سؤال کردم از او عشق چیست؟ چشمانش
سکوت ریخت برایم، جواب خوبی بود..!
#حمیدرضا_برقعی
به نوای دردمندی برسم به قُرب یزدان
به دلم نوای یارب به سرم هوای رحمان
بده ای خدای منّان به رَهَم چراغِ افروز
که بخوانمت شبی را به نوای گرمِ سبحان
#سارهساداتمعین #هانیل
خفتھ بودم کہ خیال تُ بہ دیدار من آمد؛
کاش آن دولت بیدار مرا..
بود دوامۍ
شفیعی کدکنی
از نگاه روی تو، دل سیر میگردد مگر
آخر آدم با تو باشد، پیر میگردد مگر
با نگاهی قلب من را کردهای مالِ خودت
شهر با یک حملهای تسخیر میگردد مگر
لحظهی دیدارِ عکست نیز خشکم میزند
بی طناب، این دست و پا زنجیر میگردد مگر
عاشقم باشی نباشی، سرد باشی یا که گرم
حس عاشق لحظهای تغییر میگردد مگر
در میان حس من، هر واژه عاجز مانده است
آتش دل با سخن تعبیر میگردد مگر...
#محمدعلی_بهمنی
اگرچه خلق، مرا از تو برحذر دارند
از اشتیاق من و چشم تو خبر دارند
#مهدی_مظاهری
باشد که روزگار بچرخد به کامِ دل
باشد که غم،خجل شود از صبرِ قلبِ ما...
#معصومه_صابر
ای رفته كمكم از دل و جان، ناگهان بيا
مثل خدا به ياد ستمديدگان بيا
قصد من از حيات، تماشای چشم توست
ای جان فدای چشم تو؛ با قصد جان بيا
چشم حسود كور، سخن با كسي مگو
از من نشان بپرس ولی بینشان بيا
ايمان خلق و صبر مرا امتحان مكن
بی آنكه دلبری كنی از اين و آن بيا
قلب مرا هنوز به يغما نبردهاي
ای راهزن دوباره به اين كاروان بيا
#فاضل_نظری
بیا که در غم عشقت مشوشم بی تو
بیا ببین که در این غم چه ناخوشم بی تو
پیام دادم و گفتم بیا خوشم میدار
جواب دادی و گفتی که من خوشم بی تو
#سعدی
فردا اگر بدون تو باید به سر شود
فرقی نمی کند شب من کی سحر شود
شمعی که در فراق بسوزد سزای اوست
بگذار عمر بی تو سراپا هدر شود
رنج فراق هست و امید وصال نیست
این "هست و نیست" کاش که زیر و زبر شود
رازی نهفته در پس حرفی نگفته است
مگذار درددل کنم و دردسر شود
ای زخم دلخراش لب از خون دل ببند
دیگر قرار نیست کسی باخبر شود
موسیقی سکوت صدایی شنیدنی است
بگذار گفتگو به زبان هنر شود
#فاضل_نظری
امروز جمعه نیست، ولی با نبودنش
مانند عصر جمعهی تهران دلم گرفت
😔
#مجید_ترکابادی
بَستهام چشم از تماشایِ
زلیخای جهان
چشم آن دارم که با یوسف
به زندانم کنند...
#صائب
مثنوی، مفرد، قصیده، قطعه، یا حتی غزل
هیچ سبکی بعد تو در شعر آرامم نکرد
#مسعود_محمدپور
••°
می پرسی چرا ؟ چه شد که شاعر شده ام ؟
فقط از شوق همین که تو بگویی: «احسنت»
#حامد_بخشی
یڪ شهر پر از آدم و این حجم پر از درد
لعنت شود آن شب که تو را برد و نیاورد
#مهتاب_بهشتی
گرچه مطرودم ولی از عشق خشنودم که ساخت
از خیالت همدمی، از حسرتت همسایهای
#سجاد_رشیدیپور
دست به دست مدعي شانه به شانه مي روی
آه که با رقيب من جانب خانه مي روی
#شفیعی_کدکنی
تا حواس همهی شهر به برف است بیا
گرم کن این بغل سرد زمستانی را...
#سید_احمد_حسینیان
بعد یک عمر، شبی رفتم از این خانه و حال!
بر در خانه نوشته است: "نبودی... رفتم"
#محمد_مهدی_درویش_زاده
چو شوکرانِ جگرسوز، تلخم و زردم
به روی شانهی تو، چتر غصه و دردم
نگو که شادم و چالاک همچو پروانه
به دشت پونه غریبم، جداترین گَردم 😔
#بداههی_کلمات_و_تصویر
#جواد_محمدی_دهنوی
هر لحظه اتفاق می افتم بدون تو
از مرگ ها و زلزله ها بی هوا ترم
حالم بد است...با تو فقط خوب می شوم
خیلی از آن چه فکر کنی مبتلاترم...!
#اصغر_معاذی
چه رفته است بر این بینوا؟نمی پرسی؟
کجاست شور و شر من؟کجا؟نمی پرسی
مگو که از غم این سالخورده باخبری
تو سالهاست که حال مرا نمی پرسی
#سجاد_سامانی
ناگهان در جهان بی روحم
دختری را غریق غم دیدم
دختری که درون چشمانش
تکه ای کوچک از خودم دیدم...!
#سیدتقیسیدی
آن لب تبدار را یک بار بوسیدن شفاست
وای از این دارو که از بیمار پنهان کردهای
#ناصر_حامدی