eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
اے دل ڪه زیبایے شیرین شو از آن خسرو ور خسرو شیرینے، در چو فرهاد آ 👉📚
خیالِ از تو نوشتن نداشتم امـــــــــــــــاااا رسید یادِ تو از ره، قلم بهانه گرفت✎ ✍ بـــــــرای او❤️‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎༻ ❤️🍂☕️❤️
تا نسوزی عشق را هرگز نمیفهمی ڪه چیست گاه بخشیدن گهی آغوش و گه درد و غم است بیـدل دهلــوی
وَقتِ رفتن، پُشتِ سَر آهسته‌تَر در را ببند از غَمَت تنها نه مَن، دیوار می‌ریزَد به‌هَم
دیرگاهی است که افتاده ام از خویش به دور شاید این عید به دیدار خودم هم بروم
داشت در یک عصر پاییزی زمان می‌ایستاد داشت باران در مسیر ناودان می‌ایستاد با لبی که کاربرد اصلی‌اش بوسیدن است چای می‌نوشيد و قلبِ استکان می‌ایستاد در وفاداری اگر با خلق می‌سنجیدمش روی سکوی نخستِ این جهان می‌ایستاد یک شقایق بود بین خارها و سبزه‌ها گاه اگر یک لحظه پیش دوستان می‌ایستاد در حیاط خانه گل‌ها محو عطرش می‌شدند ابر، بالای سرش در آسمان می‌ایستاد موقع رفتن که می‌شد من سلاحم گریه بود هر زمان که دست می‌بردم بر آن، می‌ایستاد موقع رفتن که می‌شد طاقت دوری نبود جسممان می‌رفت اما روحمان می‌ایستاد از حساب عمر کم کردیم خود را، بعدِ ما ساعت آن کافه یک شب در میان می‌ایستاد قانعش کردند باید رفت؛ با صدها دلیل باز با این حال می‌گفتم بمان، می‌ایستاد ساربان آهسته ران کارام جانم می‌رود نه چرا آهسته، باید ساربان می‌ایستاد باید از ما باز خوشبختی سفارش می‌گرفت باید اصلاً در همان کافه زمان می‌ایستاد
﷽ ━━━ ما عاشقِ  خونین دیارِ لاله زاریم ما  بچّه ی فرهنگِ صبر و انتظاریم در موج خون، چون آرمان، شادیم و خندان ما آرمانِ آرمان را دوست داریم
+اینجوریکه جناب دلجویی میکرده هیچ بشری نمی‌تونسته دلجویی کنه... ای‌سروِ خوش بالای من، ای‌دلبر رعنای من😘 لعلِ‌ لبت حلوایِ‌ من، از من چرا رنجیده‌ای؟
تقدیم به ساحت آسمانی شهید قاسم فتح‌اللهی آمد خبر، پر زد به سوی یار، قاسم پـر زد سبکبــال و کبوتر وار قاسم لاجرعه جام وصلِ حق را سر کشیده از بـس کـه بـوده تشنه‌ی دیدار قاسم از قصه‌ی دنیای خاکی خون به دل داشت شــد آســـمـــــانـی بــا تـنـی خونبار قاسم در بستر گرمِ فراموشی نخوابید بیدار شد، بیدار شد، بیدار قاسم درد فـراق و قصـه‌ی دلتنگی‌اش را با حاج قاسم گفته بود انگار قاسم در داغ قاسم، قاسمی دیگر فدا شد این‌گـونـه دارد می‌شود تکرار قاسم کرمان فقط گلزار قاسم نیست، داریم هر گوشـه‌ی این خـاک یک گلزار قاسم می‌آیـد از ره مـــژده‌ی فـتـح اِلـهی همواره پیروز است در پیکار قاسم احمدرفیعی وردنجانی
✨ صبحدم دل را... مقیم خلوت جان یافتم... از نسیم صبح... بوی زلف یافتم...
تقدیمی به روح پرفتوح استاد علامه مصباح یزدی 🌹 مصباح خدا فلسفه ها میگوید در باغ تفکرش ادب میروید از کارقلم زنده شود انسانی وقتی قلمی عشق خدا می‌جوید
در کوچه،خیابان چه کنم بعداز تو با تلخی فنجان چه کنم بعدازتو از خش‌خش پاییز گذر کردم و حال با آه زمستان چه کنم بعد از تو
شهری ز غمزهٔ تو چو فیّاض بیدلند تنها مرا نه عاشق روی تو ساختند!
کار عشق است نماز من اگر کامل نیست آخر آنگاه که در یاد توام در سفرم'!
خانه ات آباد ای ویرانیِ سبزِ عزيز من تا کجا بردی مرا دیشب با تو دیشب تا کجا رفتم...
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است ... 🌱
🍃🌹 به ما آرامشی گمنام دادی به اهل معرفت پیغام دادی تو با خونت دوباره عزتی سرخ به جان و ریشه‌ی اسلام دادی
ز دعوی بسته گردد‌ چون زبان ، معنی شود گویا به گفتار آورد خاموشی مریم مسیحا را.....!! طوطی از خاموشیِ آیینه می‌آید به حرف مهر خاموشی به لب زن تا به دل گویا شوی
از تماشای تو چون خلق نیارند ایمان؟ کافرست آن که تورا بیند و بی‌دین نشود
یک عمر میشود سخن از زلف یار گفت در بند آن مباش که مضمون نمانده است
خانه ات آباد ای ویرانیِ سبزِ عزيز من تا کجا بردی مرا دیشب با تو دیشب تا کجا رفتم...
جانم فدای صاحب آن "عشق‌خانه" که دیوار و درب و پنجره اش هم گره گشاست ...💚 ❤️ سلام 🌹 صبحتون بخیر✨✨ در پناه آقای رئوف باشید همیشه🌹
تمام زندگیم صرف شعر  گفتن شد از آن زمان که شنیدم  تو  شعر میخوانی ! ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آیا نصیبی از عشق ، جز  انتظار  دارم ؟ جز یک کویر خشک و پر شوره زار دارم؟ عشق است و بی قراری دردی است اختیاری با درد عشق آری  هر شب قرار دارم