eitaa logo
آذرخش
55 دنبال‌کننده
386 عکس
407 ویدیو
101 فایل
سعید لطیفی _طلبه حوزه علمیه خراسان: 1️⃣فلسفه 2️⃣کلام و عقاید 3️⃣روان شناسی 4️⃣سیاسی و اجتماعی 5️⃣زبان و ادبیات فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نزدیک تر از بند کفش لابه لای این همه بانگ و هیاهوی سیاسی و کشمکش های اجتماعی، این سخن استاد مرا در اقیانوس اندیشه غوطه ور ساخت! به یاد نامه ای افتادم که برای خود نوشته بودم و هرز چند گاهی آن را زنده می کنم! 👇👇👇 @zarakhsh
آذرخش
نزدیک تر از بند کفش لابه لای این همه بانگ و هیاهوی سیاسی و کشمکش های اجتماعی، این سخن استاد مرا در
نامه ای از نفس لوّامه... بسم الله الرحمن الرحیم سلام سعید جان از اینکه با من خلوت میکنی خوش حالم، نیامده ام ات کنم...! نشینده ای که پیش گیری بهتر از است! آمده ام قبل از وقوع جرم، دستت را بگیرم. آمده ام روزی ات سازم که دوای همه ی درد هایت باشد! آمده ام حرفی بزنم که همه ی نصیحت هاست! آمده ام تا بگویم : «سعید جان...!! تو یک روز خواهی مُرد...! یک روز جلو چشم هایت همه ات را به آتش خواهند کشید! یک روز از جا بر میخیزی اما جسمت برنخواهد خاست! خانواده کنار بسترت زار می زنند و تو نیز داد خواهی زد! آری! داد میزنی که :نههههههه! من زنده ام... اما کسی را نمی شنوند! آمبولانس در راه است و چند لحظه ی دیگر خود را زیر دستان خواهی یافت! درحالی که زير لب فاتحه می‌خواند و با دستانش شیرآب را می کند! بدنت را می شوید و گوش ها و دماغت را با پر می کند! چه بوی خوشی می آید! بوی و است! از این بهتر چه میخواهی! بدنت را که شستند! خوش بویت که کردند! بر پیکر ات لباس سفید پوشاندند! غسال، عزیزانت را می‌زند: بیایید.. بیایید با حاج آقا خدا حافظی کنید! میخواهم کفن اش را ببندم! فرصت خوبی است! خوب بچه هایت را نگاه کن! این ها همان هایی هستن که از گرامی تر بودند! تابوت آماده می‌شود و همان طور که وصیت کرده بودی را روی تابوت می گذارند تا در آغوشت دفن شود! مرحبا! خوشم آمد! میدانم که برای عمامه ات اسم گذاشته ای آن هم، همان اسمی که روی عمامه اش گذاشت! خودم صدایت را می شنیدم وقتی با سحاب درد دل می کردی! راستش را بخواهی به سحاب میکنم ! تا قبل از اینکه روی سرت بنشیند با من دردُ دل می کردی و گریه هایت را برای من می آوردی...! امیدوارم به داد تنهایی هایت برسد! را می خوانند! صورتت را روی خاک های نرم می گذارند تا بر شانه راست، رو به قبله تا بخوابی! زود باش از فرصت استفاده کن! برای آخرین بار! از این دنیای بیرون را تماشا کن! همان دنیایی که عمری تو را به خود ساخته بود! سنگ لحد را می‌گذارند و رسما تنهایی ها آغاز می شود! همه جا تاریک است! حتی روزنه ای از نور دیده نمی شود! مرگ بار حاکم است! گرد غربتی گلو گیر، بر دامنت می نشیند! در همین سردرگمی هاست که صدایی، قفل سکوت را می شکند! تو کیست؟! را نشانی دِه؟ کدام است؟ کجاست؟! هزار فلسفی و صغرا و کبرا در دل داری اما اینها به درد اینجا نمی خورند اینجا جواب نمی دهد! اینجا تاریک است پس نور می خواهد ‌! و است که کارت را راه می‌اندازد! دوباره پرسش ها را تکرار می کنند!!؟ اگر جواب ندهی! هایت را در هم خواهند شکست! در حالی که لب هایت به هم دوخته شده! برای آخرین بار، سوال را تکرار می کنند! امامت کیست و اکنون ؟! در این حال و هوا، صدایی دلنشین که از دور، نزدیک و نزدیک تر میشود بگوید : «امامش (عج) هستم! عمری درد هایش را برای می نوشت! هرگاه در مسیر بندگی زمین می خورد با چشمانی بارانی نزد می آمد و من زخم های اش را درمان می کردم! (س) را مادر صدا می زد و از مادر خودش دوست تر می داشت! هر گاه تشنه محبتی خالص و گوارا بود، سرش را به امید مادرم بر بالشت می گذاشت و در خیال خود، دستان پر مهر (س) را احساس می کرد! آری، سعید جان آمدم بگویم که نگویی :چرا نگفتی! آمدم بگویم : تو و تمام دنیایت یک روز خواهید مُرد! إنَّکَ میّت وَ إنّهم میّتون! دوستت دارم. نفس لوامه... @zarakhsh
بسمه تعالی عاشقانه «ای کاش بزرگان هم می نوشتند! و ای کاش معلم املای تو می بودم! می گفتم :«دوستت دارم» و مدام می پرسیدم: تا کجا گفتم؟! و تو می گفتی :”دوستت دارم”» (عزم آن کردم به کام عاشقان نیز گاهی بنویسم). @zarakhsh
مادر شد صفحه روزگار، تیره تا دفتر من گشود، مادر از هستی من، نشانه ای نیست خود بودن من چه بود، مادر ناموخت مرا زمانه درسی رندانه ام آزمود، مادر من دُرّ یتیم و گردش چرخ از دست توام ربود، مادر در دامن روزگارم افکند از دامن خود، چه زود مادر حالیست مرا که گفتی نیست گریم همه رود رود مادر هر روز سپهر، سفله داغی بر داغ دلم فزود مادر از اختر من شدست گویی دریای فلک کبود مادر ابریشم بخت من تهی گشت یکباره ز تار و پود، مادر این کودک دردْ آشنا را ایکاش نزاده بود، مادر شعریست که در غم تو، فرزند با خون جگر سرود مادر «شادمان باد روح بلند آن بانویی که چنین شاعری به یادگار گذاشت» به راستی باید وجود پر برکت مادر را گرامی داشت! @zarakhsh
هدایت شده از حامد فلاحتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸مسئولیت اجتماعی یعنی بلاکشی کل جامعه... 🔹یعنی زمانی که بر کشتی جامعه سوارید، حواستان به آن افرادی که کنجی مشغول سوراخ کردن کشتی هستند باشد که اگر بشود، همه غرق می شوند... 🔷قلب انسان اجتماعی نه فقط برای خود بلکه برای همه می تپد... 🎵این صوت استاد صفایی را گوش دهید. 🆔 @h_falahati
عاشقانه اگر مرا... اگر تو را..... اگر را خداوند آفریده است... پس روشن ترین شناخت را از هایمان دارد! هموست که من و تو را با هم کرد تا به هم برساند! هموست که تو را ، برازنده برای من، میداند! لباسی که زشتی هایم را به جان می خَرَد و جلوه می دهد! لباسی که زوزه زمستان و غرّش تابستان سرنوشت را بر من می کند! لباسی که نبودش ، خوار بیابان را به جانم می اندازد و هایم را به آتش اژدهای تنهایی،می سوزاند! لباسی که در نبودش ،کنج حجره تنهایی، برهنه می مانم و زیبایی های به کامم تلخ و بی فایده است ! لباسی که برایم دوخته! لباسی که تار‌ش از و پودش از است. «هُنّ لباسٌ لَکم وَ انتم لباسٌ لهُنّ (قرآن کریم)» @zarakhsh
مدرسه تعالی برگزار می کند : ✅ دوره جدید مبحث « از غرب چه خبر» این بار بررسی وضعیت زنان در آمریکا 🔶 با حضور خانم دکتر اسدی، دانشمند نخبه مقیم آمریکا ⬇️ از ایشان بشنوید : _ توضیح شرایط سالهایی که به آمریکا وارد شده اند _ تغییراتی که این سالها در آمریکا پدید آمده _ تفاوت شرایط کاری به نسبت زمان، منطقه و نوع کار _ انتخاب های بعضاً سخت!! ✳️ فرصت ویژه برای تمام افرادی که می‌خواهند واقعیت آمریکا را از زبان یک هم وطن که سالهاست در آنجا زندگی می‌کند، بشنوند 🔷 هزینه دوره: صد هزار تومان ( به مناسبت ولادت حضرت زینب کبری سلام الله علیها از تخفیف 100 درصدی بهرمند شوید) برای شرکت در این دوره از طریق لینک زیر اقدام بفرمایید https://taalei-edu.ir/event/139 @Taalei_edu
به نام خالق لبخند. 🌸سلامی چو بوی خوش آشنایی 🌸 آن روز که باد صبا، پیغام ماهْ داماد را نزد من آورد، قلم به دست گرفتم تا خوش حالی ام در گوش کاغذ فریاد کنم و پیام تبریک بنگارم. امیر جان از اینکه ستاره بخت و اقبال در آسمان زندگی ات طلوع می کند بسیار جَرَس جُنبان و تبریک گویان ام. امیدوارم، خالق چشمه های جوشان، دشت عمرت را آباد و دامنت را به فرزندانی سالم و صالح، سبز گرداند. امیدوارم، استخوان دشمنانت را در هم شکسته و بد خواهانت را به خاک خفت فروغلتاند. امیدوارم، چنان محبتی در میان شما برافروزد که لیلی و مجنون سر از خاک برآورند و به شما اقتدا کنند! امیدوارم آن «لاشریک له» شریک زندگی ات را از گزند آفات و مخوفات، ایمن بدارد. و امیدوارم، مولایمان(عج) قبای خدمت بر اندامت بپوشاند و تو را از گزند خفاشان نور ستیز در امان بدارد. پیوندتان مبارک 🌺سعید لطیفی🌺 @zarakhsh
فاطمیه؟! فاطمیه (س)، صدای جبرئیل است تا خفتگان ِغفلت زده را به آغوش آسمان برساند. فاطمیه(س) ، هم نوای اسرافیل است تا خاکْ از سرِ مردگانِ دنیا فریفته، برگیرد و احیاء شان سازد! فاطمیه(س) ، پرتوِ درخشانِ رسالت است تا فریفته ی را شیفته ی نماید. فاطمیه(س) ، قله دلدادگی، دلباختگی و زمزمه آیات زناشویی است! فاطمیه(س) ، آینه از خود گذشتن و به خدا رسیدن و به رساندن است! فاطمیه (س)، روغن ولایت است! چراغی که روشنی بخش دلهای تاریک و گرما بخش قلب های یخ زده است! فاطمیه (س) پُر شدن جای مادر یتیمان است! سلام بر تو ای مادر.... سلام بر آغاز پرخیر و پایان پُر از دردت.. سلام، بر نوازش و نگاه پر مهرت... سلام، ای مادر.... @zarakhsh
تو را چشیدم و شیرین تر از وفا بودی! زیارت در یک ! امروز روز شگفتی بود! به شدت احساس گرفتی می کردم! انگار طبیب دهر، به رگ هایم تزریق می کرد و شیپور سرنوشت غم و غصه می زد برف، بی امان می بارید و پالتویی سفید بر اندام پوشانده بود. با غروب آفتاب، های بی قراریم زبانه کشید و دیگر تاب و توان و تحمل نداشتم! بلورک های ریز برف، ابرو هایم را می زدند و خوش آمد می گفتند! انگار التماس دعا داشتند! هرچه به حرم نزدیک تر میشدم، دست و دلم بیشتر می لرزید و از دل من لغزنده تر شده بود! ‌صحن ها آرام و خالی از افراد بود! پس از زیارت، به چای خانه سری زدم تا لبی به جام شراب زَنَم و دست و بال یخ زده ام را به چای دبش و شیرین، گرم سازم! باد می وزید و لرزه به اندام ام افکنده بود اما دلم نمی خواست حرم را ترک کنم! برف ها را کنار زدم و چند دقیقه روی سکو ها آرام گرفتم! بعد از چندی صحبت های دونفره دلم آرام گرفت! عجیبْ این خانهْ خلوت بود! و عجیب تر احساس حضور بود! انگار مولایم در بَرَم ایستاده است! هیچ گاه چنین حالی را تجربه نکرده بودم! چون به خود آمدم، دیدم که خاکم به دهن!! از الفاظ مفرد استفاده می کنم!! لابه لای این شعر، مولایم را «تو» خطاب کرده ام!! : به کجای امشب آویزم قبای ژنده ام را؟ آفتابی، اختری، ماهی نمی پرسد نشانم بر مدار آشنایی ها نمی سوزد چراغی آتش اندر تیرگی افتد که آتش زد به جانم @zarakhsh
نامه هایی برای خدا به نام تو و برای تو! نامه 214 ( 97/5/2) خدای مهربان من! هرگاه که برای تو نامه می نویسم، پرسشی عمیق گریبان گیر قلم و کاغذم می‌شود! آیا بر تو نیز باید سلام کرد؟! سلام یعنی تو از جانب من در امان هستی! خیالت راحت! با این حساب سلام کردن به تو، پوچ و بیهوده است! بی دست و پایِ ضعیفی چون من اصلا نمی تواند، قدرتمندی چون تو را بیازارد! پس بیا سلام را دوباره‌ معنا کنیم! اصلا بیا بین خودمان وضعِ جدیدی به پا کنیم و بین خودمان هم باشد! سلام یعنی! مبادا لغزش های من تو را به خشم آورد! مبادا نگاه پر مهرت را از من دریغ داری! مبادا مرا به تیغ قهرت بیازاری! مبادا دوستم نداری! پس از بیست سال آشنایی! پس از بیست سال حرف های درگوشی! امروز تو را شناختم! تو خیلی حسودی! به غایت حسود و انحصار طلب! آری بسیار حسود و انحصار طلب! هر کس که میهمانِ نهانْ خانه دل شد و قلبم را تصاحب کرد! ابرو در هم کشیدی و با نهیبیْ عجیب به ستیزش برخاستی!! و کیست که بتواند در برابرت گردن فرازی کند؟! اگر مُهر این نامه بشکند و اگر باد، خبری به این سو و آن سو برساند! تومار حیات من پیچیده خواهد شد! بر من بسی کمان ملامت می کشند که : «ای فاسد! هنوز نمی دانی که حق تعالی در قله کمال، بر کرسی بی همتایی تکیه زده است! مگر نمی دانی حسادت، ریشه در کاستی ها دارد و خداوندْ بی نیازِ بی همتاست!؟» باکی نیست! تا تو در کنارم هستی! و به خاطر تو سرزنش میشنوم! هراسی ندارم! اگر تو لبخند میزنی، نیش آنان بوسه و زهر شان، شیرین است! اگر با نورافکن های قوی دریای قلبم را قواسی می کردند، به وقت قضاوت دست و دلشان می لرزید! و اینگونه نمی گفتند!! بگذار به گونه ای بنویسم که دل آنان نیز با ما همراه شود! خدای مهربان من! تو خیلی غیرتی هستی! آنقدر غیور و غیرتی که نمی گذاری به جز تو بیاندیشم! اجازه نمی دهی دل در گرو هر کس و نا کس داشته باشم! نمی توانی تحمل کنی کسی به اندازه تو در نگاهم بزرگ شود!! خدای مهربان من! من هیچ کس را همردیف تو قرار نداده! هیچ چیز را به اندازه تو دوست نداشته ام! شاید عبد گریز پایی باشم اما همیشه و همه جا اشک هایم را به آغوش تو آوردم و فقط با تو درگوشی صحبت می کردم!! اگر آنقدر مرا دوست داری و پاسبان حریم دل هستی! پس چرا این قلب ناآرام و این دل سودایی را مطیع فرمان خود نمی سازی؟!! چرا مرا به قله های بندگی نمی نشانی؟ چرا جوابم را نمی دهی؟! به راستی تو کی هستی؟! از من چه میخواهی؟ با من چه کار داری؟ غروب آفتاب 97/5/2 @zarakhsh
محاضرات بخش سوم براهین اثبات وجود خدا.pdf
656.3K
بسمه تعالی تبيين براهین اثبات وجود خدا برهان نظم برهان حدوث برهان وجوب و امکان شبه راسل بر برهان وجوب و امکان @zarakhsh
بسمه تعالی خاتمیت دین در آینه قضیه حقیقیه ) دستورات اسلام همگی قضیه حقیقیه است. ) قضیه حقیقیه، در هر زمانی جاریست ) پس دستورات اسلام در هر زمانی جاری است. 👈(این یعنی دین اسلام) ) دستورات اسلام در هرزمانی جاریست. ) هر دستوری که در همه زمان ها جاری باشد یقینا کامل و جامع است. ) پس دستورات اسلام کامل و جامع است. به این شیوه استدلال در دانش منطق، قیاس مرکب مفصول می گویند. @zarakhsh
بسمه تعالی یک بحث اعتقادی! 👨‍🎤 کی گفته خدایی هست؟! فقط یه دلیل برام بیارین؟! 👨‍💻خودت بهترین دلیلی! 👨‍🎤:کی؟؟ من؟! 👨‍💻:آره، شما!! بگو ببینم : کِی به دنیا اومدی؟! 👨‍🎤: 10 فروردین1390 👨‍💻: خب این یعنی 9 فروردین نبودی دیگه! بگو ببینم : کی تو رو به وجود آورده!!؟ 👨‍🎤:پرسیدن داره؟! خب بابام منو به وجود آورده. 👨‍💻:کی باباتو به وجود آورده؟! حتما میگی بابابزرگم و این رشته سری دراز دارد!!! این ینی یکی مثل خودت نمیتونه تو رو به وجود بیاره! چون خودش محتاج یکی دیگه ست! 👨‍🎤:اصلا خودم، خودمو به وجود آوردم!! 👨‍💻:وا 😳 تو که 9 فروردين اصلا نبودی که بخای خودتو به وجود بیاری!! اصلا وجودی نداشتی که حالا به خودت وجود بدی!! 👨‍🎤:آقا اصلا من از نیستی به وجود اومدم! از هيچی، به وجود اومدم. مشکلی هست؟! 👨‍💻: نیستی اگه وجود می‌داشت که اول خودشو به وجود می آوُرد!! «کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی» 👨‍🎤:ینی میگی : منو کسی به وجود آورده که غیر از خودمه و مثل خودمم نیست؟! 👨‍💻👨‍💻: آ باریکلا قربون آدم چیز فهم!! آره تو رو یه چیزی غیر از خودت به وجود آورده که مثل خودت مادی هم نیست (غیر مادیِ ینی جسم نداره). که به این موجود غیر مادی میگیم «خدا» 👨‍🎤⁉️خب یه سوال؟! خدا رو کی آفریده؟ اون از کجا وجود گرفته؟ 👨‍💻: آها دقت کن عزیزم! خدا از هیجا وجود نگرفته، وجودش از ذات خودش سرچشمه می گیره... 👨‍🎤یکم بیشتر توضیح میدی؟؟ 👨‍💻: نگا کن، میگیم :آش شور است. خب چرا ؟؟ 👨‍🎤 چون توش خیلی نمک ریختن 👨‍💻احسنت، حالا میگیم : نمک شور است. چرا؟؟ چون توش نمک ریختن!! نه دیگه، شوری نمک از ذات خودشه!! از جایی نگرفته!! وجود خداوند هم عین ذات خودشه!! از کسی نگرفته!! 👨‍🎤: خب چرا وجود من، عین ذاتم نباشه؟ 👨‍💻: اگر وجودت عین ذاتت باشه باید همیشه وجود داشته باشی، از ازل تا به ابد!! ولی شما 12 سال پیش نبودی و یه روزی هم از بین خواهی رفت! 👨‍🎤:Thanks 👌 👨‍💻: Not at all. Didi, you are the best reason for the existence of God @zarakhsh
نامه به استاد نظافت.pdf
40.9K
نامه ای به استاد نظافت. ⭐️✨ این نامه بر غیر حوزویان رخ ننمایاند @zarakhsh
به نام خالق لبخند علی هراتی عزیز سلام بر شما. آن روز که راز در دل نهفته ات را با من در میان نهادی، یک بوستانْ نشاط بر دلم نشست و من نیز چشم انتظار میلادش شدم! علی عزیز، در این چهار بهاری که توفیق آشنایی دارم از تو هزاران نکته آموخته ام، به راستی بوی برادرم را میدهی و احساس عمو شدن دارم. فرزند، جوانه ای است که در آغوشِ درختانِ سبزْ قامتْ می روید و استمرار حیات در رگ های زندگی را نوید می‌دهد! گریه هایش ترانه ای است که شاید، دامن ِخواب را از چشمانت برچیند اما همراز صدای جبرئیل است! هزاران سال پیش که ماده گرایی، آدمیان را در خوابِ خودفراموشی غوطه ور ساخته بود، نغمه های جبرئيل امین، آهنگ خودشناسی در گوش آدمیان نواخت و «مَن عَرَفَ نَفسَه فقَد عَرَفَ رَبّه» در گذر زمان، دستان نَفس، چشمان عقل را کور کرد و شیطان، دنیا را به فریبایی آراست و باز غبار غفلت بر قاب توحید نشست! هر طفلی که به آغوش زمین نازل میشود، آینه تمام نمای توحید است و گریه هایش طنین لااله الا الله است. مگر تپش وجدان کودکان را ندیده ای وقتی که شگفتانه می پرسند : « این بچه از کجا آمده است؟ اصلا چگونه به وجود آمده است؟!» نهاد ناآرام کودکان به دنبال مبدأ می گردد و چنین قیاس می آراید: صغری) این بچه نبود و اینک به وجود آمده است. کبری) هرچه نبود و اینک هست شده، محتاج علتِ وجود بخش است نتیجه) پس این بچه، محتاج علت وجود بخش است. و آن علت وجود بخش کیست؟! نور چشمانم! با این نگاه، رنج شب بیداری ها بر تو گنج می‌شود! گنجی که تو را به غار حرای خانه می برد و مخاطب جبرئیل می سازد! زندگی بدون گریه هایش سرد و یکنواخت پیش می‌رود، لشکر تنهایی بر پیکر آدمی فاتح شده و پرچم یأس و فنا بر می افرازد. ای نو پدر مهربان! دوباره خدا را بر این نعمت سپاس بگذار و دعا گوی ناباروران باش تا خداوند دامن شان را سبز نماید. درس آموخته مرامت سعید لطیفی 🌺 @zarakhsh
InShot_۲۰۲۲۰۶۱۷_۲۱۴۴۴۵۲۷۰_۱۷۰۶۲۰۲۲.m4a
891.6K
درد ما اینکه خیلی زود خوبی های همو می کنیم! درمانش هم روشنه! به هم باشیم! کنار هم باشیم! دعاگوی هم باشیم! @zarakhsh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الآن اصلاً وقت بچه‌دار شدن نیست! تماشای این فیلم، شاید شما را برنجاند! @zarakhsh
به نام خالق لبخند «غلط ننویسیم ١» چند جایگزین فارسی: بصیرت 👈 بینش به‌اتفاق 👈 همراه بسط 👈 گسترش فارغ‌التحصیل 👈 دانش‌آموخته لیاقت 👈 شایستگی مشهور 👈 نامی/ نامدار/نامور سمبلیک 👈 نمادین 🖊 پارسی را درست بیاموزیم @zarakhsh
بسمه تعالی از نگاه مولانا مولانا در دفتر دوم مثنوى ميگويد: شخصى نزد آمد و گفت: «دلم ميخواهد آن وردى که مردگان را زنده ميكنيد به من هم بياموزيد.» حضرت عيسى (ع) بر اين مرد افسوس خورد و سعى كرد او را نصيحت كند: کان نفس خواهد ز باران پاك‌تر وز فرشته در روش درّاک‌تر اما مرد زير بار نرفت و باز هم كرد كه ورد را بياموزد. قصه اين‌گونه تمام ميشود كه حضرت عيسى(ع) سرش را رو به آسمان گرفت و گفت: به اين بنده‌ات بنگر، آخر من به او چه بگويم؟ خودش مرده، نميگويد بيا مرا زنده كن، تازه وردى طلب ميكند كه برود را زنده كند. مرده ی خود را رها كرده است او   مرده ی را جويد رفو در واقع سخن مولانا در اغلب موارد همين است.  او ميگويد آدم‌ها خودشان را نميشناسند، اما ميخواهند ديگران را بشناسند. آدم‌ها قيمت همه چيز را ميدانند، جز قيمت . قيمت هر كاله مى‌دانى كه چيست   قيمت خود را ندانى ابلهيست حرف مولانا اين است كه اولين كتابى كه بايد بخوانيد، كتاب وجود خودتان است.  اولين چيزى كه بايد بدانيد، قيمت خودتان است. واقعاً هم همين طور است. هر چيزى دانستنى نیست خيلى مباحث هستند كه انسان بايد آن‌ها را كنار بگذارد. @zarakhsh
یلدای مهدوی از آن روزی که تو غائب شدی، یلدای سرنوشت آغاز شد! یک شب تاریک و سرد و طولانی که با آمدنت به پایان می‌رسد! اللهم عجل لولیک الفرج... @zarakhsh
دلنوشته ای برای سردار سلیمانی سلام سردار. از من خواسته بودند که ای برایت بنویسم. من خیلی تو را نمی شناسم! آن روز که من در کودکی هایم غرق بودم تو در های پنهانی ات شناور بودی!!! آنقدر پنهان و بی هیاهو که نزدیک بود لابه لای پیج و تاب های تاریخ شوی!!! آن روز که من در کوچه پس کوچه های روستا به دنبال ها می دویدم، تو آرام و بی ادعا در پی برآوردن آرزو هایم می دویدی! تاریخ، دیوان سرنوشت آدمیان است و انسان ها این کتاب پر فراز و نشیب اند! و تو ای سردار، نقطه سر خط همه خوبی هایی!! باور کن اغراق نمی کنم! تو همه جا بودی! پشت میز کتابخانه ها بودی! کنار تخت بودی!! در گوشه ورزشگاه ها نشسته بودی!! در مدرسه ها لبخند میزدی!! و حتی در بازی های من هم شریک بودی!! دیروز خانه ای را دیدم که ، ویرانه اش کرده بود!! دختر بچه ای را دیدم که در آغوش عروسک هایش زیر آوار بود!!! من همه عروسک بازی هایم را تو هستم! اصلا هرکسی که به جایی رسیده است باید دست بوسِ دستِ بریده ات باشد!! حتی اگر پروردگار، دست خدمت ات را به رخ تاریخ نمی کشید باز هم من تو را دوست می داشتم، همینکه موشک خشم تو را به آغوش خدا رساند برای اثبات جوان مردی ات کافی است! سردار! میدانم از آن بالا به ما میکنی!! نگران عروسک های بچه هایمان نباش!! خدا هزار سلیمانی در آستین دارد!! اگر به دیدار شرفیاب شدی، سلام مرا به ایشان برسان، بگو: «خیلی به های مادرانه اش نیاز دارم » @zarakhsh
از نگاه مولانا گر شَوَد عالَم پر از خون، مال‌ْمالْ کی خُورَد عبدِ خدا الّا حلال؟ اگر همه دنیا را فرا بگیرد, بندۀ راستین خدا جز رزق نمی جوید و دست طمع بر مال حرام درنمی اندازد. @zarakhsh
زن در برهان ▫️ قرآن کریم بعضی از افرادی را که ممکن است در مسائل قوی باشند اما در مسائل ضعیف، سفیه می داند. مثلاً اگر کسی در مسائل ریاضی، تجربی و مانند آن خیلی قوی باشد ولی در رابطه با گناه دست و پایش بلغزد و مرتکب بعضی از که در متون اسلامی آمده است بشود، روایاتی که در ذیل آیه: «ولا تؤتوا السفهاء أموالکم» مالتان را در اختیار سفیهان مگذارید. وارد شده، چنین شخصی را سفیه می داند. ▫️ سفاهت در مکتب و فرهنگ دین غیر از سفاهت در مسائل عادی است اگر کسی در یک رشته علمی متخصص باشد، ولی در هنگام امتحان عملی دستش بلرزد سفیه است. هایی که در کشورهای الحادی به بخشی از منظومه های کیهانی، سفینه های با سرنشین یا بی سرنشین می فرستند که محیّرالعقول است، امّا وقتی دستشان به گناه می رسد می لغزد و قدرت ضبط ندارند، یا در مسائل اعتقادی، برخورد می کنند، چنین افرادی را فرهنگ قرآنی سفیه می داند و می فرماید: « ومن یرغب عن ملّة ابراهیم الّا من سفه نفسه » و چه کسی از آیین ابراهیم علیه السلام روی بر می تابد جز آن که به سفاهت و سبک مغزی گراید؟ ▫️ کسی که از روش ابراهیم خلیل ـ صلوات اللَّه و سلامه علیه ـ اعراض کرده، سفیه است، با این که و مبتکر است ولی قرآن او را سفیه می داند چرا؟ چون این سَفَه در مقابل آن عقل است که «یعبد به الرحمان و یکتسب به الجنان»، پس اگر کسی «لم یعبد الرحمان ولم یکتسب الجنان» فهو لیس بعاقل یعنی و هو سفیهٌ. ▫️ بنابراین، اگر کسی خواست بین زن و مرد داوری کند و ببیند زن پیش خدا مقرب است یا مرد، به معنای علم مصطلح را، معیار قرار ندهد، زیرا آن عقل فضیلت زائدی است که برای اداره چرخ زندگی تنظیم شده و با انسان، همه آن از دست می رود، و چون انسان بعد از مرگ برای ابد می ماند لذا باید چیزی را به همراه ببرد که ابدی باشد. چیزی به درد آنجا می خورد که از بقا و ابدیت سهمی داشته باشد و آن العمل للَّه است. بنابراین آنچه که در این سوی خریدار دارد، در آن سوی مشتری نداشته و بازارش است، و در آنچه که آن سوی خریدار دارد، بین زن و مرد فرقی نیست. 📚 زن در آینه جلال و جمال، ص256 @zarakhsh