#آموزش
#توصیف
#بخش_دوم
این را همیشه به یاد داشته باشید که به جای توصیف مستقیم حالت شخصیت مثل ترس، نگرانی، غم و شادی و... به جای استفاده از این کلمات، به طور غیرمستقیم، از جملاتیاستفاده کنید که غم و یا حالات دیگر شخص را نشان دهد. به فرض هرگز ننویسید «آن مرد بسیار بسیار غمگین بود.» بلکه با توصیف چهره، نگاه و فیزیک بدن او و... این غم پنهان در وجود شخص را توصیف کنید. «مرد در خود جمع شده بود و توجهی به اطراف نداشت. دلش به اندازه پرواز تمام پرنده ها گرفته بود. دوست داشت اشک بریزد ولی مبهوت و افسرده در خود فرو رفته بود.»
از سویی دیگر سعی کنید همیشه از توصیفات تازه و غیرتکراری استفاده کنید و این آسان به دست نمی آید مگر اینکه با یاری از تخیل و تفکر خویش توصیفاتی بسازید که مختص خودتان است و قبلاً کس دیگری از آن یاد نکرده است.
راه دیگر تصویرسازی و توصیفات زیبا، استفاده از مفهوم سوم است. به فرض اگر می خواهید شخصی را به گل تشبیه کنید باید چنان ماهر باشید که مخاطب به مفهوم برتر جمال و کمال که حرف سوم شماست پی ببرد و بتواند در ذهن خویش تصویر زیبایی بسازد. پس توصیفی که خیال خواننده را برانگیزاند و او را به توصیفات زیباتر دیگر برساند، بهترین و خیال انگیزترین توصیف خواهد بود. در ضمن سعی کنید توصیفات را هرگز در یک جا انباشته نکنید، بلکه آن را به فراخور مطلب در طول داستان پخش کنید.
تصادف
اگر اتفاقی بدون خواست و تصمیم شخصیت در داستان رخ دهد، به آن تصادف داستانی می گوییم. به فرض شخصی که یک مشکل اداری دارد بعد از چند بار رفتن و آمدن، متوجه شود که رئیس اداره دوست قدیمی او است و ناگهان مسیر داستان و تلاش
شخصیت تغییر یافته و جناب رئیس همه مشکلات را حل کند.
این را همیشه به خاطر داشته باشید که فقط وقتی می توان از تصادف استفاده کرد که به ضرر شخصیت داستان تمام شود و نه به نفع او. به طور مثال، اگر این رئیس، دوست قدیمی از آب در بیاید و مثلاً به واسطه یک کینه دیرینه، به جای خدمت، بدتر مشکل شخص اصلی را پیچیده تر کند، آن وقت ماجرا جالب می شود، چون در این حالت تصادف باعث پیچیدگی بیشتر و ایجاد حوادث دیگر شده، داستان را جذابتر کرده و خواننده را دنبال خود می کشد، ولی اگر این دوست قدیمی به راحتی پیدایش می شد و مشکل شخصیت را حل می کرد، آن وقت خواننده خواهد گفت: پیداست که نویسنده خلاقیتش تمام شده و راه دیگری جز این به ذهنش نرسیده است. همین طور است در فیلمها و یا داستانهایی که در وسط بیابان، شخصیت در اوج ناامیدی، ناگهان شخصی یا چیزی را می یابد که به او کمک کند. در چنین مواقعی مخاطب فقط می گوید نویسنده یا کارگردان چنین تصادفی را ایجاد کرده، و گرنه امکان ندارد ناگهان آن اتفاق بیفتد و همه چیز به خوبی و خوشی پایان یابد و داستان گره گشایی شود.
حادثه
اندیشه اصلی داستان، حادثه عمده داستان را ایجاد می کند. نویسنده به واسطه حوادث کوچک و بزرگی که خلق می کند، باعث ایجاد انتظار در خواننده شده و در انتها داستان را در اوج خود، که مهمترین حادثه است به پایان می برد.
حوادث به دو دسته اصلی و فرعی تقسیم می شوند. حوادث اصلی، حوادثی هستند که وجودشان برای طرح داستان ضروری است.
این حوادث، همان رشته وقایعی هستند که در فکر نویسنده، به هم گره خورده و بر روی هم، طرح داستان را بوجود می آورند. در عوض حوادث فرعی، وقایعی هستند که نویسنده به یاری آنها طرح داستانش را گسترش می دهد. این حوادث به وقایع اصلی متصل است و به توصیف اشخاص و محیط داستان و در کل توصیف عملی، کمک می کند، ولی حذف آنها تغییر عمده ای در داستان ایجاد نخواهد کرد.
باید حوادث طوری بیان شوند که خواننده آنها را باور کند و برای این کار حتما باید نویسنده با اطلاعات کافی در مورد اشخاص و محیط داستان، قدم جلو بگذارد.
اگر حوادث اصلی بر پایه هایی منطقی استوار نباشد و رابطه علت و معلولی حوادث در آن دیده نشود، طرح دچار کمبود شده و حوادث غیر واقعی و داستان پر از ضعف می شود.
نویسنده می تواند با ایجاد حوادث و اتفاقات کوچک و بزرگ برای شخصیتها، داستان را پیش ببرد. او می تواند با بیان یک حقیقت، کنجکاوی خواننده را برانگیزاند و پایه حادثه اصلی را بریزد، سپس با حوادث دیگری شخصیت اصلی را توصیف کرده و او را در کنار دیگر اشخاص نشان دهد. بعد با وقایع کوچکتری اطلاعات دیگری را به خواننده بدهد و حتی به خوبی محیط داستان را برای خواننده خلق کند، تا او بدون توضیح و توصیف مستقیم، در جریان کار قرار بگیرد.
@anarstory
هدایت شده از شاهنار
در دفتر زمانه فتد نامش از قلم
هر ملتی که مردم صاحبّ قلم نداشت.
#پروین_اعتصامی
#بخش_دوّم
نقش نویسنده در جامعه
نویسنده تنها برای خود نمی نویسد؛ به ویژه نویسندهء مقاله و داستان و نمایشنامه که در خواننده تاثیر بسیار می گذارد به همین جهت مسئولیت وی هم سنگین است.یک نویسنده ء توانا و چیره دست و هنرمند، با روح انسان ها ، به ویژه نسل جوان ، سر و کار دارد و می تواند با قلم سحار و شور آفرین خود ، احساسات و عواطف ملتی را به سود و یا زیان جریان حاکمیتی برانگیزد و به افراد خمود و خموش ، توان و تکان دهد و روابط حاکم بر اجتماع را دگرگون سازد حتّی از بیخ و بن براندازد.
#کتاب_از_فنّ_نگارش_تا_هُنر_نویسندگی
#دکتر_حسن_احمدی_گیوی
#کارگروه_داستان_نویسی_استاد_حسین_ابراهیمی
#990809
در دفتر زمانه فتد نامش از قلم
هر ملتی که مردم صاحبّ قلم نداشت.
#پروین_اعتصامی
#بخش_دوّم
نقش نویسنده در جامعه
نویسنده تنها برای خود نمی نویسد؛ به ویژه نویسندهء مقاله و داستان و نمایشنامه که در خواننده تاثیر بسیار می گذارد به همین جهت مسئولیت وی هم سنگین است.یک نویسنده ء توانا و چیره دست و هنرمند، با روح انسان ها ، به ویژه نسل جوان ، سر و کار دارد و می تواند با قلم سحار و شور آفرین خود ، احساسات و عواطف ملتی را به سود و یا زیان جریان حاکمیتی برانگیزد و به افراد خمود و خموش ، توان و تکان دهد و روابط حاکم بر اجتماع را دگرگون سازد حتّی از بیخ و بن براندازد.
#کتاب_از_فنّ_نگارش_تا_هُنر_نویسندگی
#دکتر_حسن_احمدی_گیوی
@ANARSTORY
#990809
_چقدر دیر کردی جناب! یخ زدن زن و بچه تو این بیابونی!
یک صافکار و یک یدککش از ماشین بیرون میپرند. مرد نگاهی سمت زنش پرتاب میکند که یعنی مگر نگفتی مشکل از باطری است؟
صافکار بدون صحبت راه باز میکند و درپوش باطری را برمیدارد و ابزار کارش را آماده میکند.
ده دقیقه بعد، درحالیکه مهرانه دوباره توی ژاکت پدر جا خوش کرده، ماشین بعد از چند ساعت توی جاده طی طریق میکند.
زن نوزاد را فرت و فرت روی پا تکان میدهد و همزمان تند و تند حرف میزند:
_آخه آدم انقدر حواس پرت؟ کی با چراغ روشن میخوابه آخه؟ دو ساعته تو بیابون علافیم. فقط تو این وضعیت نداری نود تومن لای باطری گیر گرده بود، که حالا درومد. شکر که حناق نشد بمونه تو گلوی ماشین. چرا اصلا ما جوری راه افتادیم که نصفه شب برسیم؟ مگه من نمیدونستم شوهرم حواس پرته؟ اصلا یکی نیست بگه زن حسابی، نونت نیست آبت نیست، سفر رفتنت چیه. نه اصلا یکی نبود بهم بگه دختر هفده ساله شوهر میخوای چکار؟ همینجا داشتی زندگی میکردی قالی میبافتی شیر میدوشیدی. درد داشتی خودتو انداختی تو یه زندگی که حالا نتونی شیر بدی به این نوزاد مادر مرده؟ من اگر همون روز اول...
و کلامش را قورت میدهد. به فاصله سیصد متر از جای خوابیدن ماشینشان، سیزده ماشین خورده به یکدیگر. قیامتی شده. ده ها نفر وسط ماشینها میدوند. چند برانکارد روی دستهاست و چندین زخمی سرپایی، آه و ناله میکنند. زن شیشه را پایین میکشد و از یکی از دوندگان میپرسد:
_ببخشید این تصادف کی اتفاق افتاده؟
مرد نفسی چاق میکند و لبهای خشکش باز میشود:
_ حقیقت دوساعتی میشه آبجی.
مرد خیره میشود به دختربچهی دبستانی که روی برانکارد است و خون، ماسیده روی موهای خرماییاش.
#بخش_دوم
#احد
#سیدشهیدان_اهل_انار
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
نویسندگی چیست؟ نویسنده کیست؟ مثل هر کار دیگری در هفتۀ اول باید بفهمیم که اصلاً نویسندگی چیست؟ نویسن
تمرین هفتۀ اول:
ابزار اصلی کار نویسنده «کلمه» است.
کلمۀ مورد علاقۀ شما چیست؟ محبوبترین واژهای را که دوست دارید قاب کنید و بزنید روی دیوار اتاقتان.
این کلمه را در گوگل سرچ کنید. سعی کنید تمام لینکهای صفحۀ اول را باز کنید و نگاهی به آنها بیندازید.
گزارشی ۵۰۰ کلمهای از جستجوی این واژه و مطالعۀ نتایجی که به آنها برخوردید بنویسید. چقدر با تصور شما متفاوت بود؟ آیا به ایدۀ جالبی برخورد کردید؟ آیا فکر نمیکنید فضای محتوای فارسی در وب فقیر است و جای زیادی برای رشد و دیده شدن دارید؟
با این تمرین علاوه بر دقت بیشتر روی فرایندهای گوگل، هوش کلامی خودتان را افزایش میدهید.
این تمرین به شما کمک میکند تا:
روی کلمهها و اهمیت آنها حساستر شوید.
با روندهای جاری تولید محتوا در اینترنت آشنا شوید.
به کشف علایق اصلی و موضوعات مورد علاقۀ خودتان نزدیکتر شوید.
گزارشنویسی را تمرین کنید. گزارشنویسی یکی از مهمترین شاخههای نویسندگی است.
#چگونه_نویسنده_شویم
#مدرسه_نویسندگی
#بخش_دوم
﷽؛اینجابا هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. باهم ساقه میزنیم وبرگ میدهیم. به زودی به اذن خداانارهای ترش و شیرین وملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
@ANARLAND
#بخش_دوم
فرض کنید کنار برکه غدیر دارید بیعت می کنید. کمی آن خیمه زیبا و بزرگ را توصیف کنید. ظرف آب را توصیف کنید. دست امیرالمومنین را توصیف کنید. دست خودتان را که گذاشته اید توی ظرف آب چه حسی داشته اید. علی علیه السلام به شما چه فرمود و شما چه چیزی گفتید؟ چند ماه بعد زهرای اطهر و اولادش دست علی را گرفته و به در خانه شما آمده. در بخش دوم آن شب را هم توصیف کنید. لازم نیست دیالوگها را بیان کنید. فقط به عنوان یک ناظر که از دور دارد این صحنه را می بیند جریان و حرکات دست و صورت را بیان کنید.
#گشت_ارشاد
#حجاب_اجباری
#آزیتا_جون
#حاجیه_ماندانا
#اسماعیل_واقفی
#تمرین134
#داستان
#ولایت
#بیعت
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. باهم ساقه میزنیم وبرگ میدهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین وملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
@ANARLAND
💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
#قلمهای_عزادار1 از کنار ایستگاه صلواتی کنار مسجد گذشتم. صدای بلند مداحی از ضبط صوت، فضای کوچه را پ
#قلمهای_عزادار1
#بخش_دوم
چشمانم را میبندم. حلقهی انگشتانم تنگتر میشود اما، هرگز نمیگذارم دهانم باز شود!
که اگر باز میشد، حرمت اینجا میشکست، حرمت این صاحبخانه و حرمت خادمانش!
سرم را پایین میاندازم و یکراست از آنجا بیرون میروم.
بیرون میروم و این دل شکستهتر را بیرون میکشم!
نمیدانم، شاید آنها هم میدانستند که من اهل تغییر نبودم، ولی با همان گردن کجیام میخواستم نوکرش باشم!
از آن نوکرهایی که برای اربابشان جان میدادند.
اما آنها نگذاشتند!
به خدا که نگذاشتند!
****
با صدای ضرب در چشمانم دور خانه میچرخد.
دستم روی پیشانیام مینشیند:
-اومدم بابا، اومدم چه خبرته!
در باز میشود و قامت مرد میان در رخ مینماید.
چشمانش در حدقه میلرزید و رگههای سرخ نگاهش، دلم را آشوب میکرد.
اری او همان مرد بود!
دستش را باز کرد و محکم در آغوشم کشید.
نه تکانی خوردم، نه سعی کردم خودم را از زیر فشار انگشتانش بیرون بکشم.
تنها زبان یاری چند جمله را داشت اما خودش گفت:
-آقا رسول قربونت برم من شرمندم، من و ببخش!
از این به بعد هر وقت دلت خواست پاشو بیا، خوشحال میشیم ببینیمت!
پا عقب میکشد، میخواهد برود که دستش را میگیرم:
-چرا؟ شما که تا دیروز نمیخواستی پام و اونجا بزارم، حالا چی شد؟
کمی سماجت میکند اما در آخر زبان در دهان میچرخواند:
-دیشب بعد از این که از هیئت بیرونتون کردم، نصف شب خواب دیدم همه جا تاریکه تو یه بیابون، سرم و چرخوندم یک طرف خیمههای امام حسین بود یک طرف لشکر یزید. اومدم برم خیمه امام حسین(ع)، اما...
به اینجا که میرسد اشکهایش روی صورت غلط میخورند.
-یه سگی روبروی خیمهی ارباب بود، تا من و دید شروع کرد به پارس کردن.
هرچی خواستم برم سمت خیمه جلوم وایمیساد، در آخر باهاش درگیر شدم.
یه لحظه که سرم و بالا اوردم دیدم سر و صورت اون سگ تویی.
نگاه مبهوتم را که میبیند سرش را پایین میاندازد و دست بر پیشانی میزند.
-تو پاسبان خیمه اباعبدالله بودی!
لحظهای هوش از سرم میپرد، من و نگهبان حسین؟!
انگار کسی دست به قلبم گذاشته بود و میفشارید.
میفشارد و در گوشم میگفت" ببین رسول حسین دلهای شکسته را خوب میخرد"
اشکهایم نمنم بیرون زدند و صورتم را غرق کردند!
صدای هقهقم که بلند میشود، دهانم را تر میکنم:
-از این لحظه به بعد من سگ حسینم… خودشان مرا به سگی قبول کردهاند.
بــــراساس واقعیـت~
#محرم
#حدیـثـ🖤
●●●●●~●♡●~●●●●●●
پن:
این داستان بر اساس زندگی رسول ترک"معروف به رسول دیوانه" نوشته شده.
سعی کردم ماجرا با واقعیت تضاد نداشته باشه ولی از اونجایی که متن تمرین ثابت بود، کمی تضاد ایجاد شد⇦رسول ترک ارادت خاصی به اباعبدالله داشتند ایشون در ماههای عزا همیشه در هیئت ها شرکت میکردن اما در یکی از هیئت ها صاحب اونحا علاقهای به شرکت ایشون نداشتند و ...
برای شادی روحشون صلوات🙏
هدایت شده از 💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
#بخش_دوم
فرض کنید کنار برکه غدیر دارید بیعت می کنید. کمی آن خیمه زیبا و بزرگ را توصیف کنید. ظرف آب را توصیف کنید. دست امیرالمومنین را توصیف کنید. دست خودتان را که گذاشته اید توی ظرف آب چه حسی داشته اید. علی علیه السلام به شما چه فرمود و شما چه چیزی گفتید؟ چند ماه بعد زهرای اطهر و اولادش دست علی را گرفته و به در خانه شما آمده. در بخش دوم آن شب را هم توصیف کنید. لازم نیست دیالوگها را بیان کنید. فقط به عنوان یک ناظر که از دور دارد این صحنه را می بیند جریان و حرکات دست و صورت را بیان کنید.
#گشت_ارشاد
#حجاب_اجباری
#آزیتا_جون
#حاجیه_ماندانا
#اسماعیل_واقفی
#تمرین134
#داستان
#ولایت
#بیعت
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. باهم ساقه میزنیم وبرگ میدهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین وملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
@ANARLAND
📌 چگونگی مواجهه با شبادراری کودک
#بخش_دوم
🌱 #نگویید پاشو باز میخوای رختخوابت خیس بشه. #بگویید به قولت عمل کن پاشو ببین من به قولم عمل کردم و از خواب پا شدم.
🔸♦️🔸
🌱 مواردی مانند تنبیه بیش از حد کودک، دعوای خانوادگی، کتک کاری با کودکی دیگر، حسادت،...با ایجاد #اضطراب در کودک، احتمال شبادراری را در او تقویت می کند.
🔸♦️🔸
🌱 اگر حجم کم مثانه کودک باعث #شبادراری اوست و کودک مبتلا به صرع عفونت ادرار و مشکل کلی نیست، بخواهید که مایعات بیشتری در طول روز بخورد و تا حد امکان دیر به دیر دستشویی برود تا به مرور حجم مثانه اش بیشتر شود.
🔶 مجموعه عکس نوشت #به_گلها_آب_بدهیم
#ماوا
#حجت_الاسلام_راجی
#ریحانه
🆔 @soada_reyhaneh
🆔 @soada_ir
💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
اواخر قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم شاهد تحولات ژئوپلیتیکی و سیاسی در ابعاد جهانی بودیم و ازجمله آنه
وقتی به صحنه بینالملل نگاه میکنیم، میفهمیم که غیر از این پنج شش قدرت، عملا قدرت جهانی دیگری حضور نداشت و بقیه کشورها یا به مستعمره این کشورها تبدیل شده یا ازسوی این کشورها منقاد شده و به انقیاد آنها درآمده بودند و عملا کشور مستقلی در میان نبود؛ یعنی یا کشورها به این قدرتها وابسته یا مستعمرهشان شده بودند یا تابع بوده و قدرت مستقل و حدوسطی وجود نداشت. وقتی وارد فضای قرن بیستم شدیم تعارض قدرتها شکل گرفت که اصل آن در تقابلی بود که بین روسیه و انگلستان در عرصه بینالمللی شکل گرفت و در همین فضا وارد جنگ جهانی اول شدیم. در جنگ جهانی اول، روسیه و عثمانی در یکسو قرار گرفتند و انگلستان و دیگر کشورها در سوی دیگر که درنهایت شاهد پایان جنگ جهانی اول در وضعیتی بودیم که هم امپراتوری روسیه فروپاشید و هم امپراتوری عثمانی که به بیمار اروپا معروف شده بود، از بین رفت و به جای آن کشور ترکیه شکل گرفت. با فروپاشی عثمانی، اتفاق بزرگی که افتاد این بود که هم عثمانی از بین رفت و هم امپراتوری روسیه نابود شد و روسها از منطقه عقبنشینی کردند. در این وضعیت، انگلستان به بازیگر اصلی منطقه تبدیل شد؛ البته فرانسویها به منطقه ورود کردند ولی هیچوقت نه قدرت و بضاعت انگلیسیها و نه جای پای آنها را داشتند.
#چگونگی_تشکیل_اسراییل
#باغ_انار
#اسراییل
#غده_سرطانی
#بخش_دوم
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344