eitaa logo
🏴سرای شعر محتشم🏴
425 دنبال‌کننده
5 عکس
4 ویدیو
11 فایل
📍کانال شعر حضرات معصومین علیهم صلوات الله ❤️امام صادق علیه السلام:❤️ ✍️ من قال فینا بیت شعر بنی الله له بیتا فی الجنه هر کس در راه ما و برای ما یک بیت شعر بسراید، خداوند برای او خانه ای در بهشت، بنا می کند. @stayashura99 📔وسائل الشیعه ۱۴۰۲/۰۳/۲۳
مشاهده در ایتا
دانلود
تا کی به تو از دور سلامی برسانم از تو خبری نیست برادر نگرانم در می زند اینبار کسی...از هیجانم... شاید که تو برگشته ای ، ای پاره جانم یک روز به یعقوب اگر جامه رسیده حالا به من از سوی رضا نامه رسیده... ای کاش که از تو خبری داشته باشم در آتش عشق تو پری داشته باشم باید به خراسان سفری داشته باشم در راه به قم هم نظری داشته باشم با خاطر آسوده بمان چشم به راهم یک قافله محرم به خدا هست سپاهم! این جادّه ها چشم به راه قدم ماست این که نرسد قافله تا طوس، غم ماست انگار که این خاک عراق عجم ماست حالا که به قول پدرم، قم حرم ماست... شاید که فراموش کنم دلبر خود را باید که بسازم حرم مادر خود را باید نرسیدن به رضا را بپذیرم حالا به شهادت برسم یا که بمیرم وقتی که پریشانم و بیمار و اسیرم خوب است که در حجره ی خود روضه بگیرم با یاد غم فاطمه هق هق بنویسم بر حاشیه ی برگ شقایق بنویسم... با گریه ی من هیچ کسی کار ندارد قم کار به مهمان عزادار ندارد در کوچه دری هست که مسمار ندارد معصومه ی تو دست به دیوار ندارد اینجا به عیادت همگی آمده باشند آنجا به شکایت همه زخمی زده باشند بین نظر آن همه با این همه فرق است بین همه در پشت در و همهمه فرق است بین اثر هلهله با زمزمه فرق است مابین غم فاطمه با فاطمه فرق است نامحرم اگر هست در این کوچه غمی نیست اینجا زدن فاطمه ها حرف کمی نیست... ___________ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد وقتی انیس لحظه‌ی تنهایی ام توئی تنها دلیل اینکه من این‌جایی ام توئی هر شب دلم قدم به قدم می‌کشد مرا بی اختیار سمت حرم می‌کشد مرا با شور شهر فاصله دارم کنار تو احساس وصل می‌کند آدم کنار تو حالی نگفتنی به دلم دست میدهد در هر نماز مسجد اعظم کنار تو با زمزم نگاه دمادم هزار شمع روشن کننند هاجر و مریم کنار تو تا آسمان خویش مرا با خودت ببر از آفتاب رد شده شبنم کنار تو در این حریم، سینه زدن چیز دیگریست خونین تر است ماه محرم کنار تو مادر کنار صحن شما تربیت شدیم داریم افتخار که همشهری ات شدیم ما با تو در پناه تو آرام می شویم وقتی که با ملائکه همگام می شویم بانو! تمام کشور ما خاک زیر پات مردان شهر نوکرو زنها کنیز هات زیبا ترین خاطره هامان نگفتنی ست تصویر صحن خلوت و باران نگفتنی ست باران میان مرمر آیینه دیدنیست این صحنه در برابر ایینه دیدنیست مرغ خیال سمت حریمت پریده است یعنی به اوج عشق همین جا رسیده است خوشبخت قوم طایفه، ما مردم قمیم جاروکشان خواهر خورشید هشتمیم اعجاز این ضریح که همواره بی حد است چیزی شبیه پنجره فولاد مشهد است من روی حرف های خود اصرار میکنم در مثنوی و در غزل اقرار میکنم ما در کنار دختر موسی نشسته ایم عمریست محو او به تماشا نشسته ایم اینجا کویر داغ و نمک زار شور نیست ما روبروی پهنه ی دریا نشسته ایم قم سالهاست با نفسش زنده مانده است باور کنید پیش مسیحا نشسته ایم بوی مدینه می وزد از شهر ما،بیا ما در جوار حضرت زهرا نشسته ایم از ما به جز بدی که ندیدی ببخشمان از دست ما چه ها که کشیدی ببخشمان من هم دلیل حسرت افلاک می شوم روزی که زیر پای شما خاک می شوم... حمید رضا برقعی ___________ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
روزگارم با گدایی از شما سر می شود با زیارت حالِ من هر بار بهتر می شود کیمیا گرد و غبارِ سنگفرشِ صحنِ توست هرچه می آید در اینجا قیمتی تر می شود خاک را گوشه نگاهی از شما زر می کند یک کلاغِ رو سیاه اینجا کبوتر می شود "من سگ آلوده ام اما پناهنده شدم" سگ اگر در کهف تو آید مطهّر می شود دور تا دور ضریحت سائلان صف بسته اند رزق و روزی گدا اینجا مقدّر می شود در حضور گنبدت خورشید سوسو میزند آسمان با نورِ این گنبد منوّر می شود زائرِ قبرِ کریمه زائرِ قبر رضاست زائرِ قبرِ تو محبوبِ برادر می شود می شود تسکین دردم عطرِ یاسِ این حرم هر زمانی که دلم بی تابِ مادر می شود گریه در گریه به یادِ آن مزارِ بی نشان زائرِ تو زائرِ زهرای اطهر می شود دم به دم در این حرم رزق مکرر می رسد "فیض قبر مادری از قبر دختر می رسد" آمدی با حضورت عاشقی آسان شده قم به یُمنِ مَقدمِ تو وادی ایمان شده چادرت را تا تکاندی مثلِ دریا شد کویر روزیِ ما روز و شب از لطفِ تو باران شده مهرِ تو سایه زده روی سرِ ما سالهاست فخرِ ما همسایگی با خواهرِ سلطان شده هر زمان که سینه ای پر درد آوردم حرم دردهایم با سلامی محضرت درمان شده دستِ خالی بر نمی گردد یقیناً از بهشت زائری که آمده در محضرت مهمان شده گرچه عمرِ تو شبیه فاطمه کوتاه بود گرچه سهمِ تو از این دنیا فقط هجران شده آمدی و بر سرِ تو اهل قم گل ریختند ببین جمع عاشقانت ناقه ات پنهان شده اذن روضه می دهی بانو؟! بگویم از غمت؟! یادِ زینب کرده ای؛ چشمانِ تو گریان شده دست بسته؛ در میان سایه ی نامحرمان دختر خورشید کوچه کوچه سرگردان شده جای گل از کربلا تا شام در هر کوی و بام سنگ و خاکستر نثار قاری قرآن شده * بارها از کار قلب من گره وا کرده ای رخصت کرب و بلایم را تو امضا کرده ای محمد_صادق_ابراهیمی ___________ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
هر چند که ما را نوشتند از گداها اصلاً نمی آید گدا بودن به ماها ما روسیاهان ارزش خاصی نداریم ماها کجا و نوکری دلرباها؟! ما هر چه قدر اصرار کردیم او نیامد اصلاً چه شد «آقا بیا آقا بیا» ها؟! ماها که هیچ … این خوب ها در انتظارند کی می رسد روز وصال آشناها؟! از دوریش بدجور حال ما خراب است رونق گرفته باز هم دارالشفاها من که بدم پس دیدنش روزی من نیست ای خوش به حال خوب ها … حاجت رواها باشد درست … آقای ما خیلی کریم است امّا دگر تا کی گنه؟ تا کی خطاها؟ طبق احادیث رسیده … ناظر ماست بد نیست پیشش ذرّه ای شرم و حیاها از بس که بر اعمال بد اصرار داریم رنگی ندارد پیش او دیگر حناها! یک راه حل باقی است آن هم نام زهراست نامی که باشد از تبار کیمیاها محمد فردوسی ___________ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
عجب بارگاه عظیمی چه نوری مَلَک چشم بر راهِ فیضِ حضوری چه عِطرِ بهشتی چه وادیِّ طوری زصدیقه‌ی طاهره چه ظهوری قدومش مُنوّر، حریمش مُطهّر سلامٌ عَلیٰ بِنتِ موسیَ بن جعفر همه سائل آستانش وَ من هم همه در حرم میهمانش وَ من هم همه عاشق خاندانش وَ من هم همه اَمنْ در سایبانش وَ من هم… …ندیدم از این سایبان جای بهتر سلامُ علیٰ بنتِ موسیَ بنِ جعفر به دنیا کریمه به عقبا شفیعة کلامش بَلیغة ، مقامش رفیعة بنازم به این جود و طبعِ مَنیعة شفاعت کند دوستان را جمیعة قیامت به پا می‌کند روز محشر سلام علی بنت موسی بن جعفر در اینجا نموده چه با آبروها به یا فاطمه اِشفَعی آرزوها چه زیباست در محضرش گفتگوها به نَصِّ کلامِ «فداها اَبوها»… در این رُتبه هم قُرب دارد به مادر سلامٌ عَلیٰ بنتِ موسیَ بنَ جَعفر مرا اُلفتی هست با خاکِ کویش عجب نعمتی! من کجا، گفتگویش قسم بر تَهَجُّد، به آب وضویش دو رکعت نمازِ سحر پیشِ رویش زِ لَذّاتِ دنیا و عُقباست بهتر سلامٌ علیٰ بنتِ موسیَ بنِ جعفر به قم آمد و شهر شد میزبانش چه حقی اَدا کرد از میهمانش همه می‌گرفتند از هم نشانش بمیرم برای دل عمه جانش گرفتار شد بین اَنظار و مَعبَر سلامٌ علیٰ بنتِ موسی بن جعفر بمیرم که اورا سلامش نکردند به شام آمد و احترامش نکردند توجّه به اشکِ مُدامَش نکردند ترحم در آن ازدحامش نکردند جسارت کجا چادر دخت حیدر سلامٌ علیٰ بنت موسی بن جعفر کسی دیده او را گرفتار؟ هرگز ز سنگ جفا دیده آزار؟ هرگز کشیدند اورا به بازار؟ هرگز به بزم مِی و جمعِ اغیار؟ هرگز ندیده روی نیزه رأس برادر سلامٌ علیٰ بنتِ موسیَ بن جعفر غم دوری و هجر محبوب دیده ستم از جفای زمانه کشیده چرا رنگ از روی بی بی پریده؟ مگر حرف زشتِ کنیزی شنیده؟ مگر دختری برده در دامنش سر؟ سلامٌ علیٰ بنتِ موسیَ بن جعفر غمی هجر یارش به سینه نهفته اگرچه زغم گوهر از اشک سفته سخن با کسی غیر محرم نگفته و حتی شبی در خرابه نخفته و نشنید او ناسزای مکرر سلامٌ علیٰ بنتِ موسیَ بن جعفر نه خون سرش بود بر رو نقابش نه یک چادر پاره بوده حجابش نه دادند با چشم مردم عذابش نه بردند در بین بزم شرابش ندیده جسارت به رأس برادر سلامٌ علیٰ بنتِ موسیَ بن جعفر نبوده به طشت طلایش نظاره نکرده گریبان خود پاره پاره نگفته نزن خیزران را دوباره ندیده رباب و سر شیر خواره سر طفل در طشت! بیچاره مادر سلامٌ علیٰ بنتِ موسیَ بن جعفر محمدعلی قاسمی خادم ___________ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
زینب و شام آه و واویلا سنگ از بام آه و واویلا می دهند بر عترت اطهار سب و دشنام آه و واویلا سربازار عمه سادات بین انظار عمه سادات دخت زهرا چشم نامحرم شد گرفتار عمه سادات سربازار همه میدیدن به یتیما همه خندیدن پیش چشم اسرا ای وای پای سرها همه رقصیدن نوگلی از اسرا جان داد با دلی خون ای خدا جان داد عمه میگفت دختری گویا زیر پای ناقه ها جان داد آتشی در کاروان افتاد مادری قامت کمان افتاد پیش چشم دختری محزون سربابا از سنان افتاد چشم ناپاک به حرم افتاد دختری گفت معجرم افتاد نیزه را دیده ناله زد ناگاه مادری گفت اصغرم افتاد سر بازار آه و واویلا ظلم و آزار آه و واویلا شده جای دختر زهرا بزم اغیار آه و واویلا شعله بر جان بی امان میزد پیش چشم همگان میزد سر پرخون در میان طشت به لبانش خیزران میزد ___________ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
قم شد مسیر آخرم الحمدلله زخمی نشد بال و پرم الحمدلله قم احترامم حفظ کرده تا که دیده من دخترِ پیغمبرم، الحمدلله در کوچه‌ها راهِ عبورم را نبستند مانند زهرا مادرم الحمدلله باضربة سیلی میانِ کوچه ای تنگ خونی نشد چشم ترم الحمدلله بین در ودیوار با داغیِ مسمار زخمی نگشته پیکرم الحمدلله دعوا نشد،.برچادر من جایِ پا نیست خاکی نگشته معجرم الحمدلله ما خاطراتی تلخ از بازار داریم باز است هرسو معبرم الحمدلله تاچند منزل دورِ من نا محرمی نیست ساکت بُوَد دور و برم الحمدلله در کوچة تنگ یهودی‌ها نرفتم آتش نیفتاده سرم الحمدلله بالای نیزه قاریِ قرآن ندیدم محمل نگشته منبرم الحمدلله حرفِ سنان و شمر و خولی نیست اینجا دارم تمام ِ زیورم الحمدلله کنج خرابه آبرویم را نبُردند دشمن نگفته کافرم الحمدلله دور از مدینه تشییعِ من دیدنی شد قبرم همان دم شد حرم الحمدلله مثلِ رقیه بی کفن دفنم نکردند باشد تنِ من محترم الحمدلله غسل تنم کاری ندارد چو به پنجه مویم نپیچیده به هم الحمدلله تاصبح زینب دورِ پیکر گریه میکرد همراهِ سر از داغِ دختر گریه میکرد ___________ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
صدام می‌لرزه تکون بده دستتو، دست و پام می‌لرزه ببین تن تموم بچه‌هام می‌لرزه سَرت شکسته مگه چجوری زدنت؟ پَرت شکسته می‌بارم مثل آسمون برات می‌کشی منو با اشک بی‌صدات علیه نشسته بالای سرت کَلِمینی بگو تو کوچه چی اومد به سرت کَلِمینی؟ شبای فاطمیه از غربتت صورتم کبوده مثل صورتت _______ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
قبل از آنی که بیاید سائلی در پشت در می نشیند منتظر بانوی محشر پشت در خانه وقتی خانه زهراست، پس هر سائلی بعد دق الباب خندان می شود در پشت در آنقدر از صاحب این خانه احسان دیده بود سجده کرد و اشهدش را گفت کافر پشت در در زدند و با خودش می گفت حتما سایل است باز هم با کیسه نان رفت مادر پشت در در کمال حیرت اما دید بانوی کرم جای سائل آمده اینبار لشکر پشت در در زدند و در زدند و در زدند و در شکست آه شد آغاز، جنگی نا برابر پشت در با غضب شیطان به سوی اهل جنت حمله برد پا نهاد ابلیس بر آیات کوثر پشت در غنچه یاس و هجوم آتش و مسمارِ داغ شد گل نشکفته سادات پرپر پشت در نیست پاسخ همچنان این پرسش تاریخ را از چه بابت رفت فضه جای حیدر پشت در کار دنیا را ببین در رفت و آمدهای خود ناگهان از پا می افتد مرد خیبر پشت در گر هزاران بار برگردد به دنیا باز هم می رود زهرا هزاران بار دیگر پشت در _______ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
گریه کنید مادر ما بیگناه بود گریه کنید مادر ما پا به ماه بود حوریه ای که برگ گل آسیب میزدش در قتل او مشارکت یک سپاه بود یک لات هم نبود بگوید در آن میان نامرد، این زنی که زدی بی پناه بود دیگر کسی به چهره ی قبلش نمی شناخت پایین پلک فاطمه از بس سیاه بود از شدت خجالت از هم در این سه ماه راه کلام این زن و شوهر، نگاه بود جای تمام شهر برایش علی گریست جای تمام شهر علی غرق آه بود نگذاشت تا که فاطمه نفرینشان کند ورنه به آه فاطمه عالم تباه بود همصحبتی نداشت دگر بعد فاطمه تنها کسی که گوش به او داد چاه بود رغبت نداشت پا بگذارد به خانه اش راه عبورش از وسط قتلگاه بود _______ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
تو کوچه‌ها خدا خدا کردم من التماسِ بی‌حیا کردم مادر من زیر کتک‌هاش بود مادرمو ازش جدا کردم نشد نذارم بزنه بد زد وقتی شنید علی ، مجدد زد خودم رو روی مادر انداختم با گریه بابا رو صدا کردم چشاش سیاهی رفت و اُفتادش چشام سیاهی رفت و اُفتادم میون گرد و خاکای کوچه تا نفسش بیاد دعا کردم فایده نداشت که قد کشیدم آه چه حرفایی نگم شنیدم آخ چادرشو از زیر پاهای مغیره وقتی که رها کردم چشام دیگه دو کاسه‌ی خونه دلم خوشه بابا نمی‌دونه داغی نشسته روی این شونه شونمو تا براش عصا کردم روضه‌ی کوچه درد ِسر داره کی از دل حسن خبرداره مادر دلش خوشه پسر داره روضه‌مو تو سینه به پا کردم حسن لطفی _______ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
هزاران سالِ نوری راه ِدرکِ ماست تا زهرا خدا حق داشت فرماید وَ ما اَدراکَ ما زهرا ملالش نیست از برزخ خیالی نیست از دوزخ هرآنکه کار و بارِ او گره خورده‌است با زهرا اگر دستاس می‌چرخاند در فکرِ من و تو بود مراقب بوده از اول به آب و نانِ ما زهرا و ما منظورِ او بودیم و ما همسایه‌اش بودیم اگر قبل از خودش کرده به همسایه دعا زهرا یهودی را پَرِ چادر سیاهِ او مسلمان کرد برای بچه‌های خود چه‌ها کرده چه‌ها زهرا به ما آموخت پیروز است هرکس فاطمی باشد به ما آموخت جان دادن به پای مقتدا زهرا چهل سال است می‌بینیم لطف مادری‌اش را نمی‌سازد رها ما را در این آشوب‌ها زهرا خودش اصلِ ولایت بود و در پای ولایت سوخت نزن که بر نخواهد داشت دست از مرتضی زهرا مُغیره از نفس اُفتاد و قُنفد هم نفس می‌زد علی را حفظ کرد اما به زیرِ دست و پا زهرا سرِ مویی نشد کم از علی اما سرش را زد به در نامرد به در خورد و زمین خورد و... مکرر ، بی هوا زهرا زمین اُفتاد اما هیچ‌کس یاری نکرد او را حواسش هست بعد از آن زمین اُفتاده را زهرا حسن لطفی _______ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
گریه کنید گریه ، که میراث فاطمه است هرکس که اشک داشت ز وُرّاث فاطمه است گریه برای فاطمه مهر تولی است مهر تولی است و نشان تبری است گریه کنید فاطمیه فصل ماتم است این فاطمیه است که باب محرم است گریه کنید فاطمه بسیار گریه کرد تا زنده بود بهر علی زار گریه کرد گریه کنید بر غم و اندوه فاطمه گریه کنید بر تن مجروح فاطمه گریه کنید آه جوان بود مادرم سنی نداشت گرچه کمان بود مادرم گریه کنید دست به دیوار میگرفت در خانه رو زحیدر ‌کرار میگرفت گریه کنید بر ورم روی بازویش بعد از سه ماه خوب نشد زخم پهلویش گریه کنید مادر ما بی قرار بود گریه کنید مادر ما باردار بود گریه کنید حوریه و دیو و دد کجا ریحانه الرسول کجا و لگد کجا گریه کنید پشت در جای علی نبود زهرا نیاز داشت به مادر ولی نبود گریه کنید شعله در اطراف باغ بود پهلوش که گرفت به در میخ داغ بود گریه کنید در غم او های های های پا میشد و دوباره می افتاد وای وای گریه کنید فاطمه را بی هوا زدند او را مقابل در و همسایه ها زدند گریه کنید بازوی زهرا شکسته شد آنقدر زد مغیره به دستش که خسته شد گریه کنید دور و بر او شلوغ بود ای کاش روضه هاش تمامش دروغ بود اینجای روضه داد بزن مثل دخترش هی داد میزدند سرش پیش شوهرش گریه کنید کشتن زهرا حلال بود طوری زدند زنده بماند محال بود گریه کنید روز در خانه کشتنش غربت ببین که نیمه شب دفن شد تنش گریه کنید که نتوانست دخترش آن شب بلند گریه کند بهر مادرش گریه کنید ، اشک بگیرید از همه نذر ظهور منتقم آل فاطمه ✍عبدالزینب موسوی _______ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
آقا سلام، روضه مادر شروع شد باران اشک های مکرر شروع شد آقا اجازه هست بخوانم برایتان این اتفاق از دم یک در شروع شد تا ریشه های چادر خاکی مادرت آتش گرفت،روضه معجر شروع شد فریادهای مادر پهلو شکسته ات تا شد فشار در دو برابر شروع شد این ماجرا رسید به آنجا که نیمه شب بی اختیار گریه حیدر شروع شد وقتی رسید قصه به اینجای شعر من ایام خانه داری دختر شروع شد ... دختر رسید تا خود آن لحظه ای که ظهر یک ماجرا به قافیه سر شروع شد _______ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
صاحب عزای حضرت خیرالنسا،بیا ای بانی شکسته دل روضه ها،بیا درد فراق تو به خدا می کشد مرا رحمی نما به حال دل این گدا،بیا از بس به هجر روی تو عادت نموده ایم دل می رود به سمت گناه و خطا،بیا ما در میان بحر گنه غوطه می خوریم آقا نجاتمان بده از این بلا،بیا مشغول خویش و بنده ی دینار و درهمیم فکری به حال نوکر زهرا نما،بیا لطف تو بوده گریه کن مادرت شدیم ای سفره دار واسعه ی هل اتا،بیا ای آخرین نگار دل آرای فاطمه حدّاقل برای رضای خدا،بیا آقا به حقّ چادر خاکی مادرت آقا به حقّ داغ دل مرتضی،بیا _______ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
(زبانحال حضرت زهرا به حضرت علی) بزرگ مدینه بزرگ همه دعای قنوت شب فاطمه بیا خانه را آب و جارو زدم به عشقت خودم پشت درآمدم خودم آمدم تا سلامت کنم به جای همه احترامت کنم بیا احترامت فقط با من است جواب سلامت فقط با من است تو خورشید زهرای این خانه ای عزیزم تو آقای این خانه ای مهیای تو خانه را ساختم علی جان بیا سفره انداختم بیا سیر امشب نگاهت کنم تماشای رخسار ماهت کنم نگاه تو را از خدا خواستم من از دار دنیا تو را خواستم تمنای دستان سرد منی تو دل گرمی من تو مرد منی بیا چاره ی حال پروانه کن بیا گیسوان مرا شانه کن اگر گیسوانم به هم ریخته کمی کار خانه سرم ریخته سرم اگر پیش تو بستم اگر گریه کردم کمی خسته ام خیال تو راحت رویم زرد نیست اگر گریه هم کردم از درد نیست که این گونه دلگیر کرده تو را چه کس این چنین پیر کرده تو را به امر پیمبر عمل می کنی بمیرم که زانو بغل می کنی ببینم تو را رو به راهی علی بمیرم برایت الهی علی غمت را روی شانه ام برده ام نگو از غریبی مگر مُرده ام مدینه اگر نیست گریان تو من و بچه هایم به قربان تو به دنیا پرستی عمل می کنند شنیدم تو را کم محلی می کنند اگر بی قراری به مسجد نرو اگر غصه داری به مسجد نرو کنار من و بچه هایت بمان همین جا نماز جماعت بخوان تو مولای والا مقام منی بدان تا قیامت امام منی اگرچه در خانه ات هم شکست علی خانه ی تو بهشت من است یل خیبر انقدر گریه نکن جلوی در این قدر گریه نکن من از اشک مردانه دق می کنم همین گوشه ی خانه دق می کنم مگر مُرده باشم تو گریه کنی زمین خورده باشم تو گریه کنی تو به حدِّ کافی پریشان شده ای همان کوچه بس بود گریان شدی زمین خوردن من فدای سرت کتک خوردم اصلاً فدای سرت بر آن خون دیوار خیره نشو به تیزی مسمار خیره مشو به جان علی پهلویم بهتر است عزیزدلم بازویم بهتر است تو حرف از مدینه شنیدی علی سر من خجالت کشیدی علی حلالم کن از غم شکستی علی تو آیا زمن راضی هستی علی ببین رفتنیم به زحمت نیفت جواب کسی را نده هر چه گفت نمی مانم انقدرها همسرم به زودی از این کوچه ها می پرم همین صبح تابوتم آماده شد لباس حسینت هم آماده شد ( حالا از زبان حضرت علی) ببین می توانی بمانی بمان اگر راه دارد بمانی بمان ببین می شود می توانی بمان چه کم دارد این زندگانی بمان عزیزم تو خیلی جوانی بمان بمان ...... _______ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
اگرچه بر دلم گناه، چهره ی ممات داد ولی دعای صاحب الزمان مرا حیات داد فدای آن طبیب که به هر محله سر زد و ... دوای هر مریض را به لطف و التفات داد زمان لغزشم کنار منجلاب معصیت به پای سست و بی ثباتِ این گدا ثبات داد نداشتم لیاقتِ غلام پنج تن شدن به لطف خود، جواز نوکریِ آن ذوات داد همین که خواب غفلت از امام، بست دیده ام صدای زنگ ساعت نجف مرا نجات داد خدا نویدِ فتح مرتضی میان جنگ را به حضرت رسول با نزول عادیات داد نگو چرا دلت همیشه مست خاک حیدر است به خاک خلقتم ابوتراب مختصات داد بساط رزق کربلا به دست های مادر است همیشه لطف فاطمه به دست ما برات داد دو ماه و نیم دیده اش کبود بود و تار دید همان زنی که نور بر تمام کائنات داد به پهلوی شکسته، هر تکان عذاب آور است چه رنج ها به فاطمه اقامه ی صلاة داد _______ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
با کینه و آزار زدند مادرمان را پیوسته و بسیار زدند مادرمان را بی شَرم و حیا پیش نگاه حَسن او در کوچه و بازار زدند مادرمان را فریاد کشان یاس غریبانه زمین خورد بَس قوم ستمکار زدند مادرمان را گردید کبود صورت او از پَس سیلی آنروز که اَشرار زدند مادرمان را در پُشت درش آتشی از فتنه به پا شد در خانه اش این بار زدند مادرمان را با یک لگد محکم و از روی حسادت بین در و دیوار زدند مادرمان را گل تاب خراشی به تَنش نیست ولیکن با تیزی مسمار زدند مادرمان را با بَندی که بَر گردن و بَر دست علی بود گویا که دگر دار زدند مادرمان را _______ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
وقت نفس کشیدنم ندادن یکی دو تا نیستن که زیادن به جون خونه ی علی افتادن مقتل می نویسه دور و بر مادرم شلوغه ان شاءالله که دروغه محسن و که کُشتند خیلی سخت میبینه دیگه چشماش بی فروغه ان شاءالله که دروغه کار زنونه شد فضه رو صدا کرد به علی نگفت مادرم حیا کرد میخ در چیکار با یه پا به ماه..... وای از دل علی ، وای از دل علی..... با دست پُر به خونه تا رسیدن خونه رو با اهلش آتیش کشیدن فاطمه می سوخت اونا می خندیدن مقتل می نویسه ساقه های یاس و بد شکستن ان شاءالله که دروغه با اینکه میدیدن زهرا پشت در بود در رو با لگد شکستن ان شاءالله که دروغه آه کشید علی ، روز من سیاه شد دست رو دست می زد محسنم فدا شد وای از دل علی ، وای از دل علی..... _______ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
تاریکی دل همه را غرق نور کن این آبروی ریخته را جمع و جور کن شرمندگی من بود آهی که می کشم سنگین شده است بار گناهی که می کشم امشب خدا کند ملکی بین همهمه پرونده مرا برساند به فاطمه تا آن گدانواز گداپروری کند تنها نه من برای همه مادری کند شاید به التماس دلم اعتنا کند امشب حرم که رفت مرا هم دعا کند شب های جمعه فاطمه از حال می رود با پهلوی شکسته به گودال می رود شب تا به صبح فاطمه فریاد می زند با دیدن گلوی حسین داد می زند : ” ای کشته ی فتاده به هامون ، حسین من ! وی صید دست و پا زده در خون ، حسین من ! “ علی اکبر لطیفیان _______ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
بر گنبد طلای علی شاه چاره جو خورشید یک دقیقه نتابیده بی وضو ما تا همیشه شهره به عشاق حیدریم مستیم مستِ باده ی کوثر سبو سبو از نوع فتح قلعه ی خیبر مشخص است جز او نبوده است کسی قاهر العدو یل های نامدار عرب هم نمی شدند با ذوالفقار حیدر کرار رو به رو خواندیم خط به خط همه آیات وحی را مدح علی و آل علی بود مو به مو ما دل شکسته ها مگر از خود چه داشتیم ما را نجف نشینیِ مان داده آبرو آرام کوچه های نجف را قدم بزن هر جا دلت شکست فقط یا علی بگو _______ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
زبانحال حضرت علی با حضرت زهرا تنهاترین مظلوم تاریخم کنارم باش تنها طرفدارم تو بودی آخر افتادی این‌روزها مجروح جنگ غربتم برخیز آه ای طبیب من چرا در بستر افتادی قدری کنارم باش ای رنجیده از دنیا کی من به دوری تو عادت می‌کنم زهرا از بی‌ملاقاتی مشو غمگین خودم هر روز جای همه از تو عیادت می‌کنم زهرا تو شاه‌بانوی بهشتی پس بگو از من کی قصری از فیروزه و یاقوت می‌خواهی از من نکردی خواهشی نُه سال زهرا جان حالا که چیزی خواستی تابوت می‌خواهی؟ حس میکنم آرام جانم رفتنی هستی دست تو را در دست خود هر بار می‌گیرم دیروز اگر تو می‌گرفتی دست بر دیوار حالا منم که دست بر دیوار می‌گیرم سید میلاد حسنی _______ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
(به سبک: سینم بوی تربت داره) السلام ای - قدر و کوثر حالم با تو - خوبه مادر ای چادرت - حبل المتین محشر با تو - میشه تضمین مادر اسمت گره گشا / مادر ای نورِ هل اتی از تو چه پنهون که بازم / دلتنگم واسه کربلا ای مادر بی حرمم این کوچه س یا - قتلگاهه آخ مادرم - پا به ماهه آخ مادرم - چشماش تاره دست خستش - رو دیواره دستاش رد شد از رو سرم / افتاد رو خاکا مادرم هر جوری هس مادرمو / باید تا خونه ببرم ای مادر بی سپرم پشت خونه - جمع ان اوباش نامرد در رو - وا کرد با پاش هرچی کینه - داشت از حیدر جمع کرد تو پاش - کوبید رو در در افتاده روی پرش / داره می‌سوزه معجزش فضه خودت رو برسون / از دست رفت دیگه پسرش ای مادر بی سپرم هر چی کوچه - باریک تر شد دنیا واسم - تاریک تر شد هر چی دستاش - می رفت بالا سیر میشدم - از این دنیا اومد راه کوچه رو بست / غرورم توو کوچه شکست یادم مونده که مادرم / روی خاکِ کوچه نشست ای مادر بی سپرم خواب می‌بینم - یا بیداریم عمه پاشو - مهمون دارم مهمون من- غرق دوده انگار پیش - خولی بوده بابا موهات سوخته چرا / رگهات از تن جدا جدا میدونستم میای ولی / اما نه تو طشت طلا ******* به نیزه دار بگو که مرام بگذارد کنار ما بسرت احترام بگذارد نشسته ام دم دروازه تا نگات کنم اگر که خولی لقمه حرام بگذارد _______ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
ریشه دارم لابلای ریشه‌های چادرت نذر کردم تار و پودم را برای چادرت آسمانم باش؛ حالا که کبوتر نیستم می‌پرم مثل غباری در هوای چادرت کودکی هستم که زیر چترِ مادر رفته‌ام در امانم از بلایا؛ لابلای چادرت سوره‌ی «وَالشَّمس»، تفسیرِ نماز صبح توست سوره‌ی «وَالَّیل» هم شمسُ‌الضُّحای چادرت روز اول رشته‌ی حبل‌المتین را بافتند از کنار ریشه‌های نخ‌نمای چادرت با یهودی‌های شهرِ نامسلمان‌پروران اهل اسلامیم، با نورُالهُدای چادرت سایه‌سارِ پرچمت روی سر محجوبه‌هاست مکتبت جاری‌ست، در دارُالحَیای چادرت بر سر زن‌های بزمِ روضه‌های خاکی‌ات چادر مشکی‌ست، یا رخت عزای چادرت ؟ پشت پایت چشمِ تنگِ کوچه هم خون گریه کرد از خجالت سرخ شد با ردّ پای چادرت از درِ غم‌خانه‌ات باب جسارت باز شد خیمه‌ها آتش گرفت از کربلای چادرت رضا قاسمی _______ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
هرچه خوبی می شناسی جمع در یافاطمه ست تکیه گاهِ ما یقین دارم که تنها فاطمه ست شکر می گویم خدا را که غبارِ این درم.. آبرو و اعتبارِ گریه کُن ها..فاطمه ست رشته های چادرش حبل المتینِ انبیاست ناجی هر عاشقی در روزِ عقبا فاطمه ست مرده را جان می دهد با یک دعای مضطرش در حقیقت الگوی صدها مسیحا فاطمه ست کارِ این بانوی عظما دستگیری از فقیر.. سفره دارِ بینوایان بینِ دنیا فاطمه ست از گنهکارانِ امّت لحظه ای غافل نشد.. این بدان معناست که امیّدِ فردا فاطمه ست مادرِ کلّ ِ امامان.. مادرِ ساداتِ عشق.. مفتخر هستیم چونکه مادرِ ما فاطمه ست فاطمیون.. کلّ ِ دنیا را بهشتی می کنند.. ای بنازم باغِ زیبا و مصّفا فاطمه ست.. حضرت ختمِ رسل مادر خطابش می کند صاحبِ این کلمه ی امّ ابیها فاطمه ست کفو و همتایش علی شیرخدا باشد فقط همسرِ والامقام و نفسِ مولا فاطمه ست محسن راحت حق _______ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
یارِ امروزِ من و یاورِ فردا؛ مادر پدرم شد علی(ع) و حضرت زهرا(س) مادر آبروی همه عالم، شده مهریه اش آب هست بی شک به خدا معنیِ دریا مادر عزتم داده، همه عمر نمک گیرم کرد شأنِ ناچیزِ مرا برده به بالا مادر گرۂ کور نیفتاده به کارم هرگز قدر یک ثانیه شد واسطه هر جا مادر شده ذریۂ من فاطمی از روزی که شد برای پدرم أم أبیها مادر مادرم هست کنیزش! به من از اول گفت: فاطمه(س) هست برای همۂ ما مادر ذکر خیر شهدا این شده که هست فقط- باعث و بانیِ گمنام شدن ها مادر دوست دارم وسطِ روضه بپرسم که مرا- دوست داری؟! باب میلت شدم آیا مادر؟! جانِ حیدر؛ پدرِ خاک بیا و نگذار در دلِ خاک، بمانم تک و تنها مادر کم کن از وحشتم و زود خودت را برسان میگذارند همینکه لحدم را مادر! مرضیه عاطفی _______ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313