eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
1.1هزار دنبال‌کننده
19.7هزار عکس
3هزار ویدیو
53 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
از راست شهیدان: و شب عملیات وقتی دید باز نیست خودش رو بروی سیم‌های‌خاردار انداخت تا بچه های دسته‌اش از روی تنش عبور کنند و خط را بشکنند. رضا فرماندهی رو درحق بچه‌هایش تمام کرد. و سوی دیگر ساحل نیز خودش را روی انداخت تا همرزمانش از روی تنیش عبور کنند. اینان شهیدانی هستند که در ۴ حماسه ایثار آفریدند و به زیباترین شکل ممکن بشهادت رسیدند.🕊💔 روحشان‌شادویادشان‌گرامی 🌾🕊 ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
از راست شهیدان: و شب عملیات وقتی دید باز نیست خودش رو بروی سیم‌های‌خاردار انداخت تا بچه های دسته‌اش از روی تنش عبور کنند و خط را بشکنند. رضا فرماندهی رو درحق بچه‌هایش تمام کرد. و سوی دیگر ساحل نیز خودش را روی انداخت تا همرزمانش از روی تنیش عبور کنند. اینان شهیدانی هستند که در ۴ حماسه ایثار آفریدند و به زیباترین شکل ممکن بشهادت رسیدند.🕊💔 روحشان‌شادویادشان‌گرامی 🌾🕊 ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
از راست شهیدان: و شب عملیات وقتی دید باز نیست خودش رو بروی سیم‌های‌خاردار انداخت تا بچه های دسته‌اش از روی تنش عبور کنند و خط را بشکنند. رضا فرماندهی رو درحق بچه‌هایش تمام کرد. و سوی دیگر ساحل نیز خودش را روی انداخت تا همرزمانش از روی تنیش عبور کنند. اینان شهیدانی هستند که در حماسه ایثار آفریدند و به زیباترین شکل ممکن بشهادت رسیدند.🕊💔 روحشان‌شادویادشان‌گرامی 🌾🕊 ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
از راست شهیدان: و شب عملیات وقتی دید باز نیست خودش رو بروی سیم‌های‌خاردار انداخت تا بچه های دسته‌اش از روی تنش عبور کنند و خط را بشکنند. رضا فرماندهی رو درحق بچه‌هایش تمام کرد. و سوی دیگر ساحل نیز خودش را روی انداخت تا همرزمانش از روی تنیش عبور کنند. اینان شهیدانی هستند که در حماسه ایثار آفریدند و به زیباترین شکل ممکن بشهادت رسیدند.🕊💔 روحشان‌شادویادشان‌گرامی 🌾🕊 ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🌸 شهدا..🌸 🌸 نیم‌نگاهی‌به‌زندگی (داریوش) 🌸  🍃 (رضا) یکی دیگر از دلاور مردان ایران زمین بود که عازم میادین نبرد حق علیه باطل گشت تا ثابت کند رهروان حسین (ع) از مرگ هراسی ندارند💫 در سال ۱۳۶۴ در رشته پزشکی دانشگاه شهید بهشتی تهران پذیرفته شد اما گویی تقدیر بر آن بود که پس از اولین حضورش در جبهه ها که حدود ۹ ماه به طول انجامید به عنوان مسئول آموزش گروه غواصی لشکر انصار الحسین (ع) و در تاریخ ۶۵/۱۰/۴ در عملیات ۴ در کنار اروندرود عاشقانه به سوی ابدیت بال بگشاید و پیکر پاک و مطهرش یازده سال در آبهای خروشان اروند بماند و روح پاکش همیشه حاضر وناظر برگذر ایام ما باشد..💫🌸 🌸رضا اولین فرزند و تک پسر خانواده و بسیار خوش برخورد وخوشرو بود..🌸 🌾 در جبهه دوستانش بخاطر خوبی و پاکیش او را "رضا پاکی" صدا میکردند.. نامش داریوش بود اما در جبهه در شب میلاد امام رضا(ع) تصمیم میگیرد که نامش را "رضا" بگذارد.. رضا فرمانده دسته غواصی شد و تمام تلاشش خدمت و رسیدن به معبودش بود. وبعد از یازده سال عاشقی به میهن بازگشت ودر قطعه شهدا آرام گرفت..🌸 🌸روحش شاد و یادش گرامی🌸 ⊰❀⊱ ۴ ⊰❀⊱ …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
دمی از یک 🕊🌱 🍃🌸 🍃 🌾 🌾 سن و سال زیادی نداشت شاید ۱۹_۲۰ سال، اما قدبلند و چهارشونه و خوشتیپ بود. بیشتر با می‌گشت خیلی باهم رفیق شده بودن , مثل برادر شده بودن. گاهی هردو موهاشون رو از ته می زدن... ✨ شب آخر حال عجیبی داشت، توی پوست خودش نمی‌گنجید و ذکر میگفت. گاهیم میرفت تو لاک خودش...زدم رو شونش و گفتم کجایی رفیق؟ خبریه؟؟ سرش رو بلند کردو گفت:مگه خبرنداری؟ گفتم از چی؟ گفت بذار صبح بشه بهت میگم.... ساعت ۱۰ونیم شب بود که زدیم به آب...💧 با اون همه سروصدای توپ و گلوله ها و دوشکایی که یک بند فریاد میکشید منطقه رو گذاشته بود روی سرش. باهمه این سروصداها اما یه سکوت عجیبی کل فضارو گرفته بود که دل آدم آروم میشد و گاهیم شور میزد... نمیدونم تو این هیروویر چرا دلم گرفته بود!! یه لحظه نگاهم افتاد به ، مثل قرص ماه شده بود ، مثل بااون قد بلندش که چقدر لباس غواصی بهش میومد، مثل سیدمهدی که چهره زیباش زیباتر شده بود، مثل مسعود که چه آرامش عجیبی داشت، مثل و مثل خیلی از بچه های دیگه که وسط آب مثل قرص مهتاب می درخشیدن... تو فکر محمد بودم که گفت صبح بشه بهت میگم... تو این فکر بودم که یهو همه چیز ریخت بهم... سکوت بچه ها شکست و هواپیماها از آسمون منور مینداختن. دوشکا هم هرلحظه وحشی تر میشد و دامن میزد به موج های اروند... انگار میدان امتحان انواع سلاحهای عراق بود... هم همه بی پناه و تنهاسنگرشون آب بود...💧 باهزار سختی رسیدیم لب ساحل دشمن.. درگیری شدیدتر شد.. بچه هارو دیدم که خیلیهاشون زخمی شده بودن. زمان خیلی بد میگذشت.. رو دیدم که روی خیلی زیبا خوابیده بود. امیر کنار خورشیدیها به معبود خود لبیک گفته بود. حاج‌کریم و جامه‌بزرگ زخمی شده بودن و افتاده بودن. آنطرف تر رو دیدم که روی خوابیده بود که معبر باز بشه مثل ... ، طلبه با اخلاصی که از سرورویش میبارید، او هم شهید شده بود مثل و و بقیه رفقایم.. چند متر آنطرف تر هم رو دیدم که کرکسهای بعثی عراق خفه اش کرده بودن و دور پیکرش میرقصیدن...🌹 مجید رو ندیدم هرچی چشم انداختم. داشت صبح میشد، خواستم بگم مرد حسابی آخه الان وقت خبرگفتن بود!؟ حالا اصلا کجاهستی؟؟ نکنه توام؟! و لب گزیدم.... صبح شد و باز خبری از محمد نشد.... خیلیها شهیدشدن و چندنفریم با حاجی برگشتن عقب و بقیه هم زخمی اسیرشدیم... چهارسال بعد که از اسارت آزادشدیم شنیدم همون صبح توی توی عملیات محمد هم شهید شده..تازه فهمیدم خبری که گفت صبح بشه میگم این بود...سرم رو انداختم پایین ،چقدر شرمنده شدم.💔 ❣هنوز بعداز ۳۲ سال منتظرم که از اروند برگرده تا بهش بگم شرمنده که نفهمیدم خبری که خواستی بگی شهادتت بود و چرا اون لحظه دیگه ندیدمت... راستی محمدجان! خیلی دلتنگت هستم رفیق الان کجای اروند آرام گرفتی؟؟ اصلا هواست به پدرومادر پیرت هست؟؟ هنوز منتظرتن ها..... 🍂❣ تقدیم به شهادت:عملیات الرصاص💧🌾 🌾🕊   ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
از راست شهیدان غواص: و شب عملیات وقتی دید باز نیست خودش رو بروی سیم‌های‌خاردار انداخت تا بچه های دسته‌اش از روی تنش عبور کنند و خط را بشکنند. رضا فرماندهی رو درحق بچه‌هایش تمام کرد. و سوی دیگر ساحل نیز خودش را روی انداخت تا همرزمانش از روی تنیش عبور کنند. اینان شهیدانی هستند که در حماسه ایثار آفریدند و به زیباترین شکل ممکن بشهادت رسیدند.🕊💔 روحشان‌شادویادشان‌گرامی 🌾🕊 ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🍃🍂 🍂 🌷🍂 #گردان_غواصی🍂🌷 به روایت 🌷 #بهروزطالب_نژاد🌷 #قسمت_اول 🍃🌾🍃 🌾 وقتی رفتم
🍃🍂 🍂 🌷🍂 🍂🌷 به روایت 🌷 🌷 🌷 بعد از عملیات که شهید شد ما یک مدتی از خرمشهر منتقل شدیم آبادان در هتل پرشین من دوباره دیدم باقی مانده یک جایی جمع شدند که اصلا پنجره نداشت , نور نداشت در واقع انباری بود. آنجا اولین بار را دیدیم که ایشان خیلی با اشتیاق آمده بود و با تک به تک ما صحبت می کرد که شما از چه خبر دارید خاطرات چی دارید ؟ من تازه آنجا متوجه شدم که ایشان بوده دانشجوی بوده و با شهیداحمدرضا احدی هم اتاقی بودند. یک سری از خاطراتش را از احمدرضا شنیدیم و آن موقع هم شاید باز آنقدر عقل ما نمی رسید که شهیداحمدرضااحدی هم خیلی مهمان این دنیا نیست شاید به فاصله کمتر از یک ماه بعدش در در مرحله دوم یا سوم ایشان هم شهید شدند.🌹 🌸 روحشان شاد و راهشان پر رهرو🌸 🌸..... @Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
‌ #خط‌آخر_کربلای۴🌾 قسمت: ششمـ ✍این داستان: #اروندکنار. ابوشانک. آبادان: ... بعضی‌ها ۱۵-۱۰ تا نارنج
🌾 قسمت: هفتمــ ✍این داستان: گام‌آخر، ، شهادت - بعد از ماه‌ها آموزشهای سخت و طاقت فرسای غواصی بالاخره هنگام عملیات در شب چهارم دیماه سال ۶۵ فرا رسید و دسته‌ها حرکت کردند. دو دسته به فرماندهی ¹ و ² و دسته ویژه ³ که باید روی کمین دشمن در کشتی به گل نشسته عمل میکردند.⁴ رضا با قد رشید و لباس غواصی پلنگی سبز و سیاه رنگی که به تن داشت، کلاش تاشویی را حمایل کرده و سومین نفر جلوی دسته و پشت سر مطهری و جامه بزرگ قرار گرفت. چهره‌اش زیباتر و نورانی تر از قبل شده بود. خلاف فرمانده دسته، معاون دسته‌ها در عقب ستون قرار گرفتند. مطهری به آنها گفت: اگر کسی جاماند، آنها را هدایت کنید و هل بدهید که نمانند. داخل آب برای احتیاط هر ستون با یک طناب طویل به هم وصل شدند و هر دو متر یکی دستش را داخل حلقه طناب کرده بود.۵ از نیزارهای حاشیه خرمشهر رد شده و آرام آرام وارد آبراه کنار اروند رود شدند بی سر و صدا در آبراه نشستند. با لجن‌های کنار ساحل سر و صورت و لباس و سلاحشان را استتار کردند. اصغر تابعی، آرپی‌جی زن دسته دوم و سعیدنظری کمکش بود. برادر اصغر در گردان ۱۵۴ غواص بود و باید چند کیلومتر بالاتر به آب میزدند. بالای سرشان منورهای خوشه‌ای از همان لحظه اول، آسمان را مثل روز روشن کرده بودند. در شلمچه درگیری شروع شده و نور زردی کل خرمشهر و منطقه عملیاتی را روشن کرده بود. رمز عملیات اعلام شد۶ ، و ستون بی هیچ ترس و واهمه‌ای وارد آب‌های خروشان و سیاه اروند شد. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🌾 پ.ن: ۱- شهید. ۲- شهید. ۳- شهید. ۴- کشتی بین ام‌الرصاص و عقبه دشمن بود و نیروهای ویژه عراق بدلیل حساسیت و مهم بودن موضع در آن مستقر بودند. ۵- حجه الاسلام حاج احمد فراهانی: برای اینکه بچه‌ها بتوانند از آب رد بشوند، یک طنابی را گره زده بودند و بچه‌ها دستشان را از داخل حلقه گره آن طناب رد میکردند تا کسی جانماند حتی اگر شهید شد. ۶- يا محمد رسول الله (ص).