به چه مشغول کنم دیده و دل را که فقط
دل تو را میطلبد دیده تو را می جوید...
#به_یاد_حاج_قاسم
بی هیچ سوالی و جوابی بغلم کن
خسته تر از آنم که بگویم به چه علت...
#یاسر_قنبرلو
در امتداد بی کسی ام رو به آینه :
روز سه شنبه ی توی دیوانه هم بخیر
#حسین_مرادی
بیاندازی اگر صد بار دیگر جفت تاست را
اگر پنهان کنی در خنده ها موج هراست را
چرا باور نمایم حرفهای بی اساست را
نگاهت پیش من جای دگر هوش و حواست را...
نمی بخشم به قرآن قلب سست ناسپاست را
انیسم بودی و امروز میگویم که نامردی
نه درمانم که فهمیدم اساس و بانی دردی
سر من بی مروت هر بلایی بود آوردی
خدایی خسته ام از عاشقی،بیچاره ام کردی
همین امشب ببر از قلب من جُل پَلاست* را
نبودی در کنار هق هقم یکبار هم پیدا
کجا بودم درون قلب سنگت یکه و تنها
هزاران مثل من را خیس کردی در نمک حتی
قرار این بود باشی پوششم من پوششت اما
در آوردی چرا در پیش نامحرم لباست را!!!؟
فقط میخواستم دنیای من زیبا شود با تو
دلم با هیچ کس همدم نشد دیوانه الا تو
تمام شهر شد تصویر تو هر گوشه هرجا تو
تمام خود زنی ها گریه ها شد سهم من تا تو
برای دیگران خرجش کنی ناز و کلاست را
برو فکری برای حال داغون و بد من کن
نگاهی هم به آتش سوزی دنیای خرمن کن
لباس غم بیاور بعد من دیوانه بر تن کن
نفهمیدی چه کردی با دلم یک لحظه روشن کن
اگر معنای وجدان شد سرت،خط تماست را
نگاهم کردی و با هر نفس دیوانه تر گشتم
نفهمیدم که دورم میزنی ،هر بار خر گشتم
نشستی باتمام شهر و من خونین جگر گشتم
من از آغوش مرگِ باور و احساس برگشتم
عجب زیبا نشاندی بر هدف تیر خلاصت را
#محمدجواد_منوچهری
خوب می دانم تحمل کردن من ساده نیست
این که پایم مانده ای عاشق نوازی می کنی...
#امید_صباغ_نو
اصلا چه کسے گفته بـه تـو تقوا کن
بـا ایـن دل دیـوانـه مـن بد تا کن
هـر وقـت بـرای دیـدنـم می آیے
لـطـفـا گـره ی روسـریَـت را وا کن
#جواد_حاجی_زاده
#عاشقانه🌸
تا صبح دم به یاد تو شب را قدم زدم
آتش گرفتم از تو و در صبحـــدم زدم
با آســمان مفاخره کـــردیم تا ســـحر
او از ستاره دم زد ومن از تو دم زدم
#حسین_منزوی
تصویر روی آینه ثابت همیشه نیست
زنجیر میکشم رختان،موی اسارتی
آنقدر خیره سر شده ام پای عاشقی
وجدان خفته،حاصلِ صدها حماقتی
#سید_طباطبایی
بیستون هیچ، دماوند اگر سد بشود ...
چشم تو قسمت من بوده و باید بشود !!!
"حامد بهاروند"
اين و آن هيچ مهم نيست چه فكری بكنند
غم نداريم، بزرگ است خدای خودمان
بگذاريم كه با فلسفهشان خوش باشند
خودمان آينه هستيم برای خودمان
#مهدی_فرجی
دست خودم نیست گر که دلم غم دارد
این شب زیبا بخدا جایِ تو را کم دارد
یا بنشین در بر من یا بنشین بر قلبم
آه چه محالی که مجالی شده با این دردم
#سید_طباطبایی
قسمت شاعر همیشه در اسارت بودن است
یا اسیر قافیه ، یا وزن ، یا چشمان تو
#محمدعلی_زنجانی
هر لحظه میچینم برایت بغضِ کالم را
پُر میکنم از میوه ی احساس شالم را
امروز و فردا احتمالِ سیل و طغیانست
جدی بگیر ای شهر باران خیالم را!
سر می روم از روزهای سردِ دلتنگی
تقویم ها تحویل می گیرند سالم را؟؟
گاهی برای شاپرک ها شعر می خوانم
دیوانه تر ها خوب می دانند حالم را!
لبریزِ حسّ نابِ پروازم ولی افسوس
زنجیرِ تلخِ خاطراتم بسته بالم را
پروردگارا آتنا دلشوره ی کمتر!
امشب اجابت کن دعاهای محالم را
مهمانِ قلبم باش،یک فنجان نگاهم کن
تا حَل کنم در قهوه ی چشمِ تو فالم را
"من دوستت دارم شدیدا"،دوستم داری؟
تکرار کن بخشِ نخستینِ سوالم را!
#مارال_افشون
مهر_و_ماه
از هواها کی رهی بی جام هو ؟
ای ز هو قانع شده با نام هو !
هیچ نامی بی حقیقت دیده ای ؟
یا ز گاف و لام گل گل چیده ای !
اسم خواندی رو مسما را بجو
مه به بالا دان مدان در آب جو !
#مولانا
چه کسی خواسته تا کار به اینجا برسد
عشق و دیوانگی ما به مدارا برسد
قسمت دشمن انسان نشود روزی که
دوستت دارمِ معشوق به "اما" برسد
سد بر این رود کشیدند به دریا نرسیم
قزلآلا که نمیخواست به دریا برسد !!
"عشق آتش به همه عالم و آدم زد" و رفت
غم کمین کرد که در روز مبادا برسد
بهخدا با زدن حرف دل انصاف نبود
تاج به یوسف و ماتم به زلیخا برسد
بین جمعی که نشستند قضاوت بکنند
کاش میشد که کمی هم به خدا جا برسد
دیشب نفسم بوی تو بود و تو نبودی
دل مست سر کوی تو بود و تو نبودی
از حنجره ی عشق صدای تو شنیدم
گوشم به هیاهوی تو بود و تو نبودی
بر شاخه ی گلبوته ی تن تا نفسی داشت
دل قمری یاهوی تو بود و تو نبودی
بر گونه ی من گرد غریبانه مهتاب
آمیخته با بوی تو بود و تو نبودی
وقتی غزل چشم سیاه تو سرودم
شب مطلع گیسوی تو بود و تو نبودی
بی می سر من مست چنان بود که هر سنگ
ناز سر زانوی تو بود و تو نبودی
رفتم ز خود آنگونه که اندیشه بودن
باریکتر از موی تو بود و تو نبودی
آخر سر خود بر سر دیوار شکستم
مه آینه روی تو بود و تو نبودی...
شبيه شمع، كه خيلى نجيب می سوزد
دلم براى تو گاهى عجيب می سوزد
دلم براى دلِ ساده ام، كه خواهد خورد
دوباره مثل هميشه فريب، می سوزد
نشسته ای به اميد كه؟ گُر بگير اى عشق!
هميشه آتش تو بى لهيب می سوزد
تو اشتباه نكردى، گناهِ آدم بود
اگر هنوز بشر پاى سيب می سوزد
من آشناى تو بودم، ولى ندانستم
غريبه ها، دلشان هم غريب می سوزد
براى من، فقط اين دل ز عشق جا مانده ست
كه با نگاه شما عنقريب می سوزد...
در دل تنهای باران من صدایت می کنم
بر عبور دیدگانت جان فدایت می کنم
پاکی دریای دل سهم من از یاد تو است
چتر دل را سایه بان غصه هایت می کنم
گرچه سهمم از تو اینک یک نگاه ساده است
در دلم با یک نظر من صد دعایت می کنم
شعرهای آشنایی چون رسد بر چشم دل
با غزلهای دلم من با صفایت می کنم
حس باران میشوم چون بگذری از کوچه ام
من قرار دیدگانم را رهایت می کنم
بغض باران خورده ام را مینهم بر شانه ات
بال پرواز دلم را در هوایت می کنم
🍃🌹بامن بمان
تصویر روی آینه ثابت همیشه نیست
زنجیر میکشم رختان،موی اسارتی
آنقدر خیره سر شده ام پای عاشقی
وجدان خفته،حاصلِ صدها حماقتی
#سید_طباطبایی
اصلا چه کسے گفته بـه تـو تقوا کن
بـا ایـن دل دیـوانـه مـن بد تا کن
هـر وقـت بـرای دیـدنـم می آیے
لـطـفـا گـره ی روسـریَـت را وا کن
#جواد_حاجی_زاده
#عاشقانه🌸
مناجات و توسل به امام زمان(ارواحنا له الفدا)
برگرد ای توسلِ شب زنده دارها
پایان بده به گریۀ چشم انتظارها
از یک خروش نالۀ عشاق کوی تو
حاجت روا شوند هزاران هزارها
یک بار نیز پشت سرت را نگاه کن
دل بسته این پیاده به لطف سوارها
از درد بی حساب فقط داد می زنم
آیا نمیرسند به تو این هوارها
ما را به جبر هم که شده سر به زیر کن
خیری ندیده ایم از این اختیارها
باید برای دیدن تو "مهزیار" شد
یعنی گذشتن از همگان "محض یار" ها
دیگر برای تو صدقه رد نمی کنم
بیهوده نیست اینکه گره خورده کارها
یک بار هم مسیر دلم سوی تو نبود
اما مسیر تو به من افتاد بارها
شب ها بدون آمدنت صبح می شوند
برگرد ای توسل شب زنده دارها
این دست ها به لطف تو ظرف گدایی اند
یا ایها العزیز تمام ندارها ..
شاعر: #علی_اکبر_لطیفیان
♥️
مغرور و بداخلاق بشو با همه، اما
«با من به ازین باش که با خلق جهانی»
#نفيسه_سادات_موسوى
گِله کم کن دلِ کمحوصلهی پُر گِلهام
که نگنجد گله در حوصلهی کمگلهها...
#مسیح_مسیحا
خنديد و گفت: با تو هوا عاشقانه نيست!
باران گرفت،گفتمش:"آيا نشانه نيست"؟!
#محمد_شیخی
مردک پست که عمری نمک حیدر خورد
نعره زد بر سر مادر به غرورم برخورد
ایستادم به نوک پنجه ی پا اما حیف
دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد
هرچه کردم سپر درد و بلایش گردم
نشد ای وای که سیلی به رخش آخر خورد
آه زینب تو ندیدی! به خدا من دیدم
مادرم خورد به دیوار ولی با سر خورد
سیلی محکم او چشم مرا تار نمود
مادر از من دوسه تا سیلی محکمتر خورد
حسن ازغصه سرش را به زمین زد، غش کرد
باز زینب غم یک مرثیه ی دیگر خورد
قصه ی کوچه عجیب است مهاجر اما
وای از آن لحظه که زهرا لگدی از در خورد
✔️ #مهاجر ✔️