eitaa logo
هفته‌نامه زن روز
718 دنبال‌کننده
14.7هزار عکس
129 ویدیو
1.5هزار فایل
کانال رسمی هفته‌نامه «زن روز» قدیمی‌ترین نشریه فرهنگی اجتماعی زنان ارتباط با ادمین: @zaneruz97
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم... 🌺🍃اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🍃🌺 سلام! عصرتون بخیر و شادی @zane_ruz
هفته‌نامه زن روز
زیر سایه بانوی مهر و آب سید محمد مشکوة‌ الممالک این هفته گفتگویی صمیمانه داشته‌ایم با همسر اولین شهید مدافع حرم، شهید «محمد مسرور» که طلبه پایه هفتم حوزه علمیه بود و قید بهترین‌ها را زد تا تمام آن‌چه را که پای درس استاد آموخته بود به نمایش در آورد برای رسیدن به غایت آمال خوبان. او نه تنها از حوزه و درس که از نوعروسش که با ملاك هاى زهرایى انتخاب کرده بود عبور کرد تا با عنوان نخستین شهید مدافع حرم آل الله از استان فارس، در کلاس درس حضرت عشق بنشیند. در بخشی از این گفتگو می‌خوانیم: نخستین عامل شهادت او حیا بود، حتى به خاله هایش نگاه نمى کرد. وقتى هم که مجبور بود کار ادارى انجام دهد در حد ضرورت با نامحرم صحبت مى کرد. در فضاى مجازى خیلى ورود نمى کرد و فقط کارهاى مرتبط با شهدا را در آن فضا انجام مى داد. ادب و اخلاقشان خیلى بالا بود. اوج عصبانیتش سکوت بود، مظلوم بود. مادرم همیشه مى گفتند که من آدم هاى زیادى را دیده ام، همه آن ها چند صفت خوب دارند و در بقیه موارد مشکل دارند. محمد جامع صفات خوب است. ببینید یک جوان 28 ساله چقدر روى خودش کار کرده بود که هم حیایش و هم اخلاقش هم تواضع و ادبش به این مرحله رسیده بود. او حتى یک شب هم نماز شبش ترك نمى شد، دو ساعت در سجده گریه مى کرد و خسته نمى شد. هدف او براى رفتن به سوریه هم دفاع از اسلام بود، مى گفت: «دفاع از خاك و حضرت زینب سلام الله علیها خیلى مهم است؛ اما مسأله مهم تر این است که داعش با پرچم اسلام دارد اسلام را نابود مى کند.» و جمله معروفى دارند که شهادت جان کندن نیست دل کندن است. از شما دعوت می‌کنیم متن کامل این گفتگو را در مجله زن روز بخوانید. @zane_ruz
از بدخواهت کمک بگیر و نواقصت را جبران کن روزى مرد برنج فروشى نزد عارفى آمد و گفت: در بازار کسى هست که بدخواه من است و اتفاقا مغازههاش درست مقابل مغازه من است. او عطارى دارد اما از روى کینه و دشمنى برنج هم کنار اجناسش مى فروشد و دائم حرکات و سکنات من، شاگردان و وضع مغازه ام را زیر نظر دارد و اگر اشتباهى انجام دهیم بلافاصله آن را براى مشتریان خود نقل مى کند. از سوى دیگر به خاطر نوع تفکرم اهل آزار دادن و مقابله مثل نیستم و دوست هم ندارم با چنین شخصى درگیر شوم. مرا راهنمایى کنید که چه کنم!؟ استاد با لبخند گفت: اینکه آدم بدخواهى با این سماجت و جدیت داشته باشد، آنقدرها هم بد نیست! بدخواه تو حتى بیشتر از تو براى بررسى و ارزیابى و تحلیل تو و مغازه ات وقت گذاشته است و وقت مى گذارد. تو وقتى در حال خودت هستى او در حال فکر کردن به توست و این یعنى تو هر لحظه مى توانى از نتیجه تلاش هاى او به نفع خودت استفاده کنى. من به جاى تو بودم به طور پیوسته مشتریانى نزد عطار مى فرستادم و از او در مورد تو پرس و جو مى کردم. او هم آخرین نتیجه ارزیابى خودش در مورد کم کارى شاگردان یا نواقص و معایب موجود در مغازه ات را براى آن مشترى نقل مى کند و در نتیجه تو با کمترین هزینه از مشورت یک فرد دقیق و نکته سنج استفاده بهره مند مى شوى! بگذار بدخواه تو فکر کند از تو به خاطر شرم و حیایى و احترام و حرمتى که دارى و نمى توانى واکنش نشان دهى، جلوتر است. از بدخواهت کمک بگیر و نواقصت را جبران کن. @zane_ruz
کوه‌های مریخی سیستان و بلوچستان تصویری دیدنی از کوههای مریخی که در جاده کنارک به زرآباد سیستان و بلوچستان قرار دارد. @zane_ruz
هدیه مارتین لوتر کینگ به فرزندم دبستان پسر کوچکم، کارت پستالى را به مناسبت سالروز تولد دکتر مارتین لوترکینگ به بچه ها داده که در آن تصویر، قرار گرفتن کودکى مسلمان بین یک اروپایى تبار و یک بومى قاره آمریکا جالب توجه است. زیر آن نوشته شده: دکتر لوتر کینگ به «با هم بودن» اعتقاد داشت. ما چطور مى توانیم مردم را کنار هم جمع کنیم؟ (بچه ها) مى توانید وقتى بازى مى کنید، همه را بازى دهید. دوشنبه گذشته، در آمریکا به نام روز مارتین لوتر کینگ نام گذارى شده بود. روز تولد وى 15 ژانویه است اما براى این که روزى که تعطیل مى شود، در هر سال تغییر نکند، سومین دوشنبه ژانویه را به نام این فعال اجتماعى و متفکر نام گذارى کرده اند. به این ترتیب، آخر هفته (شنبه ـ یک شنبه) منتهى به دوشنبه سوم ژانویه تبدیل به تعطیلى سه روزه مى شود که در اصطلاح به آن «لانگ ویکند» مى گویند. لوتر کینگ با قوانین تبعیض آمیز و نژادپرستانه آمریکا مبارزه جانانه اى کرد، راهى که به ترور موفق وى در سال 1968 انجامید. 15 سال بعد، «رونالد ریگان»، رئیس جمهور وقت آمریکا، روز تولد این مرد را به قانون تعطیلى کشورى تبدیل کرد. بعضى ایالت ها در برابر پذیرش و اعمال این قانون مقاومت کردند اما در نهایت 20 سال پیش بود که به صورت کشورى در تمامى 50 ایالت اجرا شد. @zane_ruz
فال زندگی معصومه تاوان عبد دستش را تا آرنج فرو برد توى سطل زباله. چیزى آن ته سطل چشمش را گرفته بود. ولى دستش نمى رسید. قدش کوتاه بود. از سطل آویزان شده بود. بین زمین و آسمان دست و پا مى زد و در تلاش بود. گردن کشیده بود و زبانش را از دهانش بیرون انداخته بود. زور مى زد و دستش نمى رسید. گوشه هاى چشمش چین هاى ریز برداشته بود و گره هاى ابروهایش محکم تر شده بودند پره هاى بینى اش پشت سر هم تنگ و گشاد مى شدند و نفس با صدا از سوراخ هاى چرك و کثیفش بیرون مى ریخت. دیواره هاى سطل بلند بودند و قد عبد کوتاه. زیر بغل هایش درد گرفته بود تیر مى کشید... ادامه این داستان زیبا را می‌توانید در کانال زن روز بخوانید. @zane_ruz
بسم الله الرحمن الرحیم... 🌸✨اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم✨🌺 همراهان عزیز کانال زن روز سلام!✋🌷 صبح چهارشنبه‌تون بخیر روزتون پر روزی و با نشاط @zane_ruz
امام جعفر صادق علیه‌‏السلام فرمود: (در روز قـیـامت) خـداوند، جـلّ ثناؤه، همچنان که برادری از برادرش پوزش می‌‏خواهد، از بنده مؤمن نیازمند خود در دنیا، عذر می‏‌خواهد و می‏‌فرماید: به عزّت و جلالم سوگند که من تو را در دنیا از سر خواریت نزد من، محتاج نکردم. اکنون این سرپوش را بردار و ببین به جای دنیا به تو چه داده‏‌ام. او سرپوش را بردارد و گوید: با این عوضی که به من دادی مرا چه زیان اگر آنچه را در دنیا از من گرفتی. اصول کافی، ج 2، صفحه 264 - منتخب میزان الحکمة، صفحه 452 @zane_ruz
هفته‌نامه زن روز
قتل سیاوش گلاب بانو دانه هاى درشت عرق تا روزها و شب ها روى پیشانى سیاوش مى نشست. تفنگ را قایم کرده بود زیر تخت چوبى که پدر برایش سوغات آورده بود. حالا طوبى روى تخت مخمل قرمز سیاوش مى خوابید و سیاوش روى زمین. طوبى زودتر خودش را به سینى غذا مى رساند و ته مانده اش را هل مى داد جلوى پریشانى ها و بى قرارى هاى سیاوش. مادر با تعجب به سیاوش مى گفت: تو که خوب غذا مى خورى، چرا این همه لاغر و رنگ پریده هستى؟ سیاوش تنها به مرور کلمه قاتل فکر مى کرد. اصلا نفهمیده بود دخترك آن جا چکار مى کرد؟ گویا با مادرش آمده بودند قدم بزنند. مادر حواسش پرت شده بود و دختربچه از سر شیطنت خودش را رسانده به میانه هاى باغ. صداى شلیک تفنگ زیاد نبود و لابه لاى صداى ساز و دهلى که براى سیزده بدر در باغ مى زدند گم مى شد. صدا به صدا نمى رسید. دهلى چوب را محکم روى پوست دهل مى کوبید و سرنا زن لپ هایش را پر باد، فوت مى کرد. مردهاى جوان کشتى مى گرفتند و مى رقصیدند و زن ها ایستاده بودند به تماشا و کل کشیدن. سیاوش تفنگ را برداشت برود تمرین شکار. مى خواست اداى پدرش را دربیاورد. یک خرگوش را دنبال کرد و نشانه گرفت اما وقتى بالاى سر شکار رسید، یک دختربچه بود با موهاى سیاه و چشمان درشت. گلوله خورده بود کنار قلبش و دختر جابه جا مرده بود. چه کار باید مى کرد؟ دخترك را تکان داد، بغل کرد، صدا کرد. اسمش را نمى دانست اما هنوز هم توى خواب هایش، بعد از شصت سال دخترك را صدا مى کند: بلند شو دختر! دختر! اسمش چه بوده دخترتان؟ مادر پریشان توى سرش مى کوبید. ثریا! ثریا جان! یک قطره آب شدى رفتى توى زمین. مادرت در نبود تو چکار کند؟ همه جا را گشتند. دختر کبوتر شده بود. بال درآورده بود و به آسمان رفته بود. یک قطره آب شده بود. یک قاصدك یا هر چیزى که از جنس ماندن نبود. طوبى زمین را کند. بیل کوچکى آورد، زمین را خوب گود کرد و دخترك را توى گودال گذاشت. رویش را هم پر از خاك کرد و خاك را صاف کرد. روى خاك هم چوب و علف و برگ و خس و خاشاك ریخت که هیچ چیز پیدا نشود. طوبى تنها کسى بود که سیاوش مى توانست به او بگوید چون اصلا خودش دیده بود. درست وقتى که سیاوش عاجزانه این طرف و آن طرف مى دوید، طوبى از راه رسید. انگار دنبال برادرش بود؛ مى دانستم که بالأخره این تفنگ کار دستت مى دهد. دیدى همین طور هم شد. دیدى! نترس! هیچ کس نمى فهمد. رازت را فقط من مى دانم. من هم به کسى نمى گویم. یک مدت بعد همه فکر مى کنند دخترك را گرگى، سگى چیزى خورده و کسى دنبالش نمى گرد. متن کامل «سبک زندگی» این هفته را می‌توانید در مجله زن روز بخوانید. @zane_ruz
ترفندهای کاهش روغن در غذا کاهش مصرف روغن خوراکى یکى ازمهم ترین دغدغه هاى کارشناسان تغذیه است. آن ها سعى مى کنند به هرشکل ممکن ما را به کاهش مصرف ترغیب کنند. بعضى از این روش ها عبارتند از: 🌷به جاى قاشق روغن از اسپرى روغن استفاده کنید به این ترتیب فقط ظرف چرب مى شود و مانع از مصرف مقدار زیاد چربى خواهد شد. کبابى کردن گوشت و ماهى را جایگزین سرخ کردن کنید. البته بهتر است گوشت، مرغ یا ماهى را درون فویل بپیچید تا سطح آن خشک نشود. پیش از سرخ کردن بادمجان، قدرى نمک روى آن بپاشید تا افزون بر کم شدن طعم تلخ آن، مقدار کمترى روغن براى طبخ آن لازم باشد. 🌹پس از سرخ کردن انواع سبزیجات، آن ها را در صافى یا دستمال آشپزخانه بگذارید تا روغن اضافى جذب شود. به جاى مایونز از ماست استفاده کنید و همراه با کمى خردل یا سرکه طعم دار کنید. 🥀در تهیه پیتزا و دیگرغذاهاى حاوى پنیر، پنیرسفید جایگزین خوبى براى پنیر پیتزا خواهد بود. پس از این که سوپ یا خورشت آماده شد، آن را از روى حرارت بردارید. پس از چند دقیقه، روغن اضافى روى غذا جمع مى شود که به راحتى مى توان برداشت. 🌻هنگام سرخ کردن سیب زمینى، از تابه تفلون استفاده کنید تا نیاز به روغن زیاد نباشد. هم چنین در ظرف را بگذارید تا به کمک بخار سریع تر پخته شود. چربى اضافى گوشت را جدا کنید و از آن براى گوشت چرخ شده استفاده کنید. به جاى خامه در سوپ، از پوره سیب زمینى یا پیاز رنده شده استفاده کنید تا سوپ قوام یابد. @zane_ruz
عصر دانه و دام آیت الله کوهستانی اهل علم در هر زمانى در معرض اغفال و فریب قرار دارند، منتها زمان ها فرق مى کنند. در عصر و زمان ما توبیخ و ملامت در کار بود، مى گفتند شغل قحط است که انسان آخوند بشود و از همه چیز محروم گردد؟! و بدین وسیله روحیه را سست مى کردند و امیدها را مبدل به یأس و نا امیدى مى نمودند، ولى ما از ملامت و سرزنش آنان اغفال نشدیم و با نان و پنیر آقا امام زمان علیه السلام ساختیم، وفا نشان دادیم و صفا دیدیم، اما عصر و زمان شما عصر دانه و دام است، هم حقوق و پول را مطرح مى کنند و هم مقام و پست وعده مى دهند تا شما را فریب دهند، مراقب باشید نسبت به امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشریف بى وفایى نکنید، استقامت کنید؛ وفادار باشید تا به مقصد برسید. حق و حقیقت ماندنى است؛ باطل و هوا رفتنى است، و دورانش تمام مى شود. در زمان ما اشخاص فراوانى پیدا شدند، سخنرانى هاى پر سر و صدایى داشتند، ما خیال مى کردیم که این ها کارشان خوب گرفته است، ولى طولى نکشید که دیدیم سقوط کردند و کنار زده شدند. متوجه شدیم حقیقت و واقعیت در کارشان نبود، شما بکوشید دنبال حقیقت و واقعیت ها باشید تا دوام پیدا کرده و از بین نرود. @zane_ruz
هفته‌نامه زن روز
معرفی کتاب «مگر چشم تو دریاست» مگر چشم تو دریاست! روایت مادر شهیدان جنیدى، از فرزندان شهید خود است. این کتاب که زندگى شهیدان محمد، عبدالحمید، نصرالله و رضا جنیدى را از زبان مادر روایت مى کند، به قلم جواد کلاته عربى نگاشته شده است. شهیدان جنیدى در خانواده اى مجاهد و روحانى متولد مى شوند. پدر شهدا پس از سال ها تحصیل و تدریس در حوزه علمیه قم در سال 1354 به زادگاهش شهرستان پیشوا باز مى گردد. ایشان پس از انقلاب به پیشنهاد آیت الله محمدى گیلانى و با حکم امام خمینى ره به امامت جمعه شهرستان رودسر منصوب مى شود و بعد از رحلت امام هم با حکم رهبر معظم انقلاب تا پایان عمرش در سال 1377 در این سنگر مقدس خدمت مى کند. نصرالله، نخستین شهید خانواده جنیدى در سال 1359 در جبهه آبادان به شهادت مى رسد. نصرالله جنیدى عضو ستاد جنگ هاى نامنظم شهید چمران بود. رضا، کوچک ترین پسر خانواده، از بسیج رودسر به جبهه غرب اعزام مى رود و در همان اعزام اول به شهادت مى رسد. ضدانقلاب با آگاهى از این که او فرزند امام جمعه است، بر سر تبادل پیکر او از نیروهاى ایرانى طلب پول مى کند، اما با مخالفت پدر و مادر شهید روبرو مى شود. محمد، سومین شهید و پسر ارشد خانواده، به عنوان بسیجى لشکر 27 محمد رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم در عملیات خیبر در حالى به شهادت مى رسد که برادرش عبدالحمید، ناظر شهادتش است و نمى تواند پیکر برادرش را به عقب برگرداند. در نهایت، عبدالحمید هم پس از سال ها تحمل جراحت هاى جنگ، در سال 1379 به جمع برادران شهیدش مى پیوندد. بخش هایى از متن این کتاب، به فعالیت هاى حاج آقا جنیدى، حاج خانم جنیدى، دامادها و عروس هاى این خانواده مجاهد در پشت جبهه مى پردازد. هم چنین، بخش هایى از متن کتاب نیز شامل روایت هایى از چهار بازدید رهبر معظم انقلاب از بیت شهیدان جنیدى است. @zane_ruz
داستان خر بازرگان و حکیم روزى بازرگانى خرش را که دو گونى بزرگ بر دوش داشت به زور می کشید، تا به مرد حکیمى رسید. حکیم پرسید چه بر دوش خر دارى که سنگین است و راه نمى رود؟ پاسخ داد یک طرف گندم و طرف دیگر سنگ. حکیم پرسید به جایى که می روى سنگ کمیاب است؟ پاسخ داد خیر، به منظور حفظ تعادل طرف دیگر سنگ ریختم. حکیم دانا سنگ را خالى کرد و گندم را به دو قسمت تقسیم کرد و به گفت حال خود نیز سوار شو و برو به سلامت. مرد کاسب وقتى چند قدمى به راحتى با خر خود رفت، برگشت و پرسید با این همه دانش چقدر ثروت دارى؟ حکیم گفت هیچ ! مرد کاسب فورا از خر پیاده شد و شرایط را به شکل اول باز گرداند و گفت من با این نادانى خیلى بیشتر از تو دارم، پس علم تو مال خودت و شروع کرد به کشیدن خر و رفت. @zane_ruz
هفته‌نامه زن روز
جنگلی که شب تا صبح جیغ می‌کشد! روستایی به نام سربرج در جنوب شهر مشهد بخش طرقبه، سالانه به دلیل داشتن پدیده‌ای وحشتناک میزبان تعداد زیادی از گردشگران داخلی و خارجی است. جنگل «سربرج» که به «جنگل جیغ» شناخته شده است روز‌های عادی و آرامی دارد، اما به محض تاریک شدن هوا تا سپیده دم صدایی عجیب و ترسناک به گوش می‌رسد. عده‌ای از ساکنان این منطقه، جنگل «سربرج» را نفرین شده می‌دانند که روح و اجنه در این روستا زندگی می‌کنند و صدای مخوف و دلخراش شب هنگام به علت وجود سکونت شیاطین است. به گفته برخی از ساکنان این منطقه، منشا صدا‌های خوف آور به دلیل هجوم ملخ‌هایی است که هنگام تاریکی هوا به درختان پناه می‌برند. عده‌ای دیگر عواملی ناشناخته مانند تغییرات آب و هوایی را عامل اصلی این پدیده ترسناک می‌دانند. اما سروصدایی که از این جنگل به گوش می‌رسد شباهت چندانی به صدای جیرجیرک یا باد در بین درختان ندارد. چرا که هنگام شنیده شدن این صدا‌ها حتی برگی از یک درخت هم به علت وزش باد تکان نمی‌خورد. همین امر عامل اصلی در جذب افراد کنجکاو و نترس به این پدیده شگفت انگیز شده است. عده‌ای از کارشناسان این صدا را مربوط به جیرجیک‌هایی از نوع خاص که در زبان محلی «کز» نامیده می‌شوند اعلام کردند. به گفته کارشناسان روی هر درختی در این منطقه نزدیک به ۳ هزار جیرجیرک در دو کیلومتری رودخانه هستند که بیش از ۴۰ روز نمی‌توانند زندگی کنند و از بین می‌روند. آواز گروهی تعداد زیاد جیرجیرک ها مانند صدای زوزه یا جیغ به نظر می‌رسد که باعث ترس و وحشت گردشگران و اهالی روستا می شود. @zane_ruz
هلند چگونه ثروتمند شد؟ همکارى دولت هلند و «کمپانى هند شرقى» در تجارت بین المللى یک صفحه تاریک در تاریخ کشور هلند است. این کمپانى در ابتدا به تجارت تنباکو، شکر و طلا مشغول بود اما پس از مدت کوتاهى به تجارت بردگان آفریقایى مشغول شد. هلندى ها هر 7 هزار برده را در یک کشتى جا مى دادند. شرایط سخت روى عرشه کشتى و بیمارى باعث مى شد که 20 درصد از بردگان قبل از رسیدن به مقصد جان خود را از دست بدهند و آن هایى هم که زنده مى ماندند تا آخرین لحظه عمرشان مجبور به بردگى بودند. فقر امروز مردم آفریقا نتیجه استعمار دولت هاى متجاوز اروپایى است. @zane_ruz
بسم الله الرحمن الرحیم... 🌺اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم... سلام!✋🌻 صبح پنجشنبه‌تون بخیر روزتون نورانی و پر برکت @zane_ruz
امیرالمومنین امام علی علیه السلام فرمود: پس اندیشه کنید که چگونه بودند گذشتگان آنگاه که: وحدت اجتماعی داشتند، خواسته های آنان یکی، قلب های آنان یکسان، و دست های آنان مدد کار یکدیگر، شمشیرها یاری کننده، نگاه ها به یک سو دوخته، و اراده ها واحد و همسو بود آیا در آن حال مالک و سرپرست سراسر زمین نبودند و رهبر و پیشوای همه دنیا نشدند. پس به پایان کار آنها نیز بنگرید در آن هنگام که به تفرقه و پراکندگی روی آوردند، و مهربانی و دوستی آنان از بین رفت، و سخن ها و دل هایشان گوناگون شد، از هم جدا شدند، به حزب ها و گروه ها پیوستند، خداوند لباس کرامت خود را از تنشان بیرون آورد، و نعمت های فراوان شیرین را از آنها گرفت، و داستان آنها در میان شما عبرت انگیز باقی ماند. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲ @zane_ruz