بسم الله الرحمن الرحیم
شنیدم که بعضی گفته اند حاج آقا ولدی عالم نبوده اند و فقط گریه کن خوبی برای سید الشهداء بوده اند.
إن شاء الله که این کلام از سر غفلت گفته شده است ولی اگر اینطور نباشد ابتدا بی ادبی و جسارت به امام حسین علیه السلام و بعد به مقام گریه کن امام حسین است.
حاج آقا ولدی نه عارف بود و نه عالم البته به معنای مصطلح.
اصلأ عرفان و علم حقیقی چیست؟
مقام گریه کن سید الشهداء کدام است؟
مگر نفرموده اند که: « العلمُ نورٌ یقذفه الله فی قلب من یشاء»
مگر در حدیث اولو الالباب حضرت امام صادق علیه السلام نفرموده اند که: «... عالمانی که علم را از راه طلب و تحصیل به دست آورده اند اکثراً به پستی می گرایند و به بلندی دست نمی یابند زیرا حق خداوند را مراعات نمی کنند و به آنچه بدان امر کرده است عمل نمی نمایند و خدا را بدان گونه که سزاوار است نمی شناسند و آن چنان که شایسته است دوست نمی دارند.
بنابراین نمازها، روزه ها، روایتها و علمهای آنان تو را نفریبد که خرانی گریزنده اند.»
در کامل الزیارت از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند:
هیچ گریه کننده ای نیست که بر امام حسین علیه السلام گریه نماید، مگر آن که به حضرت فاطمهٔ زهرا سلام الله علیها تقرب جسته است و ایشان را با گریه اش یاری کرده است و نیز به حضرت رسول صلی الله علیه و آله تقرب پیدا کرده و حق همه ما را ادا کرده است.
کامل الزیارات ص ۸۱ ح ۶
کجا چنین مقامی را در جای دیگر فرموده اند؟
آری بدین معنا عالم تر و عارف تر از ولدی پیدا نمی کنید که بدون انحراف و توهمات، صراط مستقیم را شناخت و در آن قدم گذاشت.
جایگاه ولدی را در دستگاه سید الشهدا و اهل بیت، حاج اصغر زنجانی روشن ضمیر شناخت که بعد از عمری نوکری این خانواده، در مقابلش اینگونه تواضع نمود.
چه زیبا امام خمینی سروده اند:
از درس و بحث مدرسه ام حاصلی نشد
کی می توان رسید به دریا از این سراب؟
هر چه فرا گرفتم و هر چه ورق زدم
چیزی نبود غیر حجابی پس از حجاب
این جاهلان که دعوی ارشاد می کنند
در خرقه شان به غیر منم تحفه ای میاب
و السلام علی من اتّبع الهدیٰ
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
شبی در محضر مبارک حاج آقا ولدی نشسته بودیم که زنگ تلفن منزلشان به صدا درآمد.
ایشان تلفن را در حالت بلندگو وصل نمودند و پاسخ دادند. شخصی از شهر تبریز با ایشان تماس گرفته بود که ایشان را نمی شناختم و بعداز احوال پرسی و ارادت خدمت حاج آقا عرضه داشت: به خدا قسم امشب شما را در هیأتمان دیدم که با ما عزاداری می کردید. من سلام کردم و شما جواب سلامم را دادید. وقتی آمدم که خدمتتان عرض ادب کنم دیدم که شما رفته اید.
حاج آقا با لبخند و طنین صدای خنده ای دلنشین به او فرمودند: الله اکبر...
تبریز کجا؟! همدان کجا؟!
من که الان منزل هستم.
و او قسم یاد می کرد که خدا را شاهد می گیرم که خودتان بودید و من به شما سلام کردم و شما جواب سلامم را دادید.
لحظاتی بعد از اینکه این تماس تمام شد، شخص دیگری (حاج آقا صفا تهرانی ) با ایشان تماس گرفت و مجددا حاج آقا تلفن را در حالت بلندگو متصل نمودند و حقیر کاملاً واضح، صدا را می شنیدم.
او بدون مقدمه به حاج آقا ولدی با لحن دلنشین و محاوره ای گفت:
به بابات امیرالمؤمنین، امشب دیدمت پشت پنجره فولاد، زیر نم نم بارون، دو ساعت روی پاهات ایستاده بودی، با امام رضا چی می گفتی؟!!
حاج آقا با شکرخنده ای صدا دار فرمودند:
من که الان در منزل هستم.
شما الان کجا تماس گرفته اید؟
آن شخص بعد از این مطلب گفت:
یادش به خیر روضهٔ مدرسهٔ فیضیه سال ۳۹.
چه کار کردی دل آقا روح الله (حضرت امام خمینی رضوان الله علیه) رو بردی؟! که از صدر مجلس و محضر بزرگانی مثل آیت الله بروجردی اومد پایینِ مجلس، مقابل شما نشست...
و حاج آقا سکوت کردند و هیچ سخنی بیان نفرمودند.
بعد از اتمام تماس فرمودند این شخص از مبارزان صدر انقلاب و عضو برجستهٔ فداییان اسلام است.
حاج آقا ولدی متولد ۱۳۱۹ بودند و آن موقع حدوداً ۲۰ ساله بوده اند.
حاج اسد الله صفا معروف به حاج آقا صفا از یاران نزدیک شهید نواب صفوی و از اعضای برجسته فداییان اسلام و از فعالان نهضت امام خمینی رضوان الله علیه که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در دادگاه های انقلاب خدمات ارزنده ای داشته اند.
برای این مرد دوست داشتنی که به اهل بیت مخصوصاً امیر المؤمنین علیهم السلام محبت و ارادت و شیفتگی بی نظیری دارد، مرد سیاست و ادب و اخلاق، آرزوی سلامتی و عافیت و توفیق روز افزون داریم.
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ولی_خدا
#ولایت
#ولایت_تکوینی
#ولایت_کلیه
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#امام_خمینی
#حاج_اسد_الله_صفا
#حاج_آقا_صفا
#حسینیه_اخوان_صفا
34.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کاش می شد که سر کوی توام منزل بود
گرد شمع رخ تو حلقهٔ اهل دل بود
من اگر عاشق و شیدا شده ام نیست عجب
هر که مهر تو نباشد به دلش بی دل بود
آنکه نشناخت تو را هر چه شناسد لغو است
بی خبر آنکه به این سرّ نهان جاهل بود
ولدی را نشناسند مگر پاک دلان
پای لنگ دگران در طلبش در گِل بود
ولدی کیست؟ همان کس که خدای عشق است
آنچه خوبان همه دارند در او حاصل بود
چون تو باشی چه نیازی به طواف حرم است
هر نمازی که نباشد به سویت باطل بود
ابرها تیره و طوفان بلا در راه است
همه غرقند به جز آنکه در این ساحل بود
۸۹/۶/۲۹
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ولی_خدا
#سر_نهان
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#پاک_دلان
کسانی که حاج آقا ولدی را می شناختند، می دانستند که ایشان اهل گریه بر سید الشهدا علیه السلام هستند.
هر روز چندین ساعت گریه شدید، با آن حالاتی که قابل توصیف نیست. گویی قتلگاه در مقابلشان مجسم است.
چه ضجه ای، چه اشکی.
کسی تحمل دیدن آن حالات را هم نداشت.
از اعماق وجود می سوختند و به خود می پیچیدند.
شاید بعضی، از توسلات عجیب ایشان آگاهی داشتند.
از این که مدتهای طولانی، دو زانو و با کمال ادب مانند غریقی که هیچ راه نجاتی جز حضرات معصومین علیهم السلام نیافته، به آنها پناه می بردند و از آنها یاری می گرفتند و به آنها عرضه می داشتند: جز شما هیچ کس.
گاهی چهل زیارت عاشورا پشت سر هم با چه حالی می خوانند.
اما یکی از صفات کمتر شناخته شدهٔ ایشان، کتمان بی نظیر ایشان بود که مانند نداشت.
نه تنها نمی خواستند شناخته شوند و دنبال مرید نبودند بلکه کاملاً بر عکس، به گونه ای عمل می کردند که حتی کسی گمان نکند ایشان برجستگی خاصی دارند و در خفا وظایف خود را انجام می دادند.
طوری رفتار می کردند تا کسانی که دنبال عارف می گشتند و می خواستند به کشف و کرامت برسند نزدیک هم نشوند.
بسیار بوده اند کسانی که کشف و کرامت داشته اند ولی اهلش می دانند که آنچه مهم است، منشأ و انگیزهٔ این کرامات است و اینکه آیا مورد تأیید و رضایت حضرات معصومین قرار دارد یا نه.
حاج آقا در این مورد بی نظیر است و آنها که باید، تأییدات آل الله علیهم السلام را از ایشان می دانند.
در مدتی که در محضر شریفشان حضور داشتم، گاهی پیش می آمد که بزرگانی به خدمتشان می رسیدند و مطالبی می گفتند یا خودشان اشاراتی می کردند و اندکی پرده از عظمت ایشان کنار می رفت.
و این شاید به این خاطر بود که به بنده و مکتوم نگه داشتن این مطالب در زمان حیاتشان اعتماد داشتند.
اکنون بعد از گذشت پنج سال از رحلت ایشان و با توجه به اینکه کاری در جهت معرفی ایشان نشده است، إن شاء سعی می کنم اندکی از آنچه می شود گفت بیان کنم.
اعتراف می کنم ایشان را کسی جز خدا و ذوات مقدسه علیهم السلام نشناخت ولی حضرت علی علیهالسلام میفرمایند: «ما لا یدرک کله لا یترک کله»
کاری را که نمیتوان به شکل کامل انجام داد، نباید از اساس ترک کرد.
و السلام علی من اتبع الهدی
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ولی_خدا
#گریه_بر_سیدالشهدا
#توسل
#گمنامی
#عظمت
#مکتب_اهل_بیت
#رضایت_امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نگاه رحمتت بر ماست، می دانم که می آیی
ز اشک دوستان پیداست می دانم که می آیی
گذشته چارده قرن و هنوز ای یوسف زهرا
تو تنها و علی تنهاست می دانم که می آیی
به گوش شیعه از پشتِ در آتش زده گویی
صدای نالهٔ زهراست می دانم که می آیی
به یاد کربلا، کرب و بلا شد عالم امکان
زمان هر روز عاشوراست می دانم که می آیی
هنوز آیات قرآن از لب جدّت به نوک نی
به گوش زینب کبراست، می دانم که می آیی
به یاد آب آب تشنگان، چشم محبانت
ز اشک و خون دل دریاست می دانم که می آیی
هنوز آن زخم پیکانی که بر چشم عمویت خورد
به چشم خون فشان ماست می دانم که می آیی
تماشای خیالیِّ سر اصغر به نوک نی
شرار آتش دل هاست می دانم که می آیی
به خون پاک مظلومانِ عالم می خورم سوگند
که مهدی مصلح دنیاست می دانم که می آیی
اگرچه غایبی «میثم» به چشم خویش می بیند
لوای دولتت برپاست می دانم که می آیی
#فاطمیه
#فاطمه_سلام_الله_علیها
#کربلا
#عاشورا
#انتظار
#امام_مهدی_علیه_السلام
#یوسف_زهرا
#منتقم
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#منتظران
#سیدی
#سید_حسن_سیدی
#مکتب_اهل_بیت
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد
هرکه خاک در میخانه به رخساره نرفت
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#محبت
#میخانه
حاج آقا ولدی فرمودند:
سالها پیش _حدود دههٔ ۱۳۶۰ هجری شمسی_ وقتی که مشرف به بارگاه ملکوتی حضرت علی ابن موسی الرضا سلام الله علیه شده بودم، در مقابل پنجرهٔ فولاد ایستاده بودم و با حضرت نجوا می کردم.
اشک از چشمانم سرازیر بود و متوجه حضور کسی نبودم.
شخصی معمم به همراه چند نفر در کمال ادب و خضوع کنارم ایستادند.
من در حال خودم بودم که ایشان سلام کردند و من جواب سلامشان را دادم و مشغول به حال خود شدم.
ایشان گفتند: من وحید خراسانی هستم و برای تشرف به محضر امام رضا سلام الله علیه می خواهم از خدمتتان اذن بگیرم.
به ایشان گفتم: من خود را قابل نمی دانم.
ایشان گفتند: تا شما اذن ندهید، به زیارت مشرف نخواهم شد.
آقای ولدی به ایشان می گویند: شما صاحب اجازه اید.
و این فقیه و عالم اعلم دست آقای ولدی را متواضعانه می بوسند و از خدمتشان مرخص می شوند.
#علی_بن_موسی_الرضا_علیه_السلام
#پنجره_فولاد
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ولی_خدا
#آیت_الله_العظمی_وحید_خراسانی
#فقیه_اعلم
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#فهم_عمیق_از_دین
حاج آقا ولدی بر خلاف بسیاری از اهل کشف و کرامت، نه برای منفعت طلبی یا خودنمایی و نه سرخود و بدون اذن، بلکه تنها در مواردی که حضرات معصومین علیهم السلام به ایشان حواله می دادند عمل می نمودند.
چه بسیار بیماران غیر قابل علاجی که با دم ایشان که مسیح زنده می کرد، شفا پیدا کردند ولی فقط در مواردی که حضرات می خواستند.
و چه بسیار از گمگشتگان طریق عشق، که به دستور آل الله علیهم صلوات الله، در ظاهر و باطن دستگیری می کردند.
از راه «علم » تنها می توان به «معلوم » رسید و تنها از راه «عشق » است که می توان به «معشوق » رسید.
و چه کسی می داند که راه عشق چیست و چه خطراتی دارد؟!!
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
_
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی؟ ره ز که پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟
در ره منزل لیلی که «خطرها»ست در آن
شرط اول قدم آنست که مجنون باشی
_
شب تاريک و بيم موج و گردابی چنين هايل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها؟!
___
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
مدعیان این راه زیادند ولی بویی از عشق هم به مشامشان نرسیده است.
به قول امام خمینی:
این جاهلان که دعوی ارشاد می کنند
در خرقه شان به غیر منم تحفه ای میاب
کسی که خضر های گمشده در راه را هدایت و راهنمایی می کرد و نجات می داد، حاج آقا ولدی بود ولی فقط با خواست خدا و ذوات مقدسه علیهم السلام.
و ما تشاؤون إلًا أن یشاء الله
إن شاء الله چند مورد از این هدایت ها را، آن مقداری که می شود بیان خواهم کرد.
و السلام علی من اتّبع الهدیٰ
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ولی_خدا
#عشق
#صعب
#مستصعب
#خطر
#ظلمات
#ولایت
#هدایت
#نور
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#عشاق
#ولایت_تکوینی
#معرفت
#حقیقت
یکی از افرادی که خدمت حاج آقا ولدی می رسید، جریان آشنایی خود با حاج آقا را این گونه برایم نقل کرد:
سالها قبل از آشنایی با این مرد بزرگ، طلبه ای بودم که به خاطر وصال امام زمان علیه السلام مشغول تحصیل علوم دینی شدم.
سرگذشت خیلی از بزرگانی که نام آنها را شنیده بودم، در کتابها خوانده و در حد توانم دستورات آنها را انجام می دادم.
در رأس تمام دستورات، اتیان واجبات و ترک تمام محرمات بود، حتی تا جایی که علم داشتم از تمام شبهات نیز پرهیز می کردم.
مداومت بر زیارت عاشورا با صد لعن و صد سلام، زیارت جامعه کبیره، نماز شب، حضور در مجالس اقامه عزای اهل بیت و گریه و توسل و... کارهایی بود که هر روز انجام می دادم.
می گفت: خدا را شاهد می گیرم که پنج مرتبه تمام اعمال مفاتیح الجنان را از ابتدا تا انتها انجام دادم.
بیش از هشت سال متصل روزه گرفتم و خیلی اوقات فقط با آب افطار می کردم.
هر چه بیشتر تلاش می کردم، بیشتر تشنهٔ دیدار صاحب الزمان علیه السلام می شدم، درحالی که هیچ خبر یا حتی خوابی از ایشان به من نمی رسید.
دیگر این اواخر اصلاً حال مساعدی نداشتم و دائما گریه می کردم. با کسی سخن نمی گفتم و هر روز حالم خراب تر می شد.
خانواده اش که از این حال او، به شدت نگران شده بودند، برایش بدون هماهنگی با او در سالروز ولادتش، جشن تولد می گیرند تا حال او کمی عوض شود.
اما در کمال تعجب وقتی که او به منزل می آید و همه به او تبریک و شادباش می گویند، می گوید: چرا برای من جشن تولد گرفته اید؟!! باید برای من عزا بگیرید. چرا که من عمریست به دنبال مهدی فاطمه علیه السلام می گردم و او را نیافته ام. باید برای من عزادار باشید، و به نشانهٔ عزا برای خودش، در روز ولادتش پیراهن مشکی به تن می کند و از درون می سوزد و بلند بلند گریه می کند و از منزل خارج می شود.
بعد از چند روز که بدین منوال می گذرد، شبی در عالم رؤیا، حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام را زیارت می کند. در کمال خضوع و خشوع به ایشان سلام می کند حضرت رضا علیه السلام جواب سلامش را می دهند و در حالی که به حاج آقا ولدی اشاره می کنند، به او می فرمایند:
«در خدمت این مرد چالاک باش و هرآنچه که از ما میخواهی ازین مرد بخواه که این مرد تورا در دنیا و آخرت بی نیاز میکند.»
او قبلا حاج آقا ولدی را دیده بود و شناخت کمی نسبت به ایشان داشت.
تا اینکه شبی در مجلس روضه ای که حاج آقا ولدی در صدر مجلس و او در پایین مجلس نشسته بودند، متذکر و متوجه خوابش میشود و با اینکه میفهمد این مرد همان کسی است که امام رضا سلام الله علیه به او معرفی فرموده اند، برای اطمینان در قلبش به امام رضا سلام الله علیه میگوید: اگر این مرد همانی است که شما در خواب به من نشان دادید، یک لیوان آب به دست من بدهند.
حاج آقا ولدی رضوان الله علیه از صدر مجلس برخاسته و لیوان آبی برداشته به سمت او میروند و با لبخند ملیح و با صوت جانم رضا لیوان آب را به او میدهند و از مجلس خارج میشوند.
به خاطر این عنایت ویژه ی امام رضا سلام الله علیه، او مات و مبهوت و متحیر میشود و قدرت حرکتش را از دست میدهد ناگهان یاد بیان امام رئوف می افتد که فرمودند: در خدمت به این مرد چالاک باش.
خود را به سختی جمع میکند و به سوی ایشان میدود و خود را بر روی پای حاج آقا ولدی که درود خدا بر او باد می اندازد و با ناله و اشکی وصف ناشدنی ازایشان میخواهد که اجازه دهند که درخدمت ایشان باشد.
حیفم آمد این حکایت را بیان نکنم
تا بفهمیم «ولی خدا » کیست و ما چقدر راحت این گونه الفاظ را برای هر کس و ناکسی استفاده می کنیم و بفهمیم علم حقیقی چیست و عالم کیست.
روزی به اتفاق دوست طلبه ای که گفتم، در محضر مبارک حاج آقا ولدی نشسته بودیم.
ایشان خطاب به آن طلبه فرمودند: دلت می خواهد بگویم در سفر اخیرت چه کردی؟!!
دوست ما با خوشحالی و تعجب عرض کرد: بله، قربانتان گردم. سپاسگزارم.
حاج آقا شروع به سخن فرمودند و یک شبانه روز از مسافرت او را با جزئیات کامل شرح فرمودند.
به طوری که هر عملی که انجام داده بود را با نیت عمل و صورت ظاهری عملش شرح می دادند.
مثلاً می فرمودند: در فلان امامزاده دو رکعت نماز آقا قمر بنی هاشم علیه السلام هدیه به فلان امام کردی و در قسمت پایین پا، کنار ضریح، مشغول نماز شدی و با خود گفتی: ای کاش حاج آقا الان اینجا بودند.
و من آنجا بودم رو به روی شما، اما شما مرا نمی دیدید.
بیان فرمودند: به چه نیتی می رفتی، با فلان کس چه می گفتی و او چه می گفت، از کجا به کجا می رفتی، کجا نشستی، کی گرسنه شدی، چه وقت غذا خوردی، چه غذایی با خود بردی و کی میل نمودی، کفشهایت را کجا درآوردی و کجا گذاشتی و...
و هرچه می فرمودند، دوست ما با شعف و تعجب تصدیق می کرد.
طوری همه چیز را با جزئیات ظاهری و باطنی بیان می فرمودند، که ما متحیر شده بودیم.
سپس فرمودند: پروندهٔ اعمال شما، شبانه روز نزد ما باز است و هیچ چیز از کارهای شما بر من پوشیده نیست.
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ولی_خدا
#علم_حقیقی
#علم_حضوری
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
حکایت آشنایی و ارادت بنده به حاج آقا ولدی روحی فداه این گونه بود که:
از ابتدا محبت ویژه ای به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، مخصوصاً حضرت سید الشهدا علیه السلام داشتم و همیشه از خدا می خواستم کمکم کند و راهی نشانم دهد که مرا به امام حسین و صاحب الزمان علیهما السلام متصل گرداند.
کتابهایی که در آن شرح حال بزرگان آمده است میخواندم و می گریستم و به حالشان غبطه می خوردم و به دنبال دستور و راهی بودم تا مرا به امام زمان سلام الله علیه متصل کند.
تا اینکه به داستان تشرف سید عبد الکریم کفاش رسیدم، که شوق دیدار امام زمان علیه السلام بی قرارش ساخته بود و در عالم خواب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله به او می فرمایند: اگر میخواهی فرزندم را زیارت کنی باید یک سال روزی دو مرتبه، هر صبح و شام همانند فرزندم برای مظلومیت و مصیبت سیدالشهدا علیه السلام اشک بریزی.
وقتی این عبارات را میخواندم، بدنم لرزید و اشک از دیدگانم فرو ریخت و درونم انقلابی به پا شد و احساس کردم انگار مخاطب این پیام خودم هستم.
با خود عهد کردم که حداقل یک سال به این دستور حضرت ختمی مرتبت عمل کنم.
نیمه شب ها پای سجاده می نشستم و نوار روضه ای می گذاشتم و تا اذان صبح گریه می کردم و یک ساعت مانده به غروب آفتاب تا اذان مغرب نیز همین کار را انجام می دادم.
تا اینکه بعد از حدود چهار ماه که بر این کار مداومت داشتم، در عالم رؤیا مشاهده کردم که از باب القبله مشرف به زیارت قبر مطهر حضرت ابا عبدالله الحسین در کربلای معلا شده ام. وقتی دست ادب به سینه گذاشته و به محضرشان سلام عرضه داشتم، ناگهان دیدم، ضریح شش گوشه شکافته شد و مردی با دشتاشهٔ سفید از ضریح مطهر به طرف حقیر بیرون آمده و بدون هیچ کلامی دست راستم را که بر روی سینه ام بود در دست چپشان گرفته و مرا از مرکز بین الحرمین به سمت حرم حضرت ابا الفضل العباس علیه السلام می برند.
من در حالت ادب و احترام سرم به سمت پایین بود و همانطور که دستم در دستان مبارک ایشان بود، که گمان می کردم حضرت سیدالشهدا هستند، یک قدم عقب تر راه می رفتم تا مبادا شانه به شانهٔ حضرت شوم.
وقتی به بالای پله های ورودی باب الحسین در حرم حضرت ابا الفضل سلام الله رسیدیم، آن بزرگوار مرا مانند کبوتر دست آموز نو پرواز، به سمت صحن و سرای حضرت اباالفضل سلام الله علیه پرتاب کردند و فرمودند: محل عشق بازی اینجاست.
بعد از این رؤیا و بشارت با سوز و حالی دیگری به گریهٔ صبح و شام اهتمام می کردم.
تا اینکه بعد از حدود یک سال از انجام عهدی که بسته بودم، در ایام فاطمیه در مجلس روضه ای برای اولین بار و بدون شناخت قبلی حاج آقا ولدی را در حال بکاء عجیب دیدم که ناگهان متوجه خوابی که هشت ماه پیش دیده بودم شدم و با تعجب تصویر کسی را که از ضریح شکافته شدهٔ حضرت سیدالشهدا علیه السلام بیرون آمده بود با چهرهٔ ایشان مرور می کردم و انگار ادامهٔ همان رؤیا را در بیداری مشاهده می کردم.
اگرچه علائم صورت و صور ظاهری تطابق کامل با ایشان داشت، مع الوصف برای آرامش و اطمینان محکم قلبی، طی اشارات و نشانه هایی که قابل وصف و بیان نیست، یقین حاصل شد که ایشان همان کسی است که پس از سلام به محضر حضرت سیدالشهدا سلام الله علیه از ضریح شکافته شدهٔ مطهر حضرت سیدالشهدا علیه السلام خارج شدند و ازین عبد رو سیاه دستگیری نمودند...
#سید_الشهدا_علیه_السلام
#قمر_بنی_هاشم_علیه_السلام
#امام_زمان_علیه_السلام
#شوق_مهدی
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#گریه_بر_سید_الشهدا
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
در سال ۱۳۸۳ هجری شمسی می فرمودند
بیش از بیست سال است که حضرات معصومین علیهم السلام
دستور فرموده اند:
« اگر تشنه ای دیدید سیراب کنید.»
اکنون بیش از بیست سال است که تشنه ای ندیدیم !!!
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#سکوت
#صبر_عجیب
#انتظار
#در_انتظار_یاران_آخر_الزمانی_سید_الشهدا_و_امام_زمان
#سرچشمه
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
حاج آقا ولدی فرمودند:
در چهار ساله دوم انتخابات ریاست جمهوری آقای سید محمد خاتمی، از طرف حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام مأمور شدم پیغامی به ایشان برسانم.
فرمودند: اینکه چطور وارد کاخ ریاست جمهوری شدم، بماند. چون تا کسی را نشناسند و هماهنگی قبلی صورت نگرفته باشد، به داخل راهش نمی دهند. اما وقتی آقای خاتمی متوجه حضور من در دفتر کارشان شدند، با تعجب پرسیدند: شما که هستید؟ و اینجا چه می کنید؟
ایشان فرمودند: به آقای خاتمی گفتم: اینکه بنده چه کسی هستم، مهم نیست. اما حامل پیغامی از طرف حضرت هستم.
حضرت سلام الله علیه می فرمایند: شما برای رأی آوردن در این انتخابات، به پابوس علی ابن موسی الرضا علیه السلام رفته اید و با ایشان عهد بسته اید که در صورت پیروزی در این انتخابات به این ۱۰ عهد، وفا خواهید کرد.
از طرف حضرت مأمور شده ام و آمده ام بگویم وقتی پیروز شدید به عهدتان وفا کنید و پایبند عهدتان باشید.
و حاج آقا ولدی تک تک عهدهایی که آقای خاتمی با حضرت رضا سلام الله علیه بسته بودند و روی کاغذی نوشته بودند برایشان با جزییات خاطر نشان می کنند، طوری که اشک از دیدگان آقای خاتمی جاری می شود و تصدیق می نماید.
در هنگام خداحافظی آقای خاتمی با گریه از ایشان خواهش می کنند که یک هفته ای مهمان ما باشید و ایشان قبول نمی کنند و می فرمایند اجازه ندارم بیشتر اینجا بمانم.
آقای خاتمی می گویند: اهل کجایید؟ اجازه دهید بگویم شما را به مقصدتان برسانند.
ایشان می فرمایند: اهل ناکجا آبادم و به ناکجا آباد می روم و نیازی نیست که مرا برسانید. خودم از همان راهی که آمده ام، بازمی گردم. فقط به عهدی که با خدا در محضر امام رضا سلام الله علیه بسته اید وفا کنید.
حاج آقا ولدی، در حالی که آقای خاتمی منقلب و گریان بودند آنجا را ترک می کنند.
سپس به حقیر با غصه فرمودند:
مگر آقای خاتمی به عهدش پایبند بود؟
ایشان گریستند و فرمودند: آقای خاتمی به عهدش وفا نکرد.
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ولی_خدا
#علم_حقیقی
#ولایت
#ولایت_تکوینی
#ولایت_کلیه
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#وفای_به_عهد
#سید_محمد_خاتمی
#ریاست_جمهوری
#خاتمی
#عهد
#امام_رضا
#علی_ابن_موسی_الرضا
#ماموریت_الهی
یکی از شبهای پایانی ماه صفر، در حرم مطهر حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام در صحن قدس با حاج آقا ولدی نشسته بودیم و ذاکر اهل بیت شعر خوانی می کرد و مردم می گریستند.
صحن قدس مملو از جمعیت شده بود، طوری که دیگر عبور و مرور به سختی مقدور بود.
وقتی ذاکر اهل بیت به این ابیات از جناب عمان سامانی در وداع آخر حضرت زینب کبری علیها السلام با امام حسین علیه السلام رسید:
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
سیل اشکش بست بر شه راه را
دود آهش کرد حیران شاه را
در قفای شاه رفتی هر زمان
بانگ مهلاً مهلاً اش بر آسمان
کای سوار سرگران کم کن شتاب
جان من لَختی سبکتر زن رکاب
تا ببوسم آن رخ دلجوی تو
تا ببویم آن شکنج موی تو
شه سراپا گرم شوق و مست ناز
گوشهٔ چشمی به آن سو کرد باز
دید مشکین مویی از جنس زنان
بر فلک دستی و دستی بر عنان
زن مگو مرد آفرین روزگار
زن مگو بنتُ الجلال، اختُ الوقار
زن مگو خاک درش نقش جبین
زن مگو دست خدا در آستین...
پس ز جان بر خواهر استقبال کرد
تا رخش بوسد الف را دال کرد
همچو جان خود در آغوشش کشید
این سخن آهسته بر گوشش کشید
کای عنان گیر من آیا زینبی؟
یا که آه دردمندان در شبی؟
پیش پای شوق زنجیری مکن
راه عشق است این عنان گیری مکن
با تو هستم جان خواهر همسفر
تو به پا این راه کوبی من به سر...
حاج آقا ولدی چنان صرخه و ناله ای زدند و با دست مبارکشان چنان بر زمین و سپس به پیشانی زدند که از شدت این حالت و صرخه تا شعاع ۱۰ متری از ایشان همه منهزم شدند و جمعیت متراکم، از ترس متفرق شدند و مجلس از هم گسیخته شد و ذاکر دیگر ادامه نداد.
مدت زمانی طولانی گذشت تا حاج آقا از این حال شدت و ناله خارج شوند.
قال رسول الله صلی الله علیه وآله: «الا و صلّی اللّه علی الباکین علی الحسین رحمةً و شفقةً»
آگاه باشید که خداوند بر گریه کنندگان برای حسین علیه السلام، از روی رحمت و مهربانی درود می فرستد. »
بحار الأنوار ج ۴۴ ص ۳۰۶
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_علیها_السلام
#امام_زمان_علیه_السلام
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ولی_خدا
#گریه
#اشک
#صرخه
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#گنجینة_الاسرار
#عمان_سامانی
#وداع
انس و الفت حاج آقا ولدی با حاج آقا فخر تهرانی به حدی بود که ایشان می فرمودند: ما با آقا فخر، یک روح بودیم در دو بدن.
می فرمودند: ما ماهانه جلسه ختم ۱۴ هزار صلوات داشتیم و آقا فخر در آن مجلس بیشتر مشغول به خدمت بود.
می فرمودند: آقا فخر تا آخر عمر شریفشان با مادرشان در یک حجره زندگی می کردند و همواره به مادرشان خدمت می کردند.
می فرمودند: بعضی اوقات به منزل ما می آمدند و گوسفندی ذبح می کردند و گوشت آن را بین فقرا تقسیم می کردند.
می فرمودند: آقا فخر خیلی آدم متشرعی بود و تمام دستورات اسلام را رعایت می کرد.
فرزند بزرگوار حاج آقا ولدی، آقای حاج ابراهیم ولدی می گفتند: من بیشتر اوقات در خدمت آقا فخر بودم.
سید ذبیح الله قوامی معروف به حاج آقا فخر تهرانی، کسی که مورد توجه و عنایت ویژهٔ امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار داشت و آیت الله سید رضا بهاء الدینی، ایشان را سلمان زمان می دانستند.
#حاج_آقا_فخر_تهرانی
#عارف_حقیقی
#سلمان_زمان
#رضایت_امام_زمان
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#صلوات
لا يَسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَ الْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ ۚ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً ۚ وَ كُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَىٰ ۚ وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا
سوره نساء آیه ۹۵
« هرگز مؤمنانی که بدون عذر از جهاد بازنشستند، با آنان که به مال و جان در راه خدا جهاد کنند، یکسان نخواهند بود.
خدا مجاهدان فداکار به مال و جان را بر بازنشستگان از جهاد، بلندی و برتری بخشیده است.
و همهٔ اهل ایمان را وعدهٔ پاداش نیکو فرموده است.
و خداوند مجاهدان را، بر بازنشستگان به اجر و ثوابی بزرگ برتری داده است.»
حاج آقا ولدی می فرمودند که در دورهٔ اختناق و خفقان قبل از انقلاب اسلامی ایران، وقتی که حضرت امام خمینی رضوان الله علیه تبعید بودند، اعلامیه های ایشان که توسط کامیون ها از عراق به ایران می آمد، در خانهٔ ایشان انبار و به سراسر کشور توزیع می گردید.
رانندگان در منزل ایشان استراحت می کردند و ایشان به پذیرایی شبانه روزی از مهمانان اهتمام داشتند.
این در حالی بود که اگر رژیم شاه متوجه موضوع می شد، ایشان را به خاطر این کار اعدام می کرد.
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#سیاست
#جهاد
#فداییان_اسلام
#نهضت_امام_خمینی
#انقلاب_اسلامی
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
از پریشانی صاحبنظران، بی خبریم...
یکی از علمای بزرگ و عرفای معروف، خدمت حاج آقا ولدی رسید و گفت:
در راه بازگشت از مشهد الرضا به سمت شهر خودمان، به گناباد رفتیم. در آنجا از خانقاهی، نوری به آسمان متصاعد دیدم، و به راننده گفتم به آن سمت برود.
دراین هنگام حاج آقا ولدی غضبناک و عتاب آلود، خطاب به آن شخص فرمودند:
در مضجع و محضر شریف علی ابن موسی الرضا سلام الله علیه نور ندیدی؟؟؟!!!
در خانقاه گنابادی ها نور دیدی؟؟؟
تو را چه به این کارها، دیگر به گناباد نرو.
چه زیبا امام خمینی رضوان الله علیه سروده اند:
ما ز دلبستگی حیله گران، بی خبریم
از پریشانی صاحبنظران، بی خبریم
عاقلان از سر سودایی ما بی خبرند
ما ز بیهودگی هوشوران بی خبریم
خبری نیست ز عشاق رُخش در دو جهان
چه توان کرد که از بی خبران بی خبریم؟
سرّ عشق از نظر پرده دران پوشیده است
ما ز رسوایی این پرده دران بی خبریم
راز بیهوشی و مستی و خراباتی عشق
نتوان گفت که از راهبران بی خبریم
ساغری از کف خود بازده، ای مایهٔ عیش
ما که از شادی و عیش دگران بی خبریم
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
حاج آقا ولدی رضوان الله علیه به دیدار یکی از عالمان برجسته و صاحبان معرفت می روند.
خادم ایشان به در خانه می آید و به دلیل کسالت آن عالم ایشان را جواب می کند.
ایشان به خادم می گویند: برو به آقا بگو ولدی آمده است.
وقتی آن خادم پیغام را می رساند، آن عالم خودش برای خوش آمد گویی بیرون می آید و می گوید: ولدی جان خوش آمدید، ولدی جان خوش آمدید و آقای ولدی را به داخل منزل دعوت می کند.
بعد از اندکی آقای ولدی خطاب به آن عالم می گویند: من این همه راه به اینجا آمده ام تا یک چیز را به شما بگویم.
آقای... عمرت را تلف کردی و کتاب ابن عربی را شرح کردی. از شما سوألی دارم. آیا شب اول قبر ابن عربی به فریادت می رسد؟!! یا محمد و آل محمد به فریادت می رسند؟؟ ...
بروید و از کردهٔ خود توبه کنید تا خدا شما را ببخشاید.
در موقع بازگشت آن عالم اصرار می کند و می گوید: ولدی جان بیشتر پیش ما بمان.
و ایشان می گویند: آمده بودم همین را بگویم که گفتم، اگر خدا بخواهد در فرصتی دیگر یکدیگر را خواهیم دید.
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#پریشان
حاج آقا ولدی می فرمودند: راه نجات بشریت، در اطاعت از علمایِ ربانی است.
می گریستند و می فرمودند: ما باید قدردان ایشان باشیم. چه زحمتها و مرارتهایی که متحمل شدند. در حجره های تاریک و نم دار، زیرِ نورِ چراغ هایِ پی سوز، تا صبح نشستند و قلم زدند تا این آیات و روایات را به دست ما برسانند.
برخی علمایی که حاج آقا، نام ایشان را با عظمت و احترام یاد می کردند:
آیت الله سید محمد مهدی بحرالعلوم که در وصفش می گریستند و می فرمودند: او کسی است که دائما محضر مبارک امام زمان سلام الله علیه را درک می کرد.
آخوند کاشی که با چشمانی اشکبار و با پای برهنه به زیارت مزارشان رفتند.
آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی
آیت الله میرزا مهدی اصفهانی
آیت الله شیخ مجتبی قزوینی
آخوند ملا علی معصومی همدانی
آیت الله شیخ هادی تألهی
آیت الله شیخ محمد تقی بهجت
آیت الله شیخ لطف الله صافی گلپایگانی
آیت الله سید محمود سیستانی
حضرت امام خمینی
آیت الله علامه میر جهانی
شهید سید مجتبی نواب صفوی
آیت الله حسن زاده آملی
آیت الله جوادی آملی
آیت الله فیاض دستگردی
آیت الله سید علی حر
آیت الله شیخ حسین وحید خراسانی که ایشان را در حال حاضر اعلم فقهاء می دانستند.
مقام معظم رهبری، آیت الله خامنه ای که می فرمودند: یکی از ۳۱۳ نفر یاران حضرت صاحب الزمان سلام الله علیه هستند.
درباره ۳۱۳ نفر می فرمودند: اینگونه نیست که همه در یک رتبه باشند بلکه فاصله هر کدام با نفر بعدی، بیش از فاصلهٔ زمین تا آسمان است.
از اینکه خصوصیات اخلاقی علمای قدیم مانند اخلاص و زهد و ساده زیستی و رعایت آداب و ادب و ... کمتر یافت می شود اظهار تأسف می کردند و تعبیرشان این بود که قحط الرجال است.
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#علماء_ربانی
حاج آقا ولدی می فرمودند: در خانه ی هر بچه شیعه ای لازم و واجب است که چهار کتاب باشد:
اول: قرآن کریم
دوم: مفاتیح الجنان
سوم: نهج البلاغه
چهارم: رسالهٔ عملیه
می فرمودند: این کتابها مورد تأیید و توجه خاص حضرت صاحب الزمان صلوات الله علیه هستند:
دیوان «گنجینة الاسرار» عمان سامانی
دیوان «آتشکده» نیر تبریزی
کتاب «اكسیر العبادات فی اسرار الشهادات» مشهور به «اسرار الشهادة» از فاضل دربندی
«معراج السعادة» ملا احمد نراقی
کتابهایی که توصیه به مطالعهٔ آن می کردند:
«البکاء للحسین علیه السلام» تألیف آیت الله علامه میر جهانی
«البرهان فی تفسیر القرآن» تألیف آیت الله علامه سید هاشم بحرانی
«القطره من بحار مناقب النبي و العترة عليهم السلام» تألیف آیت الله علامه سید احمد مستنبط که به نام «قطره ای از دريای فضائل اهل بيت عليهم السلام» ترجمه شده است.
«مکیال المکارم في فوائد الدعاء للقائم علیه السلام» تألیف آیت الله سید محمد تقی موسوی اصفهانی
«سقای معرفت: نشانی از حضرت اباالفضل سلام الله علیه در حدیث و تاریخ» تألیف آیت الله باقر فخار
«مصباح الهدی» تألیف مهدی طیب
«متألّه قرآنی_ شیخ مجتبی قزوینی» تألیف محمد علی رحیمیان فردوسی
دیوان حافظ
دیوان اشعار امام خمینی
دیوان اشعار صغیر اصفهانی
دیوان اشعار غبار همدانی
دیوان اشعار غمام همدانی
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#الکتب_بساتین_العلماء
#امام_زمان