『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌹 #شهیدحافظ_نیاوند قاری وحافظ_قرآن🌹 🌸.... @Karbala_1365
🌸 #معرفی_شهدا...🌸
نام : #حافظ_نیاوند
ولادت : ۱/فروردین/۱۳۴۸ _ ملایر
شهادت : ۵/مرداد/۱۳۶۷ _ اسلام آباد
🌸 #حافظ در روستای #کهکدان_ملایر در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود
در سنین پایین پای درس استاد شیخ ناصر فرجی قرآن را در روستا فرا گرفت
بعداز مهاجرت خانواده به ملایر در سال ۱۳۶۰ به جلسه استاد ضیایی در حسینیه بم زاده رفت.
#نیاوند پس از هجرت استاد ضیایی به تبریز در سال۱۳۶۳ در محضر استاد بنیادی فراگیری قران را ادامه داد که در آن زمان جلسه از حسینیه بم زاده به تالار قران حکیم منتقل شد.
وی در همان زمان در #بسیج نیز فعالیت میکرد و از سال۱۳۶۴ بارها به جبهه های حق علیه باطل شتافت
که در عملیات #کربلای۲_۴_۵ و #بیت_المقدس شرکت نموده و در سال ۱۳۶۶ در تیپ #محمدرسول_الله در جریان آزاد سازی #شلمچه با مجروحیت شدیدی از ناحیه شکم به درجه #جانبازی نائل آمد و به ملایر آمد و همچنان به #مداحی و #قرائت_قران پرداخت .
تااینکه سرانجام در #سال۱۳۶۷ در عملیات #مرصاد شربت #شهادت را نوشید و به جمع دوستان شهیدش پیوست. و در #بهشت_هاجر ملایر آرام گرفت🌹
🌸شادی روحش #صلوات🌸
❣
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌸 #معرفی_شهدا..🌸 🌹 #شهیدمدافع_وطن #صمدامیدپور🌹 تولد:۱۳۶۴ شهادت:۱۳ شهریور ۱۳۹۰ #ارتفاعات_جاسوسان_سر
🌺 #مختصری_از_زندگینامه_شهید
#قسمت_اول
🌷 #صمد اول آذر ماه 1364 در خانوادهای مذهبی دیده به جهان گشود و دوران ابتدایی خود را در روستای #نقلهبر و مقطع راهنمایی را در مدرسه شبانهروزی معدن #سنگرود گذراند و تحصیلاتش را تا پایان سوم متوسطه در شهر #رشت ادامه داد.
در دوران دانشآموزی به عضویت #بسیج دانشآموزی در آمد و تحصیلات خود را در مقطع پیش دانشگاهی را در شهر #جیرنده به اتمام رساند.
همزمان به عضویت بسیج شهر #منجیل درآمد و پس از مدتی عضو فعال بسیج شد....
🍃در سال 1384 به عضویت #سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و پس از گذراندن دوره آموزش افسری در #دانشگاه_امام_حسین(ع) عضو #یگان_ویژه_صابرین شد.
همیشه می گفت:
" من اگر لیاقت #شهادت را داشته باشم، بزرگترین #هدیه الهی است."
🌹مادرش درباره #خبرشهادت فرزندش می گوید:
چهل روز قبل از شهادت فرزندم (همزمان با پایان نخستین مرحله حمله سپاه به گروهک #پژاک) در عالم #خواب دیدم که همرزمان فرزندم لباس مشکی به تن دارند و به خانه ما آمدهاند اما فرزندم در بین آنها نبود و زمانی که صدایم کردند و از خواب بیدار شدم سه بار فریاد #یاحسین سر دادم.❣
🍂 #نحوه_شهادت
❣پیکر #صمد که زخمی شده بود روی ارتفاعات اتفاده اما هنوز جان داشت. به دلیل تکان خوردن او، تک تیرانداز پژاک متوجه شده و با شلیک به پیکر نیمه جانش او را از
پای در آورد.🌹
از این شهید بزرگوار مطلب زیادی پیدا نکردیم جز همین چند خط و شاید این دلیل دیگری باشد بر مظلومیت مضاعف فرزندان #گمنام روح الله...
با این گزارش پرونده فاتحان قله های غرب نیز بطور موقت بسته شد...💔🍂
#قسمت6⃣2⃣
(( دائما طاهر باش و به حال خویش ناظر باش. عیوب دیگران را ساتر باش. با همه مهربان باش و از همه گریزان باش.
یعنی با همه باش و بی همه باش. خداشناس باش و در هر لباس باش. ))
علامه حسن زاده آملی ، کتاب نامه ها و برنامه ها ، ص ۱۲
احمدآقا به این عبارات به خوبی عمل می کرد. فعالیت بسیج به جهت حضور منافقین و ترورها و شرایط جنگ بسیار گسترده بود.
آن زمان نیروهای #بسیج برخی شب ها در مسجد می ماندند تا در صورت احساس خطر وارد عمل شوند.
در این شب ها احمدآقا نیز مثل بقیه ی بسیجی ها در مسجد می ماند. او مثل یک جوان عادی با بقیه صحبت می کرد. می گفت. می خندید و...
او با همه ی افراد حتی کوچکترها بسیار با ادب برخورد می کرد، اما در برخورد با #غیبت_کننده ملاحظه ی هیچ کس را نمی کرد.
حتی اگر نزدیک ترین دوست یا شخصی بزرگتر از خودش بود، خیلی محترمانه از او می خواست این بحث را ادامه ندهد.
احمدآقا در زمینه ی فعالیت های بسیج مثل یک نیروی عادی حضور فعال داشت.
اسلحه به دست می گرفت و در گشت شبانه در بازار مولوی و محله های اطراف، همراه دیگر بسیجیان گشت می زد.
اما تفاوتش این بود که وقتی ساعت ۳نیمه شب به مسجد برمی گشتیم و اکثر بسیجی ها مشغول #استراحت می شدند، او به داخل شبستان می رفت و مشغول #نمازشب می شد.
خلاصه اینکه احمدآقا یک بسیجی واقعی بود.
از آن بسیجی هایی که حضرت امام خواسته بود با آن ها #محشـــور شود.
از آن هایی که امام عزیز بر دست و بازوی آن ها بوسه می زد.
کلمات تاکید شده :
1⃣غیبت کننده
2⃣ بسیج
3⃣استراحت
4⃣ نماز شب
5⃣ محشور
💖
#قسمت 7⃣2⃣
(مربـے فرهـنگے)
همیشـہ یک لبخـند ملیـح بر لـب داشت. از این جــوان خیلـے خوشم می آمد.خیلـے با محبت بود.خیلے با ادب بود.
وقتــی در کوچـہ و خیـابـان او را مے دیدم خیلـے لذت می بـردم. آن ایـام با ایـنکـہ پـدرم همیشـہ بہ مسجــ🕌ــد مے رفت امـا من اینگـونہ نبودم.
تا ایـنکہ یک روز پـدرم من را باخودش بہ مسجـد برد و دستـم را در دسـت همـان جـوان قرار داد و گفت: هـر چـے احــمد آقا گفــت گـوش کن. هرجـا خواستـے با ایشـان برے اجـازه نمے خواد و...
خـلاصہ ما را تحــویل احــمد آقا داد. براے من یک نکـتہ عجیــب بود❗️
مگر پدرم چہ چیزے دیده بود کہ اینگـونہ اختـیار من را بہ یک جـوان شـانزده یا هفــده سـالہ مےسپرد⁉️
چنــد شــب از این جریـان گذشـت. من هم مسـجد نرفتم.
یـک شــب دیـدم درب خـانہ را مے زنند.
رفتم در را باز کــردم. تا سـرم را بــالا کردم با تــعجب دیدم احــمد آقا پشت در اســت❗️
تا چشـمم بہ ایشـان افتاد خشکــم زد!
یک لحـظہ سـکـوت کردم. فکـر کردم اومـده بگہ چــرا مسجـد نمیای❓
گفتــم: ســـلام احــمـد آقــا، بہ خـدا این چند روز خیلے کار داشـتـم، ببـخـشید.
همـین طور کہ لبخـند بہ لـب داشـت گفت: من کہ نیومـدم بگـم چـرا مسـجد نمے یای، مـن اومـدم حالـت رو بپـرسـم.
آخـہ دو سہ روزه ندیـدمــت.
خیلے خجـالت کشیـدم. چے فکر می کــردم و چـے شد❗️
گفــتـم: ببـخـشــید از فـردا حتــما مے یام
✨✨✨
دو سہ روز دیـگہ گــذشــت. در ایـن سـہ روز موقـع نـمـاز دوبـــاره مشـغـول بازے بـودم و مسـجــد نرفتم.
یـک شـب دوبـاره صــداے درب خــانہ آمد. من هـم کہ گـرم بــازے بــودم دوبـاره دویـدم سـمـت درب خـانہ. تو فکـر هرکـسـے بـودم بہ جـز احــمــد آقــا.
تا در را بـاز کـردم ازخــجــالـت مُــردم. با هـمان لـبخـند همیـشـگے من را صــدا کــرد و گفــت: سلام حــســیـن آقـا.
حســابـے حـال و احـوال کرد. امـا من هـیـچـے نگـفـتم. فـہــمـیــده بــود از نیـامدن بہ مــســجــد خـجـالـت کـشـیده ام. براے همین گفــت: بـابـا نیومــدے کہ نیـومــدے، اومـدم احـوالـت رو بـپـرســم.
✨✨✨
خــلاصہ آن شـب گــذشــت. فــردا شــب زودتـر از اذان رفـتـم مسـجـد. و ایــن مســجــد رفــتـن هـمـان و #مســجــدے_شـدن_مـا_هـمـان.
احــمــد آقـا ایـن قدر قشــــنـــگ نــوجــوان ها را #جــذب مســجــد مـے کــرد کـہ واقــعــا تــعــجــب مــے کــردیــم.
آن مــوقـع ایــشــان #شــانـزده
یــا
#هــفـــده ســال بــیــشــتــر نـداشـت.
امــا نــحــوه ے مــدیــریــت او در فــرهــنگے مســجـــد فــوق الــعــاده بــود.
شــب هـــا...
#ادامه_دارد ...
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#شهیدمحمدغفاری❤️ @Karbala_1365
#قسمت_دوم
🍃
🌱پنج سالش بود که از طرف محل کارم به #جمکران رفتیم.
وقتی داشتیم از اتوبوس پیاده می شدیم. محمد جلوتر رفت و افتاد توی جوی آب و سرش شکست. من هم نگران محمد بودم و هم نگران اینکه نکند گریه کند و حواس مردم را در حین خواندن #دعای_کمیل پرت کند.
بردمش کنار حسینیه کاشانی ها که درمانگاه بود. در تمام این مدت که بردم و آوردمش و سرش را بخیه کردند گریه نکرد، ترسیدم، پیش خودم گفتم : چرا بچه گریه نمی کند، نکند اتفاقی برایش افتاده است. رفتیم نشستیم، خواباندمش کنار خودم. محمد گفت : بابا خوشت آمد که من گریه نکردم؟😉😊
🌸چند سالی مانده بود تا مکلف شود که به #مشهد رفتیم. از همان جا نمازش را شروع کرد. حتی به برادر کوچکش هم نماز را یاد داد. در مسجد امام حسن(ع) اذان و تکبیر می گفت.
دوران راهنمائی که بود هیئت می رفت. این هیئت روزهای جمعه منازل اعضای هیئت برنامه داشت. #شهیدمصطفی_احمدی_روشن هم توی این هیئت بود. حتی یکبار همراه شهید احمدی روشن به منزل آمده بود.
🌼 #محمد رشته تجربی درس می خواند با اینکه در #بسیج و هیئت بسیار مشغول بود اما از شاگردهای ممتاز بود در کنکور شرکت کرد کارشناسی تغذیه دانشگاه خرم آباد قبول شد اما نرفت؛ برای پسر درس خوانی مثل محمد رشته پایینی بود . خیلی تلاش کرد کنکور سال بعد شرکت کرد، رشته دندان پزشکی دانشگاه #شیراز قبول شد #همه_بهش_میگفتند_آقای_دکتر_اما_پاسدار_شد.. پاسدارشدن را به دکتر بودن ترجیح داد.
#عاشق_سپاه_بود. دانشگاه امام حسین(ع) درس خواند، با همکاری یکی از فرمانده هان در زمینه مسائل نظامی کتاب نوشت. اعتقاد داشت که باید اطلاعات و سطح آگاهی اش بالا برود.
هر سال در ایام محرم به مناسبت شهادت سرور و سالار شهیدان #اباعبدالله_الحسین در منزل مان مراسم عزاداری برپا میکردیم تا اینکه بنا بر گفته خود محمد : یکی از همان روزها (محرم ۱۳۸۸)، بعد از مراسم خیلی خسته شده بودم آخرشب بود خوابیدم کمی قبل از اذان صبح بود که در خواب #شهیدعلی_چیت_سازیان را دیدم، چند نفری هم همراه ایشان بودند که من نشناختم. ایشان رو به من کرد و گفت: حتما به مراسم شما می آیم و به شما سر می زنم. درحالیکه لبخند قشنگی روی لبانش نقش بسته بود که زیبایی و نورانیت چهره اش را دو چندان می کرد.💖 دلتنگی شدیدی مرا احاطه کرد و دوست داشتم که با آنان باشم، موقع خداحافظی گفتم: #علی_آقا من میخواهم همراه شما بیایم ، گفت: شما هم می آیی اما هنوز وقتش نرسیده است…
@Karbala_1365
#ادامه_دارد👇
🌺 #مختصری_از_زندگینامه_شهید
#قسمت_اول
🌷 #صمد اول آذر ماه 1364 در خانوادهای مذهبی دیده به جهان گشود و دوران ابتدایی خود را در روستای #نقلهبر و مقطع راهنمایی را در مدرسه شبانهروزی معدن #سنگرود گذراند و تحصیلاتش را تا پایان سوم متوسطه در شهر #رشت ادامه داد.
در دوران دانشآموزی به عضویت #بسیج دانشآموزی در آمد و تحصیلات خود را در مقطع پیش دانشگاهی را در شهر #جیرنده به اتمام رساند.
همزمان به عضویت بسیج شهر #منجیل درآمد و پس از مدتی عضو فعال بسیج شد....
🍃در سال 1384 به عضویت #سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و پس از گذراندن دوره آموزش افسری در #دانشگاه_امام_حسین(ع) عضو #یگان_ویژه_صابرین شد.
همیشه می گفت:
" من اگر لیاقت #شهادت را داشته باشم، بزرگترین #هدیه الهی است."
🌹مادرش درباره #خبرشهادت فرزندش می گوید:
چهل روز قبل از شهادت فرزندم (همزمان با پایان نخستین مرحله حمله سپاه به گروهک #پژاک) در عالم #خواب دیدم که همرزمان فرزندم لباس مشکی به تن دارند و به خانه ما آمدهاند اما فرزندم در بین آنها نبود و زمانی که صدایم کردند و از خواب بیدار شدم سه بار فریاد #یاحسین سر دادم.❣
🍂 #نحوه_شهادت
❣پیکر #صمد که زخمی شده بود روی ارتفاعات اتفاده اما هنوز جان داشت. به دلیل تکان خوردن او، تک تیرانداز پژاک متوجه شده و با شلیک به پیکر نیمه جانش او را از
پای در آورد.🌹
از این شهید بزرگوار مطلب زیادی پیدا نکردیم جز همین چند خط و شاید این دلیل دیگری باشد بر مظلومیت مضاعف فرزندان #گمنام روح الله...
با این گزارش پرونده فاتحان قله های غرب نیز بطور موقت بسته شد...💔🍂
…❀
@Karbala_1365🌹
┄┄❁﷽❁┅┄
🕊شهدای گمنام یعنی:
♨️یه پلاک روی سیم خاردار ودیگر هیچ نبود؛
♨️#بسيج ؛مدرسه عشق و مكتب شاهدان و شهيدان گمنامي است كه پيروانش بر گلدسته هاي رفيع آن اذان شهادت و رشادت سرداده اند.
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🔴سلامعلیکم باتوجه به فرا رسیدن سالروز #عملیاتکربلای۴ در سوم دی ماه، از تمامی #راویانگرامی و بزرگ
🔴سلامعلیکم
باتوجه به فرا رسیدن سالروز #عملیاتکربلای۴ در سوم دی ماه،
با انتشار برخی از تصاویر #دانشجوی #شهید "امیر طلایی" یاد و خاطره دلاوری مردیهای این شهید #بزرگوار را زنده خواهیم کرد....🕊🌾🕊🌾
#شهیدامیر_طلایی اول خردادماه 1339 در شهرستان #همدان به دنيا آمد. پدرش تاروردی و مادرش عذرا نام داشت...🍃✨🍂
#دانشجوی كارشناسی در رشته مددكاری و معلم بود که از سوی #بسيج در جبهه حضور يافت و در چهارم دیماه 1365 با سمت #غواص در #اروندرود براثر اصابت #گلوله به شهادت رسيد.📎
مزار این شهید #بزرگوار در گلزار شهدای باغ #بهشت_همدان واقع است.
🌾🕊
#تنهــاکانالشهـدایکربلای٤👇
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#شهید_علیرضا_فرهادی 🌾در سال 1340 در خانواده ای #مذهبی در یکی از روستاهای استان #مرکزی به د نیا آمد
#اعزام_به_جبهه
🌻در تیر ماه 1361 پس از گذراندن امتحانات نهائی خود جهت #اعزام به جبهه به بسیج مراجعه می کند که با مخالفت #مسئولین مواجهه می شود به او می گویند شما سه ماه دیگر سربازی و نمی توانی #اعزام شوی و در پاسخ به مسئولین می گوید سه ماه فرصت زیادی است می ترسم جنگ تمام بشود و من نتوانم دینم رابه انقلاب و رهبرم ادا کنم .با مراجعه مکرر ایشان به بسیج آنان با اعزام ایشان موافقت می نمایند ، وقتی که خبر این جریان را شنید گویی همه جهان را یکباره به اوداده اند و قرار شد روز 21/4/1361 جهت اعزام به #بسیج مراجعه نمایند..
🔻روزی که قرار شد به #جبهه اعزام شوند همراه او به بسیج رفتیم بعد از گذشت مدتی برادر حاتمی ( ایشان نیز در #عملیات_کربلای5 به خیل #شهیدان پیوست ) اعلام نمودند که اعزام به بعد از اقامه نماز ظهر و عصر موکول شد . به همراه شهید به #منزل آمدیم بسیار ناراحت بود نمی دانم در ذهنش چه می گذشت که مدام این جمله را تکرار می کرد #خدایا چرا اعزام ما به تاخیر افتاد .بعد از ظهر اعزام انجام شد آنان را ابتدا به #همدان و سپس به جنوب اعزام می کنند ...
♦️همزمان با اعزام ایشان برادر دیگرش به نام محمد در #جبهه گیلانغرب بودند و حدود 40 روز بود که از ایشان خبری نداشتند #شهید_فرهادی دارای روحیه بسیار قوی بود و هیچ وقت و هیچ لحظه اززندگی لبخند از لبانش رخت بر نمی بست تمامی دوستانش از #خاطرات اعزام شان به جنوب از روحیه بالا و شوخی های آن یاد می کنند
🍃💠💠💠
👇👇👇👇👇
#زندگینامه_شهید_محمدمختارانفرزند #شهیدعلیاکبرمختاران👇👇
▪️محمد که با تمام وجود و با ارادت تمام به سید الشهداء مرغ جانش به هوای جبهه های نبرد بی قراری می کرد پس از پایان سال دوم متوسطه در رشته علوم انسانی، از طریق نیروی بسیج عازم جبهه شد و در مناطق #عملیاتی حضور فعال داشت. محمد از روحی بزرگ و سرشار از #معنویت برخوردار بود و با وجود سن و سال کم الگوی اخلاقی و رفتاری بسیاری از رزمندگان شده بود...
◼️شهید محمد #مختاران در شانزدهم اسفند ماه 1347 در همدان به دنیا آمد. پدرش از مبارزان تاثیر گذار سال های انقلاب بود لذا محمد از همان آغاز #کودکی با مفاهیم ایثار و شهادت و آزادگی و آزادیخواهی آشنا شد....
🔅به همت پدرش حاج #علیاکبر و تشویق مادر، در جلسات قرآن و احکام و هیات های حسینی حضور فعال داشت و با مکتب اباعبدالله الحسین (ع) آشنا شد.
وارد دبستان شد و دوران تحصیل خود را آغاز کرد. پس از پیروزی #انقلاب اسلامی به ارتش 20 میلیونی بسیج مستضعفان پیوست و به یکی از نیروهای نوجوان و فعال #بسیج استان همدان تبدیل شد.....
💢حاج علی اکبر #مختاران یکی از موسسین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در همدان و از چهره های تاثیر گذار در بدنه نظامی کشور بود و با شهید صیاد #شیرازی رفاقت و دوستی چندین ساله داشت. با آغاز جنگ #تحمیلی، به مناطق مرزی اعزام و در سرکوب مزدوران وطن فروش نقش بسزایی داشت و با شرکت در #عملیات های مختلف به مقام والای #جانبازی نائل آمد و بر اثر حمله #شیمیایی نیروهای بعث عراق به شدت مجروح شد....
🔻محمد که با تمام وجود و با ارادت تمام به سید الشهداء مرغ جانش به هوای #جبهه های نبرد بی قراری می کرد پس از پایان سال دوم متوسطه در رشته علوم انسانی، از طریق نیروی بسیج عازم جبهه شد و در مناطق #عملیاتی حضور فعال داشت....
🔶محمد از روحی بزرگ و سرشار از معنویت برخوردار بود و با وجود سن و سال کم الگوی #اخلاقی و رفتاری بسیاری از رزمندگان شده بود....
⭕️سرانجام در چهارم دیماه 1365 در منطقه عملیاتی #اروندرود 🌊به شهادت رسید و به سرور و سالار #شهیدان امام حسین (ع) پیوست...
🔻پیکر مطهر او تا سال ها به آغوش خانواده بازنگشت تا اینکه با تلاش جستجوگران نور در فروردین سال 1376 رخ نمایان کرد و با استقبال پر شور مردم همدان در #گلزار شهدای این شهر به خاک سپرده شد...
♦️حاج علی اکبر #مختاران پدر شهید محمد مختاران نیز پس از سال ها تحمل رنج و مشقت ناشی از مجروحیت ها و عوارض شیمیایی، در خرداد ماه سال 1394 به #شهادت رسید و فرزند #شهیدش پیوست....
#یادشان_گرامی_و_راهشان_پررهرو_باد.
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
@karbala_1365 ┄┅•═༅𖣔✾🌺✾
#شهیدرمضانعلیشیرازی
نام پدر: ابوالقاسم
تاریخ تولد: 1344
محل تولد: رهنان
شغل: محصل
یگان اعزام کننده: بسیج
تاریخ شهادت: 62/1/22
محل شهادت: #شرهانی
زیارتگاه: گلزار شهدای شهر رهنان
#زندگینامه:
رمضانعلی شیرازی در تاریخ #شهریور 1344 در ماه مبارک رمضان در شهر رهنان به دنیا آمد. در #سن 7 سالگی در دبستان مودت شروع به تحصیل نمود. در 12 سالگی دوره ی دبستان را به پایان رسانید و سپس در همان مدرسه دوره ی تحصیل #راهنمایی را شروع کرد. در 15 سالگی دوره ی راهنمایی را به پایان رسانید و وارد دبیرستان امیرکبیر برزان شد،
سال اول و دوم و سوم تجربی را با موفقیت پشت سر گذاشت و سال چهارم بود که درس را نیمه تمام گذاشت و در #بسیج ثبت نام نمود و به جبهه های نبرد اعزام شد. حدود 15 ماه در جبهه ها می جنگید و چند مرتبه مرخصی آمد. در لشگر امام حسین (ع) در #شهرک دارخوئین چندین ماه خدمت کرد و سپس در 22 #فروردین ماه 1362 در شرهانی در عملیات #والفجر 1 به شهادت رسید.
@karbala_1365
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅
با حفظ اسلام، نگهبانی و عضو #بسیج شدن، خود را در ادامه #راه_شهدا، با #خانواده_شهدا شریک کنیم
🌷مادر #بسیجی و نوجوان ۱۷ساله شهید علی حجازی شاد
✨شادی روح شهدای بسیجی و والدین آسمانیشان صلوات
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄