eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
914 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
قصه‌ی تشنگی قصه‌ای آشنا بود ولی مسبب تشنگی غریب بود غریب از انسانیت. آب خود شرم می‌کند بعد لبان خشک تو تشنه راسیراب کند.
«صلی الله علی الباکین علی الحسین» سلام خدا بر گریه کنندگان بر حسین (علیه السلام) التماس دعا
اربعین یعنی، یاری‌اهداف حسین(ع) تاظهور...
اربعین یعنی، لبیک یا لثارات الحسین(ع)
اربعین یعنی، بفرما اینم لشکر امام زمانی ، دشمن حتی یه نگاه چپ هم نمیتونه بکنه...
اربعین یعنی، حسین جان برادرم، من بازگشتم تا بگویم راهت ادامه دارد.
اربعین یعنی رقیه بدون پدر نتوانست دوام بیاورد‌... سوگند به این همه سختی‌ها و بلاها ماهم بدون «حب حسین»نمی‌توانیم دوام بیاوریم.
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
☆Bahrami◇: می‌نویسم موعود حقیقی من می‌دانم می‌خواهی مردمانت تشنه دیدار تو و آینه حق الهی شوند. پس گوش بده بر دل این خسته دلانی که تشنه عشق و خسته انتظار دیدار جمال تو شدند... طَهـ🐼ــورآ: مینویسم برای او که از شرم، شهامت نگاه به چشمانش را ندارم. •⇝t.h ):)‌همیشه بخند🎻: می‌نویسم تا آخر عمرم... چون بارها مدیونش شده‌ام دلتنگش شده‌ام و بارها در حسرت اینکه او ظهور کند و من دراین دنیا نباشم، چشمانم تر شده است. مَهِ یاس: شما که هستید این منم که نیستم. باورش سخت، اگر باورم میشد اوضاع بهتری داشتم. هر دو در حسرتیم، من در حسرت آمدن او، برای خودم او در حسرت آمدن، برای من.‌‌.. واین خود خواهی نیست، عشق خدا به بنده‌اش... سلام فرمانده... امری باشه؟ ‌ ‌ 𝙁𝙏𝙁𝙕 ‌‌𓆸: می‌نویسم که حسرت دیدارش رخنه به اعماق قلبم کرده... حسرتی که چشمانم را باز کرده است و امان از این روح که خسته از چشم به راهیست... برای تو می‌نویسم که خواهی آمد صلح را پراکنده خواهی کرد برای تویی که آمدنت آرزوی سنگ های بیابان شده است... مَهِ یاس: _ چند سال امام زمان غایب هست؟ _بیش از هزار سال. _مادربزرگ صد سالش دیگه؟ _آره _ بیش از هزارسال میشه ده تا صدتای هم بیشتر؟ _ آره _ وای چقدر زیاد... مِیْرمـَهْدِیٓ: نباید نوشت برای او باید جان داد! ریهام: ... نمی‌دانم چه بنویسم! از چه بگویم! از دردها بگویم که یکی دوتا نیست و خود بر آن‌ها واقف است! از شادی بگویم که کدام شادی؟! شادی‌های پوشالی ما که... بگذریم! از او بنویسم؟! یا از خاطراتم؟! یادم می‌آید کودکی‌هایم را...! یادم هست، هروقت پدرم نبود، شب‌هایم رنگ ترس داشت! با وجود همه‌ی بزرگ‌ترهای اطرافم، حس بی‌پناهی داشتم! انگار کسی را گم کرده بودم! بی‌دلیل، می‌گریستم و با هر لحظه‌هایی که مرا یاد او می‌انداخت، بغ می‌کردم و منزوی می‌شدم! کم می‌خندیدم و با زندگی عادی قهر می‌کردم! اما بمیرم! بمیرم برای آن‌که پدر امتی‌ست و بیش‌ از هزار سال است که از دیده‌ها پنهان شده...! با وجود این‌که پدر خوانده می‌شود، پدر حس نمی‌شود! نیست و برای نبودش، کاری نمی‌کنیم! نیست و زندگی‌مان روال عادی‌اش را طی می‌کند! نیست و در روزمرگی‌هایمان، پدر را فراموش کردیم! پدری که با هر غم‌مان، می‌گرید و با هر خنده‌ی‌مان، شاد می‌شود! پدری دل‌سوز که از خطاهای نفسانی و شیطانی ما، روز و شب در پیش‌گاه خدا، شرمنده‌ی خداست! و ماییم که فرزندیم! فرزند ناخلف...!
🇮🇷عِمران واقفی🇮🇷: . باز لالهِ خونین کاشتند در این وطن‌ نامرد مردمانِ داعش صفتِ دَنی شعار نویس‌‌ها و اسپری های قرمز جواب نداد. کلاشنیکف های داعشی را استخدام کرده‌اند. مَهِ یاس: سردار را کشتن تا راحت سر به دار کنند. بچه را یتیم و مادر را داغ دار کنند. 🇮🇷عِمران واقفی🇮🇷: داعشی گرامی‌، همان شعار نویسی ات را ادامه بده. سلف مختلط و رقصیدن و بوسیدن ادامه همان جهاد نکاح است. اللّٰه: سرمان برای جدا شدن از تن برای وطن درد می‌کند😭😭😭😭 یاسَنا: هنوز رهپویان وصال و راضیه کشاورزها را فراموش نکرده بودیم! یادمان می‌ماند... گریه‌هایمان را پشت پلک های خسته‌مان نگه می‌داریم و به وقتش... مَهِ یاس: مگر اسیر هستی که شعار آزادی شده تکه کلامت؟ خبر داری اسیر نفسی، این همه خون و‌خونریزی برای چه؟ 🇮🇷عِمران واقفی🇮🇷: خون که چیزی نیست. فدای وطن. فدای حرم. ولی بدانید کاری با شما خواهیم کرد که لیزر با غده سرطانی می‌کند. هر بچه ای که یتیم می‌کنید، بزرگ خواهد شد؛ قوی خواهد شد؛ مثل موشک بالستیک به رویتان هوار خواهد شد. مَهِ یاس: حرم حرمت دارد. خون انسان بی گناه حرمت دارد، زائر حرمت دارد. سر چی همه‌ی حریم ها را شکستی؟ نادیا: -برای چی کشتین؟ +برای رقصیدن،برای ترسیدن به وقت بوسیدن... 💔:)) 🇮🇷عِمران واقفی🇮🇷: آخه نامرد، با کلاشنیکف زن می‌کشند؟ مَهِ یاس: لابد او خواهر کسی نبود. :): داعشی فقط اونی نیست که اسلحه دست میگیره و زن و بچه ی مردمو سر نماز میبنده به رگبار، داعشی تر ازاون، اونیه که بعد از شنیدن خبر، سرشو از پنجره ی خونش کرده بیرون که بگه: "مرگ بر دیکتاتور"! داعشیِ کوچه ی خودت را بشناس... #:( 🇮🇷عِمران واقفی🇮🇷: - دنیای زنان بعد از براندازی و زن، زندگی،آزادی چجوریه؟ - مثل حرم شاهچراغ، امروز. :): بخاطر خواهرم، خواهرت، خواهرامون...!!! 🇮🇷عِمران واقفی🇮🇷: -قربان! رقیصدن کف خیابان و رباتهای کف توئیتر کافی نیست. - آدم بکشید. تا می‌تونید. مَهِ یاس: آخر هم چیزی دستت را نمیگیره هرچی هم داشتی از دست میدی. قابل توجه بعضی‌ها که میگن باید به هدفمون برسیم، ازاین اعتراضات باید نتیجه بگیریم. MAHDINAR✒️♣️: فردای آزادی هرروز امروزِ شاهچراغ... :): رفت توی حرم. جلوی شبستان پربود از نمازگزار. زود چادرنماز سپیدش را سرکشید و پشت همه، جلوی در شبستان ایستاد. دستهایش را بالا برد. _سه رکعت نماز مغرب میخوانم، برای رضای خدا، قربةً الی الله. همان‌دم، صدای رگبار، چلچراغهای شبستان را تکان داد. دعایش مستجاب شد. #:( سَڔآݕ.مٻم✍🏻: برای آزادی خون می‌دید یا خون می‌گیرید؟ . مهندس: خون درد رنج خواب قاب زخم فشار روان حرف کاربر به قتل رسیده🙃💔: خدا رحم کند نه بر قاتلان نه بر بی رحمان نه بربی عقلان رحم کند بر دل ها مان از شاهچراغ به بعد.... 🇮🇷عِمران واقفی🇮🇷: دوست عزیزی که هم‌اکنون کف خیابان و کف دانشگاه شعار زن زندگی آزادی می‌دهی؛ هر عملی یک مقدمه دارد. مقدمه حملات تروریستی همین اغتشاشات است. لطفا به تصویر شهدای این واقعه خوب نگاه کن. قاتل سید الشهدا فقط شمر نبود. تمام کسانی که در صف یزید بودند قاتل حسین بن علی علیه‌السلام هستند ولو هزار سال بعد به دنیا بیایند. یعنی راضی به قتل حسین علیه‌السلام باشند. اگر کسانی باز هم به اغتشاش ادامه دهد یعنی راضی به قتل و غارت در این مملکت هستند. از مراجع قضایی خواستارم خدا را در نظر بگیرند و به هیچ ضد انقلاب مزدور یا احمق بی سوادی که همه خواسته‌اش آلت‌اش است رحم نکند. یا علی مددی مَهِ یاس: حرف و عملش یکی نیست، مردی رگباری شعار می‌دهد «زندگی» ولی تفنگش «عدم زندگی» راشلیک می‌کند. مرد که نامرد. نورسان💫: الان خیلی دلم میخواست بگ
م که.: نوبت ماست که دیگه بتازونیم....! حیف رأفت اسلامیم اجازه نمیده... مَهِ یاس: لعنت بر هم وطنی که خون هم وطن را ریخت تا هم رنگ بیگانه بشه. ‌roghani: سلبریتی ها و دوستان عزیز لیدر اعلام کردن برا ما شیراز تو جغرافیای ایران نیست :) شیرازی ها هم ایرانی نیستن. ما فقط برا ایرانی ها دل می‌سوزونیم :)... ..............: _بخاطر خواهرم، خواهرت، خواهرامون... _بقیه زن ها رو با گلوله می‌بندن، چون خواهراشون نیستن... 🇮🇷عِمران واقفی🇮🇷: آهای کورش پرستان، شیراز پایتخت آریایی‌‌تان است. حرفی نظری؟ ‌roghani: - برای خواهرم، خواهرت، خواهرامون... - آها، همون زنه که بچه تو بغلشه؟ حله! می‌زنمش... MAHDINAR✒️♣️: هنگام شفق بود... مَهِ یاس: به خاطر خواهرم، خواهرت، خواهرامون... برو کم لاف بیا، برادران ما آنهای بودند که به خاطر آزادی ما جنگیدند و خون دادند، نه شما «نا برادران، نامردان» که خون می‌گیرید. Arn: شاعر شدم از وقتی خون قاضی میدان شد...شعری که سرودم را جسمیست که بی جان شد... ‌roghani: تاریخ همواره در حال تکرار است... و تاریخ تحریف نخواهد شد :) Arn: از شاهچراغ امد نجوای به خون خفته....بر من تو بخوان روضه<فتوای جنون گفته.... ‌roghani: و دوباره حکایت چادر های خونی :) ایگل: برای کشتن زن و بچه ها با کلاشینکف برای زنده زنده سوزوندن بسیجی ها برای رقصیدن روی خون شهیدا برای آزادی حواله کردن آلت تناسلی به مخالفها برای سرکوب هر کسی که غیر ماست برای آویزان کردن جنازه از درخت وتیر برق ها برای ساختن جوی خون توی حرم ها برای ویران کردن‌ سرزمین اجدادی برای اینکه من پر از عقده و شهوتم برای نابودی اسم ایران برای آتش زدن قرآن برای نابودی شاهچراغ و امام رضا برای تکه تکه کردن خاکمون برای سوزوندن روسری ها برای عریان گشتن تو خیابون ها برای.... برای نابودی هست و نیستمون برای زن زندگی آزادی Arn: قصه انگشت با تسبیح اخر به خلیفه اش رسید.....نذر چون بیش از صد است باید به اول باز گشت....در رهت نذر هزاران جان عاشق کرده ایم...خون ما رنگین ترست از جان مظلوم شهید؟... :): فقط اونایی خواهراشونن که روسری از سر بکنن، لخت شن، فحش بدن و وحشی بازی در بیارن.
مَهِ یاس: جام جهانی قطر تنها یک مسابقه نبود، آینه‌ی بود که جان جهان را به نمایش گذاشت. ف.سادات{طوبی}: فوتبال ایران برایمان بسی درس بود و شگفتی.. در بازی اول، بازیکنانمان فشار زیادی را تحمل کردند، از فضای مجازی گرفته تا روی مستطیل سبز! فشارهایی که دل ملت را، قبل از سوت آغاز بازی شکست؛ انگار که بازی هنوز شروع نشده بود، تمام شد. هنوز دقایقی از شکستن دلمان نگذشته بود، که بینی دروازه‌بانمان هم شکست. با برخورد خودمان با خودمان، سنگربان اصلی تیم مصدوم شد و کار از همان‌جا بیخ پیدا کرد. انگار کیروش فهمیده بود، قرار است دروازه‌‌ خراب شویم، که دو دستی بر فرق سرش کوبید. و خلاصه حسابی دروازه خراب شديم و روحیه بچه‌ها در زمین مانند نبض بیمار رو به موت، ضعيف و ضعیف‌تر می‌شد. شرایط وخیم و وخیم‌تر می‌‌شد ، انگار داشتیم برای مریضی دعا می‌کردیم که دکتر جوابش کرده بود، چجور هم جوابش کرده بود. با هر گلی که می‌خوردیم به این فکر کردیم که از کی انگلیسی‌ها سیاه پوست شده‌اند و خبردار نشدیم؟ بعد به یاد آوردیم استعمار پیر را! و چقدر دلمان برایشان سوخت! حتی کمر نژادپرستی هم رگ به رگ شد! درست در آخرین لحظات بازی بود که امیدمان به احیا، بالا رفت. آن هم همزمان، با دعای مادری که از کیلومترها دورتر خودش را کشانده بود، برای توپ گرد سفید چرخان داخل بازی، در گوشی رسالتش را انجام داد و رفت. همان جا بود که زیباترین باخت زندگی‌مان را تجربه کردیم و از خوشحالی به هوا پریدیم و فریاد زدیم: «طارمی! نان پدرت، شیر مادرت، حلالت!» اما امروز! نمی‌دانستیم امید ببندیم به خواندن سرود پرافتخارمان یا بی‌خیالش شویم! در لحظاتی که چشم‌ها به دهان بازیکنان تیممان بود، لرزش لبانشان که را دیدیم ناخودآگاه ، اشکمان ریخت روی صورتمان و خجالت کشیدیم که به کناری‌مان نگاه کنیم.. و تحسینشان کردیم به خاطر غیرتشان.. نبض احیامان انگار شروع به زدن کرد و خدا فوج فوج فرشته‌هایش را فرستاد برای یاری مردان باغیرت کشورمان! چقدر دلگیر شدیم از چیزی به اسم تیر دروازه؟ یکی مان داد زد: -اصلا کی این تیر را وسط زمین کاشته؟ دیگری داد زد: - این ولزی‌ها! عجب خرشانسن! بچه هم بینمان بود! لبی گاز گرفتیم که زشت است.. مراعات لطفا! آخر بازی واقعا ناامیدی به سراغمان افتاد، صاحب الزمان را قسم دادیم که توپی از گوشه و کناری وارد دروازه شود، بعد خجالت کشیدیم که چندبار تا به حال برای فرجش اینقدر قسمش دادیم! باز خودمان را توجیه کردیم که این بار فرق دارد، بحث ایران نیست! بحث حرمی است به وسعت جمهوری اسلامی و عزتش جلوی هشت میلیارد چشم! خلاصه آخرش نمی‌دانستیم تخمه بخوریم؟ داد بزنیم؟ تسبیح بچرخاینم؟ ریش نداشته را پیش خدا گرو بگذاریم؟ چه کنیم؟ آخرش از همانجا شروع شد که ترکیبمان، شبیه اول بازی با انگلیس شد و یکی مان داد زد: -چرا چشمی را وارد زمین کرد؟ آقا دادمان در آمد. یکی پرسید: -چشمی فامیلی‌اش است؟ خب بعضی ها از بینمان روزبه را نمی‌شناخت، ریا نباشد خودمم همین‌طور! اما انگار خدا می‌شناخت، خوبش هم می‌شناخت. داشتم می‌گفتم کارمان از همان‌جا شروع شد که دعای مادری دوباره دست به کار شد و پسرش را جلوی لگد محکم دروازه‌بان فدای کشور کرد. خلاصه دقایق آخر بود که یدالله به کمک لب‌هایی آمدکه بخاطر شادی دل مردمانشان چند لحظه‌ای به هم جنبیدند و درست مانند لحظات قبل از سوت همین بازی، اشک‌ها ولبخندها، روی صورت تک تکمان ماندگار شد، برای تاریخ! ❤نورای جان❤: منم با پسرم برای شادی با پرچم کشور ایران قهرمان رفتیم دور دور برگشتنی یه آشنا بهم برگشت گفت اینقدر خوشحال نباشین تا دوسال دیگه قراره پرچمتون براتداز بشه ولی من از فرط شادی فقط لبخند زدم چهارراه که مرکز شهره پر از پلیس و یگان ویژه بود پلیس سر چهارراه با شکلات از شادی کننده ها پذیرایی می کرد خاتَم(ص): زنده باد تیم ملی غیور ایران شوت سرکش تیم ملی ایران، دهان متعفن اینترنشنال را سرویس کرد. مشت گره‌کرده‌ی ملت ایران، این بار از میان توپ چهل تیکه‌ی فوتبال بر فرق براندازهای بی‌غیرت، کوبیده شد. علی کریمی دود شد رفت هوا.... آمدند ایران را چهل تکه کنند، با توپ چهل تکه‌ی بچه‌های تیم‌ملی، خودشان هزار تکه شدند. چراغی را که ایزد برفروزد هر آنکس پُف کند، ریشش بسوزد سپاهیان غیور مقر براندازها را در شمال اقلیم کردستان عراق موشکباران کردند... بچه‌های تیم ملی فک و در و دهان آنها را به توپ بستند... همین‌قدر متحد و یک‌دل.... زنده‌باد ایران پایدار... @ANARSTORY
با قامت خمیده، چادر خونی با صدای پر از حزن، می‌گوید: أین یا بنی؟ به‌گمانم امشب همراه حسن وحسین، پسرش مهدی نیز سر بر دامن مادرش اشک بریزد.
امشب عشق میان ذکر _یا علی _یا زهرا بال و پر می‌زند. علی زهرا را ندا می‌زند، زهرا علی را به کمک می‌طلبد. یا علی، یا زهرا .... امشب ما را هم کمی دعا کنید. دعا کنیم فاطمیه امسال تا فاطمیه سال دیگر فاطمی بمانیم.
فاطمه دار و ندار علی بود. دار و ندار علی فدای ولی شد.
_هزار وچند سال پیش یکی شهید شد و رفت، چرا هنوز برایش عزاداری می‌کنید؟ _اگر بدانی برای چه چیز و‌چه کس شهید شد، هر سال داغش برایت تازه‌تر خواهد شد.
این طناب باید دور گردن مسبب آن می‌پیچید تا تاریخ دوباره تکرار نمی‌شد.
در خانه‌ی علی را آتش زدند، سال‌هاست ما آواره و بیابان نشین شدیم. کجایی شه شهر آباد؟
دل سوز یا دل کور... دلت به حال فقیری که در ایران زندگی می‌کند می‌سوزد؟ بدن تکه تکه، و بی‌جان کودکی که جلوی چشمان پدرو مادرش گذاشته شده، آیا ذره‌ای تو را آزار نمی‌دهد؟ کور دل چطور ادعای سوز دل داری؟ این چه مدل دل‌سوزی؟ ایرانی شاید تهی دست باشد، ولی با محبت کنار خانواده خود بزرگ می‌شود... او چون کودکان آواره‌ی فلسطینی جانش در خطر نیست. روز و شب خون آشام‌ها‌ی کودک خوار، بالای سر او‌چرخ نمی‌زنند تا زندگی او را سر هیچ تمام کنند. دلم برای توی می‌سوزد! چرا که وجدان نداری. به یقین تو فقیرتر هستی که می‌گوی، فلسطین به ما چه! تو‌چگونه اسرائیل را تایید می‌کنی؟ بدان که کودک فلسطینی مظلوم و ایرانی فقیر نیز با وجود انسان نماهای چون تو، فقط فقط خدا را دارند. قطعا خدا برای آنها کافیست.