عشقدیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #243 وقتی به خونه رسیدیم همه جا آماده شده بود از ظاهر خونه معلوم
🍀🌸🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀
🍀
**
#امواج_عشق
#244
بنیتا با گریه از کناپه به زمین افتاد
و روی زمین نشست و با التماس به صمدی گفت:
_تو رو خدا این کار رو با من نکن ببخشید دیگه تکرار نمیشه
حتی اگه بخوام یه اب بخورم بهت میگم
دندون هام رو بهم ساییدم دختره عوضی
ببین به خاطر یه آدم عوضی چطوری غرور خودش رو میشکنه
دیگه نمیتونستم جلوی خودم رو نگه دارم
با عصبانیت خواستم به طرفشون برم
که سریع آرشام بازوم رو گرفت......
به طرف آشپزخونه که به سالن دید داشت برد
منو به دیوار چسبوند و زیر گوشم آروم گفت:
_چیکار داری میکنی .....؟؟؟؟؟
با چشمانی عصبانی بهم خیره شدم
و مثل خودش آروم گفتم:
_نمیبینی چطوری غرور دختر بیچاره رو زیر پاش میزاره؟
#کپیممنوع رمان آنلاین میباشد❌
✨✨✨✨✨✨✨
✨@Sekans_Eshgh ✨
✨✨✨✨✨✨✨
**
🍀
🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀🌸🍀
عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #سیصد_وهشتاد_وسه صبحونه رو با کلی شیطنت کنارهم خوردیم.. به قول خود
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#سیصد_وهشتاد_چهار
داشتم توی غرفه ی لوازم خانگی به سرویس چینی ها نگاه میکردم که دختربچه ای با سرعت بهم برخورد کرد..
بخاطر یک دفعه ای بودن کارش نتونستم خودمو کنترل کنم ودوتاییمون افتادیم زمین..
چشمامو محکم بسته بودم تا شاهد گند زدن به ویترین نباشم..
_خاله صحرااااا
باصدای شنیدن دل نشین ترین صدایی که 2سال حسرتشو کشیدم چشم های متعجبم رو باز کردم وزل زدم به موهای خرمایی دل فریبش...
_ستایش؟؟؟
همونجوری نشسته محکم بغلش کردم و محکم تموم اجزای صورتشو بوسیدم..
_نفس خاله.. عشق خاله..
_ستایش؟؟؟؟
اخم هام توهم کشیده شد..
جفتمون به سمت صدا برگشتیم..
_مامانی ببین کی اینجاست.. خاله صحرااا
بدنم میلرزید.. ازهمه ی اعضای خانواده ام متنفر بودم اما نمیدونم چرا بغض کردم..
_صحرا؟
ستایشو بغل کردم وبلند شدم..
خداروشکر به ویترین برخورد نکرده بودیم..
با سردترین لحن ممکن سلام کردم..
به سمتم اومد ومحکم بغلم کرد..
_الهی دورت بگردم کجایی تو نامرد؟؟
هه...
کاش میتونستم دهنمو باز کنم هرچی ازدهنم درمیاد بهش بگم و بغض لعنتیم نترکه..
صحرا؟؟؟
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥
عشقدیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 ** #امواج_عشق #244 بنیتا با گریه از کناپه به زمین افتاد و روی زمین نشست و با
🍀🌸🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀
🍀
#امواج_عشق
#245
ازم نمیخوای که کاراش رو ببینم و سکوت کنم
آرشام انگشت اشاره اش رو روی لبم به نشانه ی سکوت گذاشت
خواست چیزی بگه که با صدای آخ بنیتا به بیرون سالن چشم دوختیم
صمدی لگدی به شکم بنیتا زد و با فریاد گفت:
_گمشو بیرون دیگه نمیخوامت چرا متوجه نیستی؟
بنیتا با گریه و همونطوری که شکمش رو گرفته بود گفت:
_میدونم که به خاطر اون دختره ی بیشعور و بی همه چیز هست
از وقتی که اون اومده خونمون رفتار تو با من فرق کرده
میبینم که همش چشت دنبالش هست .....
ولی بهم بگو اون دختر هر جایی چی داره؟؟؟؟؟
که چشمت دنبالش هان ؟
صمدی به سمت بنیتا هجوم برد و گفت:
_چی میگی عوضی؟
بنیتا پوزخندی زد و ادامه داد:
_خودت خوب میدونی منظورم کیه ،؟؟؟؟؟
#کپیممنوع رمان آنلاین میباشد❌
✨✨✨✨✨✨✨
✨@Sekans_Eshgh ✨
✨✨✨✨✨✨✨
🍀
🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀🌸🍀
عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #سیصد_وهشتاد_چهار داشتم توی غرفه ی لوازم خانگی به سرویس چینی ها نگ
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#سیصد_وهشتاد_وپنج
به به جمع همه جمع بود.. سبحان هم بود.. آره خب.. اونا یه خانواده هستن.. بایدم جمع باشن بجز صحرای بیچاره.. آره نباید ناراحت باشم.. من که جزشون نیستم.. مگه من ازاولم بچه ی این خانواده بودم که الان بخوام از جمعشون ناراحت بشم؟؟
_خوبی زندگیم؟ کجا بودی تمام شهرو دنبالت گشتم.. چرا منو ترک کردی نگفتی منه بیچاره دلم برات پرمیزنه؟
ازش جدا شدم وستایشو زمین گذاشتم وگفتم:
_خوبم شما خوبی؟
باکشیده شدنم توی بغل سبحان و شنیدن قربون صدقه هاش حالم بدشد..
بغض لعنتیم دوم نیاورد وشکست..
لعنت به تموم بغض هایی که بی اراده میشکنه
به خودم که اومدم روی صندلی کافی شاپ نشسته بودم..
سارا_ نمیخوای حرفی بزنی؟
_حرفی واسه گفتن ندارم..
سبحان_ اینجوری نباش صحرا.. ما همه پشیمون هستیم.. به ارواح خاک بابا یک ساله دارم دنبالت میگردم بهت بگم غلط کردم..
پوزخند زدم وسوالی پرسیدم؟
_واقعا؟
دستام توی دست سارا قفل شد ..
_گناه من چی بود دیگه دور وبرم نیومدی؟ تنها کسی که بعداز اون اتفاق پشتت موند مگه من نبودم؟
سارا گریه میکرد.. منم هم.. سبحان اما پشیمون بود..
_سبحان داره زن میگیره.. ازوقتی عاشق شد درد تورو فهمید.. بهت حق داد اونجوری واسه عشقت جنگیدی..
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥
عشقدیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #245 ازم نمیخوای که کاراش رو ببینم و سکوت کنم آرشام انگشت اشاره ا
🍀🌸🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀
🍀
#امواج_عشق
#246
پریا رو میگم اون دختره لاشی که معلوم نیست با چند نفر ...
با سیلی که صمدی به گوشش زد دیگه حرفی نزد
چشام پر اشک شده بود حقم نبود
منی که تا الان به نامحرم نگاه نکردم
اینطوری درباره ام حرف بزنه
ناخودآگاه به آرشام چشم دوختم...
دستاش رو مشت کرده بود و با عصبانیت بهشون نگاه میکرد
درسته تو عملیات هستیم ......
نباید ازش انتظار داشته باشم که به خاطر من یه کاری بکنه
ولی نمیدونم چرا قلبم این حرف ها حالیش نبود
همش دلم میخواست الان به خاطر من بره و اونم یه سیلی به بنیتا بزنه
دلم حمایت هاش رو میخواست ....
میخواستم به خاطر من قید عملیات رو بزنه
درسته همه ی اینا خودخواهی هست...
اما چه کنم که قلبم حالیش نیست
#کپیممنوع رمان آنلاین میباشد❌
✨✨✨✨✨✨✨
✨@Sekans_Eshgh ✨
✨✨✨✨✨✨✨
🍀
🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀🌸🍀
عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #سیصد_وهشتاد_وپنج به به جمع همه جمع بود.. سبحان هم بود.. آره خب..
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#سیصد_هشتاد_وشش
_انتظار داری تبریک بگم؟ یا آرزوی خوش بختی کنم؟
آبجی من مشکلی باتو ندارم فقط دوروبرت نپلکیدم که مزاحمت نباشم وواست درد سر درست نکنم..
راستش پژمان روزای آخر خودشو نشون داد ومنم واسه اینکه تورواذیت نکنه سعی کردم فراموشت کنم..
من حتی ازدواجمم شبیه آدما نبود.. خونه ی مادرم یا حتی خواهرم که ادعای خواهری میکنه مثل تموم عروس ها پاگشا نشدم..
دعوتم نکردین که از ازدواجم ابراز خوشحالی کنین.. حتی به تظاهر جلوی چشم شوهرم که پس فردا نگه صحرا بی کس وکار بود..
پژمان که حتی حاضربود بدون عقدونگاه منو ازسرشون بازکنه و مثل لکه ننگ بودم واستون.
توی مراسم ختم بابا حواسم بود که نمیذاشت بیای سمت من...
آهی پراز حسرت کشیدم و لب گزیدم.. اشک هام که با ریختنشون آبرومو بردن و رسوام کردن اما نباید میذاشتم نم تم اشکم به هق هق بلند تبدیل بشه...
با یه مکث نسبتا طولانی ادامه دادم:
اگه رفتم.. اگه ازت دور شدم و گورمو گم کردم فقط بخاطر این بود که نمیخواستم اذیت بشی اما....
مسیر نگاهمو سمت سبحان سوق دادم..
اما سبحان..
جز اولین افرادیه که تا آخر عمرم نمی بخشمش و هرگز علاقه ای به رابطه داشتن باهاشو ندارم!
توی چشمای پشیمونش زل زدم و با جدیت ادامه دادم؛
_داری ازدواج میکنی برات آرزوی خوشبختی نمیکنم چون توزندگیم درد کشیدم..
اگه تو نبودی، اگه اذیت وآزار های تو نبود.. اگه کتک های گاه وبیگاهت نبود.. شاید من الان اونقدر عقده ای زخم خورده نبودم..
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥
عشقدیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #246 پریا رو میگم اون دختره لاشی که معلوم نیست با چند نفر ... با س
🍀🌸🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀
🍀
#امواج_عشق
#247
با چشمانی گریان بهش نگاه میکردم .....
اما اون متوجه من نبود و با صورتی که سرخ شده بود به بنیتا و صمدی چشم دوخته بود
بنیتا با دو به طرف اتاقش رفت.....
صمدی هم با عصبانیت از خونه بیرون رفت
بعد از اینکه رفتن آرشام به طرفم چرخید
وقتی چشم های پر اشکم رو دید
با شرمندگی سرش رو پایین انداخت
دیگه تحمل اون محیط رو نداشتم
با دو به طرف اتاقمون دویدم ....
از آرشام عصبانی نبودم بلکه بیشتر از دست خودم عصبانی بودم
که چرا همچین توقعی از آرشام داشتم ....
چرا اجازه میدادم این عشق توی قلبم خودخواهم بکنه
در اتاقمون رو باز کردم و با گریه وارد اتاق شدم
خواستم در رو ببندم که پشت سرم آرشام وارد اتاق شد
دستام رو گرفت و همونطوری که دستش رو به ته ریشش میکشید گفت:
#کپیممنوع رمان آنلاین میباشد❌
✨✨✨✨✨✨✨
✨@Sekans_Eshgh ✨
✨✨✨✨✨✨✨
🍀
🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀🌸🍀
عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #سیصد_هشتاد_وشش _انتظار داری تبریک بگم؟ یا آرزوی خوش بختی کنم؟ آبج
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#سیصد_هشتاد_وهفت
_اینجوری نباش صحرا.. خجالتم نده.. همینجوریش شرمنده ام.. همینجوریش دارم عذاب میکشم..
وقتی فهمیدم از مهراد جدا شدی تمام شهرو دنبالت گشتم اما نبودی..
_بودم! میتونستیم پیدام کنی.. بنفشه خونه ی منو بلد بود.. چطور تمام شهرو دنبالم گشتی وپیدام نکردی اما مهراد پیدا کرد؟
میدونی چرا؟ چون قدرت واندازه دوست داشتنتون باهم فرق میکنه..
واسه من ادای آدم خوب هارو درنیار داداش.. من آدم خوب تو زندگیم ندیدم.. ناشیم توی باور کردن.. زودباور میکنم و اون وقته بازم ضربه میخورم..
ازسرمیز بلندشدم و دستمو روی شونه ی سارا گذاشتم وگفتم:
_خوشحال شدم دیدمت.. یه کم از دلتنگی هام کم شد.. امیدوارم بازم ببینمت..
اونم بلند شد.. محکم بغلم کرد وبا گریه گفت:
_نرو قربون چشمات بشم.. دیگه دلم طاقت ندیدنت رو نداره.. به خانوادت یه فرصت دیگه بده.. دنیارو به پای چشمای قشنگت میریزیم..
_مرسی آبجی که این همه خوبی.. انشاالله توی یه فرصت بهتر.. یه روز که دنیا به کامم بود.. میام بهت سر میزنم..
دست سبحان روی دستم نشست و از آغوش سارا بیرونم کشید..
اونقدر سفت توی آغوش کشیدم که حس میکردم میخواد توی وجودش حلم کنه..
_صحرا نرو.. بذار بعداز چندسال روم بشه توی چشم مادرمون نگاه کنم..
بذار دعای خیر مادرم بدرقه ی زندگیم باشه.. شرمنده اتونم.. بهم بگو.. بگو چطوری باید نگهت دارم..
آخ.. مادرش.. ازمادرش حرف میزد ودلم ضعف میرفت برای تکرار اسم مادر.. چند ساله که از آوردن این اسم محرومم..
راستی الان چه شکلی شده؟ بعد مرگ بابا پیرشده؟ شکسته شده؟ دلش برای من تنگ میشه؟ یادش میاد دختری هم داره؟ آخخ چقدر سوال بی جواب توی ذهنم دارم خدایا...
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥
عشقدیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #247 با چشمانی گریان بهش نگاه میکردم ..... اما اون متوجه من نبود و
🍀🌸🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀
🍀
#امواج_عشق
#248
_پریا حالا چیکار کنیم اگه این دختره بره صمدی توجهش به تو بیشتر میشه
همه ی این حرف ها رو با عصبانیت میگفت
وقتی این حرفش رو شنیدم ...
وقتی این حرفش رو شنیدم اشکام از چشام سرازیر شدن
از این حرفش تعجب کرده بودم
منو باش که از خودم عصبانی بودم که چراخودخواهی میکنم
در حالی که این آقا به فکر این بود که توجه صمدی نسبت به من زیاد میشه
به شدت از دستش عصبانی شده بودم
الان بهترین وقت تلافی بود......
هم این حرفش رو تلافی میکنم ....
هم اینکه چند لحظه پیش وقتی بنیتا اون حرف رو زده بود کاری نکرده بود
با عصبانیت تو چشاش خیره شدم و با اخم گفتم:
_خیلی هم خوب مگه چه اشکالی داره صمدی بهم توجه کنه
واای قیافه آرشام دیدنی بود داشت از عصبانیت میترکید
با عصبانیت از میان دندونش غرید :
#کپیممنوع رمان آنلاین میباشد❌
✨✨✨✨✨✨✨
✨@Sekans_Eshgh ✨
✨✨✨✨✨✨✨
🍀
🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀🌸🍀
عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #سیصد_هشتاد_وهفت _اینجوری نباش صحرا.. خجالتم نده.. همینجوریش شرمنده
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#سیصد_وهشتاد_وهشت
ازش جدا شدم.. منتظر جوابم شد.. نمیتونستم این آدم روبه روم که یه روز بخاطر غیرت توخالیش لباسام رو از پنجره پرت کرد و بیرونم کرد رو ببخشم..
این پسر روبه روم نمیتونه ادعای برادری و دلسوزی کنه.. این آقا باعث تمام عذاب های منه وهرگز نمی بخمش..
دستشو که روی شونه ام بود پس زدم وبا غروری کاذب گفتم:
_هیچ جوره نمیتونی نگهم داری.. خم شدم وستایشو بوسیدم.. محکم بغلش کردم و کنار گوشش آروم گفتم:
_بزرگ شدی دوردونه ام.. بازم می بینمت.. من فعلا باید برم..
_خاله؟
_جون خاله؟
_قول میدی بیای خونمون؟
_آره قربونت بشم.. من دیگه میرم مواظب خودت باش..
_خیلی دلم برات تنگ شده بود خاله.. خیلی دوستت دارم!
دوباره و چند باره بوسیدمش
_منم دوستت دارم عزیزدلم..
ازجام بلند شدم و با سارا خداحافظی سرد کردم و راه خروجی رو پیش گرفتم..
اصلا نمیدونم واسه چی اومده بودم شهروند.. فقط میدونم باید هرچه زودتر از اون منطقه دور شم!
سریع تاکسی گرفتم و برگشتم خونه..
ساعت 6ونیم غروب شده بود هنوز خبری از مهراد نبود..
دلمو به دریا زدم و اومدم بهش زنگ بزنم که متوجه تماس های بی پاسخش شدم.. پس همچین بی خبره بی خبر هم نبود..
خب شد..حالا دیگه واسه زنگ زدنم بهونه داشتم.. میتونستم راحت توپ رو بندازم توی زمین مهراد..
شمارشو گرفتم ومنتظر جواب شدم بوق دوم نخورده جواب داد..
_الو؟
_سلام..
_چه عجب حالاهم پیدات شد..
چرا گوشیتو جواب ندادی؟ چرا در رو باز نکردی؟
_در؟
_کجابودی؟
_بیرون.. ندونستم اومدی.. گوشیمم روی سایلنت بوده.. تماستو دیدم گفتم زنگ بزنم ببینم چی میخواستی..
_کجا رفته بودی؟
بی حوصله دستمو روی پشیونم گذاشتم وچشمامو بستم..
_رفتم شهروند خرید کنم که نشد!
_چرا اینجوری حرف میزنی؟
_حالم خوب نیست مهراد..
_چرا خانومم؟ چیزی شده؟
_میشه بیای پیشم؟
_البته.. فکر کردم بازم دنبال بهونه بودی و قهرکردی.. توپارکینگ خونه اتم..
حوصله ی حرف زدن یا حتی سوال پرسیدن راجع به اون زنیکه نداشتم با صدای آرومی گفتم:
_بیا پیشم...
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥
❌❌بچه ها یه سورپرایز فوق العاده دارم براتون😍👌
قیمت وی آی پی اموج عشق ۴۲ هزار
و قیمت وی آی پی عشق دیرینه ۴۰ هزار هست
ولی اگه جفتشون رو باهم بخرید تخفیف داریم تا مدت کوتاهی
و قیمت جفتشون ۷۰ هزار میباشد
✅هر دو رمان در وی آی پی تموم شدن
برای دریافت وی ای پی ها مبلغ ۷۰ هزار رو به شماره کارت پایینی واریز کنید👇
6063731160771326مهدی محمد علی زاده بزنید رو شماره کارت کپی میشه فیش رو به ایدی زیر بفرستید👇 @admin_part پارت اول رمان امواج عشق😌👇 https://eitaa.com/Sekans_Eshgh/24023 پارت اول عشق دیرینه👇👇👇 https://eitaa.com/Sekans_Eshgh/15718
عشقدیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #248 _پریا حالا چیکار کنیم اگه این دختره بره صمدی توجهش به تو بیشتر
🍀🌸🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀
🍀
#امواج_عشق
#249
_پریا حالا چیکار کنیم اگه این دختره بره صمدی توجهش به تو بیشتر میشه
همه ی این حرف ها رو با عصبانیت میگفت
وقتی این حرفش رو شنیدم ...
وقتی این حرفش رو شنیدم اشکام از چشام سرازیر شدن
از این حرفش تعجب کرده بودم
منو باش که از خودم عصبانی بودم که چراخودخواهی میکنم
در حالی که این آقا به فکر این بود که توجه صمدی نسبت به من زیاد میشه
به شدت از دستش عصبانی شده بودم
الان بهترین وقت تلافی بود......
هم این حرفش رو تلافی میکنم ....
هم اینکه چند لحظه پیش وقتی بنیتا اون حرف رو زده بود کاری نکرده بود
با عصبانیت تو چشاش خیره شدم و با اخم گفتم:
_خیلی هم خوب مگه چه اشکالی داره صمدی بهم توجه کنه
واای قیافه آرشام دیدنی بود داشت از عصبانیت میترکید
با عصبانیت از میان دندونش غرید :
#کپیممنوع رمان آنلاین میباشد❌
✨✨✨✨✨✨✨
✨@Sekans_Eshgh ✨
✨✨✨✨✨✨✨
🍀
🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀🌸🍀
عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #سیصد_وهشتاد_وهشت ازش جدا شدم.. منتظر جوابم شد.. نمیتونستم این آدم
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#سیصد_وهشتاد_ونه
بی حوصله مانتومو روی مبل انداختم و موهامو پشت گوشم زدم و رفتم چای ساز رو روشن کردم دلم آرامشی میخواست که با وجود زندگی مزخرفم هرگز نسیبم نشد...
زنگ خونه زده شد..
بافکراینکه مهراده درو باز کردم و برگشتم توی آشپزخونه..
ازتو کابینت استکان درآوردم و با دیدن فرشته جلوی در آشپزخونه اول ترسیدم اما سریع خودمو جمع کردم و اخم هام به سرعت توی هم کشیده شد..
_تواینجا چه غلطی میکنی؟
_اومدم بهت بفهمونم پاتو کفش من کردن چه عواقبی داره..
اومد جلو که صدای عصبی و شبیه به نعره ی مهراد مانعش شد..
_توبیجا کردی...
به معنای واقعی کلمه کپ کرده بودم..
یعنی میخواست چیکارکنه؟
خونه ی منو ازکجا یاد گرفته؟
اینجا چیکارمیکرد..
_اینجا چه خبره؟ مثلا میخوای چه غطی بکنی؟هان؟
مهراد که شدت عصبانیت رنگش به سفیدی دیوارشده بود اومد جلو و مانتوشو کشید وبه سمت در کشوندش وگفت:
_ازاین غلطا کردی دیگه نکردیا!! یک باردیگه اینجا یا دور وبر زنم ببینمت دمار از روزگارت درمیارم..
فکرنکن من با پلیس وشکایت پیش میرم میدونی که خودم بلدم چطوری قلم پاتو بشکونم..
_مهراد ولش کن ببینم میخواست چیکار کنه؟ به چه حقی اومدی توی خونه من هان؟
واسم جالب بود فرشته سکوت کرده بود وحرف نمیزد..
مهراد تکونش داد وگفت:
_لال مونی گرفتی؟ دیگه اینجا نبینمتا وگرنه خداشاهده با موهات از پنجره آویزونت میکنم درس عبرت بشی! گمشو برو بیرون!
با هول دادنش یه لحظه دلم سوخت..
میخواست چیکارم کنه؟ کتک کاری کنه؟ مگه کسی هم دیگه از کولی بازی ها میکنه وا.....
چرا سکوت کرد؟ پرذهنم سوال های بی جواب بود..
بارفتنش مهراد عصبی گفت:
_کی به توگفت در رو برای این احمق بازی کنی؟ هان؟؟
_واسه چی سرمن داد میزنی؟ ازکجا بدونم اونه؟ فکرکردم تویی درو باز کردم!
بازهم باهمون تن صدای بلند گفت:
_هرخری میخواد باشه نباید اول نگاه کنی کیه؟ اگه بلایی سرت میاورد چی؟
_چه بلایی سرم بیاره؟ چه خبره اینجا؟
دست راستشو درازکرد وگفت:
_بدو بیا ببینم..
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥
❌❌بچه ها یه سورپرایز فوق العاده دارم براتون😍👌
قیمت وی آی پی اموج عشق ۴۲ هزار
و قیمت وی آی پی عشق دیرینه ۴۰ هزار هست
ولی اگه جفتشون رو باهم بخرید تخفیف داریم تا مدت کوتاهی
و قیمت جفتشون ۷۰ هزار میباشد
✅هر دو رمان در وی آی پی تموم شدن
برای دریافت وی ای پی ها مبلغ ۷۰ هزار رو به شماره کارت پایینی واریز کنید👇
6063731160771326مهدی محمد علی زاده بزنید رو شماره کارت کپی میشه فیش رو به ایدی زیر بفرستید👇 @admin_part پارت اول رمان امواج عشق😌👇 https://eitaa.com/Sekans_Eshgh/24023 پارت اول عشق دیرینه👇👇👇 https://eitaa.com/Sekans_Eshgh/15718
هدایت شده از مشتریان گسترده ترابایت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️ فاش شدن راز زیبایی
😈این کلیپو از دست نده
😵شگفت زده شدی ‼️
#قوی_ترین #سفید_کننده خانگی پوست🤯 😱
فقط ۷ روز ازش استفاده کنی انگار وایتکس زدی 😳 #رایگان و #طبیعی
دیگه از سیاهی صورت و نواحی بدنت خجالت نکش😌
#درمان_تمامی_لک_های_صورت😀
https://eitaa.com/joinchat/3812819107C27dadee671
⭕️ما سلامتی رو بهتون هدیـــه میدیم ☝️
عشقدیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #249 _پریا حالا چیکار کنیم اگه این دختره بره صمدی توجهش به تو بیش
🍀🌸🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀
🍀
#امواج_عشق
#250
به در تکیه دادم و نفس عمیق کشیدم
احساس میکردم الان قلبم از قفسه سینه ام میزنه بیرون
آرشام تقه ای به در زد و با خنده گفت:
_فدای خجالت کشیدنت بشم خانم خوشگله
لازم نیست خجالت بکشی بیا بیرون کار و زندگی داریم
چیزی نگفتم که دوباره گفت:
_پریا؟
با صدای لرزانی گفتم:
_وایسا لباسم رو عوض کنم بعد در رو باز میکنم
+باشه ولی زود باش باید بریم برای فردا شب لباس بخریم
با کلافگی موفق کشیدم و با عصبانیت گفتم:
_کی این بازار رفتن و خرید کردن تموم میشه
آرشام_وقتی میگم متفاوت دختری هستی که دیدم برای همینه......
خدایا شکرت صدام رو شنیدی و زنی نصیبم کرد یکه اهل خرید کردن نیست
هم پاهام رو از دست نمیدم هم پولم تو جیبم میمونه
به طرف کمد لباس رفتم....
#کپیممنوع رمان آنلاین میباشد❌
✨✨✨✨✨✨✨
✨@Sekans_Eshgh ✨
✨✨✨✨✨✨✨
🍀
🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀🌸🍀
عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #سیصد_وهشتاد_ونه بی حوصله مانتومو روی مبل انداختم و موهامو پشت گوش
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#سیصد_نود
دلم ضعف رفت واسه محبت های پراز خشمش..
به آغ.وشش نیاز داشتم.. مثل این دختر لوس های حرف گوش کن رفتم توی ب.غ.لش...
روی موهامو بوسه زد وآروم گفت:
_اگه بلایی سرت میاورد من باید چیکار میکردم..
دیگه بدون نگاه کردن ومطمئن نشدن در رو روی کسی باز نکن..
سکوت کردم..
فقط عطرتنشو بو کشیدم..
_خوبی؟
_اون اینجا چیکار میکرد؟
_نمیدونم فردا میرم ازش شکایت میکنم دیگه ازاین تهدید ها نکنه..
_حامله اس؟
ازخودش جدام کرد وبااخم بهم زل زد..
_یعنی هنوز بهم شک داری؟
_نمیتونم بیخیال این مورد بشم..
دستشو توی جیب شلوارش کرد و برگه ای تاشده رو درآورد وگفت:
_بیا نگاش کن.. مادر بچه ی من فقط تویی نه کس دیگه!
با تعجب به برگه نگاه کردم و بادیدن منفی بودن آزمایش بارداری ته دلم شاد شد..
خداروشکر که دروغی بیش نبود..
راستش نمیدونستم اگه باردار هم بود چطور باید ازمهراد جدا میشدم حتی ممکن بود مهرادو ببخشم و ترکش نکنم!
خداروشکر میکردم که این موضوع صحت نداشت..
_خدارشکر که واقعی نبود!
_با ترلان هم حرف زدم وقرار گذاشتم همه چی رو بیاد با زبون خودش واست توضیح بده که خیالت راحت بشه!
دلم میخواست بگم لازم نیست وقبولت دارم اما واقعا لازم بود..
نمیخواستم با شک وشبه زندگی رو باهاش شروع کنم!
_ممنون!
روی دستاش بلندم کرد و ازآشپزخونه رفت بیرون وگفت:
_حالا توضیح بده ببینم خانوم من پشت تلفن از چی ناراحت بود؟ چی باعث شده دل عشقم بگیره؟
روی کاناپه نشوندم ومنتظر جواب شد..
عاشق سوالی نگاه کردنش بودم..
عاشق تیله های خوش زنگش بودم..
دلم ضعف میرفت واسه نگاهش...
_تو شهروند سارا وسبحان رو دیدم!
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥
عشقدیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #250 به در تکیه دادم و نفس عمیق کشیدم احساس میکردم الان قلبم از ق
🍀🌸🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀
🍀
#امواج_عشق
#251
و همونطوری که لباسم رو با یه لباس بیرون دیگه عوض میکردم با خنده گفتم:
_خدا معلومه خیلی دوستت داره
آرشام_چطور؟
_چون علاوه بر اینکه زنت خوش رفتار هست خوشگل هم هست
قهقهه آرشام بالا رفت و همونطوری میون خنده هاش گفت:
_خانوممم سقف اتاق رو نگه داشتی؟
با تعجب به سقف نگاه کردم و گفتم:
_چی؟
آرشام با خنده _میگم سقف رو نگه دار یه وقت رو سرت آوار نشه
حالا فهمیده بودم منظورش چیه
با حرص از لای دندونم غریدم :
_بزار بیا بیرون خودم سقف رو ،روی سرت خراب میکنم
آرشام همونطوری دوباره با خنده گفت:
_اگه دعوامون مثل چند دقیقه پیش تموم بشه من میخوام همش باهات دعوا کنم
همزمان با این حرفش.....
منم لباسم رو پوشیدم و کلاه گیس رو هم گذاشت
#کپیممنوع رمان آنلاین میباشد❌
✨✨✨✨✨✨✨
✨@Sekans_Eshgh ✨
✨✨✨✨✨✨✨
🍀
🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀🌸🍀
عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #سیصد_نود دلم ضعف رفت واسه محبت های پراز خشمش.. به آغ.وشش نیاز دا
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#سیصد_ونود_یک
_سارا و سبحان؟
_اوهوم..
_خب؟
_داره ازدواج میکنه.. عاشق شده.. میخواست ببخشمش.. گریه کرد.. سارا هم.. دم از عذاب وجدان میزدن.. دم از پشیمونی.. اما من.. من هرگز نمی بخشمشون..
_میدونی بعد تو،، بعد ازاینکه ازهم جدا شدیم مامان و بابای من هم طردم کردن؟ مثل تو بیرونم نکردن اما هردفعه رفتم اونجا یه جوری رفتار کردن که متوجه بشم دیگه منو نمیخوان و جایی توی خونشون ندارم..
اما من هنوزم وقتی دلتنگشون میشم به دیدنشون میرم.. میدونم چشم دیدنمو ندارن اما چیکار کنم؟ اونا پدر ومادرمن هستن.. تنها بچه شون منم.. میدونم دلتنگم میشن و به روی خودشون نمیارن..
ماهرکاری کنیم نمیتونیم سرنوشت رو عوض کنیم.. انتخاب پدر ومادر دست ما نبوده و دست هیچ فرزندی نیست اما انتخاب اولاد دست اوناست.. اونا با تمام سختی هاش قبول کردن که بچه دار بشن و به پای بچه هاشون پیر بشن
_اما اونا توی این همه مدت نگفتن سارا مرده اس یا زنده..
نگفتن دخترمون شبا ازتنهایی میترسه یانه.. نگفتن دلش تنگه؟ گریه میکنه؟ غذا میخوره؟ من اونقدر تنها بودم که اگر میمردم و جنازه ام تو خونه باد میکرد کسی متوجه نمیشد..
اونا نمیتونن خودشونو خانواده ی من بدونن.. من خیلی عذاب کشیدم مهراد.. نمیتونی تصور کنی.. من تنها ترین آدم دنیام.. تنها ترین...
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥
عشقدیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #251 و همونطوری که لباسم رو با یه لباس بیرون دیگه عوض میکردم با خند
🍀🌸🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀
🍀
#امواج_عشق
#252
در اتاق رو باز کردم
با اخم یکی از ابروهام رو بالا دادم و گفتم:
_چی شده ؟ آقا آرشامی که ما میشناختیم
در طول یکسال به زور یه بار میخندید
حالا چی شده امروز نیشش تا بنا گوش بازه؟
آرشام مثل بچه ها لپم رو کشید و گفت:
_چون آقا آرشام شما قبلا پری مثل شما نداشت
بعد همونطوری که وارد اتاق میشد گفت:
_حالا هم برو اونور تا دوباره وسوسه ام نکردی
چشم غره ای نثارش کردم و با خنده به طرف کاناپه رفتم
به شدت خوشحال بودم
با تموم وجودم خوشبختی رو احساس میکردم
ولی فقط یه دلشوره عجیبی ته دلم بود
شاید به خاطر اینه که خانوادم نفهمیدن
رابطه من و آرشام جدی شده و فقط به خاطر عملیات نیست
#کپیممنوع رمان آنلاین میباشد❌
✨✨✨✨✨✨✨
✨@Sekans_Eshgh ✨
✨✨✨✨✨✨✨
🍀
🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀🌸🍀
عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #سیصد_ونود_یک _سارا و سبحان؟ _اوهوم.. _خب؟ _داره ازدواج میکنه.. ع
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#سیصد_ونود_دو
_الهی من بمیرم که اونجوری عذابت دادم..
_تنها تو عذابم ندادی.. اونا مقصر اصلی تنها شدن منن.. مهراد اگه اونا منو تنها نمیذاشتن شاید زندگی من اینجوری رقم نمیخورد..
چشم که باز کردم دیدم 26 سالم شده مهراد من جوونیمو ازدست دادم.. طعم جوونی رو نچشیدم..
هرگز اونا نمی بخشم.. ازوقتی یادم میاد یا از سبحان کتک میخوردم یا ازبابام..
نزدیک 2ساله بابای من مرده.. مهراد من اونقدر عقده ای شدم که سرقبرش هم نرفتم.. میتونی اینا رو بفهمی..
_گریه نکن قربونت بشم.. دلمو خون نکن.. انتخاب باخودته.. میتونی نبخشی.. میتونی بهشون فرصت ندی.. هرتصمیمی بگیری مثل کوهی محکم پشتتم.. دیگه هیچوقت تنهات نمیذارم
_نمی بخشم.. نمیخوامم ببخشم.. اما دلم براشون خیلی تنگ شده بود.. یه وقتایی دلم پر میکشید واسه دیدنشون اما اونا منو نخواستن و خودشونو ازمن محروم کردن..
مادرم منو نخواست.. بخاطر اینکه پسرش عصبی نشه دخترشو ول کرد.. میدونی یه دختر چقدربه مادرش نیازداره؟
من مادر نداشتم وقتی ترکم کردی سرمو روی دامنش بذارم گریه کنم و اون نوازشم کنه و آرومم کنه.. من بجای مادرم توی تنهایی درحالی که ازتنهایی میترسیدم سرمو روی بالشم میذاشتم بجای دامن مادرم.. میفهمی اینارو؟
_میفهمم خدا منو لعنت کنه باعث وبانی همه ی اینا منن.. منو ببخش نفسم.. ببخش که بی غیرتی کردم.. منه خاک بر با فکرهای احمقانه فکرمیکردم اونجوری خوش بخت میشی و ازدستم راحت میشی.. منو ببخش صحرا توروخدا حلالم کن!
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥
عشقدیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #252 در اتاق رو باز کردم با اخم یکی از ابروهام رو بالا دادم و گفتم
🍀🌸🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀
🍀
#امواج_عشق
#253
باید بعد از اینکه برگشتیم به آرشام بگم تلفنش رو بده
به مامانم زنگ بزنم و ماجرا رو براش تعریف کنم
اینطوری دلم راضی نیست باید خانوادم رو هم از این قضیه با خبر کنم
با خارج شدن آرشام از اتاق لباس ها از فکر بیرون اومدم
آرشام مثل همیشه تیپ اسپرت زده بود
کت و شلوار اسپرت کرمی پوشیده بود با کفش سیاه
مثل مدل ها به طرفم اومد و خیلی شیک دستش رو وارد جیب شلوارش کرد
بهم نگاه کرد و گفت:
_چطور شدم خانوم؟
لبخندی زدم و باخنده گفتم:
_چه خوشتیپ شدین با کسی قرار دارین آقای محترم ؟
آرشام سریع لپم رو بوسید و گفت:
_بله با یه خانوم خوشگل و البته غر غرو قراره برم بازار
به آرومی ضربه ای به سینه اش زدم و با اخم گفتم:
_غر غرو خودتی ،نمیدونی چطوری از یه خانم محترم تعریف کنی؟
#کپیممنوع رمان آنلاین میباشد❌
✨✨✨✨✨✨✨
✨@Sekans_Eshgh ✨
✨✨✨✨✨✨✨
🍀
🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀🌸🍀
عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #سیصد_ونود_دو _الهی من بمیرم که اونجوری عذابت دادم.. _تنها تو عذا
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#سیصد_ونود_وسه
باصدای بلند گریه کردم..
هق هقی که تمام روز جلوشو گرفته بودم رو باصدای بلند شکستم..
_صحراگریه نکن.. مرگ مهراد گریه نکن.. جیگرم کبابه.. این همه عذاب وجدان روی دوشمه سنگین ترش نکن میشکنم..
مهراد بمیره گریه نکن.. ببین قلبم درد گرفته
اونقدر التماسم کرد که بخاطر دل مهرادم شده خودمو آروم کردم..
اونقدر که مطمئن بودم خانواده ام دوستم نداشتن به همون اندازه مطمئنم مهراد ازته قلبش عاشقمه..
یک ساعتی میشد که بی صدا درحالی که سرمو روی پاش گذاشته بودم فقط موهامو نازمیکرد..
بهش زل زدم.. چند تادونه موی سفید کنار شقیقه هاش افتاده بود..
متوجه نگاهم شد..
سرشو آورد پایین و به چشمام زل زد..
_آروم شدی؟
_اوهم!
_بجاش دل منو خون کردی!
_ببخشید!
اومدم بلند شم که مانعم شد..
_بمون..
بدون حرف نگاش کردم..
به لبم زل زده بود.. نوع نگاهش ازاون نگاه های خاص بود.. نگاه های مخصوص مهراد..
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥
عشقدیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #253 باید بعد از اینکه برگشتیم به آرشام بگم تلفنش رو بده به مامان
🍀🌸🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀
🍀
#امواج_عشق
#254
آرشام دستم رو گرفت ،بوسه ای روی دستم زد
و همونطوری که به طرف در میرفت گفت:
_باشه خانم کوچولو قهر نکن از کجا بدونم قراره شما یادم بدید دیگه
لبخندی زدم و چیزی نگفتم .....
از اتاق بیرون اومدیم و از پله ها پایین اومدیم
بنیتا روی کاناپه نشسته بود و چمدونش هم کنارش بود
بدون آرایش بود و همچنان گریه میکرد
با دیدن ما با اخم بهمون خیره شد
آرشام طوری که مثلا نمیدونیم چه اتفاقی افتاده گفت:
_بنیتا خانم اتفاقی افتاده؟
خیر باشه چمدون برای چی هست جایی داریم میرین؟
با این حرف آرشام، بنیتا با خشم از جا بلند شد به طرف من هجوم آورد
و تو یه چشم بهم زدن به من رسید و روبه روم ایستاد
و همونطوری که بهم مشت میزد و هولم میداد گفت:
_همش به خاطر تویه عوضی هست دختره ی لاشی تو زندگیم رو بهم ریختی
#کپیممنوع رمان آنلاین میباشد❌
✨✨✨✨✨✨✨
✨@Sekans_Eshgh ✨
✨✨✨✨✨✨✨
🍀
🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀🌸🍀
عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #سیصد_ونود_وسه باصدای بلند گریه کردم.. هق هقی که تمام روز جلوشو گ
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#سیصد_ونود_وچهار
الان یک ماهه که از اون روز میگذره ومن هنوز موفق به دیدن ترلان نشدم..
امروز داریم میریم خونه ی مادر وپدر مهراد..
تواین یک ماه مهراد چند دفعه به پدر ومادرش سر زده بود اما کسی چیزی از رابطه و برگشتن ما به هم خبر نداره.. ازش خواسته بودم فعلا چیزی نگه و تا اخلاق کامل مهراد دستم نیاد این قضیه پنهون بمونه!
مهراد علاقه ای به این رابطه پنهونی نداره و سردی خانواده اش داره اذیتش میکنه.. اسرار داره عقد کنیم و واسه همیشه کنار هم باشیم..
من از خدامه اما هنوزم یه ترس هایی دارم که نمیتونم ندید بگیرمشون.. هنوزم مهراد عصبی که میشه رفتار هاش غیر قابل کنترل میشه.. دیگه اون مهراد سابق نیست اما هنوزم به جزئی ترین مسئله ها حساسیت نشون میده..
مثلا به جواب ندادن تلفن.. اگه سر کار باشم و تلفنمو جواب ندم عصبی میشه وبه خودش بدوبیراه میگه که چرا جواب نمیدی و...
بدترهمه ی اینا بهزاد بردار آرشا بود برای عقد وازدواج پاپیش گذاشته بود.. اون شب مهراد دیونه شده بود.. مشتشو توی شیشه کوبید و تموم دستش پاره شد..
واسه اینکه بلایی سرش خودش نیاره از آرشا خواستم واقعیت رو به برادرش بگه و به فکر کسی دیگه باشه و من دیگه نیستم.. به مهراد حق میدادم اگه عصیی بشه..
مهرادم نامردی نکرد همه چی رو با بدترین شکل ممکن به بهزاد گفت و همون موضوع مسخره باعث شد دیگه نذاره برم شرکت..
واسه اینکه رابطه ام با مهراد لو نره به میثم و سمانه گفتم میخوام یه مدت طولانی قید کار کردنو بزنم واستراحت کنم..
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥
عشقدیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #254 آرشام دستم رو گرفت ،بوسه ای روی دستم زد و همونطوری که به طرف
🍀🌸🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀
🍀
#امواج_عشق
#255
با این حرفش دوباره اشکاتو چشام جمع شد
نمیدونم چرا این روز ها اینطوری شده بودم و سریع ناراحت میشدم
یهو آرشام با عصبانیت و فریاد دست های بنیتا رو گرفت و گفت:
_دختر همه جا تویی نه زن من .....
بار آخرت باشه با زن من اینطوری حرف میزنی
ما نمیدونیم چه اتفاقی افتاده ولی هر چی شده حقته
بعد با عصبانیت هولش داد بنیتا سرش به دیوار خورد
و افتاد زمین از سرش خون میومد
هول شده بودم چه اتفاقی افتاد خدااااا
من و آرشام مات و مبهوت به بنیتا خیره شده بودیم
وقتی به خودم اومدم سریع به طرف بنیتا دویدم
کنارش نشستم
با دستای لرزان دست بنیتا رو گرفتم و نبضش رو گرفتم
با چشمانی گریان بهش نگاه کردم و گفتم:
_زنده است آدمای صمدی رو صدا کن
کمک کن ببریمش بیمارستان
#کپیممنوع رمان آنلاین میباشد❌
✨✨✨✨✨✨✨
✨@Sekans_Eshgh ✨
✨✨✨✨✨✨✨
🍀
🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀🌸🍀
عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #سیصد_ونود_وچهار الان یک ماهه که از اون روز میگذره ومن هنوز موفق ب
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#سیصد_ونود_وپنج
سمانه مخالفت کرد اما میثم انگار میدونست پشت این قضیه مهراد نشسته چون بدون چون وچرا درخواستمو قبول کرد وگفت هروقت که بخوام میتونم برگردم و...
تواین یک ماه صیغه ی محرمیت خوندیم که راحت باشیم...
الان 5روزه که دیگه سر کار نمیرم و انگار اینجوری مهراد آرامش اعصاب داره و خیالش راحته که زنش توی خونه است و آفتاب ومهتاب اونو نمی بینه!
انگار هرچیزی ازبین بره این غیرت خرکیش از بین نمیره حتی با این همه سال دوری و جنگ وجدل..
بازم کار خودشو میکنه بازم محدودیت های خودشو داره، البته من دلم غش وضعف میره واسه این حسودی کردن و غیرتی بازی هاش..
توی فکر بودم که صداشو کنار گوشم شنیدم وباعث شد بترسم وتکون بخورم..
_آخ عشقم ترسوندمت؟ ببخشی خانومم هرچی صدات زدم نشنیدی .
_نه عزیزم اشکالی نداره... جانم؟
_لبشو روی لاله ی گوشم کشید و خمار گفت:
_به چی فکر میکردی؟ به من؟
خودمو کنار کشیدم وگفتم:
_نخیر داشتم به آینده فکر میکردم..
با پررویی بازم اومد نزدیک وگفت:
_اون آینده منم توشم؟
_اوهوم..
_ای جان.. به بچه هامونم فکر میکنی؟
بچه...!! خیلی دلم میخواست بچه داشته باشیم.. بعداز ازدواج حتما اقدام به بارداری میکنم..
_نه ولی فکر خوبیه حتما بهش فکر میکنم...
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥
عشقدیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #255 با این حرفش دوباره اشکاتو چشام جمع شد نمیدونم چرا این روز ها
🍀🌸🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀
🍀
#امواج_عشق
#256
دستام میلرزید بدون وقفه اشک از چشمانم سرازیر میشد
همه ی این اتفاق ها تقصیر منه اگه بلایی سر بنیتا بیاد
آرشام به دردسر میوفته خدایاا حالا چیکار کنم؟
ممکنه یه دختر جونش رو از دست بده
اگه من تو اتاق به آرشام سرکوفت نمیزدم
شاید اون دوباره ازم دفاع نمیکرد و این اتفاق ها نمیوفتاد
آرشام سریع چند نفر رو صدا زد
بنیتا رو برداشتن و تو ماشین ما گذاشتن
همونطوری خیره بهش نگاه میکردم
آرشام در ماشین رو باز کرد و خواست سوار ماشین بشه که چشاش به من افتاد
با چشمانی لرزان بهم نگاه کرد با صدای دو رگه ای گفت:
_پریا بیا سریع سوار شو باید ببریمش بیمارستان
با دو به طرف ماشین رفتم و سوار ماشین شدم
آرشام ماشین رو روشن کرد و با سرعت به طرف بیمارستان روند
به صندلی عقب نگاه کردم.....
#کپیممنوع رمان آنلاین میباشد❌
✨✨✨✨✨✨✨
✨@Sekans_Eshgh ✨
✨✨✨✨✨✨✨
🍀
🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀🌸🍀
عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #سیصد_ونود_وپنج سمانه مخالفت کرد اما میثم انگار میدونست پشت این قض
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#سیصد_ونود_وشش
_ برو آماده شو لنگ ظهره مادرت اینا چشم به راهن..
_ اونا چشم دیدن منو ندارن نمیدونن که عروس یکی یه دونشونو میخوام ببرم پیششون!
_برو اماده شو از صبح حاضرم.. آرایشم خراب میشه باید ساعت برم تمدیدش کنم..
بلند شدم و کشون کشون بردمش تواتاقم که لباس هاشو به تنش کنم که با شیطنت گفت:
_چه عجله ایه میریم حالا..
_مهررراااد!!!
_جونم عشقم؟
_اذیتم نکن..
_این حرف منم هست! اذیت نکن دیگه..
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥
❌❌بچه ها یه سورپرایز فوق العاده دارم براتون😍👌
قیمت وی آی پی اموج عشق ۴۲ هزار
و قیمت وی آی پی عشق دیرینه ۴۰ هزار هست
ولی اگه جفتشون رو باهم بخرید تخفیف داریم تا مدت کوتاهی
و قیمت جفتشون ۷۰ هزار میباشد
✅هر دو رمان در وی آی پی تموم شدن
برای دریافت وی ای پی ها مبلغ ۷۰ هزار رو به شماره کارت پایینی واریز کنید👇
6063731160771326مهدی محمد علی زاده بزنید رو شماره کارت کپی میشه فیش رو به ایدی زیر بفرستید👇 @admin_part پارت اول رمان امواج عشق😌👇 https://eitaa.com/Sekans_Eshgh/24023 پارت اول عشق دیرینه👇👇👇 https://eitaa.com/Sekans_Eshgh/15718