ضَرب و تَقسیمِ دِلَم با تو به حاصِل نَرِسید
لَـعـنَـتَـت باد ریـاضـی که پُـر از مَجـهـولـی
#امیر_حسین_رضایی
این طبیعی ست حسین تو اگر منزوی است
هیچکس حرف مرا بعد تو یک آن نگرفت
شعر سرکوفت به من میزند این را بشنو:
آنکه جان داد چرا رفت ولی جان نگرفت
#حسین_مرادی
در میزنی که وارد تنهاییام شوی
اما بعید نیست زمانی که میروی
در، از خودش جلای وطن گفته، مثل من
در جستجوی در زدنت دربهدر شود...
#حسین_صفا
می کند احیا مرا ،قرآن حق
خوانده بر من کوثر و ناس وفلق
در فضای پر گناهِ این مَجاز
می شود پیشانی ام غرقِ عرق
در مجازی رنگ رخسارم ببین
از خجالت هست همرنگ شفق
#بداهه_لیان
چه شاگرد زرنگیم آخر از همه برگه تحویل دادم 😎
الا یا ایها المعشوق بگو از من چه میخواهی؟
که دردم را نمیبینی و نامم را نمیخوانی
تمام نیمهشبها را به یادت صبح میکردم
تو از احوال یک رنجور دل خسته چه میدانی؟
به جان آمد دلم از غم، نمیخندم دگر اما
تحمل میکنم غم را شبیه پیر کنعانی
"مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم..."
بگو با من مگر دیوان #حافظ را نمیخوانی؟
امید وصل بود در من "ولی افتاد مشکل ها"
دلم خون شد از این ایام رنج و نابهسامانی
من از این بیشتر با تو نمیگویم سخن از عشق
"هواخواه توام جانا و میدانم که میدانی"
#آنا_جمشیدی
از خونِ دل نوشتم ، نزدیک دوست ؛ نامه
انّی رایتُ دَهـــراً ، مِن هِجـــرِک القیامـــة
دارم من از فراقش ، در دیده ؛ صد علامت
لَیسَت دُمــوع عَینــی هـــذا لَنَــا العلامـــة
هر چند ، آزمودم ، از وی نبود ؛ سودم
مَن جَــرَّبَ المُجَرَّب ، حَلَّت بِهِ النِّدامَـة
پرسیدم از طبیبی ، احوالِ دوست ؛ گفتا
فِی بُعـــدِها عذابُُ فی قُـــربِها السَّلامـــة
گفتم ملامت آیــد ، گــر گِــردِ دوست گَردَم
واللِّــهِ مَــــا رَاَینَـــــا ، حُبَّـــاً بِـلَا مَـلامَـــــة
حافظ چو طالب آمد ، جامی به جانِ شیرین
حتّــی یَــــذوق مِنــــه کَاســاً مِــنَ الکِـــرامة
#حافظ
من که جز همنفسی با تو ندارم هوسی
با وجود تو چرا دل بسپارم به کسی
زندهام بی تو و شرمندهام از خود
هرچند که دمی از سر رغبت نکشیدم نفسی
ناامیدم مکن از صبر و بگو میآید
عادل ظلم ستیزی مَـلِـک دادرسی
به کجا پر بزند در هوس آزادی
آنکه از بال و پرش ساخته باشد قفسی
من کسی جز تو ندارم که بهدادم برسد
میتوانی مگر ای دوست بهدادم نرسی
#فاضل_نظری
.
تلخ است روزڪَـار، مڪَــر با بهانهاے...
پیدا ڪــــنیم دلخوشےِ...
ڪــــودڪــــانهاے...!!
#فاضل_نظری🍂🍁
.
روز عقدم با تو آری گفتنم اجبار بود
این پریشان حالی ام اصرار بر اقرار بود
در دلم آشوب ، اما بر تنم رختی سفید
مات وحیران،چون درون سینه ام پیکار بود
خنده ام بر روی لب یخ بسته بود و منجمد
دیدن این لحظه ها سنگین تر از آوار بود
عاقدم تا مَهر و متن صیغه را جاری نمود
جمله جمله خطبه ها تکرار این آزار بود
ناگهان تا حلقه را در دست من انداختند
بغض کردم حلقه در دستم چنان افسار بود
می نهادم دستها را روی دست سرنوشت
غافل از این کار من اجبار در اظهار بود
بر پریشان حالی خود گریه کردم سالها
من نفهمیدم دلم مجبور یا مختار بود
🖊️ #فریده_ملکی
دوباره حس عجیبے درون قلبمـ هسٺ
گمان کنمـ ڪہ دلمـ پر زده در آغوشٺ
و شاید این ڪہ شبیہ ڪبوتر جلدے
نشسٺہ بر لبِ ایوانِ خانہ ے دوشٺ🕊
#محمود_احمدوند سوخته✍
#شبتون_خوش🌹
💞
بیا در دستـــــ من ها کن
که هوهوی دم گرمت❗️
وزیدن های باد گرم🌬 در عصر زمستانی است
#جواد_منفرد❄️
ﺩﺭ ﺭﻓﺘﻦ
ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺑﯽ ﺩﺭﺩﺳﺮ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ
ﺁﻥ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﮐﻮﺭﻩ! ﺍﯾﻦ ﺍﺯ ﻻﯼ ﺩﺭ، ﺩﺭ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ
ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺑﺎ ﺯﯾﺮﮐﯽ، ﺧﯿﻠﯽ ﯾﻮﺍﺵ ﻭ ﺩﺯﺩﮐﯽ
ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﯾﮏ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﻣﺜﻞ ﻓﻨﺮ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ!
ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺯﯾﺮ ِ ﮐﺎﺭ ﻭ ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺯﯾﺮ ِ ﺑﺎﺭ
ﭘﺲ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻧﺤﻮﯼ ﺷﺪﻩ ﻧﺴﻞِ ﺑﺸﺮ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ
ﻋﺸﻖ ﺑﺎﺯﯼ ﻧﯿﺰ ﺷﺪ ﻭﺍﺭﻭﻧﻪ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﻣﺎ
ﺗﺎﺯﮔﯽ ﺍﺯ ﭘﯿﺶ ﻣﺎﺩﻩ ﺟﻨﺲ ﻧﺮ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ!
ﺳﺎﺑﻖ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﭘﺪﺭ ﮔﺎﻫﯽ ﭘﺴﺮ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ ﺩﺭ
ﺣﺎﻝ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﭘﺴﺮ، ﺩﺍﯾﻢ ﭘﺪﺭ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ!
ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﯼ ﻣﺆﺩﺏ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﺗﺎ ﻣﺪﺭﺳﻪ
ﺍﺯ ﮐﻼﺱ ﺍﻣّﺎ ﺷﺒﯿﻪ ﺟﺎﻧﻮﺭ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ!
ﮔﺎﻩ ﺣﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﮐﺶِ ﺗﻨﺒﺎﻥِ ﻣﺎ ﻫﻢ ﺑﯿﻦ ﺟﻤﻊ
ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺧﻄﺮ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ!
ﻣﻦ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﻣﻮﻗﻊِ (( ﺑﺎﺑﺎ ﮐﺮﻡ))
ﮐﻨﺘﺮﻝ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﺟﺎ ﻣﺜﻞ ﮐﻤﺮ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ؟!
ﺗﺎ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺧﺮﺍﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺩﯾﺪﻩ ﺷﺪ
ﺑﻮﻕ ﺑﻮﻗﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﺮﭘﺎ ﮐﻪ ﮐﺮ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ!
ﺁﻥ ﮐﻪ ﻣﺎﻝ ﺑﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺭﻭﺷﻦ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ
ﺭﺍﺣﺖ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺟﺎﯼ ﻣﺮﺯ ﭘﺮﮔﻬﺮ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ
ﭘﯿﺮِ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺩﻭﺭﻩ ﯼ (( ﭘﺎﺭﯾﻨﻪ ﺳﻨﮕﯽ )) ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﺍﻭ ﺑﻪ ﺁﺳﺎﻧﯽ ﺍﺯﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﮕﺮ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ!
ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺣّﺪ ﺷﺮﻋﯽ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﺭﻓﺘﻦ ﻗﺪﯾﻢ
ﺣﺎﻟﯿﺎ ﺁﺩﻡ ﻣﻔﯿﺪ ﻭ ﻣﺨﺘﺼﺮ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ
#راشد_انصاری
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
دوستت دارد و از دور کنارش هستی
روی دیوار اتاق و سَر ِکارش هستی
آخرین شاعر ِ دیوانه تبارش هستی
دل من ! ساده کنم ! دار و ندارش هستی !
دوستش داری و از عاقبتش با خبری
دوستش داری و باید که دل از او نبری
دوستش داری و از خیر و شرش میگذری
دل من ! از تو چه پنهان که تو بسیار ..... !
دوستت دارد و یک بند تو را میخواهد
دوستت دارد و در بند تو را میخواهد
همه ی زندگی ات چند ؟ تو را میخواهد
دل من ! گند زدی ... گند ... تو را میخواهد
شعر را صرف همین عشق ِ پریشان کردی
همه ی زندگی ات را سپر ِ آن کردی
دوستش داری و پیداست که پنهان کردی
دل من! هرچه غلط بود فراوان کردی
دوستت دارد و از این همه دوری غمگین
دوستت دارد و توجیه ندارد در دین
دوستت دارد و دیوانگی ِ محض است این
دل من ! لطف بفرما سر جایت بنشین !
مست از رایحه ی کوچه ی نارِنجِستان
دوستش داری و مبهوت شدی در باران
دوستش داری و سر گیجه ای و سرگردان
دلمن ! ، آن دل ِ آرام ، مرا برگردان
#یاسر_قنبرلو
🌿
🌾🍂
🍃🌺🍂 ☃
💐🌾🍀🌼🌷🍃
آغوش من و
عشق تو و
لحظهی دیدار
رویای قشنگیست
و اما شدنی نیست!
#محمدعلی_بهمنی
نگاهت را نوشتهام
صدایت را بوسیدهام
و لبخندت را سنجاق کردهام به دلم
حالا تو هرچه میخواهی نباش
من با علاقهات زندهام
و با خیالت خوش.....
#ليلا_مقربی
چشمان ٺو ڪیمیاے حالمـ باشد
مهتاب رخٺ، ماه خیالمـ باشد
با حکمـ ٺمام مجٺهد های غــ❤️ــزل
نوشیدن لـــ💋ــبهاٺ حلالمـ باشد😋🤦♂
#محمود_احمدوند سوخته✍
#کافریاگهعملنکنی😉😁
💞
🧡بوسه هاى يواشكى ات
شبيه تكه خواب هاى دم صبح مى ماند
كوتاه است
ولى عجيب مى چسبد
--•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•--
♥ ♥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آدمها ساعت شنی نیستند که سروتهشان کنیم ، دوباره از اول شروع شوند
آدمها گاهی تمام می شوند
مواظب دل آدمها باشیم.
این نگاهیست که بر دامن تو افتاده
این گناهیست که بر گردن تو افتاده
از حسد رفت لبم زیر فشار دندان
گوشه ی شال به بوسیدن تو افتاده
خواب دیدم که شب خلقت مخلوقات است
صد فرشته به تراشیدن تو افتاده
چشم معصوم تو در شعر جدیدم تعطیل
کار من بر لب اهریمن تو افتاده
توی تو با توی من کار ندارد اما
جنگ بین منِ من با منِ تو افتاده
بین عقل و دل و وزن غزل و قافیه ها
گره ها با نپذیرفتن تو افتاده
به منِ بی کس وکاری که ندارم جز شعر
یک جهان بر نرسانیدن تو افتاده
#حسین_مرادی