eitaa logo
خاطراتی از دفاع مقدس
45 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
229 ویدیو
28 فایل
برای حفظ و نشر آثار دفاع مقدس و معارف دینی و اسلامی باز نشر با ذکر صلوات آزاد است. سپاسگزارم از همراهی شما
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ‌ ‌ 🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸 🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت 🌸 در وصف شهدا بخش دوم ✍ ️حقیقت این است که در این دنیا، همیشه کسانی هستند که با کمال میل حاضرند، جایشان را با شما عوض کنند! 🍃مثلا مثل شما نفس بکشند، راه بروند،زندگی کنند.و هیچ گله ای از وضع بد معشیت خود هم نداشته باشند! 🍃 اما حاضر نیستند جانشان را بدهند. چرا ؛!؟چون جان است دیگر!! پول بخواه می دهد؛!! اما جان !! نه شرمنده!✋😁 🍃مگر چه شده ؟ از کسی ،چیزی شنیده ؛! اگر شنیده پس چرا اینقدر تلاش میکند. 🍃مگر نه آن است که باید بگذاریم و برویم؛! آورده اند، شخصی فقط آرزو داشت یکبار دیگر برگردد ، تا بخاطر همه آن ناشکری ها عذرخواهی کند ! از همه حلالیت بگیرد. 🍃نمی دانم ... آیا️کسی می تواند به او کمک کند ؟اما دیگر علاجی نیست ، خیر ،نمی شود ، ؛!️اصلا غیر ممکن است !✋😔 🍃ای داد و بیداد ...اینجا را ببینید ترجمه ️سوره ی مؤمنون، آيات ۹۹ و ۱۰۰: 🍃(گويد) پروردگارا! مرا (به دنيا) بازگردان تا شايد به تدارك گذشته عمل صالحی بجای آورم. (به او خطاب می‌شود كه) هرگز نخواهد شد ! 🍃اما می شود طوری دیگر هم رفت؛! 🍃بدون غصه، ! 🍃بدون چشم داشت! 🍃 حتی بدون بازخواست. ! 🍃واقعا امکانش هست ؛!بله که می شود ؛! 🔰یک کلام شهادت! آخه چرا شهادت ؟! چون بلوغ و کمال انسانیت است برای در آغوش گرفتن مرگ ،قبل از آنکه به سراغ آید. است برای خوبان عالم ، جهت زندگانی جاوید. 🍃برای آنان که به این شیوه رهسپار آن دیار می شوندغوغایی بپاست -در-نزدیکی- شما-رخ-نمایان-خواهند نمود شهدا را می گویم. 🌸این نوشتار ادامه خواهد داشت اگر خداوند متعال فرصتی عنایت فرماید. 🌸والعاقبه للمتقین 🌸 دعا بفرمایید ✍ نبی زاده
🌷شهید دربخشی از وصیت نامه معنوی خود آورده اند:  🍃به عنوان فردي از آحاد ملت مسلمان به مسئولين امر تذكر می‌دهم كه هميشه در جهت اسلام و قرآن باشيد و هيچ مسئله و روشي شما را از هدف و جهتي كه داريد منحرف ننمايد و در كارهايتان نيت خود را خالص نمائيد. اين را در نظر بگيريد كه همه ما انسان‌هایي ناقص ... هستيم و احتياج به هدايت و ولايت مستقيم قرآن كه اكنون زبان آن امام خميني(ره) است، داريم و هرگز خود را از او دور نكنيم که به كفر و عصيان می‌رسيم و در دنیا و عقبی جزو خاسرین خواهیم بود. 🍃با چنین دیدگاهی قبول نمودند به عنوان پرورش دهنده نیروهای انقلابی آموزش آنان را بعهده گرفته که نه فقط یه چریک و رزمنده تکاور تربیت نماید که با آموزش تخریب به رزمندگان و تفکر انقلابی نیروهای استشهادی در این راه تقدیم این آب و خاک نماید. 🍃این چنین تفکرات در شهید نیز موج میزد . هرچند دوران کوتاهی سپری شد و آنان نتوانستند به چشم خود سر منشاء خیری که شده بودند را به عینه مشاهده نمایند . اما : 🍃روحیات شهادت طلبانه و مثال زدنی ایشان هم به نوبه خود چشمگیر و قابل تحسین است. همرزمان شهید چنین میگویند: 🍃هر جا نياز به داوطلب جهت شناسايي بود، رضا داوطلب می شد .ودرعمليات آزادسازي قله ی شمشير، شجاعت ورشادت خاصی از خود  نشان داد. 🍃رضا به همراه حسين مجد در عمليات گيلان غرب درتنگه حاجيان كه عراقی ها عمليات ايذايی انجام ميدادند مسئوليت از بين بردن حركات ايذايی دشمن را به عهده گرفته بودند كه در اين كار موفق هم شدند.  🍃از سایر برکات خیر این شهید تربیت نیروهای آموزش دیده و رزمنده تراز امام و انقلاب با کمک شهیدان قمی و گنجی زاده و... برای رزم در نقاط صعب العبور کردستان و غرب کشور بو د. این نیز مُیسر نبود مگر با ذهنی عاشق و تغییر یافته و نزدیک به معبود.! 🍃شاید یکی از معنوی ترین افراد مثال زدنی تیپ شهید بودند. با جثه ای کوچک، نحیف و صدمه دیده از حرکات پر شور قبل از انقلاب اسلامی و با محدودیت جسمانی شدید،! اما قابل تحسین ، فردی که اگر شهید نمی شد ، به نظرم حیف می شد، کسی که قلبش برای ائمه اطهار (ع) و امام می تپید و اهل توسل و توکل، نواقل و تعهد و شب زنده داری بود. 🍃 باید هم با تیر ضد انقلاب به سینه به درجه رفیع شهادت نائل می گشت تا همگان بدانند که هدف تیر بلا شدن ،خواهان می خواهد و بس ،؛! 🍃روحیات علی آقا و پشتکار مثال زدنی سبب شده بود ،تا در سخت ترین شرایط عملیات نوک پیکان عملیات قرار گیرد. 🍃شب عملیات در اواخر آذر ماه ۱۳۶۱ عبور از رودخانه و در شرایطی که هوا برفی و چندین درجه زیر صفر بود را هم خودم و هم گردان تحت فرماندهی ایشان در دو نوبت پشت سر هم و در یک شب تجربه کرده ایم .و این با آن جثه نحیف و محدودیت جسمانی آن شهید والا مقام سنخیتی نداشت . اما به قول خودشون: 🍃اینجا شربت میدن ،اون هم از نوع همه را شیفته و مجذوب خودشون نموده بودند. این سر منشاء خیر نیز باید با ذهنیتی خلاق به این درجات می رسید. 🍃ودر یک کلام ، زمانی که همه این روحیات و رشادتها و ...را کم کم جمع و ذخیره نموده ،مشاهده می کنیم ،به مرور زمان با آن آموزشهای الهی و معنوی شاگرد تراز اول امام خامنه ای مدظله العالی سردار سرلشگر شهید محمود کاوه فرمانده دلاور لشگرویژه شهدا منتقل و با همت و تلاش چند ساله این شهید والا مقام ، سبب رشد و شکوفایی یگانی مثال زدنی و قابل تحسین به نام لشگر ویژه شهدا گردید. 🍃فرمانده کاوه سر منشاء خیر و برکت برای اسلام؛ انقلاب ؛ منطقه و دفاع مقدس گردید. که خود مطالب دیگری را در پی خواهد داشت . 🍃بنا بر این هیچ چیز به جز یک ذهن تغییر یافته قادر نخواهد بود موجی عظیم ایجاد و هدایت نماید تا سیلی خروشان را به سر منزل مقصود رساند. امام شهدا چنین نمود و سرمشق عشق دلاور مردان هشت سال دفاع مقدس گردید. 🍃می توانیم حتی پس از شهدا نیز با ذهنی به مراتب ساخته تر ، شکیل تر، تغییریافته تر و با دلیل و برهان، حسن ظن و تحول و تعالی بخشی از آنچه به دلیل تصمیمات خواسته و یا ناخواسته برخی از عزیزان و مسئولین تلاش شده تا به شکلی حداقلی تدوین و به یادگار بماند ، به شکلی باور نکردنی و با همدلی و بصیرت لازم با تغییراتی که به مرور شکل خواهد گرفت مجددا به منصه ظهور رسد. 🍃به نظرم دلسرد نباید شد، باید راه حلی متقن یافت و تلاش کرد، یقیناً با توکل به ایزد منان و یاری شهدا و ذهنی پویا خداوند نیز به این یاری همرزمان برکت عنایت می نماید.تیپ ویژه ای تا آخر پای کار می ایستد و پافشاری می‌نماید. ✋🌸😊 ✍این نوشتار ادامه خواهد داشت اگر خدا بخواهد. 🌸 والعاقبه للمتقین 🌸دعابفرمایید ✍نبی زاده
🌺 🌺یُرِیدُونَ أَن یُطْفِئُواْ نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَ هِهِمْ وَیَأْبَى اللَّهُ إِلَّآ أَن یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَفِرُونَ‏ 🌺مى خواهند نور خدا را با دهان هایشان خاموش سازند، ولى خداوندجزاین نمى‏خواهد که نور خود را به کمال برساند، هرچند کفّار، ناراحت باشند. 🌺 ۳۲ 🤔🌷عجب حکایتی شده بود حذف نام مقدس شهدا از معابر،!می‌خواستند، اسم شهید وشهادت رو در نطفه خاموش کنند. 👈🌷دوباره شهرمان بوی و خواهد گرفت، و ان شاءالله عطر آن نوید بخش مستضعفین خواهد شد. 🌺والعاقبه للمتقین 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدالله 🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 🍀خاطرات بیادماندنی ✨این قسمت 🌷-ناصر-کاظمی ✨ وقتی به «بادین آباد منگوره رسیدیم، همان شب اول موفق به پاكسازی روستانشدیم و بخشی از آن، از طرف عراق، در تصرف باقی ماند. به همین دلیل خطی دفاعی جلوی روستا، پشت به جاده درست کردیم و همان جا سنگر زدیم. ✨آن روز توپخانه پشتیبانی خوبی نداشت و آن طور که باید از ما حمایت نکرد. «-کاظمی» فرمانده تیپ، ابتدا از «» خواست برای رسیدگی به این موضوع به «پیرانشهر» برود و می خواست با این کار او را عقب بفرستد. ✨ «» قبول نکرد. «» گفت: «پس تو یه سری بزن به خطهایی که تثبیت شدن، ببین بچه ها مستقر هستن یا نه. من برم پیرانشهر، زود برمی گردم.» او خداحافظی کرد و به همراه «-ولی-نژاد» و «-الله- مقدم» با يك جیپ که بی سیم نداشت و شیشه اش هم خوابیده بود، به طرف «پیرانشهر» رفت. ✨من صبح با يك «استیشن» آمده بودم اما آن را به «بادین آباد منگور» نیاورده و در پادگان روستای «-آباد» پارکش کردم. «» صدایم زد .
و سراغ استیشن را گرفت. بهش گفتم کجاست.گفت: «دیشب اون جارو با آرپی جی زدن ، برو ماشینوبردار ببر پادگان پیرانشهر، صبح با برگرد بیا.» ✨با ماشین های گذری به «پادگان قلموت آباد» ارتش رفتم. استیشن را برداشتم و آمدم پادگان «پیرانشهر». ماشین را جلوی ساختمان فرماندهی گذاشتم و رفتم داخل. ✨لحظاتی بعد «-نژاد» وارد شد. حال داشت. بدون مقدمه گفت: «-کاظمی-هم -شد!» ✨گفتم: «چی؟» گفت: «-شهید شد. مغزم قفل کرده و چیزی جز این نتوانستم بپرسم: «شما که جلوتر از من راه افتادین. کجا شد؟» جواب داد: «یه کم که از شما دور شدیم، سر-راهی-نمینچه، نرسیده به جاده اصلی پیرانشهر - سردشت از لابه لای درخت های سپیدار، یه رومون خالی شد، یه تیر خورد توسر، یه تیر هم خورد به .» گفتم: «الان کجان؟» گفت: «بیمارستان پیرانشهر.» ✨سریع به اتفاق او به طرف بیمارستان حرکت کردیم. رفتم بالای سر ، هنوز بود و داشت. داد زدم: «این که هنوز زنده ست. پس چرا کاری نمیکنین؟» یکی از عوامل بیمارستان گفت: «این جا کاری نمیشه کرد.» تماس گرفتیم هلیکوپتر بیاد. آن شب -نیامد و-کاظمی» -تیپ-ویژه-شهدا» به همراه «-الله-مقدم » مسئول واحد به رسیدند. ✨شبانه آمدیم پادگان، ولی به «» حرفی نزدیم. فردا صبح، من و - اصغرزاده» مأمور شدیم تا خبر «» را به بدهیم. کار بسیار سختی بود. «» و «، مانند دو روح در يك بدن بودند. علاقه ی به به هم داشتند و همین، کار ما را سخت تر می کرد. ✨به «اصغرزاده» گفتم: «هرچی فکر میکنم، توی خودم نمی بینم بتونم از پس این کار بر بیام ،کار، کار خودتان، من نمی تونم،!! اصغر زاده هم قبول کرد به روستای بادین آباد منگوره که رسیدیم، «» تا چشمش به ما افتاد، پرسید: کو ؟» » دست گذاشت روی شانه «» و
‍ ‌ ‌ 🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸 🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت 🌷 مقام محمود 🌷چهره های نورانی داشتند. به هنگامه دعا ونیایش و زیارت عاشورا از خدا ، مقام محمود ودر رکاب حضرت بقیه الله را خواهان بودند. شهدا را می گویم ... 🌷ما که متوجه نبودیم چه میخواهیم ، دعا میخواندیم و میرفتیم پی کار و زندگی جنگی خودمان ، آنها را تنها می گذاشتیم با هزار تمنا و خواهش خودشان با خدا ... 🌷حاضر نبودن خدشه ای به روابط خود با خدا ، و سلسله مراتب بندگی و فرماندهی بزنند ، چه رسد به دوستی و رفاقت با همرزمان ، شهدا را میگویم... 🌷آن روزها به سرعت گذشت تند تر از آنچه فکرش را میکردیم. اما هنوز پاشنه پای آنها بر روی همان یک لنگه می چرخد. 🌷اعزام مجدد ، با بسیجی های بی ترمزرفتیم جبهه دوست و رفیق پیدا کردیم شدیم برادر، اصلا این کلمه از زبان هیشکی نمی افتاد.و ما درهمین اولین کلمه از بی نهایت کلماتی که بین مان رد و بدل میشد،ماندیم و مدام ،درجا زدیم. 🌷همین برادر و برادرگفتن ها یکی پس از دیگری رفتند وجایشان شد شهید و شهیدان و شهادت دادند و حسینی شدند. حالا از اون عرش به زمین مینگرند و شاهدند برآن اعمال و رفتارمان که چه می کنیم و چه می شود سرنوشتمان... 🌷از دفاع مقدس فاصله گرفتیم و با تمام سختی و مشقتی که بود گذشتیم و سرگذشت را در نهان خود حفظ نمودیم. آنها رفتند و ما جاااااماندیم .شهدا را می گویم. 🌷مدتها گذشت به فکر نبودیم که چه بر سر آزادگان آمده،آمدند و پس مدتی آنانی که جراحتی و صدمه ای داشتند رهسپار دیار عشاق شدند.و ما باز هم جاااااااماندیم . 🌷 کارشناس خبره ای شده بودیم، تحلیل زدیم که آقا باید کار زینبی کنیم ، نشد ، دست بسته شدیم در دنیا ، در دنیا،اهل منزل و عیال و فرزند شدیم و دستمان روز به روز بسته تر...هی به خودمان نوید میدادیم راه شهیدان بازاست، روزگاری شد که آنان نیز قطاری رسیدند... و در جایگاه خود جای گرفتند و ما جااااااا مانده ها در فکر... 🌷بعضی ها کار و کاسبی پیدا کردند و شاغل شدند و هنوز وقتی به یکی از همان برادر ها ی قدیمی میرسیدیم میگفتند بوسنی،افغانستان، لبنان، عراق، و...هستیم ، دیری نپایید آنان را در قامت شهیدان دفاع مقدس و خیل شهدا یافتیم و به استقبال رفتیم و مااااا همانطور در جا زدیم و جاااااا ماندیم. 🌷مدتی گذشت،نه؛ مدتها می گذرد و گفتند جایی لازمت داریم آنقدر در پیچ خم اداری گیر کردیم تا اینکه نشد،! البته ما همپا هم نبودیم.نمیدانم چرا فکر میکنم در سر نوشت ما نوشته اند،تو اصلا از اولش هم مرد میدان و کار زار نبودی که بخواهی به آن سوی جاده رفاقت و برادری به پرواز درآیی و بگویند او نیز ...در سرنوشت من هنوز نوشته ای به چشم می خورد با این عنوان جامااااانده ... و شهدا شاهدند که تلاش موثری هم نکردم. درغیراینصورت با چنین وضعیتی روبه رو نبودم. 🌷روزی او بر فراز قله ی ۲۵۱۹ به پرواز در آمد، همه ی آنچه در اين وجیزه را برایتان نوشتم را بوسید و گذاشت زمین و گفت: من می دانم ، به من نیاز هست آن بالا و هم قطاران را هم با خود نبرد، هرکه پا داد از قبل و در حین عملیات هم گام شد با او فکر نکنید آن‌هایی که جلوتر یا عقب تر در آن شب با او بودند و برگشتند فاصله چندین کیلو متری داشتند،خیر اگر روز بود می فهمیدید که لشگری همچون زنبوران عسل گرد ملکه بودند و به قامت شهدا... 🌷با زبان بی زبانی دعوت هم کرد بروند و سایر نقاط را در آن شب بیادماندنی عملیات کربلای دو بگیرند. هر فردی بنا به تخصص و مسئولیت خود اقدامی کرد، گوشه کاری را گرفت و نقش خود را به خوبی ایفا کرد. اما خیلی ها از همان شب به بعد با صد زخم و جراحت جااااااا ماندند. ونشد آنچه طالب آن بودند. 🌷((همان شب از کنار هر مجروح به سادگی نگذشت؛ نشست و دل داد و دلدادگی کرد. امید داد و نوید فتح و ظفر ،...در آن شب تاریک مجروحی ساده دل و اهل خراسان که از شب قبل عملیات بر زمین منطقه عملياتي در سینه کش ارتفاع جامانده او را شناخت گفت: البته که می شناسمت توکافه ای... فرمانده لشگراوبا تبسم تلخی گفت : دست آخری کافه چی هم شدم .)) 🌷این چنین بود ؛:برادر ارشد و فرمانده ما در آن شب پر کشید و همرزمان خود را تنها و بی یاور گذاشت و برتعداد بیشمار جااااماااااندگان از خود افزود. 🌷 را میگویم با تمام پسوند هایش، چهارمین فرمانده شهید لشگرویژه شهدا سردار سر لشگر پاسدار به زاده ی یکم خرداد ماه ۱۳۴۰ یازدهم شهریور ماه ۱۳۶۵ همان که تلاش میکرد تا همانند نامش به مقام محمود دست یابد. 🌷عجیب هم نبود ، بسیار تلاش؛پایداری و اصرارنمود،برحضورش در نوک وپیشانی،رزمندگان دلاورگردانهای خط شکن لشگرش ودست یافتن به آرزویش وشاهد بودن براعمال جاااامااااندگان لشگرش! و بدست آوردن مقامِ هم نامِ اسمش! 🌸والعاقبه للمتقین 🌸دعابفرمایید✍ نبی زاده
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 🌸خاطرات بیادماندنی ✨این قسمت 🌷🌷روحانی شهید 📒دفتر اول :✨شرایط عمومی منطقه 🍀شهریور ماه ۱۳۶۱ است، آن روزهای شکوهمند خود را مرور نمایید. 🍀فرماندهان تیپ ویژه شهدا در صدد بر آمده اند تا با یاری رزمندگان نوجوان و جوانان انقلابی ، مؤمن ، متعهد و جهادی از جای جای میهن اسلامی با یورشی برق آسا و جانانه و بی امان جاده استراتژیک پیرانشهر به سردشت و حاشیه آن تا نقطه صفر مرزی را از لوث وجود عناصر درد منش ، ضد انقلاب داخلی و خود فروخته ی بیگانه پاکسازی و امنیت را مجددا به این خطه از میهن اسلامی باز گردانند. 🍀از تاریخ ۱۳۶۱/۶/۶ علی رغم هشدارهای مشاوران نظامی ارتشی در منطقه و استان ،فرماندهان تیپ ویژه شهدا با اعتماد به نفس در خور تحسین و با تجربیات ،جنگ در سقز، بوکان، شاهین دژ، مریوان، پاوه و... همچنین روحیه جهادی وصف ناشدنی فرماندهانی هم چون محمد، ناصر ، محمود، محمد علی -زاده زواره ،علی کردی ،، صفت الله و... 🍀روستاهای چیانه ، هنگ آباد ، با دین آبادمنگور را پاکسازی نمایند در همین مرحله از عملیات -کاظمی ، الله-مقدم، در حین درگیری عملیاتی و کمین ضد انقلاب به درجه رفیق نائل آمدند. 🍀علی رغم ضربات شدیدی که تیپ ویژه شهدا بر پیکره ی ضدانقلاب مستقر در روستاهای منطقه وارد نموده ،اما ضد انقلاب با حضور اندکی که دارند، اقدام به کمین و مین گذاری جاده های مواصلاتی می نمایند، پایگاههای ارتش علاوه بر استقرار در روستاهای هنگ آباد، بادین آباد ،ترکش و... روزانه مسیر را مین روبی نموده، حتی برابر گزارش نوبه ای قرارگاه مقدم ارتش در تاریخ ۱۷ شهریور سه عدد مین درمسیر جاده اصلی پایگاه ترکش کشف و خنثی می گردد. 🍀به نظر می رسید برادران ارتشی نیز کمر همت بسته اند تا با استقرار کامل در منطقه ضمن وارد آوردن ضربات نظامی کمک و یاور تیپ ویژه شهدا باشند.
📕دفتر سوم: ✨جهاد اعتقادی هم 🌷شهادت در بر دارد. 🌷در تاریخ ۲۱ شهریور ۱۳۶۱ حجه الاسلام والمسلمین به همراه ستوان ذاکر وگروهبان دوم و سرباز وظیفه همراه در ادامه سرکشی ها به پایگاههای ارتش در جاده ای نزدیک به پایگاه ترکش ارتش به کمین ضد انقلاب افتاده و ضمن درگیری ،به اسارت درمی آیند. 🌷پایگاه ارتش در سلسله مراتب فرماندهی به سرعت درخواست بالگرد کبری و پشتیبانی می نماید و هم زمان از تیپ ویژه شهدا نیز درخواست کمک می شود ،اماپس از چند ساعت از یافتن این عزیزان قطع امید می نماید . 🌷دیگر دیر شده است.!! 😈ضد انقلاب درد منش این عزیزان را سه روز تمام زیر انواع شکنجه می گذارد. و از هیچ آزار و اذیتی و... کوتاهی نمی کند. با 🌷سوزاندن سیگار روی بدن آغاز نموده، صدمات بدنی فراوانی وارد می نماید 🌷 سپس پوست کندن این عزیز و ... 🌷در نهایت مثله کردن 🌷درنهایت تیر باران این روحانی نستوه و مجاهد فی سبیل الله را به آرزوی دیرینه خود که است می رسانند. 🌷بر پیکر این شهید والا مقام به جز آثارشکنجه بیش از #۱۵۰ تیر نیز مشاهده گردیده است، پیکر مطهر این شهید و همراهان در تلاشی مضاعف و پس از -روز در جنگل های اطراف منطقه به دست می آید. 🌷آذربایجان و شهرستان مرند و روستای گلین قلعه به داشتن چنین فرزندان برومندی افتخار می نماید. 🌷نمی دانیم در این چند روز اسارت بر این و سایرهمراهان چه گذشته است؛! اما در این ایام محرم حسینی تنها جمله ای که می توان پس از سالها عنوان نمود، شاید این کلمات باشد. 🌷امان از دل زینب وای مادر ،!! 🌷🍀 همچنان ادامه دارد ، 😈 نسل جدید دژخیمان پس از سالها با عنوان داعش وجندالسلام و ... مجددا تداعی بخش آن دوران گردیده است. 🍀🌷روزگاری را که رزمندگان کردستان مظلوم بارها و بارها آن را تجربه و درک نموده اند سبب می گردد که هرگز اجازه ی برگشت به آن دوران و چنین افراد ناپاک و پلیدی داده نشود . تا مجددا گوشه ای از خاک میهن اسلامی دچار چنین مصیبت عظیمی گردد. 🌸والعاقبه للمتقین🌸 🌸نبی زاده
‍ ‌ ‌ 🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸 🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت 🌸 ؛! ✍ این روزا،همرزما در حق همدیگر مانند دوران هشت سال دفاع مقدس موضوعی را یاد آور میشوند و در واقع دعا میکنند تاهمرزم او به توفیق شهادت دست یافته و تکه کلام ودعایشان برای جا مونده هایی مثل حقیر شده؛ «الهی شهید شی»! 🍃یادم افتاد آقا جواد نظام پور فرمانده دلاور گردان ذوالفقارهم چنین کلامی ورد زبانش بود البته نمیدونم چه جوابی درخورتحسین برایش یافت خواهد شد ،لااقل حقیر برایش دعایی در همین اندازه و قواره پیدا نکردم ! 🍃اما تجربه ای که دارم اینه که تا شبیه ترین؛به این بخش از دعا نشویم،اجازه ی ورود بدین شکل امروزی را نخواهیم یافت. و به هر شکل غیر ممکن و دست نیافتنی خواهد بود. 🍃اما در دورانی نه چندان دور انسانهایی رو یافتم که در سرما.وگرمای طاقت فرسای کردستان ،شمالغرب و جنوب کشور در هشت سال دفاع مقدس و حتی پس از آن ؛ شبانه به نماز شب ایستادند و درگمنامی و تاریکی شب چنان با معبود خود روبه رو شدن که عاقبت خداوند باری تعالی تک تک آنان را از روی زمین چید و آسمانی شان نمود. مثل برادر زراعتکار و خیلی از همرزمان شهید دیگرمان... 🍃شاید خودمان هم گاهی حالمون اونقدر خوب بوده که چنین اتفاقاتی به ما هم روکرده باشه؛اما ما خیلی ساده خرابش کرده ویا همین روزها هم خرابش میکنیم و با اشتیاق ازش دور میشیم.! نمی دونم تجربه کردید؛یا نه؛!؟ 🍃یادم میاد، گاهی همون موقع ها به خیلی چیزها رسیدیم ،اما نتونستیم نگه داریمشان و محو داشته های دنیایی خودمان شدیم و این شور و اشتیاق از ما گرفته شد.؛ ! یادتون هست میگفتن حفظ پیروزی از خود پیروزی سخت تره؛! فقط که برای جنگ نبوده ؛ شاید توفیق داشتیم ،تا سر مرز شهادت هم پیش رفتیم اما نشد که بشه ؛! چرا ؛؟ به خودمون بر میگرده ؛! 🍃تازه وقتی فهمیده بودیم که متوجه نشدیم مدتی هست،که چه چیزباارزشی رو ازدستش دادیم؛!حتی گاهی اتفاق افتاده که زندگی برامون سخت میشه و ما هم مدام سخت ترش میکنیم. شاید حال و روز بعضی از جانبازان با خانواده خودشون این شکلی باشه،! شاید هم تحمل کردیم و نم پس ندادیم ،مثلا روایتی هست که همرزمی داشتیم به نام فرامرز فتحی با ۷۲ ماه جبهه روایت هست که هفت سال حافظه اش رو از دست داد، با حقوق ماهانه ۵۰ هزار تومان کمکی از کمیته امداد زندگی میکرد. تازه یک فرزند طلبه هم به جامعه ما تحویل داده... خدا رحمتش کنه... 🍃نمیدونم شاید روایت ما هم این شکلی باشه؛!شاید؛آرامش داریم،و خودمون ناخواسته خرابش میکنیم ،اما به هر حال این اشتباهات دانسته یا ندانسته در زندگی همه هست ،! امااگه بدونیم یکبار زنده ایم و فقط یکبار زندگی میکنیم ، فرزندان ما هم به این شکل به پدر و مادر شون نگاه میکنن. اون نوشته دخترم چنین مضمونی داشت. « » 🍃حکايت من و شما ؛! حکايت، گمشده ایست که در بيابان لم یزرعی،بدنبال نشانی از ؛ می دود؛ آری برادرم ، از اعماق قلبم هست که چنین نجوا هایی سر می دهد؛!وحال من و شما درچنین روزهایی، چنین است ؛!این روزها دیگه همه میدونند وفهمیدیم که آخرش میميریم ... ترسم هم ازهمینه، که پايان عمر من و بر روی آخرین صفحه ی شناسنامه مهر ! را به جای به درجه رفیع نائل گشته؛ بزنند.! 🍃البته گفته باشم ، شهید شدن نمیتونه اتفاقی باشه قبلا" هم در این مورد نوشتم. اینطور هم نیست که بگیم:گلوله ایی در رفت و خورد و شهیدشد؛نه اینطور هم نیست ؛! 🍃شھید هم رضایت نامه داره هم رضایت نامه اش رو؛اول از همه آقامون امام حسین علیه‌السّلام و علمدارش ابوالفضل العباس سلام الله علیها امضا میکنند، تازه بعدش هم نیاز به مھُر تاییدی داره که-زهرا سلام الله علیها باید پاش بزنند ؛! 🍃همرزمان عزیزم همه میدونن و هم به چشم دیدن که شھیدقبل از همه چیز؛ دنیاشو به قربانگاه برده.!اصلا"شهید مدتی زیر نگاه مستقیم خدا زندگی کرده...بنابر این... 🍃بلکه سعادتیست که نصیب هر شخصی نشده و نمیشه.و اصولا" تاشهیدانه زندگی نکنی نمیتونیم شهیدانه بمیریم؛!! 🍃همرزمان ورفقای عزیزم می دونید؟! چقدرسخته ، چقدر درد ناک و بغض آلوده ؛!؟که آخر اين قصه اين طور تمام شه وبگن: ، کار این همرزم هم امروز ؟! 🍃خدا نکنه در روز موعود شهدا و همرزمان و رفیقان شهیدمان ما و شما رو به هم نشون بِدن؛ بگن ،ببینید ، آخر این رفیقمان هم نشد، تا قسمتش شه.! الهی ، الهی شهید شی در غیر اینصورت الهی الهی شهیدی ، همرزمی راضی باشه ازت و شافی باشه برایت تا کافی باشه برایت✋🌷💖 🌸این نوشتار ادامه خواهد داشت اگر خداوند متعال بخواهد. 🌸فاعتبروا یا اولی الابصار 🌷 ✍ نبی زاده
🌸هوالحکیم 🌸امام خمینی رحمت الله علیه 💖 🌸راستى اگر مسلمانان مسائل خود را به صورت جدى با جهانخواران حل نكنند و لا اقل خود را به مرز قدرت بزرگ جهان نرسانند، آسوده خواهند بود؟ 🌸هم اكنون اگر امريكا يك كشور اسلامى را به بهانه حفظ منافع خويش با خاك يكسان كند، چه كسى جلوى او را خواهد گرفت؟ 🌸 پس راهى جز نمانده است، و بايد چنگ و دندان ابرقدرتها و خصوصا امريكا را شكست، و الزاماً يكى از دو راه را انتخاب نمود: 🌸يا . يا . كه در مكتب ما هر دوى آنها است 📚صحيفه امام خمینی (ره) ج‏۲۱ص ۸۳ 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 💫خاطرات بیادماندنی ✨این قسمت 🌷انتخابی امام حسین (علیه السلام) 💖ماه از راه رسیده بود. به -آقا گفتم: «اگه میشه، چند روزی بریم تهران و این ایام جشن و شادی رو توی تهران باشیم.» ✨ قبول کرد و ما را به تهران فرستاد. | چند شب از آمدن مان به تهران نگذشته بود که در عالم خواب، آقا ( علیه السلام) را دیدم که به خانه ی ما آمده بودند و دنبال می گشتند. ✨از ایشان پرسیدم. «آقا! اینجا دنبال چی می گردین؟» ✨ایشان فرمودند: «من اومدم چیزی رو از شما بگیرم!» گفتم: «آقا، اختیار دارین! این چه فرمایشیه که می کنین؟ زندگی ما به .» ✨ در همین گیر و دار از خواب پریدم. معنی تعبیر خواب را نیافتم. تا چند روز با خودم فکر می کردم که ما چه چیز با داریم که امام حسین صلوات الله عليه) آن را از ما -طلبد. ✨ بعد از چند روز -آقا پیغام فرستاد که «بیاین ، میخوام شما رو ببینم.» رفتیم ارومیه و او را دیدیم. ✨ حال و هوای داشت. بعد از رفتن او به -خطور کرد که نکند -حسین (صلوات الله عليه) او را از ما کرده است. ✨ ی عجیبی گرفته بودم. 🌷✨ روز بعد -آقا را برایم آوردند. 🌷راوی همسر سرلشگر پاسدار شهید محمد بروجردی فرمانده تیپ ویژه شهدا🌷