eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
289 دنبال‌کننده
16.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
در آخرین دیداری که در زندان با سیدمجتبی نواب صفوی قبل از اعدام داشتیم، مادرشان به او گفتند: کاش ما می‌مردیم و این روز را نمی‌دیدیم. ناگهان سید صدایش را خشن و بلند کرد و گفت: «من با این مرتیکه پسر پهلوی، با این مرتیکه محمدرضا شاه اگر بخواهم سازش کنم، همین الان جای من اینجا (زندان) نیست. من کشته می‌شوم اما سازش با دشمنان اسلام را قبول نمی‌کنم و مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است.» راوی: بانو نیره سادات احتشام رضوی همسر @yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀بِسمِ رَبِ الشُهَداء وَ الصِدیقین🥀 🖤السَلامُ عَلَیكَ یا هادیَ النَقی🖤 [🕊] 🏴 آجَرَكَ الله‌ یا‌ صاحِب‌َ الزَمان🥀🖤 🥀 🏴 شهادت حضرت امام ابوالحسن علیّ بن محمد الهادی علیه افضل الصلاة و السلام را به حضرت بقیّةالله الأعظم امام زمان ارواحنافداه و شیعیانشان تعزیت و تسلیت عرض می‌کنم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عاشقان ظهور التماس دعا🤲 @yousof_e_moghavemat
🌷‏به همسرش میگفت: جنگ ما در حال حاضر جنگ نظامی نیست؛ جنگ الان ما جنگ فرهنگیه، اگر همسنگر خواستم به خاطر کارهای فرهنگیه تا وقتی من انجام می‌دهم، همسرم هم در کنار من کار فرهنگی کند @yousof_e_moghavemat
💔 ⊹──⊱✠⊰──⊹ داداش!... دعا می‌کنم برگردی تا یک دنیا حرفِ ضدّ و نقیض، باطل بشود. تا نشنوم که بگویند چندین سدِّ سیاسی، مانعِ برگشتِ تو و سه رفیقت است. تا نشنوم که بگویند مهره‌ی شطرنجِ بازیِ سیاست شده‌ای، تا با گوش‌های خودم نشنوم که بگویند؛ «اس.را.ئی.ل فکر نکند این ما پلِ ارتباطی ما و آنان است و فکر نکنند اگر این چهار تا را به ما بدهند می‌توانند با ایران رابطه برقرار کنند...» ═══°✦ ❃ ✦°═══ ● برگرفته از کتاب جذاب و خواندنی ، صفحه‌ی ۵۱، دلنوشته‌ای از برادر بزرگوار (نفر اول ایستاده از چپ) ؟؟!!! @yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | «تاثیر ایستادگی» 🔺سخنان کمترشنیده شده شهید_قاسم_سلیمانی درباره تاثیر و ایستادگی در مقابل @yousof_e_moghavemat
می‌خواهمت چنان كه شب خسته خواب را می‌جویمت چنان که لب تشنه آب را (سمت راست) (سمت چپ) @yousof_e_moghavemat
📰 | ۵ بهمن ۵۷ تعویق دو روزه بازگشت امام خمینی (ره) به ایران 📌 تصویر چاپ دوم و سوم روزنامه کیهان @yousof_e_moghavemat
🌺عن الامام العسكرى عليه السلام: 《أضعَفُ الأعداءِ كَيداً مَن أظهَرَ عَداوَتَهُ 》. سست انديش ترين دشمنان، كسى است كه دشمنى خود را آشكار سازد🌺 أعلام الدين : ۳۱۳ @yousof_e_moghavemat
👤 ☆♡°•°•°•°•°•°•°♡☆ خداوکیلی تقی، چشمِ هم بود! همان روز اولی که در پادگان بانه، خودمان را به معرفی کردیم، تقی را به عنوان پیکِ خودش انتخاب کرد. همه می‌دانستیم که یعنی . یک دستگاه موتور ایج دادند به تقی. پیکِ احمدبودن کار مهمی بود؛ یک احمد بود و یک کردستان. نام برادر احمد، لرزه بر جان و جسم نیروهای ضدانقلاب می‌انداخت. پیک یک عنوانِ ظاهری بود برای تقی. مشاورش بود. همه‌کاره‌اش بود. کار به جایی رسید که وقتی بعدها در نیمه دوم سال ۱۳۶۰، را به دستور فرماندهان ارشد سپاه تاسیس کرد و خودش هم فرمانده‌اش شد حکم مسئولیت آموزش و تاکتیک تیپ را برای تقی زد، شد اولین مسئول واحد آموزش و تاکتیک تیپ، با این همه، تقی رستگار باز هم حاج‌احمد را رها نکرد. در ظاهر شد راننده‌اش، تا همیشه با او باشد، اما کسی نبود که نداند تقی در ظاهر راننده‌ی حاجی است و حکم مشاور ارشد را دارد برای او... ☆♡☆•°•☆♡☆ ○ به نقل همرزم و ، برادر محمد اسماعیلی، برگرفته از کتاب ، صفحات ۸۱ و ۸۲ @yousof_e_moghavemat
🔹حضور شهید آیت الله مطهری در نوفل لوشاتو - محل اقامت ⏳ ماه های منتهی به پیروزی انقلاب - سال 1357 @yousof_e_moghavemat
🗣 🌷❖═▩ஜ••🍃 این را خوب دقّت کن؛ روزگاری در نقشِ مشاورِ از کنارش تکان نمی‌خورد که هنوز در کردستان بود و شکل نگرفته بود. می‌خواهم بگویم «تقی رستگار» به تعبیری برای جزو السابقون السابقون به حساب می‌آمد. آن‌هایی که بعدها در تیپ و با جوشیدند و عاشقش شدند باید رابطه‌ی تقی و احمد را می‌دیدند و متوجه می‌شدند معنی مُرید و مُراد را. این را هم برایت بگویم که همه‌ی نیروهای مستقر در کردستان یک‌جورِ خاص عاشق «حاج‌احمد» بودند امّا تقی خاص‌تر! شجاع و زبل و زرنگ هم بود و خودش را در دلِ حاجی جا کرده بود. حاج‌احمد خوشش می‌آمد از آدم زرنگ و دلیر. تقی را خیلی تحویل می‌گرفت. حدود یکی دو ماه در قالب سپاه مریوان در فرمانداری مستقر بودیم که برنامه‌ریزی‌ها انجام شد برای عملیات آزادی مریوان از دست اشرار. این‌جا هم تقی رستگار عصای دست برادر احمد بود. با موتور ایج، یک‌سره در رفت و آمد بود و وظیفه‌ی پیک بودن احمد را انجام می‌داد. بیشترین ترددش به پادگان مریوان بود و پیام احمد را منتقل می‌کرد برای سرهنگ نخعی که فرمانده پادگان ارتش در مریوان بود. تقی نقشی بسیار فراتر از یک پیک را داشت برای برادر احمد. یک‌بار که از طرف دفتر رئیس‌جمهور آمده بودند به فرمانداری مریوان تا احمد را برای کار اشتباهی که به زعم آنان مرتکب شده بود با خودشان ببرند، یادم هست که برادر احمد با قاطعیتِ خاصِ خودش به تقی رستگار گفت از فرمانداری بیرون‌شان کند. 🌷❖═▩ஜ••🍃 ↲ برگرفته از کتاب جذاب و خواندنی ، صفحات ۸۲، ۸۳ و ۸۴. @yousof_e_moghavemat
🧡 سال ۱۳۵۸ و در اوج غائله‌ی کردستان، پاوه که بودیم، ماهیانه ۲ هزار و ۲۰۰ تومان حقوق داشتیم. تقی، حقوقش را دربست می‌داد به برادران واحد فرهنگی سپاه پاوه که برای نیازمندان شهر وسایل و اقلام ضروری زندگی را تهیه کنند. این کارِ تقی باعث شد بسیاری از بچه‌های سپاه هم از تقی تبعیت کنند و حقوق‌شان را در همین مسیر هزینه‌ کنند. 👈 جهت اطلاع شما بزرگواران عرض کنم که صد و شصت و پنجمین پاسدار تهران است که به عضویت این نهاد مقدس درآمد. 📚 منبع زیرنویس: کتاب نوشته‌ی امیرحسین انبارداران. @yousof_e_moghavemat
📚عنوان: قلبی که برایت می تپد 🔻گذری بر روایت زندگی شهید روح الله محرابی ✍نویسنده: کوثر شریفی نسب @yousof_e_moghavemat
این تقابل كه میان فرهنگ انقلاب اسلامی و فرهنگ غرب وجود دارد، در شرایط طبیعی می‌تواند اسباب شكوفایی و كمال تفكر دینی را فراهم آورد. این تقابل ما را ورزیده می‌كند و حقیقت دین را، به منصه ظهور و نزول در عالم تفصیل می‌كشاند. کتاب رستاخیز جان @yousof_e_moghavemat
🌺عن الامام العصر علیه السلام: 《وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ حَمْداً لا شَريكَ لَهُ عـَلى إحْسانِهِ إلَيْنا وَ فـَضْلِهِ عـَلَيْنا، أبَى اللّه ُعَزَّوَجَلَّ لِلْحَقِّ إلاّ إتْماماً وَ لِلْباطِلِ إلاّ زَهُوقاً》 حمد و ستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است و همتايى ندارد. ستايش بخاطر احسانش به ما و نيكى او بر ما، خداوند بزرگ و با عظمت براى حق جز پايدارى و كمال چيزى نمى‌پسندد و براى باطل نيز جز نابودى چيزى مقدر نكرده است🌺 بحارالانوار، ج۵۳، ص ۱۹۳ @yousof_e_moghavemat
⚽️ - وقتی داخل دروازه بود، هم خیال خودم راحت بود و هم خیال بازیکن‌های تیم. (سرمربی سابق تیم فوتبال عارفِ قم) - اگر تقی الآن بود، بی‌شک بهترین دروازه‌بان ایران و دروازه‌بان اول تیم‌ملی بود. - زمانی که تقی توی دروازه می‌ایستاد، مهاجمان حریف از مقابله‌ی با او می‌ترسیدند. - تقی هر وقت جبهه بود، برای بازی خودش را می‌رساند و بعد برمی‌گشت جبهه. - یک بازی فوق‌العاده حساسی داشتیم. اگر می‌بردیم به دسته‌ی دو صعود می‌کردیم و اگر مساوی می‌شدیم به دسته‌ی دو سقوط می‌کردیم. دقیقه‌ی ۸۲ بازی بود. ۳ بر ۲ هم عقب بودیم. تقی رستگار یک کار خطرناک و شیطنت‌آمیزی کرد. توپ را انداخت جلوی پای مهاجم حریف و او هم بی‌معطلی توپ را وارد دروازه کرد. ازش پرسیدیم چرا اینکار را کردی؟ جواب داد بازیکن حریف چندین دقیقه است اینجا ایستاده و دوست داره گُل بزند. نخواستم امیدش را ناامید کنم. در آن بازی به طرز عجیبی، در همان واپسین دقایق مانده به پایان بازی، سه گل زدیم و بازی را ۶ بر ۳ بردیم. تقی گفت دیدین من گفتم می‌بریم!؟ الان هم اون بازیکن گلش رو زد و هم ما بُردیم... - فیزیک بدنی، نرمی بدن، شجاعت، نترسی و کله‌شقی ایده‌آلی داشت. خیلی از تیم‌ها می‌خواستنش، اما روی تیم عارف تعصب داشت. جای خالی او با هیچ بازیکنی پرشدنی نبود. ⊹──⊱✠⊰──⊹ ☆ گفته‌ها و تعاریف برخی از همرزمان و بازیکنان تیم فوتبال عارف در سالهای ۱۳۵۵ تا ۱۳۶۱ از سردار دلیر سپاه اسلام در کتاب نوشته‌ی برادر . □ عکس سمت چپی مربوط به ، دروازه‌بان افسانه‌ای تیم ملی فوتبال آلمان و باشگاه در دهه‌های اخیر است که به و معروف بود. وی به همراه شاگرد خودش - - از دروازه‌بانان اسطوره‌ای تاریخ آلمان و جهان به حساب می‌آیند. @yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حاج قاسم سلیمانی: چه کسی میتواند محاسبه بکند خدمات امام را. ولی آن‌ قدری که ما فهم می‌کنیم با هیچ چیزی قابل مقایسه نیست‌. خدمت امام، کاری که امام کرد. این‌ چیزی که امروز مقام معظم رهبری با خون دل با تمام وجود از آن مراقبت می‌کند. در هر نطقی استناد به امام می کند. به عنوان یک مرجعی در پایه گذاری همه موضوعات اساسی. @yousof_e_moghavemat
!؟؟ 👤 به حاجی خبر داده بودن که آقای سالکی؛ فرمانده‌ی پیش‌مرگه‌های مسلمان کُرد، تو حوالی سروآباد کمین خورده و باید بریم کمکش. حاجی به من و تقی گفت که بپرید تو ماشین بریم! تقی دور از چشم حاجی یه اسلحه برداشت و گذاشت پشت ماشین. حاجی فهمید و رفت اسلحه رو بیرون آورد، کُلت خودش رو هم باز کرد گذاشت رو میز اتاق و رفتیم! جاده تارییییییک...!!! هر لحظه احتمال داشت از پشت صخره‌ای درختی چیزی بهمون حمله بشه. تقی پشت فرمون بود و من و حاج‌احمد هم چهارچشمی مواظب جاده!!! وقتی رسیدیم، دیدیم ماشین سالکی آش‌و‌لاش شده. سالکی رو برده بودن. حاجی با یه ابهتی از ماشین پیاده شد. عصبانی هم بود و هی می‌زد پشت دستش، من و تقی هم نگاه ازش برنمی‌داشتیم، بس که این مرد، شجاعت و دل و جرئت داشت...!!! تو همین حین، یه کم دورتر، یهو یه مرد سبیل‌کلفتی مسلح و با تجهیزات کامل اومد رو جاده. حاجی که اینو دید، رو کرد به من و تقی گفت: «برید این بابا رو دستگیر کنید بیاریدش اینجا.» من و تقی هاج و واج نگاه کردیم بهم. اسلحه هم که نداریم..!! بدون سر و صدا و دولا‌دولا رفتیم و رسیدیم پشت سرش. با یه حرکت سریع، گرفتیمش و آوردیمش پیش . حاجی یه نگاه بهش کرد و پرسید: - کجا می‌رفتی؟ طرف با قلدری جواب داد: - به تو ربطی نداره! حاجی هرچی پرسید، این بابا جواب سربالا داد. حاجی دید زبون خوش حالیش نمیشه، با لحنی غضبناک پرسید: - ؟ طرف باز هم با قلدری جواب داد: هرکی میخوای باش! خیلی محکم گفت: - من، احمدم! بعد یک کشیده‌ی سنگین گذاشت تو گوش طرف و این بابا چندمتر اون‌طرف‌تر نقش زمین شد. چند لحظه‌ای طول نکشید اومد سمت حاجی و خودشو انداخت رو پای ایشونو همه چیو لو داد که منو جلوتر فرستادن که اگه جاده امنه، بیست نفر دیگه‌مون رد شن. طرف از شدت ترس از اسم خودشو خیس کرده بود...!!! ☆ به روایت سردار سرتیپ پاسدار حاج ؛ فرمانده‌ی ، برگرفته از کتاب جذاب و خواندنی با اختصار و تخلیص. @yousof_e_moghavemat
گر تو را با ما تعلق نیست، ما را شوق هست ور تو را بی ما صبوری هست، ما را تاب نیست گفتی اندر خواب بینی بعد از این روی مرا! ماه من! در چشم عاشق آب هست و خواب نیست… @yousof_e_moghavemat