eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
به روی حلقه ی هر شعر من نگین شده ای برای من نفس گرم واپسین شده ای برای دیدن من آمدی گل آوردی فقط تویی که از این عشق خوشه چین شده ای سلام مرد غزل های من درود ای عشق میان بیت قشنگم تو نقطه چین شده ای به خاطر تو نفس می کشم که در این شهر فقط تویی تو که ارامش زمین شده ای هنوز بوی بهار از تن تو می آید بهار من ! تو به تقویم تازه " پین " شده ای بمان برای من این روز ها دلم تنگ است بمان ، بمان که تو یک آیه از یقین شده ای
. پسرم جان من به قربانت "دوست دارم هزار چندانت" پای تا سر همه جمالی و ناز "ای به خلق از جهانیان ممتاز" کم‌کمک آب می‌شوم امروز "عمر برف است و آفتاب تَموز" "برود جان مستمند از تن" نیستم چون از آفتاب ایمن عمر تیر است و می‌کند پرواز "که چو رفت از کمان نیاید باز" تا نبینی تو هیچ آزاری "منم و آب چشم و بیداری" "روزگار وصال چون بگذشت" می‌شوم آب در دل این دشت عمر همچون خیال و خوابی بود "ای دریغا که چون سرابی بود" چه کنم روزگار یارم نیست "غیرتم هست و اقتدارم نیست" "کار مردان تحمل است و سکون" تا دل اهلشان نگردد خون "جان من! جان من فدای تو باد" نشد آخر تو را کنم داماد "آفرین خدای بر جانت" می‌شوم من فدای مامانت مادرت هست برتر از ده مرد "که تو فرزند نازنین پرورد" پسرم گوش کن تو این هشدار "یار ناپایدار دوست مدار" "عمر کوته‌تر است از آن که تو نیز" دل سپاری به نفس عقل‌گریز شاه باش و گدای نفس نباش "شهربند هوای نفس مباش" 📌 همۀ مصرع‌های داخل گیومه از جناب سعدی است ❄️❄️❄️
ما خوب و خوش و خرّم و دلباخته بوديم نفرين به دو چشمان همه شور نظرها!
مرا از هیبت روز قیامت چند ترسانی؟ چو یار از یار دور افتد ، قیامت آن زمان باشد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☕️فال دلم☕️ ازتو دل می کَنمُ وچاره ای غیرازاین نیست بیخیال دل خود..؛ عشق تـمـام دین نیست! گـرچه دلتنگیِ من، خانه خــرابم کرده... این دلِ زخمیِ من، منتقم هر کین نیست! سینه از سوز غمت، سوختُ و خاکسترشد آری این رسم جگر سوز، تورا آیین نیست! سالها عمر مرا غصه ی بیهوده گرفت...! که چرافالِ دلم، دلبر ِ مومشکین نیست؟! عمر رفتُ و خبر از دلبر و دلدار نشد...! دیگرآن شوق فراوان، به دل مسکین نیست (عارف) ١٧ اردیبهشت ١۴٠١ تاریخ تحریر ٢٣بهمن١۴٠١
گر دل نبوَد کجا وطن سازد عشق ور عشق نباشد به چه کار آید دل
سرمایه محبت زهراست دین من من دین خویش را به دو دنیا نمی دهم گر مهر و ماه را به دو دستم نهد قضا یک ذره از محبت نمی‌دهم
فــلق روایت طلوع چـشم های توست دوستش دارم.......💕 سلام💚 صبحتون دلانگیز و روزتون بخیر🌹
❤️❤️❤️❤️❤️ 🍃🍃🍃🍃 وحشتی نیست مرا وقت سرازیری قبر چون به کرات سرازیر شدم سوی ضریح
کسی که عشق نداند ز زمره‌ی ما نیست گروه ما همــــــــه یا عاشقند یا معشوق صبح بخیر 🌸🍃
فصلی که به نام تو رقم خواهد خورد پیوند ِغروب و غم بهم خواهد خورد صبحی که به نور عشق آمیخته است خورشید به مِهر آن قسم خواهد خورد
کسی که نام تو را می برد فقط خودمم! همیشه ناز تو را می خرد فقط خودمم! برای دیدن تو چیستان عاشقی است پرنده نیست ولی می پرد، فقط خودمم! نه گول می خورد و گول هم نمی زندت و آب و دانه نمی گسترد، فقط خودمم! نه یوسف است که از پشت پیرهن-چاک است که دل به شوق دلت می درد، فقط خودمم! درون چشم چمن گونت آب می نوشد، کسی که در تو به خود بنگرد، فقط خودمم! چه طاقتی است ببیند ولی نگوید هیچ؛ و از کنار تو هم بگذرد، فقط خودمم! بخیل هیچ کسی نیست جز رقیبانش، که نامی از تو نمی آورد، فقط خودمم!
ای جان ! چه لذّتی داشت اَلّاکلنگ بازی در باغ آرزوها با آب و رنگ بازی پر بود از زلالی دنیای بی خیالی از کینه بود خالی حتی تفنگ بازی آسودگی چه آسان ،سرزندگی چه ارزان یک تکّه چوب تفریح ، یک تکّه سنگ بازی با قهر کودکی گاه بازی خراب می شد با آشتیش ناگاه می شد قشنگ ،بازی دل خسته ام از این شهر،شهرِ فریبکاری دلگیرم از رفیقان اهل زرنگ بازی غافل تر از دلم نیست در دام نارفیقان آهو که می کند در، دشت پلنگ بازی
زمستان  بود  و  بی تابی ،  دلم جایی فدایی شد نفس در سینه خشکش زد،دلم با "تو هوایی" شد
نمِ باران نشسته روی شعرم... دفترم یعنی! نمی‌بینم تو را ابری است در چشم تَرم یعنی سرم داغ است و یک کوره تبم، انگار خورشیدم فقط یکریز می‌گردد جهان دورِ سرم یعنی تو را از من جدا کردند و پشت میله‌ها ماندم تمام هستی‌ام نابود شد، بال و پرم یعنی نشستم صبح و ظهر و عصر در فکرت فرو رفتم اذان گفتند و من کاری نکردم... کافرم یعنی؟ اگر ده سال بر می‌گشتم از امروز می‌دیدی که من هم شور دارم عاشقی را از بَرَم یعنی تنِ تو موطِن من بوده پس در سینه پنهان کن پس از من آنچه می‌ماند به جا؛ خاکسترم یعنی نشستم چای خوردم، شعر گفتم، شاملو خواندم اگر منظورت این‌ها بود، خوبم... بهترم یعنی!
اندر آن روز که پرسش رَوَد از هرچه گذشت کاش با ما سخن از حسرت ما نیز کنند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم خوانش غزل سعدی مداحی جناب اقای جواد هاشمی انجمن ادبی محیط بمدیریت استاد مجاهدی
دل بیمار مرا هر که گرفتار تو خواست یا رب آزاد نگردد ز گرفتاری دل دل به راه غمت افتاد خدایا مددی که در این راه ثواب است مددکاری دل هلالی جغتائی
دل خون شد از امید و نشد یار یار من ای وای بر من و دل امیدوار من هلالی جفتائی
با وامی از نگاهِ تو خورشید‌های شب نظمِ قدیم شام و سحر را به هم زدم هر نامه را به نام و به عنوانِ هر که بود تنها به شوقِ از تو نوشتن قلم زدم تا عشق چون نسیم به خاکسترم وزد شک از تو وام کردم و در باورم زدم
بعدِ از تو غلط کنم که عاشق بشوم چشمِ تو برای هفت پُشتم کافی است... ☺️
دلبرم رفت ودلم رفت به دنبال دلش اوبه دنبال رقیب ودل به دنبال دلش دل بِکَن ای دلکم، عشق بیهوده مخواه یار بیگانه مشو، دلبر بیگانه مخواه ‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‎ ‍‌‌
دستی که عشق را به تو پیوند داده است بی‌شک به کعبه فرصت لبخند داده است مولا! تو کیستی که نبی، آبروی خلق معبود را به نام تو سوگند داده است حافظ خبر نداشت جهان وقف مرتضاست از کیسه ی‌ خلیفه سمرقند داده است! بی‌شک گره زده است زمین را به آسمان دستی که مرتضی به خداوند داده است 
به نام دوست یک نفر خسته از هجوم درد زیر رگبار هق هق باران در خیابانی از سکوت انگار میرود تشنه تا خط پایان کوچه ی پشت سر که بن بست است کوچه ی پیش رو پراز چاله اینطرفتر جنون پاییز و آنطرف‌تر درختها عریان وکبوتر که جلدبامی بود بالهایش شکست و خونی شد کودکی پشت پنجره خوشحال کودکی پشت پنجره گریان یک مغازه کتابهایش را کرده حراج و مفت میرقصد منزوی گوشه گیرو نیما آی، غزل و حافظ و تب دیوان پیرمردی نشسته بعدازظهر مات گل‌های چادری که نبود مات عشقی که بعد پژمردن درشب و روز او شده پنهان عشق داغی که در غم نانست عشق داغی که شد نشد بشود پیرمردو سکوت و تردیدش پیرمردو جهانی از زندان درو دیوار شهر می گریند نورها گم شدند درسایه سایه ها گم شدند در مردم مردم و جمعه های سرگردان من که انگار بی تو هیچم و هیچ من که انگار در تو حل شده ام گوشه ای از همین خیابانها دل سپردم به بادها طوفان دل سپردم به این نسیمی که روی گل‌های چادرم رقصید دل سپردم به عطر بابونه دل سپردم به یاس ها ریحان شاید این باد شاید این طوفان برساند به تو سلام مرا شاید این جمعه شاید این ندبه شاید امروز اطلسی گلدان قاصدک !شعر های من را هم برسان دست آن نسیمی که بوزد تا جهان شکوفه دهد بوزد تا دوباره تابستان من همانم همان خیابان که... پرشده از سکوت نافرجام من همانم که از هجوم درد زیر رگبار هق هق باران
خصلت عشق همین است که تحقیر کند عاشقی را که به عشق تو گرفتار شده! ♥️