هایش گشته گریان شما بین صحن تو..، خودم را در نجف حس می‌کنم هو کشیدم "یا علی" را رو به ایوان شما هرچه دارم را بگیر و کربلایم را بده یا علی‌موسَی‌الرِّضا! دستم به دامان شما رفته رفته دارد ایّام محرم می‌رسد... آه! می‌آید همان ماهِ پریشان شما ** حرمله، خولی، سنان، اَخنَس..، عقب‌تر می‌روند... شمر تنها می‌شود با جد عطشان شما عمه‌جانت همسفر شد با سنانِ پستِ مست... وای از اهل حرم، وای از عزیزان شما ✍ _______ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
ذکر شریف ارباب تسبیح مستجاب است پس یا حسین گفتن اصلی‌ترین ثواب است یک قطره اشک ما را هفتاد حج نوشتند ارباب دست و دل باز از بس که خوش حساب است یک بیت گریه کردیم صد جلد معرفت شد شوری اشک هیأت شیرین‌ترین کتاب است جون حسین باشی بوی بهشت داری عطر لباس نوکر خوشبوتر از گلاب است این منسبی که داریم با انتخاب زهراست مادر برای فرزند دنبال انتساب است ذکر مصیبت او تضمین خانۀ ماست کاخ بدون روضه کاشانه‌ای خراب است هربار گیر کردیم گفتیم یا رقیه این نازدانه نامش در هر زمان جواب است دوری وبالمان شد زخمی به بالمان شد یک سال بی زیارت بالاترین عذاب است خرجیِ کربلا را پای نجف نوشتند بانیِ اربعینش شخص ابوتراب است ارباب آب‌ها را لب تشنه سر بریدند از داغ حنجر او دل‌هایمان کباب است زینب میان کوفه جانش به لب رسیده سر آستین پاره آخر کجا حجاب است آزار پشت آزار بازار پشت بازار آل علی گرفتار دست همه طناب است آن بانویی که گریان دنبال نیزه‌داران هی می‌دود پریشان حس می‌کنم رباب است ___________ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
بابا دیدی تموم شده صبوری اومدی معلومه که تو از چه راهِ دوری اومدی آخه تو که پا نداری چجوری اومدی پایِ منم ببین, می سوزه تاوَلش خیلی عوض شدی بابا نشناختم اولش بشم فدای اون, چشمایِ بی رمق کدوم پلیدی سرتو گذاشته تو طَبَق وضع منو می بینی , دردِ منو می دونی خوابم میاد بابایی, قصه برام می خونی --------------- مثلِ قدیما دوباره می کشی نازمو تو گوشت می خوام بابا بگم یه رازمو دیدی تویِ بازارِ شام چادر نمازمو بهم بگو کجا رفتی تو این شبا خرابه بهتر از تنورِ خولیِ بابا قصه ی کوچه ها خیلی مفصله هنوز رو صورتم جایِ سیلیِ اوله نگم کجاها بردن,خواهرو دخترهاتو هی می بینم کابوسِ دروازه ی ساعاتو (بازار نرفته بودیم که رفتیم سیلی نخورده بودیم که خوردیم) -------------- محاله دیگه خوب بشه زخمایِ این گلو از قصه ی تشتِ طلا چیزی بهم نگو راستی بابا چرا باهات نیومده عمو خبر داره شده، سیلی نوازشم می دونه خاکِ این خرابه شده بالشم خبر داره عمو که گریه کارمِه نقابِ من چند روزه که آستینِ پارمِه ___ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
بارون نبارید آسمون بادی بهت نزد خورشید مراعاتت نکرد سوخته تنت چقد با احترام خاکت نکرد آخر بنی اسد از بس که مونده بود تو سینه آه تو عمدا عبورمون دادن از قتلگاه تو این بی تفاوت بودن زینبتو دق داده انگار نه انگار اینجا یه بی کفن افتاده ___________ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
روی قبرم بنویسید که خواهر بودم سال ها منتظر روی برادر بودم روی قبرم بنویسید جدایی سخت است این همه راه بیایم، تو نیایی سخت است یوسفم رفته و از آمدنش بی خبرم سال ها می شود از پیرهنش بی خبرم روی قبرم بنویسید ندیده رفتم با تن خسته و با قد خمیده رفتم بنویسید همه دور و برم ریخته اند چقدر دسته ی گل روی سرم ریخته اند چقدر مردم این شهر ولایی خوبند که سرم را نشکستند خدایی خوبند بنویسید در این شهر سرم سنگ نخورد به خداوند قسم بال و پرم سنگ نخورد چادرم دور و برم بود و به پایی نگرفت معجرم روی سرم بود و به جایی نگرفت ...من کجا شام کجا زینب بی یار کجا؟ من کجا بام کجا کوچه و بازار کجا؟ بنویسید که عشّاق همه مال هم اند هر کجا نیز که باشند به دنبال هم اند گر زمانی به سوی شاه خراسان رفتید من نبودم به سوی مرقد جانان رفتید... روی قبرش بنویسید برادر بوده سال ها منتظر دیدن خواهر بوده روی قبرش بنویسید که عطشان نشده بدنش پیش نگاه همه عریان نشده بنویسید کفن بود، خدایا شکرت هر چه هم بود بدن بود خدایا شکرت یار هم آن قدری داشت که غارت نشود در کنارش پسری داشت که غارت نشود او کجا نیزه کجا گودی گودال کجا؟ او کجا نعل کجا پیکر پامال کجا؟ ... بنویسید سری بر سر نی جا می کرد خواهری از جلوی خیمه تماشا می کرد (علی اکبر لطیفیان) ___________ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
(زبان حال مادر) اِی‌وای پُر از زخمی، اِی‌وای پُر ازخونی عطشان اگه بودی، عُریان نمی‌مونی نترس اگه غارت شده پیراهنت چادرمو می‌ندازم رو بدنت من هم شَبیهِ خِیمه‌هات می‌سوختم کاشکی خودم برات کَفَن می‌دوختم خدای من خدای من عُریانه بچه‌ی باحیای من خدای من خدای من ببین چقدر تَنهان بچه‌های من (بُنَیَّ، بُنَیَّ، لَعَنَ اللهُ بَنی‌اُمَیّه) دیدم توی مَقتَل، سینه‌ت پُر از تیره شمر از سَنان داره، خنجر رو می‌گیره تیر رو از سینه‌ت بیرون می‌کشه می‌شینه روی سینه تا آماده شه باخنجرش ضربه‌ی محکم می‌زنه رَگ‌های نامُرتّبت سَهمِ منه خدای من خدای من کشتن بچمو جلو چشای من خدای من خدای من به هیچ‌کسی نمی‌رسه صدای من (بُنَیَّ، بُنَیَّ، لَعَنَ اللهُ بَنی‌اُمَیّه) گودال پُر از خونه، خِیمه تو آتیشه رفتین تو و عباس، زینب غریب میشه با این‌که ریختن سَرِ تو قبیله‌ای ولی تو فکرِ خواهرت عقیله‌ای زَجر که دخترا رو هر بار می‌زنه سَرِ تو از رو نیزه‌ها زار می‌زنه خدای من خدای من سَر بُریدن بچمو رو پاهای من خدای من خدای من قَهقَهه می‌زنن به ناله‌های من (بُنَیَّ، بُنَیَّ، لَعَنَ اللهُ بَنی‌اُمَیّه) ___________ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
روی دستان پدر بی‌تابیِ ما را ببین لااقل از آن بلندی رنگِ دریا را ببین رازقِ دنیا به مشتی بی سر و پا رو زده آب شد آب از خجالت؛ کار دنیا را ببین این طرف خشکیده لب‌های تمام بچه‌ها اسب‌هاشان نیز سیرابند، آنجا را ببین تیر خوردی جای شیر و مادرت شرمنده شد بدتر از حال دل من، حال بابا را ببین خون حلقت جوهر و تیر سه شعبه شد قلم ثبت شد داغت؛ بساطِ مُهر و امضا را ببین می‌روی پیش کسی که هیچ کس او را ندید جای ما هم محسنِ امّ‌ابیها را ببین تا که دیدم روی نی رفتی به خود گفتم رباب اصغرت شد مثل اکبر؛ قد و بالا را ببین نیزه‌ات را برد تا پیش عمویت نیزه‌دار خواست سیرابت کند؛ چشمان سقا را ببین ! بر سرت دارند قیمت می‌گذارند آن طرف پای خود ای رونق بازار !، دعوا را ببین چشم خود را باز کن ای شیرخوار غیرتی آه، ای مَردَم !؛ کنارم بی حیاها را ببین ___________ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
با کعب نی زدن منو زیر دست و پا پی در پی زدن منو از روزی که تو رفتی هی زدن با کعب نی زدن من سوخته دامنم یه جای سالم نیس دیگه توو تنم معجزه س بابا این زنده موندنم من سوخته دامنم تووی تاریکی شب جا موندم از قافله پاهام شد پر از آبله تو ندیدی بابا موهامو کشید از عقب حرف بد می زد بی ادب وحید محمدی... ___________ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
من از بس غصه دارم که می‌شه صدتا کتابش کرد کدومش رو بگم آخه نمی‌شه انتخابش کرد دیدی تنهام و شب‌های خرابه سرد و تاریکه سر تو سرزده اومد مثه خورشید، تابش کرد تمام آرزوهامو گذاشتم پیش روم امشب دعا کردم بیای پیشم خدا هم مستجابش کرد رو خاکِ داغِ صحرا با، سرانگشت پر از زخمم نوشتم اسمتو امّا، سَنان با پا خرابش کرد گذشت از من ولی کاشکی، یکی بود یادشون می‌داد نباید دختر شاهو، به‌جز خانم خطابش کرد می‌گیرم دستمو بابا، به دور صورت زخمیت هنوزم میشه روی ماهتو، این‌جوری قابش کرد اگه چشمام نمی‌بینه، دلیلش دستای زجره یه‌دونه سیلی زد امّا، باید صدتا حسابش کرد ___________ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
می‌دونی چرا صورت من شده کبود، عمو نبود می‌دونی چرا موهام گرفته بویِ دود، عمو نبود می‌دونی چرا رمق تو زانوهام نبود، عمو نبود می‌دونی چرا رفتم محلۀ یهود، عمو نبود بخدا که آتیش رویِ چادرم نبود، عمو که بود یه‌دونه مویِ سفید رویِ سرم نبود، عمو که بود بخدا که دستی پیِ معجرم نبود، عمو که بود کسی تویِ صحرا پیِ گوشوارم نبود، عمو که بود حالا که سرم رو خاکِ این خراب‌هاس، عمو کجاس حالا که رویِ لبم همش خدا خداس، عمو کجاس حالا که حرم تو ازدهامِ دشمناس، عمو کجاس حالا که همش رقیّه زیر دست و پاس، عمو کجاس ___________ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
شیعتی مَهْما شَرِبْتُم ماءِ عَذْبٍ فاذکرونی اَوْ سَمِعْتُم بِغَـــــریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی شیعه هرگه آب نوشی از لب من یاد آرید یا شنیدید از شهید و کشته ای بر من بزارید فـَاَنا السِّبْطُ الَّذی مِنْ غَیْرِ جُــرْمٍ قَتِلُونی وَ بِجَرد الخَیْـلِ بَعْد القَتْلِ عَمْداً سَحِقُونی منم آن سبط رسولی که رگ حلقم گشودند وبه سم اسب بعد از کشته گشتن جسم سودند لَیْتَکُم فی یَوْمِ عاشــورا جمیـعاَ تَنْظُرونی کَیْفَ اَسْتَسْقی لِطِفْـلی فَاَبوا اَن یّرْحَمُونی کاشکی در روز عاشورا همه بودید و آنجا که چگونه بهر طفلم آب می جُستم ز اعدا وَ سَقُوهُ سَهمِ بَغــــیٍ عِوَضِ الماءِ المَعِین یا لِرِزءٍ وَ مَصابٍ هَدَّ اَرکانِ الحَجُون رحم ننمودند و تیر از عوض آبش بدادند وای از این ماتم که خون از دیده عالم گشادند وَیلَهُم قَد جَرَحُوا قَلبٍ، لِرَسُولِ الثَّقَلَین فَالعَنُوا هُم مَاستَطَعتُم شِیعَتِی فِی­کُلِّ حِین وای بر آنها که قلب مصطفی خَستند از این غم تاتوانی لعن بنما شیعه بر ایشان دمادم ای قضایی نوحه خوان شو بر شهیدان بلا را شافعت گردد حسین بن علی روز جزا را ___________ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
بی جهت نیست اگر صاحب همسر نشده حکمتی داشت که این فاطمه مادر نشده وسط کوچه کسی حرمت او را نشکست داخل خانه خجالت کش شوهر نشده ازدحام وسط کوچه ندیده است ، چه خوب خانه اش با لگد حادثه بی در نشده پیش چشم پسرش دست به پهلو نگرفت شاهد گریه و بی تابی دختر نشده بخت او با لگد و میخ نخورده است رقم آتش و سوختن او را، نه مقدر نشده پای او هیچ کجا باز به گودال نشد داغ بوسیدن رگهای برادر نشده وسط معرکه دنبال برادر ندوید گل او گم وسط نیزه و خنجر نشده عوض قم کسی او را به سوی شام نبرد هیچ جا دربه در غارت معجر نشده 🔸شاعر: _______ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
گرچه از دوریِ برادرِ خود ذره ذره مریض‌تر میشد عوضش میهمانِ مردمِ قم لحظه لحظه عزیزتر میشد تا بیایی تبرکی ببرند همه درهای خانه‌ها وا بود در میان اهالی این شهر سرِ مهمانیِ تو دعوا بود خوب شد پرده‌هایِ محمل تو هر کجا رفته‌ای حجابت شد خوب شد با محارمت بودی زانویی خَم شد و رکابت شد آب پاشیده‌اند و خاکِ مسیر ذره‌ای رویِ چادرت ننشست رد نشد ناقه‌یِ تو از بازار محملِ چوبی‌ات سرت نشکست کوچه‌ها ازدحام داشت اما سرِ این شهر رو به پایین است می‌روی کوچه کوچه می‌گویی ضربِ شامی عجب سنگین است میرسی و حواسِ مردم هست آب هم در دلت تکان نخورد از کنارِ خرابه رد نشوی یا نگاهت به خیزران نخورد دختری بود با شما یا نه؟ که اگر بود غصه‌ای کم داشت جایِ زنجیر و خار و نامحرم گِردِ خود چند چشمِ مَحرم داشت معجرت احترامِ خود دارد چه خیالی اگر برادر نیست رویِ سرهایشان طبق آمد ولی اینبار رویِ آن سر نیست آه بیماری و همه بیمار شهر قم شد مریضِ روضه‌ی تو حرفِ دختر شد و دلت لرزید شده وقت گریزِ روضه‌ی تو عمه‌اش گفت خوب شد خوابید چند شب بود تا سحر بیدار کُمَکَم کن رباب جای زمین سرِ او را به دامنت بگذار آمد از بِینِ بازوان سر را تا که بردارد عمه‌اش ای داد یک طرف دخترک سرش خم شد یک طرف سر به روی خاک اُفتاد حسن لطفی _______ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
تا کی به تو از دور سلامی برسانم از تو خبری نیست برادر نگرانم در می زند اینبار کسی...از هیجانم... شاید که تو برگشته ای ، ای پاره جانم یک روز به یعقوب اگر جامه رسیده حالا به من از سوی رضا نامه رسیده... ای کاش که از تو خبری داشته باشم در آتش عشق تو پری داشته باشم باید به خراسان سفری داشته باشم در راه به قم هم نظری داشته باشم با خاطر آسوده بمان چشم به راهم یک قافله محرم به خدا هست سپاهم! این جادّه ها چشم به راه قدم ماست این که نرسد قافله تا طوس، غم ماست انگار که این خاک عراق عجم ماست حالا که به قول پدرم، قم حرم ماست... شاید که فراموش کنم دلبر خود را باید که بسازم حرم مادر خود را باید نرسیدن به رضا را بپذیرم حالا به شهادت برسم یا که بمیرم وقتی که پریشانم و بیمار و اسیرم خوب است که در حجره ی خود روضه بگیرم با یاد غم فاطمه هق هق بنویسم بر حاشیه ی برگ شقایق بنویسم... با گریه ی من هیچ کسی کار ندارد قم کار به مهمان عزادار ندارد در کوچه دری هست که مسمار ندارد معصومه ی تو دست به دیوار ندارد اینجا به عیادت همگی آمده باشند آنجا به شکایت همه زخمی زده باشند بین نظر آن همه با این همه فرق است بین همه در پشت در و همهمه فرق است بین اثر هلهله با زمزمه فرق است مابین غم فاطمه با فاطمه فرق است نامحرم اگر هست در این کوچه غمی نیست اینجا زدن فاطمه ها حرف کمی نیست... ___________ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد وقتی انیس لحظه‌ی تنهایی ام توئی تنها دلیل اینکه من این‌جایی ام توئی هر شب دلم قدم به قدم می‌کشد مرا بی اختیار سمت حرم می‌کشد مرا با شور شهر فاصله دارم کنار تو احساس وصل می‌کند آدم کنار تو حالی نگفتنی به دلم دست میدهد در هر نماز مسجد اعظم کنار تو با زمزم نگاه دمادم هزار شمع روشن کننند هاجر و مریم کنار تو تا آسمان خویش مرا با خودت ببر از آفتاب رد شده شبنم کنار تو در این حریم، سینه زدن چیز دیگریست خونین تر است ماه محرم کنار تو مادر کنار صحن شما تربیت شدیم داریم افتخار که همشهری ات شدیم ما با تو در پناه تو آرام می شویم وقتی که با ملائکه همگام می شویم بانو! تمام کشور ما خاک زیر پات مردان شهر نوکرو زنها کنیز هات زیبا ترین خاطره هامان نگفتنی ست تصویر صحن خلوت و باران نگفتنی ست باران میان مرمر آیینه دیدنیست این صحنه در برابر ایینه دیدنیست مرغ خیال سمت حریمت پریده است یعنی به اوج عشق همین جا رسیده است خوشبخت قوم طایفه، ما مردم قمیم جاروکشان خواهر خورشید هشتمیم اعجاز این ضریح که همواره بی حد است چیزی شبیه پنجره فولاد مشهد است من روی حرف های خود اصرار میکنم در مثنوی و در غزل اقرار میکنم ما در کنار دختر موسی نشسته ایم عمریست محو او به تماشا نشسته ایم اینجا کویر داغ و نمک زار شور نیست ما روبروی پهنه ی دریا نشسته ایم قم سالهاست با نفسش زنده مانده است باور کنید پیش مسیحا نشسته ایم بوی مدینه می وزد از شهر ما،بیا ما در جوار حضرت زهرا نشسته ایم از ما به جز بدی که ندیدی ببخشمان از دست ما چه ها که کشیدی ببخشمان من هم دلیل حسرت افلاک می شوم روزی که زیر پای شما خاک می شوم... حمید رضا برقعی ___________ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
روزگارم با گدایی از شما سر می شود با زیارت حالِ من هر بار بهتر می شود کیمیا گرد و غبارِ سنگفرشِ صحنِ توست هرچه می آید در اینجا قیمتی تر می شود خاک را گوشه نگاهی از شما زر می کند یک کلاغِ رو سیاه اینجا کبوتر می شود "من سگ آلوده ام اما پناهنده شدم" سگ اگر در کهف تو آید مطهّر می شود دور تا دور ضریحت سائلان صف بسته اند رزق و روزی گدا اینجا مقدّر می شود در حضور گنبدت خورشید سوسو میزند آسمان با نورِ این گنبد منوّر می شود زائرِ قبرِ کریمه زائرِ قبر رضاست زائرِ قبرِ تو محبوبِ برادر می شود می شود تسکین دردم عطرِ یاسِ این حرم هر زمانی که دلم بی تابِ مادر می شود گریه در گریه به یادِ آن مزارِ بی نشان زائرِ تو زائرِ زهرای اطهر می شود دم به دم در این حرم رزق مکرر می رسد "فیض قبر مادری از قبر دختر می رسد" آمدی با حضورت عاشقی آسان شده قم به یُمنِ مَقدمِ تو وادی ایمان شده چادرت را تا تکاندی مثلِ دریا شد کویر روزیِ ما روز و شب از لطفِ تو باران شده مهرِ تو سایه زده روی سرِ ما سالهاست فخرِ ما همسایگی با خواهرِ سلطان شده هر زمان که سینه ای پر درد آوردم حرم دردهایم با سلامی محضرت درمان شده دستِ خالی بر نمی گردد یقیناً از بهشت زائری که آمده در محضرت مهمان شده گرچه عمرِ تو شبیه فاطمه کوتاه بود گرچه سهمِ تو از این دنیا فقط هجران شده آمدی و بر سرِ تو اهل قم گل ریختند ببین جمع عاشقانت ناقه ات پنهان شده اذن روضه می دهی بانو؟! بگویم از غمت؟! یادِ زینب کرده ای؛ چشمانِ تو گریان شده دست بسته؛ در میان سایه ی نامحرمان دختر خورشید کوچه کوچه سرگردان شده جای گل از کربلا تا شام در هر کوی و بام سنگ و خاکستر نثار قاری قرآن شده * بارها از کار قلب من گره وا کرده ای رخصت کرب و بلایم را تو امضا کرده ای محمد_صادق_ابراهیمی ___________ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
هر چند که ما را نوشتند از گداها اصلاً نمی آید گدا بودن به ماها ما روسیاهان ارزش خاصی نداریم ماها کجا و نوکری دلرباها؟! ما هر چه قدر اصرار کردیم او نیامد اصلاً چه شد «آقا بیا آقا بیا» ها؟! ماها که هیچ … این خوب ها در انتظارند کی می رسد روز وصال آشناها؟! از دوریش بدجور حال ما خراب است رونق گرفته باز هم دارالشفاها من که بدم پس دیدنش روزی من نیست ای خوش به حال خوب ها … حاجت رواها باشد درست … آقای ما خیلی کریم است امّا دگر تا کی گنه؟ تا کی خطاها؟ طبق احادیث رسیده … ناظر ماست بد نیست پیشش ذرّه ای شرم و حیاها از بس که بر اعمال بد اصرار داریم رنگی ندارد پیش او دیگر حناها! یک راه حل باقی است آن هم نام زهراست نامی که باشد از تبار کیمیاها محمد فردوسی ___________ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
عجب بارگاه عظیمی چه نوری مَلَک چشم بر راهِ فیضِ حضوری چه عِطرِ بهشتی چه وادیِّ طوری زصدیقه‌ی طاهره چه ظهوری قدومش مُنوّر، حریمش مُطهّر سلامٌ عَلیٰ بِنتِ موسیَ بن جعفر همه سائل آستانش وَ من هم همه در حرم میهمانش وَ من هم همه عاشق خاندانش وَ من هم همه اَمنْ در سایبانش وَ من هم… …ندیدم از این سایبان جای بهتر سلامُ علیٰ بنتِ موسیَ بنِ جعفر به دنیا کریمه به عقبا شفیعة کلامش بَلیغة ، مقامش رفیعة بنازم به این جود و طبعِ مَنیعة شفاعت کند دوستان را جمیعة قیامت به پا می‌کند روز محشر سلام علی بنت موسی بن جعفر در اینجا نموده چه با آبروها به یا فاطمه اِشفَعی آرزوها چه زیباست در محضرش گفتگوها به نَصِّ کلامِ «فداها اَبوها»… در این رُتبه هم قُرب دارد به مادر سلامٌ عَلیٰ بنتِ موسیَ بنَ جَعفر مرا اُلفتی هست با خاکِ کویش عجب نعمتی! من کجا، گفتگویش قسم بر تَهَجُّد، به آب وضویش دو رکعت نمازِ سحر پیشِ رویش زِ لَذّاتِ دنیا و عُقباست بهتر سلامٌ علیٰ بنتِ موسیَ بنِ جعفر به قم آمد و شهر شد میزبانش چه حقی اَدا کرد از میهمانش همه می‌گرفتند از هم نشانش بمیرم برای دل عمه جانش گرفتار شد بین اَنظار و مَعبَر سلامٌ علیٰ بنتِ موسی بن جعفر بمیرم که اورا سلامش نکردند به شام آمد و احترامش نکردند توجّه به اشکِ مُدامَش نکردند ترحم در آن ازدحامش نکردند جسارت کجا چادر دخت حیدر سلامٌ علیٰ بنت موسی بن جعفر کسی دیده او را گرفتار؟ هرگز ز سنگ جفا دیده آزار؟ هرگز کشیدند اورا به بازار؟ هرگز به بزم مِی و جمعِ اغیار؟ هرگز ندیده روی نیزه رأس برادر سلامٌ علیٰ بنتِ موسیَ بن جعفر غم دوری و هجر محبوب دیده ستم از جفای زمانه کشیده چرا رنگ از روی بی بی پریده؟ مگر حرف زشتِ کنیزی شنیده؟ مگر دختری برده در دامنش سر؟ سلامٌ علیٰ بنتِ موسیَ بن جعفر غمی هجر یارش به سینه نهفته اگرچه زغم گوهر از اشک سفته سخن با کسی غیر محرم نگفته و حتی شبی در خرابه نخفته و نشنید او ناسزای مکرر سلامٌ علیٰ بنتِ موسیَ بن جعفر نه خون سرش بود بر رو نقابش نه یک چادر پاره بوده حجابش نه دادند با چشم مردم عذابش نه بردند در بین بزم شرابش ندیده جسارت به رأس برادر سلامٌ علیٰ بنتِ موسیَ بن جعفر نبوده به طشت طلایش نظاره نکرده گریبان خود پاره پاره نگفته نزن خیزران را دوباره ندیده رباب و سر شیر خواره سر طفل در طشت! بیچاره مادر سلامٌ علیٰ بنتِ موسیَ بن جعفر محمدعلی قاسمی خادم ___________ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
زینب و شام آه و واویلا سنگ از بام آه و واویلا می دهند بر عترت اطهار سب و دشنام آه و واویلا سربازار عمه سادات بین انظار عمه سادات دخت زهرا چشم نامحرم شد گرفتار عمه سادات سربازار همه میدیدن به یتیما همه خندیدن پیش چشم اسرا ای وای پای سرها همه رقصیدن نوگلی از اسرا جان داد با دلی خون ای خدا جان داد عمه میگفت دختری گویا زیر پای ناقه ها جان داد آتشی در کاروان افتاد مادری قامت کمان افتاد پیش چشم دختری محزون سربابا از سنان افتاد چشم ناپاک به حرم افتاد دختری گفت معجرم افتاد نیزه را دیده ناله زد ناگاه مادری گفت اصغرم افتاد سر بازار آه و واویلا ظلم و آزار آه و واویلا شده جای دختر زهرا بزم اغیار آه و واویلا شعله بر جان بی امان میزد پیش چشم همگان میزد سر پرخون در میان طشت به لبانش خیزران میزد ___________ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
قم شد مسیر آخرم الحمدلله زخمی نشد بال و پرم الحمدلله قم احترامم حفظ کرده تا که دیده من دخترِ پیغمبرم، الحمدلله در کوچه‌ها راهِ عبورم را نبستند مانند زهرا مادرم الحمدلله باضربة سیلی میانِ کوچه ای تنگ خونی نشد چشم ترم الحمدلله بین در ودیوار با داغیِ مسمار زخمی نگشته پیکرم الحمدلله دعوا نشد،.برچادر من جایِ پا نیست خاکی نگشته معجرم الحمدلله ما خاطراتی تلخ از بازار داریم باز است هرسو معبرم الحمدلله تاچند منزل دورِ من نا محرمی نیست ساکت بُوَد دور و برم الحمدلله در کوچة تنگ یهودی‌ها نرفتم آتش نیفتاده سرم الحمدلله بالای نیزه قاریِ قرآن ندیدم محمل نگشته منبرم الحمدلله حرفِ سنان و شمر و خولی نیست اینجا دارم تمام ِ زیورم الحمدلله کنج خرابه آبرویم را نبُردند دشمن نگفته کافرم الحمدلله دور از مدینه تشییعِ من دیدنی شد قبرم همان دم شد حرم الحمدلله مثلِ رقیه بی کفن دفنم نکردند باشد تنِ من محترم الحمدلله غسل تنم کاری ندارد چو به پنجه مویم نپیچیده به هم الحمدلله تاصبح زینب دورِ پیکر گریه میکرد همراهِ سر از داغِ دختر گریه میکرد ___________ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313