📙 مصاف در دژهای مرزی 📙
- با مجروحیت #متوسلیان و #حسین_همدانی، فشار هدایت عملیات بر دوش #محمود_شهبازی سنگینی می کند و اوضاع وخیم تر میشود
- جنگ تن با تانک در محور کانال آب و تشدید شدت درگیری
- کم شدن فشار دشمن به علت تاریکی هوا
🔵 برخلاف سقوط جناح چپ دژ (محور گردان مقداد) و به یُمن مقاومت گردان های دیگر، دشمن ناچار به عقب نشینی شد؛ البته قسمت هایی از مواضع تسخیر شده در این مرحله، هنوز در دست عراقی ها بود.
- شامگاه ۱۷ اردیبهشت و تلاش مجدّانۀ #همّت در مورد رساندن نیروها به دژ و بعد از آن به مرز بین المللی
- تسخیر مواضع تعیین شده در شب هجدهم و عقب نشینی دشمن
- پاتک سنگین در روز هجدهم توسط لشکر ۳ زرهی دشمن و بازپس گیری ۶ کیلومتر از مواضع از دست داده
⚠️ دقت کنید مواضع همینطور در حال #دست_به_دست شدن است و این حاکی از شدت درگیری است.
- اعلام عقب نشینی ارتش عراق توسط صدام حسین از رادیو در ساعت ۱۲:۳۰ ظهر روز نوزدهم.
✍ ... با ما همراه باشید...✅
https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
❤️.❤️.❤️.❤️.❤️.❤️.❤️.❤️.❤️.........
🔶 سپاه محمّد (ص) می آید 🔶
#سعید_قاسمی؛ مسئول واحد اطلاعات تیپ ۲۷ نیز در این باره میگوید:
...طبق دستور #حاج_احمد داشتیم توی جبهۀ #شلمچه در اطراف کانال پرورش ماهی، کار شناسایی را انجام می دادیم که سردار عزیزمان حاج #حسین_همدانی آمد و دستور شفاهی# احمد_متوسلیان را به ما ابلاغ کرد دستور این بود :
⬅ ظرف مدت ۲۴ ساعت کلیه وسایل و تجهیزات خودتان را جمع آوری کنید. میخواهیم برویم لبنان.
🔸با تعجب به حاج #حسین_همدانی گفتم: حاجی٬ چی داری میگی؟ نکنه دارید با ما شوخی می کنید. ایشان خیلی جدی گفتند: #احمد تاکید کرده ظرف ۲۴ ساعت کلیه تجهیزات تیپ را همراه بچه ها جمع کنید و به سرعت به تهران انتقال دهید.
واقعا ما توی پوست خودمان نمی گنجیدیم؛ جنگ ما یک پله خودش را بالاتر کشیده و جهاد ما وارد فاز جهانی شده بود. خلاصه به سرعت نیروها و امکانات تیپ را جمعآوری کردیم و خودمان را به تهران رساندیم و رفتیم پادگان امام حسین علیه السلام؛ مقصدی که #حاج_احمد برای ما در نظر گرفته بود.
📚 منبع : کتاب ارزشمند #همپای_صاعقه
Https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
⚘ #شهادت_حاج_محمود_شهبازی 🚩
.
.
#حسین_همدانی ، یار دیرینهی #محمود_شهبازی، از آخرین دیدار خود با او چنین روایت میکند:
👋
...من به واسطهی مجروحیت رفته بودم عقب. روز اول خرداد وقتی به خط برگشتم، بعدازظهر بود. پاهایم مصدوم بود و عصا زیر بغل داشتم. بچّهها داشتند خودشان را برای انجام عملیات نهایی آماده میکردند. سراغ حاج محمود را گرفتم؛ مرا با ماشین بردند به موضعی که حاج محمود آنجا حضور داشت. حاجی را آنجا دیدم. با اینکه خیلی با هم صمیمی بودیم، اما آن روز حرکاتش برایم تازگی داشت... هنگام وداع خیلی گرم با هم خداحافظی کردیم و بعد حاجی رو به من گفت: میدانی برادر همدانی، میخواستم از مال دنیا هیچچیز برایم باقی نماند و خوشبختانه میبینم که هیچچیزی هم برایم نمانده است. وصیتنامهام را نوشتهام و از تو میخواهم از بچّههای سپاه همدان برایم حلالیت بطلبی.
💖
خُب، شنیدن این حرفها علیالظاهر طبیعی به نظر میرسید. معمولاً قبل از هر عملیات، بچّهها از هم خداحافظی میکردند. حلالیت میطلبیدند، وصیتنامه مینوشتند و خودشان را برای #شهادت آماده میکردند؛ اما حاج محمود اصلاً یک حال و هوای دیگری پیدا کرده بود.
💓
تا حوالی عصر آنجا بودم. موقع نماز شد. حاجی بلند شد و با یک طمأنینهای، بیرون از سنگر و در شرایطی که نزدیک خط دشمن بودیم، نمازش را خواند و بعد به سیاق معمول خودش، قرآن جیبی کوچکی را که در جیب پیراهن داشت، درآورد. خیلی با سوز نشست و قرآن خواند. بعد از تلاوت، اشکهایش جاری شد و گریه کرد.
✔
عملیات شروع شد. از همان اوایل شروع نبرد، دشمن آتش سنگینی روی منطقهی خیّن میریخت. ساعت چند بود، نمیدانم؛ ولی آفتاب خیلی بالا آمده بود. در حین پیشروی ستون نیروهای ما، بر اثر انفجار گلولهی خمپاره دشمن، یکی از بسیجیها مجروح شد و بچّههای دیگر چون در حال پیشروی بودند، فرصت رسیدگی به او را پیدا نکردند. حاج محمود که در همانجا توی سنگر مستقر بود و عملیات را هدایت میکرد، با شنیدن نالهی آن #بسیجی مجروح از سنگر خارج شد و از خاکریز جلو رفت تا آن مجروح را به عقب بیاورد که ناگهان... موشک کاتیوشایی در کنار ایشان به زمین اصابت کرد و منفجر شد.
🚩
بدینترتیب، روح پاک دانشجوی مسلمان پیرو خط امام، فرمانده محبوب سپاه استان همدان، قائممقام رشید #تیپ_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ و بازوی قدرتمند #احمد_متوسلیان، مهندس محمود شهبازی دستجردی با چشمانی دوخته شده به گلدستههای مسجد جامع خرّمشهر، به آسمانها پر کشید.
⚘
💐
#سالروز_شهادت
#سردار_شهید_حاج_محمود_شهبازی
#خرمشهرها_در_پیش_است
#حاج_احمد_متوسلیان
#روز_قدس
@yousof_e_moghavemat
#بیسیم 📞
💠 در ساعت ۱۸ روز پنجشنبه شانزدهم اردیبهشت ۱۳۶۱، #احمد_متوسلیان ضمن تماس با #حسین_همدانی که در مواضع پدافندی #گردان_حبیب حضور داشت، از او آخرین وضعیت خط را جویا میشود:
متوسلیان: همدانی، همدانی، احمد!
همدانی: به گوشم!
متوسلیان: وضعیت؟!
همدانی: خوب است، خوب است.
متوسلیان: بله. ببینم آن - سنگرهایی - را که از دست رفته بود گرفتی؟
همدانی: بله.
متوسلیان: [از دشمن] کسی را هم - اسیر - گرفتهاید؟
همدانی: بله. چندتا سنگر را گرفتیم، الآن هم خودم در این سنگرها هستم. فقط ترتیب توپخانه را بدهید که [در اینجا] آتش روی [دشمن] باشد. آتش اصلاً نیست.
متوسلیان: بله. این چندتا سنگر مال آنها [عراقیها] بود که گرفتید؟
همدانی: نه همان چندتا سنگر که جلوتر از آن خاکریز گرمدشت بود و قبلاً دست خودمان بود، آنها را دوباره گرفتیم. یک دانه اسیر هم گرفتیم، بقیّهشان را هم کشتیم. الآن آن اسیر هم زخمی بود که او را به عقب فرستادیم.
متوسلیان: ببین همدانی؛ آن "عدو" را که گرفتهاید، سریعتر خلع لباس، خلع لباس کنید و برای تخلیه [اطلاعاتی] بفرستید پیش من. مفهوم شد برادر جان؟
همدانی: من که گفتم؛ او را به عقب فرستادیم احمد جان!
متوسلیان: بسیار خوب، خسته نباشید، تمام!
📗 منبع نوشته: کتاب ارزشمند و خواندنی #گردان_نهم : کارنامهی عملیاتی #گردان_حبیب_ابن_مظاهر_ع #لشکر_27_محمد_رسول_اللهﷺ در دفاع مقدس - جلد اول ، صفحه ۲۸۵ و ۲۸۶.
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
#شهید_حسین_همدانی
#عملیات_الی_بیت_المقدس
@yousof_e_moghavemat
#حساسیت_احمد_متوسلیان_روی_اعداد_و_ارقام 😉
4️⃣
0️⃣
0️⃣
#احمد_متوسلیان در مهر سال ۵۹ به ارتفاعات #قوچ_سلطان زد تا آنجا را بگیرد. موفق نشد.
۹ ماه بعد، دوباره در تدارک حملهای مشترک با ارتش بود تا آنجا را فتح کند.
نیرو هم نداشت و ۴۰۰ نفر یعنی در حد یک گردان نیرو میخواست برای تصرّف آنجا.
به هر دری هم میزد، نیرو جور نمیشد.
دست آخر، دست به دامن #حسین_همدانی در سپاه همدان شد.
وقتی هم که #حاج_احمد_متوسلیان به آدمی عدد میداد و میگفت ۴۰۰ نفر، توقع داشت عین ۴۰۰ نفر نیروی رزمنده را تحویل بگیرد. اصولاً آدمی بود که وقتی روی امری به قول امروزیها zoom میکرد، میخواست آن امر به هر قیمت ممکن اجرا بشود...
😍
🌸
👈 با تخلیص و اختصار از کتاب ارزشمند و گرانقدر #مهتاب_خین ، صفحه ۱۷۰
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
#متوسلیان
@yousof_e_moghavemat