eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
908 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
توصیف یعنی تبدیل تفکر به کلمات و جملات معنی دار. به بیانی دیگر یعنی تصویرسازی قوه تخیل نویسنده و نحوه بیان تفکرات او. وقتی نویسنده ای می خواهد به یاری توصیف مطلبی را توصیف کند، بهتر است از کلمات کوتاه، زیبا و خوش آهنگ استفاده کند، او باید معانی لغات متشابه، متضاد و هم معنی و غیره را دریابد تا بتواند به موقع از آنها استفاده کند. به طور مثال کلمات «عطر، بوی خوش، رایحه، نکحت، شمیم» به یک مفهوم به کار می روند، اما این نویسنده است که با توجه به کارآمد بودن هر واژه و جایگاه آن در جمله، کلمه مناسب را برمی گزیند. توصیف نوعی از بیان است که مربوط به تأثیری می شود که دنیا بر روی حواس ما می گذارد. توصیف، کیفیت، اشیاء، اشخاص، مکان و زمان، اعمال و رفتار و... را ارائه می دهد. هدف توصیف القای تصویر و تجسم موضوع است، به گونه ای که خواننده فکر کند دقیقا دارد با چشمان خودش آن موضوع را مشاهده می کند. پس ایجاد تصاویر ذهنی و «ایماژ»ها بر اساس فعالیت ذهنی نویسنده و فکر خلاق او صورت می گیرد. برای اینکه توصیف و تصویر ما زنده و جاندار باشد و خواننده را تحت تأثیر قرار دهد، باید کامل و همه جانبه باشد. در واقع باید نویسنده هنگام خلق جهان مادی پیرامون شخصیت از حواس پنجگانه خود استفاده کند. در این صورت مکان مسطح پیرامون شخصیت تبدیل به محیطی چند بعدی خواهد شد. با بکارگیری پنج حس، شخصیتها نیز بهتر توصیف می شوند. بینایی: در توصیف دیداری، تمام چیزهایی را که با چشم قابل دیدن هستند، وصف می کنیم. دختری که قد بلندی دارد، پیرزنی که زشت است، مردی که یک پایش می لنگد، خانه مخروبه ای که بسیار وحشتناک است، باغچه ای که پر از گل است و ... شنوایی: در توصیف شنیداری، هر آنچه را که قابل شنیدن است توصیف می کنیم. صدای آن فرد بسیار گوشخراش بود. صدای شوم جغد در گوشهایش پیچید، کولر بدجوری صدا می کرد، جیغ و داد بچه های توی کوچه حسابی کلافه اش کرده بود... بویایی: هر چیزی که بشود با بویش آن را توصیف کرد. بوی نفرت انگیز الکل در بیمارستان خفه اش می کرد، عطر خوش بهاری در شامــه ام پیچید، خانه بوی گچ خیس می داد،، بــوی خاک نـم خورده را استشمام کـرد، بـوی تعفـن زبـاله ها در محـله پیچیده بود. چشایی: با این حس می توان چیزهایی را که قابل خوردن هستند و یا در اصطلاح می توان طعم آن را چشید، توصیف کرد. سیبی که از درخت چیدم بسیار خوشمزه بود، طعم فقر و بدبختی را می چشید، ثروت در دهانش مزه کرده بود، شربت مزه آب می داد. بساوایی: در این طریق با لمس کردن هر چیزی می توان آن را توصیف کرد. بدن سرد و بی حرکت او در وجودم وحشت می افکند، وقتی دستم را روی میز کشیدم، از گرد و خاک روی آن فهمیدم که وی هنوز خانه را تمیز نکرده است، دستانش به لطافت گلهای بهاری بود، کتری چنان داغ بود که دستهایم را سوزاند. همان طور که نویسنده از پنج حس خود استفاده می کند، شخصیت داستانی نیز، باید با تمام حواسش در برابر واقعیات محیطی واکنش نشان دهد. توصیف عملی عمل و توصیف عمل معادل کلمه «اکسیون» در زبان فرانسه و هم معنی واژه «اکشن» در زبان انگلیسی است. توصیف عملی یعنی اینکه هر چیزی به واسطه اعمال و کردار خاصی توصیف شود. به فرض اگر شخصی بداخلاق است، در عمل و در مقابله با افراد دیگر اخلاق او را توصیف کنیم نه این که بخواهیم مستقیما عنوان کنیم او فردی بداخلاق است. همان طور که قبلاً هم گفته شده، توصیف به دو صورت مستقیم و غیرمستقیم است. در شکل مستقیم می توان با صراحت همه چیز را عنوان کرد. یعنی شخصیت، کشمکش، فضا، زمان و مکان و غیره را توضیح داد. اما در توصیف غیر مستقیم نویسنده به وسیله «اکسیون» و «گفتگو» و با یاری از خلاقیت خویش این مهم را انجام می دهد. به طور مثال، به توصیف ساده و مستقیم زیر دقت کنید: «در آن اتاق سرد فقط یک گلدان و میز و صندلی کهنه دیده می شد. تلفنی هم روی میز بود. مرد با عصبانیت سیگار می کشید و دودش را به هوا می فرستاد.» حال به توصیف عملی همین قسمت توجه کنید: «وارد اتاق که شد، سرما در چهار ستون تنش آویخت و بوی تند سیگار در شامه اش پیچید. از کنار گلدان رد شد و به طرف میز رفت. تا خواست چیزی بگوید تلفن به صدا در آمد و مرد در حالی که برافروخته بود و دستش می لرزید، گوشی تلفن را برداشت.» همانطور که متوجه شدید، این دو قسمت توصیف مستقیم و غیرمستقیم یک فضا و یک شخصیت بود. به جای این که به طور صریح بگوییم در اتاق چه بود و شخص چه حالتی داشت، با عمل شخصیتی که به اتاق وارد شده، همه چیز را به خوبی توصیف کرده ایم و تا میزان لازم از حواس مختلف بهره گرفته ایم. @anarstory
این را همیشه به یاد داشته باشید که به جای توصیف مستقیم حالت شخصیت مثل ترس، نگرانی، غم و شادی و... به جای استفاده از این کلمات، به طور غیرمستقیم، از جملاتیاستفاده کنید که غم و یا حالات دیگر شخص را نشان دهد. به فرض هرگز ننویسید «آن مرد بسیار بسیار غمگین بود.» بلکه با توصیف چهره، نگاه و فیزیک بدن او و... این غم پنهان در وجود شخص را توصیف کنید. «مرد در خود جمع شده بود و توجهی به اطراف نداشت. دلش به اندازه پرواز تمام پرنده ها گرفته بود. دوست داشت اشک بریزد ولی مبهوت و افسرده در خود فرو رفته بود.» از سویی دیگر سعی کنید همیشه از توصیفات تازه و غیرتکراری استفاده کنید و این آسان به دست نمی آید مگر اینکه با یاری از تخیل و تفکر خویش توصیفاتی بسازید که مختص خودتان است و قبلاً کس دیگری از آن یاد نکرده است. راه دیگر تصویرسازی و توصیفات زیبا، استفاده از مفهوم سوم است. به فرض اگر می خواهید شخصی را به گل تشبیه کنید باید چنان ماهر باشید که مخاطب به مفهوم برتر جمال و کمال که حرف سوم شماست پی ببرد و بتواند در ذهن خویش تصویر زیبایی بسازد. پس توصیفی که خیال خواننده را برانگیزاند و او را به توصیفات زیباتر دیگر برساند، بهترین و خیال انگیزترین توصیف خواهد بود. در ضمن سعی کنید توصیفات را هرگز در یک جا انباشته نکنید، بلکه آن را به فراخور مطلب در طول داستان پخش کنید. تصادف اگر اتفاقی بدون خواست و تصمیم شخصیت در داستان رخ دهد، به آن تصادف داستانی می گوییم. به فرض شخصی که یک مشکل اداری دارد بعد از چند بار رفتن و آمدن، متوجه شود که رئیس اداره دوست قدیمی او است و ناگهان مسیر داستان و تلاش شخصیت تغییر یافته و جناب رئیس همه مشکلات را حل کند. این را همیشه به خاطر داشته باشید که فقط وقتی می توان از تصادف استفاده کرد که به ضرر شخصیت داستان تمام شود و نه به نفع او. به طور مثال، اگر این رئیس، دوست قدیمی از آب در بیاید و مثلاً به واسطه یک کینه دیرینه، به جای خدمت، بدتر مشکل شخص اصلی را پیچیده تر کند، آن وقت ماجرا جالب می شود، چون در این حالت تصادف باعث پیچیدگی بیشتر و ایجاد حوادث دیگر شده، داستان را جذابتر کرده و خواننده را دنبال خود می کشد، ولی اگر این دوست قدیمی به راحتی پیدایش می شد و مشکل شخصیت را حل می کرد، آن وقت خواننده خواهد گفت: پیداست که نویسنده خلاقیتش تمام شده و راه دیگری جز این به ذهنش نرسیده است. همین طور است در فیلمها و یا داستانهایی که در وسط بیابان، شخصیت در اوج ناامیدی، ناگهان شخصی یا چیزی را می یابد که به او کمک کند. در چنین مواقعی مخاطب فقط می گوید نویسنده یا کارگردان چنین تصادفی را ایجاد کرده، و گرنه امکان ندارد ناگهان آن اتفاق بیفتد و همه چیز به خوبی و خوشی پایان یابد و داستان گره گشایی شود. حادثه اندیشه اصلی داستان، حادثه عمده داستان را ایجاد می کند. نویسنده به واسطه حوادث کوچک و بزرگی که خلق می کند، باعث ایجاد انتظار در خواننده شده و در انتها داستان را در اوج خود، که مهمترین حادثه است به پایان می برد. حوادث به دو دسته اصلی و فرعی تقسیم می شوند. حوادث اصلی، حوادثی هستند که وجودشان برای طرح داستان ضروری است. این حوادث، همان رشته وقایعی هستند که در فکر نویسنده، به هم گره خورده و بر روی هم، طرح داستان را بوجود می آورند. در عوض حوادث فرعی، وقایعی هستند که نویسنده به یاری آنها طرح داستانش را گسترش می دهد. این حوادث به وقایع اصلی متصل است و به توصیف اشخاص و محیط داستان و در کل توصیف عملی، کمک می کند، ولی حذف آنها تغییر عمده ای در داستان ایجاد نخواهد کرد. باید حوادث طوری بیان شوند که خواننده آنها را باور کند و برای این کار حتما باید نویسنده با اطلاعات کافی در مورد اشخاص و محیط داستان، قدم جلو بگذارد. اگر حوادث اصلی بر پایه هایی منطقی استوار نباشد و رابطه علت و معلولی حوادث در آن دیده نشود، طرح دچار کمبود شده و حوادث غیر واقعی و داستان پر از ضعف می شود. نویسنده می تواند با ایجاد حوادث و اتفاقات کوچک و بزرگ برای شخصیتها، داستان را پیش ببرد. او می تواند با بیان یک حقیقت، کنجکاوی خواننده را برانگیزاند و پایه حادثه اصلی را بریزد، سپس با حوادث دیگری شخصیت اصلی را توصیف کرده و او را در کنار دیگر اشخاص نشان دهد. بعد با وقایع کوچکتری اطلاعات دیگری را به خواننده بدهد و حتی به خوبی محیط داستان را برای خواننده خلق کند، تا او بدون توضیح و توصیف مستقیم، در جریان کار قرار بگیرد. @anarstory
یکی از راه‌های ساده برای شناختن هر چیز این است که آن را به اجزای سازنده‌اش تقسیم کنید. این کار را با رمان هم می‌توانید انجام دهید. هر رمان را می‌شود به اجزای سازندۀ آن تقسیم کرد. به هرکدام از این اجزا، بخش یا فصل‌های رمان گفته می‌شود. اگر بخواهید هر فصل را باز هم به اجزای سازنده‌اش تقسیم کنید، به صحنه، توصیف و روایت می‌رسید. درواقع هر فصل رمان از چند فصل تشکیل شده است. اجزای هر فصل را می‌شود به این سه قسمت تقسیم کرد: 🔹صحنه 🔹روایت 🔹توصیف 🔻صحنه چیست؟ اتفاقات نمایشی داستان است. مثال: از در وارد شد و با چهرۀ نگران مادرش مواجه شد. 🔻توصیف چیست؟ اطلاعاتی دربارۀ زمان، مکان، شخصیت و … مثال: اتاق او با کف چوبی و پرده‌ای ضخیم با بقیۀ اتاق‌های خانه فرق داشت. 🔻روایت چیست؟ خلاصۀ اتفاقات، درون‌نگری‌ها و هر چیزی که توضیحی از بخش‌های مختلف داستان را بازگو می‌کند. مثال: او مرا با خودش به بیرون از خانه برد و از من خواست تا در هوای آزاد عمیقاً نفس بکشم. 💎رمان‌هایی را که خیلی بلند هستند اول به چند بخش تقسیم می‌کنند. هر بخش را به چند فصل تبدیل می‌کنند و نهایتاً در هر فصل توصیف، روایت و صحنه‌های داستان را قرار می‌دهند. طبق قاعده‌ای که وجود دارد، هر فصل رمان معمولاً یک تا سه صحنه دارد. برای اینکه رمانی بنویسید که ردپای ملال در آن نباشد باید تنها به موارد مهم اشاره کرده و از گفتن چیزهای پیش‌پاافتاده در آن پرهیز کنید. درواقع باید صحنه‌هایی در رمان قرار بدهید که در هرکدام اتفاق معناداری بیفتد. از طرفی هر اندازه هم این صحنه‌ها معنادار باشند بازهم نیاز خواهید داشت تا آن‌ها را طوری کنار هم بچینید که خواننده خسته نشود. بخش‌بندی و فصل‌بندی درواقع استراحتگاه‌های ذهن خواننده است و کمک می‌کند تا مخاطب بین صحنه‌های مختلف داستان نفس تازه کند و به سراغ ادامۀ ماجرا برود. از طرفی تقسیم‌ کردن رمان به بخش‌های سازندۀ آن می‌تواند به نوشتن هم کمک بزرگی کند. شما می‌توانید نظم محتوایی ایجاد کنید. می‌توانید بین صحنه‌های مختلف، توقف کنید و هر بار از یک صحنۀ تازه‌تر، رمان را شروع کنید. با این کار موقع بازنویسی دیگر نیاز نیست همۀ رمان را یک‌سره اصلاح و بررسی کنید. هر فصل باید در جای خوبی شروع شود و در جای خوبی هم تمام شود. بین شروع و پایان فصل، شما صحنه‌ها را می‌چینید. پس قاعدۀ ارسطویی را برای هر فصل هم باید رعایت کنید. خیلی درگیر این نمانید که رمان باید چند صحنه، چند فصل یا چند بخش داشته باشد. محتوایی که می‌نویسید و نوع شخصیت‌پردازی، زاویه دید، مکان و زمان متن و خیلی از موارد دیگر روی تعداد فصل‌ها و حجم کتاب شما تأثیر می‌گذارند. بااین‌حال برای اینکه بتوانید با خودتان به اتفاق‌نظر برسید، قبل از شروع رمان بهتر است تقریبی از حجم رمان و تعداد فصل‌های آن بزنید. صحنه‌های مهمی را که می‌خواهید در رمان به آن‌ها اشاره کنید بنویسید و ببینید حدوداً چند صحنه خواهد شد. در هر فصل بین یک تا سه صحنه را قرار دهید. البته برخی معتقدند که باید فصل‌بندی را به انتهای رمان موکول کرد. این نویسندگان بیشتر به خلاقیت در حین نوشتن اعتقاد دارند و می‌خواهند به هر روشی شده نگذارند تا چیزی سد راه این خلاقیت و جریان سیال ذهن شود. وقتی رمان نوشته می‌شود، همۀ زوایای آن برای ما شفاف و روشن است. حالا می‌شود به‌سادگی فصل‌بندی و تقسیم‌بندی صحنه‌ها را بین فصول مختلف انجام داد تا رابطه‌ای منطقی بین قسمت‌های مختلف رمان برقرار شود. @anarstory
سرخ شدن خوب است ولی روش های دیگر را بیازمایید. از خودش عصبانی بشود. دلسرد بشود. نا امید بشود. ترس وجودش را فرا بگیرد. ذوق کند. بلرزد. دندانش به هم بخورد. دستش غیرارادی کار کند. چشمش تنگ شود. ابروهاش بالا برود. لبهاش خشک بشود. سرفه اش بگیرد. گوشش بخارد. سیبک زیر گلویش به خاطر فرو دادن آب گلویش بالا و پایین شود. عین مارچوبه دست به سینه بایستد.(توصیف زیبایی است در اینترنت سرچ کنید)
فردی که شما را به شدت تحت تاثیر قرار داده را توصیف کنید. برهه یا برشی از زندگی تان که به شدت متاثر از شخصی شده اید را به خاطر بیاورید و آن شخصیت را از نظر جسمی و روحی و رفتاری و اخلاقی و...توصیف کنید. بگویید چه چیز او برای شما جالب بوده...و چرا تا آن سن کسی را اینچنین ندیده اید. ویژگی های برجسته اش را دقیقا بیان کنید. توصیف ها در قالب داستان باشد...یا یک کنش...یا سیال ذهن...یا ..... @ANARSTORY
داستانکی با موضوع ورود حضرت معصومه سلام الله علیها به قم بنویسید. از به خوبی استفاده کنید. باشد. و را رعایت کنید‌. @anarstory
قرائت‌های مرحوم مصطفی اسماعیل هم یکی از منابع الهام‌دهی به بنده هستند. بسیار عالی‌اند. وقتی آنقدر خوب بنویسید...حتی ویراستار کتاب هم دستی در نوع نوشته تان نمی برد... و حتی کارشناس سختگیر سوره... فقط خوب بنویسید. هر نویسنده ای مخاطب خودش را دارد...ولو ما انتقاد داشته باشیم به قلمش... وقتی 5 کار از شما منتشر شد دیگر فروش بقیه اش تضمینی است... رهش در رونمایی اش 4 تا چاپ اش تمام شد... و در عرض یک یا دوماه 12 تا چاپش رفت... البته من چاپ اولش را دارم😎 سلیقه بی قاعده است. جهان داستانی و ظرفیت های امکانی قاعده دارد. اگر منظورتان از سلیقه، جوشش های عمیق دنیای زیسته ی نویسنده است، پس اختلاف نظر ما دعوای عنب و انگور است خواننده همان نویسنده است در شکلی دیگر. اولین خواننده هر اثری خود نویسنده ان است. نه دیگه اقای واقفی امکان ندارد یک اثر بلا استثناء همه ان را تایید کنند‌. اثر من رو ممکنه ۸۰ نفر تعریف کنند ۲۰ نفر بگوید این خزئبلات چیه برعکسش البته بیشتر صادقه ۲۰ نفر تایید کنند و ۸۰نفر بگن چرندیاته ببینید هر نویسنده ای مخاطب خودش را دارد. ولو اول کتابش بنویسد تقدیم به استقلالی های عزیز و پرسپولیسی های ... یا مثلا خودش را از یک گروه سیاسی بداند و ... نوع قلم نویسنده علاقه مندانی دارد. یک جور دیگر بگویم... قرآن که نازل میشد مشرکان درجه یک یواشکی گوش می کردندش...یعنی کلام را دوست داشتند و لی نازل کننده و رسولش را نه... نوع قلم شما اگر خوب باشد مخاطب خودش را دارد...فقط خوب بنویسید. در هر ژانری می نویسید خوب بنویسید. قواعد آن ژانر را بفهمید و ارتقا اش دهید. خواهید دید که همان انتشاراتی ورشکسته هم شده کارتان را چاپ میکند و بعد به قهقرا می رود فقط بزاررررید برود او. برای نوشتن یک کتاب همینطوره قطعا توصیفات نو و جدید باید باشد متاسفانه مخاطب مجازی براش فهمش سنگینه گعده چیه؟ باید برای گعده پاورقی بزنم🤦‍♀️ ما گفتیم کلاس بذارید برامون زیرش در رفتید این نکته ی خیلی خوبی بود اصلا عمیق بر وجودم نشست. تلنگری بود که تاحالا نشنیده بودم اثر ارزشی و انقلابی باید وام دار قران باشد. ما از سبک کلاسیک تقلید میکنیم عجب نکته ای✅ اقای ابراهیمی دنبال تاثیر منشاء غربی رمان بودید این هم روشش کلا میشود طرحی نو در انداخت در ادبیات آقا من خیلی هیجان زده شدم. قابل توصیف نیست. شاید برای شما یه جمله ی معمولی بود اما برای من دنیایی به روم گشود 🔻نشانی باغ انار https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 🔻نمایشگاه باغ @anarstory
یا نور سوال: کوتاه بنویسیم یا بلند؟ پاسخ: کوتاه و بلندش ملاک اصلی نیست. ملاک اصلی نوشتن است. متن ادبی و دلنوشته و شعر جاش توی پادشاه وارونه اس... ﷽؛انار، پادشاهی ست وارونه با تاجی رو به زمین چرا که انار پادشاه درختان آسمان است که قدش تا زمین کشیده شده. اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/100270145C4e53c7d0f6 اما اون چیزی که برای ما خیلی مهم است ....این است که یاد بگیرید داستانی بنویسید. مرحله بعد از دلنوشته و متن ادبی کردن است...یعنی شروع می کنید با زاویه اول شخص از مشاهدات خودتون میگید... مثلا اولین باری که رفتید نانوایی و نحوه پختن نان را دیدید را شرح دهید. مثل یک دوربین. چشمهاتون رو ببندید و شروع کنید نانوایی را توصیف کردن...حالا صف ها را...حالا نحوه آماده شدن خمیر...پهن شدن روی .... داستان بشود بهتر است...ولی همین نحوه روایتش هم خیلی مهمه و در واقع مقدمه داستان نویسی است نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
یک خانم بعد از دیدن قیمت یک انگشتر طلا به شدت تعجب میکند. شما در قاب دوربین مدار بسته تمام چهره او را با جزییات دارید می بینید...کاملا توصیفش کنید... حالا تمرکز کنید روی تعجب فقط تعجب. تعجبی که نیاز به دیالوگ و فضا نداشته باشه از تشبیه استفاده کنید @ANARSTORY
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
#تمرین119 من حیث لا یحتسب یعنی چیزی از جایی که فکرش را نمی‌کنی نصیبت شود. چنین خاطره ای دارید
شما تازه مسلمان شده اید. شدیدا در فشار هستید. یکدفعه یل عرب، شکارچی شیر، پهلوان قریش اعلام می‌کند مسلمان شده. حس و حال و تغییر شرایط روحی خودتان را بنویسید. 🔸یک موقعیت خلق کنید. 🔹مثلا👇 ☕️ در خانه یک ارباب مشرک هستید، دارید شاخه های خرما را یک‌دست می‌کنید برای انداختن در تنور و پختن غذا. این خبر را یکی از کنیزها به شما می‌دهد. شما از خوشحالی تکه گوشت را به تنوز می‌اندازید و ... ☕️شما یک مشرک بودید که در حال طواف کعبه و بت هاست. ولی قلبا اعتقادی به یتها ندارید. حمزه علیه‌السلام را بسیار دوست می‌دارید. یکدفعه حمزه مثل شیر عصبانی به سمت ابوجهل می‌رود...قلب شما تکان می‌خورد و به سمت مردمی که آنجا جمع شده اند می‌روید و صحبتهایی می‌شنوید که باعث تغییر زندگی تان می‌شود...این واقعه را به صورت داستانی بنویسید. ☕️شما یک شکارچی شیر هستید. گوشت شیر را برای سران اعراب می‌برید و پوستش را به بزرگان قبایل می‌فروشید. حمزه علیه‌السلام را می‌شناسید که در شجاعت بی مثال است. خبری می‌شنوید که او مرید برادرزاده‌اش شده. حالا می‌خواهید ببینید این برادر زاده کیست و چه حرف تازه‌ای دارد. به دنبالش این موضوع با سختی خودتان را به مکه می‌رسانید...فرزندتان مریض است و همسرتان شدیدا از این نوع کارها مخالفت می‌کند و .... ☕️شما یک اعرابیِ بیابانِ‌گردِ مارمولک‌خور هستید. واقعا که! آخر این چه کاریست خواهر من، برادر من. نکن. این چه وضع زندگی است آخر. همواره در حال ریختن خون هستید. به خاطر یک تخم شترمرغ صد سال است با قبیله آن طرفی در حال نزاع هستید. حالا یک دین جدید آمده و حمزه علیه‌السلام که سرآمد شجاعان است به او گرویده. در آخرین سفرتان به شهر مکه و فروش شیر و دوغ شتر سر و صدایی از کنار کعبه می‌شنوید. حمزه را می‌بینید که دارد ابوجهل را نفله می‌کند. دلتان خنک می‌شود. پیگیری می‌کنید و اخبار جذابی می‌شنوید... ☕️شما یک دزد هستید. جسارتاً خاک بر سرتان. آدم با نان حلال معلوم نیست عاقبت به خیر شود چه برسد به نان حرام. خجالت دارد. قباحت دارد. حتما بعدش آروغ هم می‌زنید؟ چندش. داشتم می‌گفتم... برای دزدی از اموال زائران کعبه به میان مردم رفته اید که یک دفعه یک مرد قدرتمند کمانش را به صورت ابوجهل که از ثروتمندان قریش است می‌زند. یک دفعه ماست‌تان را کیسه می‌کنید و به خود جیش می‌کنید. از مردم اطراف خود می‌پرسید که قضیه چه بوده و آنها می‌گویند... ﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
#تمرین121 #تمرین #شهید #یادداشت یک یادداشت سه جمله‌ای بنویسید. 🔸جمله اول خطاب به شهید حسن صیاد خدا
نور خواهر شوهرتان یک بسته فلافل نیمه آماده خریده و آمده خانه‌تان. قرار است شام را خودش آماده کند. شما بعد از دو هفته تازه یک روغن یک لیتری خریده اید هشتاد هزار تومن. خواهرشوهر عزیزتان همینجور که دارد قول و غزل افاده می‌کند همینجور دارد سر روغن را کج می‌کند توی ماهیتابه و از دست پختش تعریف می‌کند. مرتب روغن کم و کمتر می‌شود. شما همینجور که دارید خودخوری می‌کنید باید لبخند عصبی‌تان را ادامه دهید. البته می‌توانید با همین چهار تا انگشت ... یا با همین پشت دست...و روغن را از دستش بگیرید. در همین فکرها هستید که چند سیب زمینی بر می‌دارد، خلال می‌کند و ته مانده روغن را هم به باد می‌دهد... 🔸آیا خواهرشوهرتان می‌خواهد لج شما را در بیاورد؟ 🔸آیا خواهرشوهرتان مریض است؟ خدا شفایش دهد. 🔸آیاخواهرشوهر قحط بوده که این خواهرشوهر را انتخاب کرده‌اید؟ 🔸آیا قلبا به خواهرشوهر خود عشق می‌ورزید؟ 🔸خواهرشوهر دارید شاه ندارد؟ 🔸آیا روز و شب دعا می‌کنید برای چنین خواهرشوهرِ نازنینی، فرشته روی زمینی؟ 🔸ماجرا از آنجا شروع شد که پارسال بهار همسر شما از دستپخت شما در طایفه‌اش بسیار تعریف کرد. حالا فهمیده‌اید که این چشم سفید انتقام چه چیزی را می‌خواهد بگیرد؟ این صحنه را توسط راوی اول‌شخص روایت کنید. سعی کنید لحن داستانی داشته باشید. ﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
این روزها خیلی از گل‌ها آرزو دارند که در گلدان بالای ضریح امام رضا علیه السلام جا بگیرند... حال، شما از زبان یکی از این گل‌های خوش اقبال، این صحنه‌ی زیبا را توصیف کنید. می‌توانید از زمانی بنویسید که این گل‌ها در گلخونه هستند و هر کدامشان در آرزویی و بالاخره نصیب یک خانه‌ یا مکانی می‌شوند. از زمانی بنویسید که خدام امام رضا علیه السلام این گل‌ها را انتخاب می‌کنند و با خود به حرم آن امام رئوف می‌برند. از زمانی بنویسید که وارد حرم می‌شوند و بوی عطر و گلاب و عنبر را احساس می‌کنند. از زمانی که روی دست خدام، قدم به قدم به ضریح نزدیک می‌شوند. از زمان بنویسید... زمانی که بالای ضریح مطهر قرار می‌گیرند و به آرزوی خود می‌رسند. زمانی که رازدار همه‌ی زائران می‌شوند و در حق همه‌شان دعا می‌کنند. و... بنویسید... خوب و زیبا بنویسید. و عالی فراموش نشه.
🗒 بیایید با هم در باشگاه نوشتن تمرین کنیم. وقتی در یک باشگاه ورزشی شروع به کار می‌کنیم قدم اول گرم کردن است. با تمرین‌های سبک و روزانه گرم می‌شویم تا بتوانیم حرکات سنگین‌تری را اجرا کنیم. همین تمرین‌های به‌ظاهر ساده رفته‌رفته و طی زمان قدرت بدنی‌مان را افزایش می‌دهد و بعد از آن تاب و توان ورزش‌های دیگر را هم خواهیم داشت. در باشگاه ورزشی مربی این ریزعادت‌ها را تجویز می‌کند. کسی که خودش این راه‌ها را رفته. ⬅️ نوشتن هم همین‌طور است. نمی‌شود که با به دست گرفتن قلم سریع یه کتاب چندین صفحه‌ای تولید کنیم. نه. تمرین‌های سبک می‌خواهد. حرکات نرم و آهسته می‌خواهد. تداوم می‌خواهد. برنامه روزانه و منظم می‌خواهد. ارائهٔ روزانهٔ این تمرین‌ها در کانال مدرسهٔ نویسندگی باعث می‌شود برای نوشتن یا چه نوشتن سردرگم نشوید و با برنامه‌ای روزانه از نوشتن لذت ببرید. ☀️ کار باشگاه نوشتن، از امروز در مدرسه نویسندگی شروع می‌شود. با هم قلم و کاغذ به دست می‌گیریم و خودمان را برای تمرین‌های سنگینِ آینده گرم و آماده می‌کنیم. ابتدای روز یک تمرین نوشتن کوچک در کانال مدرسه نویسندگی منتشر می‌شود. می‌توانیم تمام روز را به آن فکر کنیم و آخر شب بنویسیم، یا به محض دیدن تمرین آن را اجرا کنیم، یا تکه‌تکه طی روز انجام دهیم. 💠 از زبان قاب عکس روی دیوار، یک روزِ خانه را توصیف کنید. ﷽؛اینجابا هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می کنیم. باهم ساقه می‌زنیم وبرگ می‌دهیم. به زودی به اذن خداانارهای ترش و شیرین وملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344 @ANARLAND
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
#تمرین137 تلظی چیست؟ یک ماهی قرمز را توصیف کنید که بیرون از آب افتاده. #تمرین #داستانک
نور چشم خود را ببندید و پایتان را به نزدیکترین جسمی که رسید متوقف کنید. حالا شروع کنید از این جسم بنویسید. انگار که در تاریکی یک غار تاریک هستید. هر توصیفی می‌کنید بکنید ولی توصیفات رنگ و اینها نداشته باشد. فقط از طریق قوه های غیر بینایی. حتما می‌پرسی چه قوه هایی؟ واقعا که؟! حتما سیکل هم داری؟ قوای پنجگانه دیگر. این را هم نمی‌دانی؟ ما را گرفته ای؟ بینایی نه. شنوایی و لامسه و چشایی و بویایی. البته بویایی توی این تاریکی و آخر شب و اینها ... خیلی توصیه نمی‌شود.🙄 بی تربیوت نباشیم. از این چیز زیر پا یک داستان بسازید. مثلا👇 خیلی سرد است. فکر کنم یک تکه فلز است. از بقایای کشتی تایتانیک. شایدم هم نعل یا یک نعلبکی باشد. مادرم شبها زیر سرش قیچی می‌گذارد. می‌گوید جن ها از آهن می‌ترسند. حال چرا زیر پای پای من این چیز فلزی گذاشته شده. نکند ...
هرزه کیست؟ پ.ن لطفا خیلی محترمانه توضیح دهید تا هرزه‌های گرامی ناراحت نشوند. دختر یا پسری که هرزه است خودش قبول ندارد که هرزه است. جوری توصیفش کنید که وقتی مطلب شما را خواند متوجه بشود که صفات او را می‌گویید.
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
إِلَّا الْمُصَلِّينَ مگر نماز گزاران، (۲۲) معارج - 22 قرآن مبین
انهم یرونها بعیدا و نراه قریبا این بخشش رو توی دعای عهد شنیدید. ولی سه تا توصیف بعدش رو احتمالا نشنیدید. تعجب هم ندارد. شما با این وضع مطالعه پایین. وضع قرآن خواندن کم. وضع و حال و روزتان واقعا رقّت برانگیز است. حتما بهشت هم می‌خواهید؟! توصیف اول و دوم ایستاست آسمان مانند مهل کوه‌ها مانند عهن و توصیف سومش پویاست یعنی یه وضع ثابت نیست. دارد یک فیلم را توصیف می‌کند که همه به شدت و حدّت و ترس به خودشان و رهایی خودشان فکر می‌کنند. مثل اینکه هزاران نفر توی رودخانه خروشان باشند و همگی در حال غرق شدن. پای سفره @anarstory