eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
60 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نوشته بود؛ ای دریغا حسرت معشوقه هر شب میکشیم دیگران با شعرهای ما ولی مخ میزنند.. نوشتم؛ مخ زدن با شعرهای دیگران باشد حرام... این بُود فتوای "عاصی" ای عزیزان ، والسلام "عاصی" 😅😅😅 مخ زدن در کل نباشد کار نیک کار صواب می‌کند این کار انسان را ز ره دور و خراب می‌شود رسوا چنین شخصی در این دنيا سپس در قیامت بابت این کار می‌گردد عذاب "عاصی" 😌😌😌
بیا که مرگ بِه از انتظار می‌باشد..
پیشکش☺️🌸🌿 آنقدر چاه عمیق است که باید فهمید یوسف این بار بعید است به کنعان برسد
لبت قرمز! دلت آبی! چه تلفیقی شما داری غروب گرگ و میشی که به دریا انتها داری کشیده موج موهایت به سر تا سینه‌ی دریا نسیم ساده‌ی ما را به عنوان هواداری
با خواندن این پست، یاد این بیت افتادم👇🏻 گرچه تنها هستم اما بر فراز و سر فراز  این غرور دست و پاگیرم ، عقابم کرده است 
نام تو، اگر چه بهترین سرود زندگی‌ست من تو را به خلوت خدایی خیال خود: « بهترین بهترین من » خطاب می‌کنم؛ بهترین بهترین من...
بعد عمری از لب لعل تو بوسی خواسته است این قدر از صائبِ گستاخ ، رنجیدن چرا؟
تو این شبهای تاریکِ بدونِ روشنیِ ماه فقط با یاد تو زندَم چراغ سرخِ فانوسم 
خیال خوب تو لبخند می‌شود به لبم وگرنه این من دیوانه غصه‌ها دارد‌
گاهی خیال میکنم که دوستم داشت، و این "گاهی ها" تمام سهم من از اوست...
زمـانه یڪ سر سوزن اگر ڪه غـیرت داشت... تو سهم من شده بودی و عشق حرمت داشت... تشکر از همراهی شما هم ممنون 🌺🌺
از كنار هم گذشتيم گوشه ى چشمت به دلم گير كرد تمام وجودم نخ كش شد ...
سکوت می‌کنم و عشق در دلم جاری‌ست که این شگفت‌ترین نوع خویشتن‌داری‌ست رها کن آن چه شنیدی و دیده‌ای، هر چیز به جز من و تو و عشق من و تو، تکراری‌ست
پس چه هستی ای فلک، گردور باطل نیستی چیستی ای عمر، گر زهر هلاهل نیستی زهر نوشاندن هم ای تقدیر بی آداب نیست من به قسمت راضی ام اما تو عادل نیستی در وفاداری ندیدم هیچکس را مثل تو ای غم از حال دلم یک لحظه غافل نیستی گریه کن بر حال خویش ای موج از دریا ملول لحظه ای دیگر تو در آغوش ساحل نیستی هر که با من بود روزی دل برید از من، تو نیز دل به رفتن می سپاری، گرچه مایل نیستی گفت: روزی بازمیگردم، فراموشم مکن گفتمش: در بی وفایی نیز کامل نیستی 📚 از کتاب
در جوابِ این که می‌پرسی هنوز تنهایی یا نه؟ باید بگویم، خسته‌تر از آنم که دوباره خودم را به کسی یاد بدهم.
نقش ما گو ننـگارند به دیباچه عقل ! هر کجا نامه عشق است ، نشان من و تُست
عزیزم! تازه از راه آمدی و چای دم کردم کمی بنشین، چرا دائم شتابانی، نمی‌مانی؟
بی‌خراش ِ ‌زخم ِ ‌عشق اسرار ِ دل معلوم ‌نیست خواندن ِ این لفظ موقوف است بر اعراب‌ها
داغِ جانسوزِ من از خنده‌ی خونین پیداست ای بسا خنده که از گريـه غـم انگیـزتر است
تا نگردی بی خبر از جسم و جان کی خبر یابی ز جانان یک زمان
تو تماشاگه خلقی و من از باده ی شوق مستم آن گونه که یارای تماشایم نیست… # 💠 💠✨💠✨
بی‌خراش ِ ‌زخم ِ ‌عشق اسرار ِ دل معلوم ‌نیست خواندن ِ این لفظ موقوف است بر اعراب‌ها
چه خوش است راز گفتن به حریف نکته سنجی که سخن نگفته باشی به سخن رسیده باشد.
شاخِ خشكيم به ما سردىِ عالم چه كند پيشِ ما برگ و برى نيست كه سرما ببرد
گاه دلسوز است و گاهی سخت می‌سوزانَدَم عشق گاهی مادر است و گاه هم نامادری‌ست!
از حادثه لرزند به خود قصرنشینان ما خانه بدوشان غم سیلاب نداریم
 خنده های تو شفای دل بیمار منو ... قهر تو عامل سر گیجه و هذیان و تب است
خوب کردی که رخ از آینه پنهان کردی هر پریشان نظری لایق دیدار تو نیست
چشمان تو خرمای رسیده ست،نزن پلک نرخِ رُطبِ عالیِ اهواز فروریخت
تو ماه کامل و من کوچه‌گردی پیر و دیوانه! من و تو هر چه از هم بی‌خبرتر، دورتر، بهتر!