eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
می خواهمت شبیه قافیه در شعرهای ناب وقتی که با ردیف ِ غزل ، ساز می شوی وقتی که جلوه می کنی و با هزار شوق چون غنچه در هوای سحر باز می شوی من را ببر به کوی دل انگیز باورت ای آنکه نغمه ساز خوش راز می شوی خورشید می شوی به دیار غریب من دُر دانه ی ِ درخشش ِ اعجاز می شوی گاهی مرا به وسعت احساس می بری گاهی به شوق آمده طناز می شوی می ریزی از صفا به وجودم شراب شوق آرایه های روشن ِ ایجاز می شوی خوشدل بخوان حدیث وفا را به دوستی به به ، چه خوب قافیه پرداز می شوی دستی بکش به زلف خم اندرخم نگار حالا که طالب گل ممتاز می شوی ...
از خاکِ خودت محافظت کن، غزّه!    از این‌همه گل مراقبت کن، غزّه! تا لحظۀ زیبای شکفتن در خون    با جان و تنت مقاومت کن، غزّه!
هر چه می خواهم بخوابم ..... چشمهایش را ببین! خواب را از چشمهای من ربود این چشمها ┈┉┅━❀💠❀━┅┉┈
آبادی شعر 🇵🇸
هر چه می خواهم بخوابم ..... چشمهایش را ببین! خواب را از چشمهای من ربود این چشمها #روح_الله_عمران ┈┉
دارم صلوات بر لبم ای مادر آرام بخواب نوگل پرپر من تسبیح شمار دست خود بگرفتم تا زود رسد نزد تو پیکر من
هرچند که خونی است سراپای فلسطین زیباست ولی چهره ی فردای فلسطین زخمی است درختان پرانگیزه ی زیتون آزادی قدس است تسلای فلسطین باید کفن عشق بپوشیم و بجنگیم کفر است به والله تماشای فلسطین از خویش گذشتند شهیدان که پس از این خم تر نشود قامت رعنای فلسطین با سنگ یقین تاخته بر آتشِ رگبار زیبا و غریب است معمای فلسطین میجوشد از اعماق جهان چشمه ی غیرت میریزد از اطراف به دریای فلسطین یک غزّه سکوتیم و اگر لب بگشاییم کوبنده ترین می شود آوای فلسطین مردانگی و مِهر ببارید،رسیده است امروز،همان روز مبادای فلسطین
یک طرف کودک بی جان،طرفی مادر او باز هم قحطی آب و سرِ افتاده ز تن ظلم پس کی به سرانجام رسد ریشهٔ تو دست بردار ز تکرار حوادث،بشکن
هم شرمنده چشمان زیبایت شده با طلوع چشم تو خورشید شیدایت شده صبح زیبایت بخیر ای ماهروی شعر من باز در این قافیه با بوسه پیدایت شده
در وَفایِ تو بمانم تو نَمانی بی وفا بی وَفایان را مباشد اندکی مهر و صفا آید از سَنگِ لَحَد بویِ وفاداری دل باوَفایانِ زمان را تا به کی جور و جفا؟ «گر تَنورِ تو بُوَد گرم و دعایِ تو قبول» از غَمِ دل گو، مَگَر امشب دَهَد ما را شفا ای فراموشی بِیا تا عرضِ ما را بشنوی ورنه شب می میرم از یادش به غصه در خفا خاکِ عالَم بر سَرَم بادا در این سودای عشق تا به امشب می‌زند این عالَمی زخم و قفا
یاد آن روزی که تختی و حیاطی داشتیم قُل قُل قوری و قلیان و بساطی داشتیم عطر آویشن، ردیف استکان‌های بلور زندگی شیرین‌تر از چای نباتی داشتیم
تو نیستی و این در و دیوار هیچ ‌وقت… غیر از تو، من به هیچ ‌کس انگار هیچ ‌وقت… این‌ جا دلم برای تو هِی شور می‌زند از خود مواظبت کن و نگذار هیچ‌ وقت… اخبار گفت شهر شما امن و راحت است من باورم نمی‌شود،اخبار هیچ ‌وقت… حیفند روزهای جوانی،نمی‌شوند این روزها دو مرتبه تکرار هیچ ‌وقت من نیستم بیا و فراموش کن مرا کی بوده‌ام برات سزاوار؟… هیچ ‌وقت! بگذار من شکسته شوم،تو صبور باش جوری بمان همیشه که انگار هیچ ‌ وقت
شنبه ها بوی امید و مهربانی میدهد بیخیال غصه با لبخند میگویم سلام
سلام دوست عزیز.‌خدارو شکر که اعضا به این خوبی داریم. بله درسته. اگه مشاهده کرده باشید هم تو همین چند وقته هم اشعار عاشقانه و صبح بخیر و شب بخیر داشتیم ولی طبعا به خاطر شرایط و قضیه فلسطین اشعار مقاومت بیشتر بوده. بازم ممنون از همراهی و حسن نظرتون🌼🌼🌼
رسیده ای به من از پشت پیچ حیرانی شبیه گمشده ی جاده های طولانی چه می شناسمت! ای دختر ترانه به دوش! چه آشناست صدایت، غزل که می خوانی کجا تو را دیدم؟ در کدام کافه و پارک؟ کجا درخشیدی؟ در کدام مهمانی؟ کجا درون نگاهت به ذوق آمده ام؟ کجا؟ میان کدامین نگاه پنهانی؟ تو خاطرات منی؟ یا که خواب هر شب من؟ که همصدا شده ام با هرآنچه می خوانی چه شد اسیر نگاهت شد؟ آن عقاب رها که طعنه می زند امشب به هرچه زندانی چه شد که رام تو شد؟ روح سرکش مردی که با رضای خودش می رود به قربانی تو را چطور در آغوش تشنه ام بکشم؟ که غرق بوسه مرا در تنت برقصانی تو را کجا دیدم من؟ کجا تو را دیدم؟ نگو به یاد نداری! نگو نمی دانی
با درود خدمت اعضای محترم🤗🤗 📌📌 به مناسبت هفته بزرگداشت حافظ افتتاحیه محفل ادبی «چکامه» روز یکشنبه با حضور شاعران و نویسندگان مطرح مشهدی در محل کتابخانه زنده یاد فروغ السادات میر صدرایی برگزار می شود . با حضور سبز خود محفل ما را مزین فرمایید . 📆یکشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۲ ساعت ۱۶ عصر
🌺 جنازه پشت جنازه شهید پشت شهید نزول موشک وباران, هجوم ترس و امید سکوت شیون نوزاد در تلاطم خون -هنوز گوشه ی لبهاش داشت میخندید - اگر که زنده بماند، دوباره میمیرد؟ نفس کشیدن هر لحظه در تب تردید اهای تیر، گلوله، آهای ترکش و بمب برای تشنگی کودکان چه آوردید؟ چقدر غنچه در این شعله ها فراوان است بدون معجزه آتش چرا گلستان است؟! هزار پیکر مجهول بی نشان داریم بجنگ دشمن صهیون! هنوز جان داریم بکوب، خانه ام آباد تر شده ای جنگ برای خرد شدن باز استخوان داریم بیا بیا و ازین خون تازه، عکس بگیر که در حضور خدا کار با جهان داریم به قتل صبر بکش کودکان کم جان را برای کشته شدن تا ابد زمان داریم... که قطره قطره ی این خون به موج می افتد رسیده ظلم به اوج و از اوج می افتد تورا نرانم اگر از زمین خود، ننگ است بترس دشمن صهیون که غزه دلتنگ است جوان؟ جوان که بماند, جوان به جای خودش... که شیرخواره مان در کشاکش جنگ است شکست هیمنه ات تا ابد، بسوز ای دیو رجز نخوان که حنایت عجیب بی رنگ است هنوز اسلحه ی مادران ما آه است هنوز اسلحه ات، ساحرانه نیرنگ است جهان برای تو باشد خدا ولی با ماست به کفر تکیه بزن ، شیعه ی علی باماست آهای غزه گلویت به خون گرفتار است دوچشم خیس کبودت هنوز بیدار است هزار راکت و موشک، هزار تن کودک چه رزم تن به تنی، این دگر چه پیکار است برای هر خبری، زخم تازه ای داری... و زخم از تو شمردن عجیب دشوار است بگو که مرگ بیفتد به جان اسرائیل که مرگ گفتن بر ظالمان سزاوار است نترس تا بشِکافد خروش دریا را که اژدها بکند چوب دست موسی را اگرچه در تب خون، باز خاک من وطن است زمین بی رمق چاک چاک من وطن است اگر چه خانه شده گور دسته جمعی مان همین خرابه ی اندوهناک من وطن است نَمیرم و بروم؟ خواب دیدی ای صهیون بزن که خانه ی خونین پلاک من وطن است نجاستی و تورا خاکمال خواهم کرد زمین مسجد الاقصای پاک من وطن است شکفته از خفقان، های های آزادی تمام خون فلسطین فدای آزادی
گفتی چه خبر؟ گفتم و هرگز نشنیدی... جز دوری‌ات ای عشق، به قرآن خبری نیست...! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
هیچ کس را بعدِ او در عشق همراهی نکرد... قلبِ من یک ساحلِ متروکِ دور افتاده شد ! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
از لب شیرین تو قند و عسل آمد پدید از رخ زیبای تو شعر و غزل آمد پدید مثل تو هرگز نکرده ضرب سکّه در جهان ای چنین با نام تو ضرب المثل آمد پدید
آسمان آبی عرفان من چشمان توست اختر تابنده ی کیهان من چشمان توست در حضور چشمهایت عشق معنا میشود اولین درس دبیرستان من چشمان توست در بیابانی که خورشیدش قیامت می کند سایبان ظهر تابستان من چشمان توست در غزل وقتی که از آیینه صحبت می شود بی گمان انگیزه ی پنهان من چشمان توست من پر از هیچم پر از کفرم پر از شرکم ولی نقطه های روشن ایمان من چشمان توست باز می پرسی که دردت چیست؟بنشین گوش کن درد من ،این درد بی درمان من چشمان توست
اصلا قرار نیست که سرخم بیاورم حالا که سهم من نشدی کم بیاورم دیشب تمام شهر تو را پرسه میزدم تا روی زخم های تو مرهم بیاورم می خواستم که چشم تو را شاعری کنم اما نشد که شعر مجسم بیاورم دستم نمی رسد به خودت کاش لااقل می شد تو را دوباره به شعرم بیاورم یادت که هست پای قراری که هیچ وقت می خواستم برای تو مریم بیاورم؟ حتی قرار بود که من ابر باشم و باران عاشقانه ی نم نم بیاورم کلی قرار با تو،ولی بی قرار من اصلا بعید نیست که کم هم بیاورم اما همیشه ترسم از این است٬ مردنم باعث شود به زندگیت غم بیاورم حوای من تو باشی اگر٬ قول می دهم عمراً دوباره رو به جهنم بیاورم خود را عوض کنم و برایت به هر طریق از زیر سنگ هم شده٬ آدم بیاورم بگذار تا خلاصه کنم٬ دوست دارمت یا باز هم  بهانه ی محکم بیاورم