eitaa logo
حفظ آثار شهدای دستجرد
565 دنبال‌کننده
24.6هزار عکس
5.7هزار ویدیو
47 فایل
این کانال برای حفظ آثار و روایات و اطلاع رسانی از مراسمات و برنامه های فرهنگی شهدای دستجرد جرقویه اصفهان ایجاد گردید خادم کانال شهدا @Aalmas_shohada لینک پیج حفظ آثارشهدای دستجرد در روبینو https://rubika.ir/almas1397f
مشاهده در ایتا
دانلود
حفظ آثار شهدای دستجرد
‍ ‍ عملیات والفجر ۸ در تاریخ ۲۰ بهمن۶۴ شروع شد و اینجانب(محمد هاشم پور برادر شهید علی هاشم پور) بعد از چند روز که عملیات انجام شده بود جهت آوردن تجهیزات مربوط به گردان سیدالشهدا یا تعاون لشکر۱۴ به مقر لشکر در شهرک دارخوئین برگشتم(روز جمعه ۲اسفند۶۴) کارهایم را که انجام دادم ظهر شد با برادرم شهید علی هاشم پور ناهار را در محل استقرار گردان سیدالشهدا یا همان تعاون لشکر۱۴ با هم خوردیم و ایشان ساعت۲ بعدازظهر نوبت شیفت نگهبانی با توپ ۷۵ ضد هوایی بود که این توپ تشکیل بر ۳ نفر انجام میشد. شانه گذاری توپ، کمک پدال و شلیک کننده که مسول توپ و شلیک کننده شهید بزرگوار بودند که همان روز تعدادی از خانواده های رزمندگان آمده بودند برای دیدار و اطلاع از احوال آنها که ساعت ۱۴:۱۵ دقیقه هواپیماهای دشمن به منطقه آمده بودند و با تجمع نیروهای مردمی و نظامی مواجه می شوند و شهرک را بمباران می کنند که پدافند شماره یک دم دژبانی لشکر پدافندی بود که شهید علی هاشم پور مسئول آن بودند و در برابر حمله دشمن مقاومت کرده و یکی از هواپیماهای دشمن را سرنگون کرده و یکی دیگر را هم زده که در فاو سقوط کرد و بقیه هواپیماها همه ی بمبها را سر مردم و همان توپ خالی کرده و باعث شهادت مردم عادی و نظامی گشته؛ هر سه خدمه توپ مجروح شدند و شهید علی هاشم پور به درجه شهادت نائل گشتند. پاهای خدمه ی دوم قطع شده و خدمه ی سوم نیز مجروح گشته؛ ترکشی به ران راست شهید علی هاشم پور اصابت کرده و یکی دیگر به کلیه های ایشان و همچنین تیر کالیبر به قلب ایشان و یک ترکش به سمت چپ سر ایشان اصابت کرده و ایشان به شهادت رسیدند. برادر شهید که مسول معراج تعاون بودند بعد از ناهار به فاو برگشته بودند که به ایشان اطلاع میدهند که بمباران شده وقتی به شهرک  برمیگردند و شروع به جمع آوری پیکر مطهر شهدا میکنند به برادر خود میرسند بخاطر اینکه مسولیت این کار با ایشان بوده وقتی با پیکر مطهر برادر خود برخورد میکنند عادی برخورد کرده و فرقی بین ایشان و بقیه ی شهدا نمیگذارند بعد از جمع آوری همه ی شهدا بخاطر حجم زیاد آتش دشمن دوباره به فاو برگشته تا به جمع آوری شهدا و مجروحین آن منطقه مشغول شوند بعد به ایشان اطلاع میدهند که میخواهند پیکر مطهر شهدا را با هواپیما به اصفهان انتقال دهند و از ایشان میخواهند که آنها را همراهی کنند ابتدا مقاومت کرده برای رفتن ولی بخاطر وجود پیکر مطهر برادر ایشان، ایشان را قانع میکنند که بروند. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
از زمان شکل گیری فعالیت‌های انقلابی با گروه‌های هم سال خودش وارد فعالیت‌های انقلابی و مذهبی شد به طوری که بیشتر دوستانش از جمله شهیدان رضا فصیحی، اصغر فصیحی، حسین فصیحی، علی فصیحی، محمد فصیحی، حسنعلی هاشم‌پور، علی هاشم‌پور و... در همین مسیر به شهادت رسیدند. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
توصیه‌اش این بود که اگر به جبهه رفت و به شهادت رسید به پدر و مادرمان کمک کنیم به طوری که در نبود او احساس تنهایی نکنند. درباره نماز اول وقت هم خیلی سفارش کردند. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
محمد علاوه بر اینکه حافظه بسیار قوی داشت درک بالایی هم از تمامی مسائل علمی و ورزشی و هنری داشت. خیلی زود یک چیزی را یاد می گرفت. قدرت بدنی بالایی هم داشت. همیشه جزو شاگردان ممتاز مدرسه بود. در تمامی درسها نمرات عالی کسب می کرد. من یاد ندارم که یکبار نمره نوزده کمتر از بیست گرفته باشد. چه درس ریاضی چه درس دینی و چه درسهای علوم و جغرافی و خلاصه تمام کتب درسی را زود یاد می گرفت. بعضی ها هوش قوی دارند اما فقط در یک یا دو مورد هوش دارند. اما محمد حتی در ورزش هم خیلی قوی بود و هم خیلی باهوش بود. ایشان در ورزشهای کشتی و فوتبال خیلی قوی و باهوش بود. حتی یک مرتبه باهم کشتی گرفتیم که مرا محکم به زمین زد و چون قدرت بدنی بالایی داشت من حریف نشدم بلند شوم. محمد یک نخبه بود و اگر به شهادت نرسیده بود چون علاقمند به حوزه علیمه بود الان یا یک آیت الله شده بود و یا یک دانشمند علمی و از دانایی و باهوشی مانند شهیدان مطهری و بهشتی و امثالهم بود. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حسین مدت زیادی بود که برای رفتن به جبهه تلاش می‌کرد. آن طور که اشاره کردم دوستانش همه در همین مسیر بودند بنابراین حسین هم مدام از پدرم می‌خواست برای رفتن به جبهه رضایت دهد، اما پدرم شناسنامه حسین را به مادرم سپرده بود که مانع شود با این حال حسین مدام تلاش کرد تا رضایت آن‌ها را جلب کند. چند روزی که گذشت مادرم به رفتن حسین رضایت داد و شناسنامه را به دستش داد و گفت اگر حسین به جبهه رفت و به شهادت رسید در راه خدا به شهادت رسیده است و مثل جوانان امام حسین (علیه السلام) در راه اسلام به شهادت رسیده است که مایه افتخار است. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
برادر شهیدم قبل از اعزام به جبهه در حالی که پسری نوجوان بود مدتی همراه یکی از بستگان به نام حاج عباس‌فصیحی به عنوان تدارک به پشت جبهه رفت و در کمک به رزمندگان فعالیت کرد. او بعداً دوران آموزشی‌اش را در پادگان غدیر اصفهان سپری کرد و بعد از سپری کردن دوران آموزش، در حالی که به ۱۸ سالگی رسیده بود برای رفتن به جبهه راهی بسیج شد و برای اعزام به جبهه اقدام کرد. آن روز مثل خیلی از بسیجی‌هایی که برای اعزام اقدام کرده بودند، حسین را تا بسیج دستجرد همراهی کردیم و او و دیگر رزمندگان را میان اشک‌ها و لبخند‌ها بدرقه کردیم. شب قبل از اعزام، در ایوان خانه نشسته بودیم که شهید اصغر فصیحی همراه مادرش به خانه‌مان آمد. اصغر همسایه ما بود و با برادرم حسین رابطه نزدیکی داشت. آن شب اصغر به حسین اشاره کرد کاری که قرار بود انجام دهی را انجام دادی؟ ما متوجه سؤال او شدیم و گفتیم مگر چه کاری می‌خواستی انجام دهی؟ اصغر جواب داد قرار بود وصیت‌نامه‌مان را بنویسیم و دست و پای‌مان را حنا بگذاریم. حسین گفت مادرم دست و پای مرا حنا گذاشته است. اما اصغر گفت مادرم راضی نشد برای همین دست و پایم را حنا نگذاشتم. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
برادرم حسین در جبهه آرپی چی زن بود. بعد از اعزام به جبهه در اولین اعزامش به شهادت رسید و در همان مدت چندین نامه ارسال کرد که در آخرین نامه‌اش که فرستاد نوشته بود اگر شهید شدم گریه نکنید و شاد باشید و برای ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه شریف) بسیار دعا کنید. برادرم در عملیات محرم که آبان ماه سال ۱۳۶۱ اتفاق افتاد به شهادت رسید. قبل از شروع عملیات گروهی از رزمندگان برای شناسایی منطقه وارد عمل شده بودند و اعلام کرده بودند رودخانه‌ای که در مسیر عملیات قرار دارد عمق کمی دارد در شبی که عملیات شده بود مشخص شد که جاسوس‌ها گزارش شناسایی را به دشمن اعلام کرده‌اند، برای همین دشمن منتظر عبور رزمندگان از رودخانه بود و زمانی که رزمندگان در حال عبور بودند دشمن دریچه‌های سد را باز کرده بود برای همین بسیاری از رزمندگان در جریان آب غرق شدند و پیکرهایشان همراه آب رفت که هنوز پیدا نشده است. رزمندگانی هم که موفق به عبور شده بودند در کمین دشمن که منتظرشان بود قرار گرفتند و دشمن شروع به تیراندازی کرد که برادرم حسین زخمی شد. آن شب برادرم حسین و شهید اصغر فصیحی همراه هم بودند. وقتی حسین زخمی شد به سمت عقب برگشت و زمانی که به لب رودخانه رسید به شهادت رسید. در آن عملیات اصغر به عنوان تدارک فعالیت می‌کرد برایمان تعریف کرد که با چفیه‌هایشان طنابی ساخته بودند و موفق شده بودند از رودخانه عبور کنند، اما برادرم حسین پیکرش در آنجا ماند تا مدتی بعد که پیکر به دستمان رسید و در بهشت محمد به خاک سپرده شد. https://eitaa.com/Yad_shohada1398
بعد از عملیات محرم به دستجرد خبر رسید که حسین فصیحی به شهادت رسیده است. در دستجرد رزمنده‌های دیگری هم به نام حسین فصیحی در جبهه حضور داشتند. در دستجرد شهید محمد فصیحی را به نام حسین می‌شناختند و اول تصور بر این بود که او به شهادت رسیده است، برای همین خانواده‌هایی که فرزند حسین در جبهه داشتند نگران شدند و قبل از اینکه بنیاد شهید به صورت رسمی به ما خبر شهادت را اعلام کند زمینه شنیدن خبر برایمان فراهم شده بود. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
به خاطر دلبستگی که پدر و مادرمان به حسین داشتند نگرانی‌مان، نگرانی و دلتنگی‌های پدر و مادرمان برای حسین بود. آن‌ها به خاطر شهادت حسین خیلی بی‌تابی می‌کردند و این موضوع ما را بیش از هر چیز دیگری نگران کرده بود. همیشه در خانه‌مان یاد حسین زنده بود و تا زمانی که والدین‌مان در قید حیات بودند تلاش‌مان را کردیم به توصیه حسین عمل کنیم. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
یک بنده خدایی تعریف می کرد که با همسایه اشان سر یک موضوعی دعوا می کنند و کلی دلخوری و حرف و حدیث پیش می آید که باعث رنجش دو طرف  می شود و باهم قهر می کنند. ولی من از این موضوع خیلی ناراحت و نگران بودم. تا اینکه یک شب خواب شهید قاسمعلی حیدری را دیدم؛ شهید آمد و به من گفت: دنیا که ارزش ندارد چرا شماها با هم خوب نیستین. فردای آن روز رفتم و به همسایه امان گفتم که خواب شهید و دیدم خلاصه من آمدم که آشتی کنیم حالا خود دانی! همسایه هم با شنیدن این خواب منقلب شد و او نیز حلالیت طلب کرد و بینمان صلح و دوستی بر قرار شد. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
برادر شهیدم قبل از اعزام به جبهه در حالی که پسری نوجوان بود مدتی همراه یکی از بستگان به نام حاج عباس‌فصیحی به عنوان تدارک به پشت جبهه رفت و در کمک به رزمندگان فعالیت کرد. او بعداً دوران آموزشی‌اش را در پادگان غدیر اصفهان سپری کرد و بعد از سپری کردن دوران آموزش، در حالی که به ۱۸ سالگی رسیده بود برای رفتن به جبهه راهی بسیج شد و برای اعزام به جبهه اقدام کرد. آن روز مثل خیلی از بسیجی‌هایی که برای اعزام اقدام کرده بودند، حسین را تا بسیج دستجرد همراهی کردیم و او و دیگر رزمندگان را میان اشک‌ها و لبخند‌ها بدرقه کردیم. شب قبل از اعزام، در ایوان خانه نشسته بودیم که شهید اصغر فصیحی همراه مادرش به خانه‌مان آمد. اصغر همسایه ما بود و با برادرم حسین رابطه نزدیکی داشت. آن شب اصغر به حسین اشاره کرد کاری که قرار بود انجام دهی را انجام دادی؟ ما متوجه سؤال او شدیم و گفتیم مگر چه کاری می‌خواستی انجام دهی؟ اصغر جواب داد قرار بود وصیت‌نامه‌مان را بنویسیم و دست و پای‌مان را حنا بگذاریم. حسین گفت مادرم دست و پای مرا حنا گذاشته است. اما اصغر گفت مادرم راضی نشد برای همین دست و پایم را حنا نگذاشتم. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
شهیدبزرگوار ابتدا به عنوان بسیجی در جبهه حق علیه باطل حضور داشتند بعد از یک مدت دو سال خدمت مقدس سربازی ایشان شروع شد و پس از پایان خدمت مقدس سربازی ۸ روز به عنوان بسیجی در جبهه حضور داشتند. ایشان مهندس رزمی بودند و روی بردیزل کار میکردند همچنین نفر اول پدافند بودند. اولین عملیاتی که ایشان حضور داشتند عملیات بیت المقدس بود، در عملیاتهای رمضان، محرم ۱ تا ۵ ،کربلای ۱و۲ ، والفجر ۱ تا ۸ ، و عملیاتهای نفوذی حضورداشتند و در عملیات آخر (والفجر۸) در شهرک دارخوئین به عنوان پدافند هوایی روز جمعه مصادف با ۲۹ بهمن ۶۴ در ساعت ۱۴:۱۵ دقیقه توسط بمباران هوایی دشمن به درجه رفیع شهادت نائل گشتند. و در تاریخ ۲ اسفند ۶۴ در گلزارشهدا بهشت محمد صل الله علیه وآله و سلم  دستجرد تشییع و به خاک سپرده شدند. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398