eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی که تنها بودنت تقدیر باشد باید دلت از دارِ دنیا سیر باشد این روزها باور ندارم بودنم را از من همین دیوانه در زنجیر باشد دیگر نمی‌ ترسند آهوها، چه سخت است در چشمه،تصویرِ پلنگی پیر باشد درسی که تنهایی به من آموخت این بود لبخند شاید نیتش تحقیر باشد شب‌های آخر، مانده‌ام با نور مهتاب از قله، جنگل وسعتی دلگیر باشد بدجور دلتنگم، بیا تا فرصتی هست ای مرگ! می‌ترسم که فردا دیر باشد
با وهمِ خودش آدم مغرور خوش است تا عیبِ نهفته هست مستور خوش است نزدیک شوی اگر به من، میفهمی "آواز دهل شنیدن از دور خوش است"
♡ وقتی سپهر خاطره‌هایم سیاه شد کار دل فلک‌زده تا صبح آه شد گفتم مگر تو دم نزدی از هوای عشق؟ گفتی ببخش! جان خودم اشتباه شد بر بام عشق دانۀ خوبی نریختی کاشانۀ کبوتر من قعر چاه شد چتر رفاقتت گل من پاره بود و دل در زیر ابر بی‌کسی‌اش بی‌پناه شد از مهر چشم‌های تو سهمی نداشتم خم از سیاه‌بختی من قد ماه شد در خواب هم خیال تو از من فرار کرد در خواب هم خیال قشنگم تباه شد زینب نجفی
خانه یِ اسرارِتو چون دِل شَود آن مُرادَت زودتر حاصل شود
عشق مدت هاست این روح سراسر درد را برده بر بام جنون و نردبان برداشته..!
آرامش شب های پر از دلهره ام باش... با رفتنت آشوب شدم، سرزده برگرد!
(آغاز ،زندگی)نفسی(اختتام، مرگ) گاهی عذاب مهلک و گاه التیام، مرگ شب ،سرفه ،دست و پا زدن از تنگی نفس هی می کِشد،سر از لبه ی پشت بام،مرگ عمری به مرگ ،خنده زدی زندگی کنی عمری نشسته در عطش انتقام مرگ دل غرق زندگانی و باور نداشتیم همواره داشت فاصله ی یک دو گام،مرگ در هر لباس و هر منشی ،حرف آخر است بدرود زندگی و علیک السلام، مرگ
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
آرامش شب‌های پر از دلهره‌ام باش با رفتنت آشوب شدم، سرزده برگرد!
شعر و شراب و بوسه و قدری بغل مهمان من ما شاعران با یار خود مهمان نوازی میکنیم...
سلام. صبحتون بخیر 🌼🌼
دلم عمری‌ است که با فاصله ها درگیر است بغض دلتنگیِ این قصه چه دامنگیر است هر چه این خلق بگویند که آرام شوم هر چه گویند در این حادثه بی‌تاثیر است لحظه‌ی رفتن تو بغض دریدم...دیدی؟ چه کنم! قسمتِ ما تلخیِ این تقدیر است خواستم سیر نگاهت بکنم... از ته دل دیده‌ام خیس شد و گفت که دیگر دیر است همه‌ی عمر ز شمشیر مرا ترساندند ضربه‌ی تلخ وداع سخت‌تر از شمشیر است جای خالی تو مِن بعد عذابی است بزرگ برده‌ی این دلم و بغض چونان زنجیر است لحظه‌ای که گذرت سمت دلم می‌‌افتد همه‌ی دلخوشی‌ام خنده‌ی یک تصویر است من که دنبال کسی نیستم از تنهایی این همه آدم و چشم و دل من هم سیر است تو ولی با همه‌ی خلق تفاوت داری بی تو انگار که این شهر کمی دلگیر است تا که عادت به تو کردیم ز رفتن گفتی دلم عمری است که با فاصله‌ها درگیر است
هدایت شده از نبض قلم
آن ماه که کوچه کوچه را خوابانده تا صبح فقط نام تو را می خوانده ای آینه در آینه نور و رحمت نام تو خوش است و بر دهانم مانده! @nabzeghalam
‌‌ ای شراب تلخ من،ترک تــو تسکینم نداد بی تـو بودن هم شبیه با تو بودن مشکل است ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
تا مرتبه‌ی کمال باید برسم ماضی شده‌ام، به حال باید برسم انگورم؛ ماندنم حرامم کرده‌ست باید برسم، حلال باید برسم
ای آنکه دوست دارمت، اما ندارمت بر سینه می‌فشارمت، اما ندارمت ای آسمان من که سراسر ستاره‌ای تا صبح می‌شمارمت، اما ندارمت در عالم خیال خودم چون چراغ اشک بر دیده می‌گذارمت، اما ندارمت می‌خواهم ای درخت بهشتی، درختِ جان در باغ دل بکارمت، اما ندارمت می‌خواهم ای شکفه‌ترین مثل چترِ گل بر سر نگاه دارمت، اما ندارمت
درشب تیره‌ی خود چشم‌به‌ماهی‌دارم جز تماشای تو از دور چه راهی دارم اشتباه تو دل از «اهل نظر» بردن بود دلربایی تو اگر من چه گناهی دارم بی‌سبب نیست که اینقدر‌شبیهیم به‌هم مثل گیسوی تو من بخت سیاهی دارم من حبابم شب دیدار تو ای ماه در آب سخنی با تو به اندازه‌ی آهی دارم باز‌صد‌شکرکه میخانه‌ی آغوش‌تو‌هست دست کم پیش تو ای عشق پناهی‌دارم
هدایت شده از گلچین شعر
امّید نشسته بر سر شانه‌ی ما پرواز کند دوباره پروانه‌ی ما صبح آمده گلها همگی خندانند خورشید سرک کشیده در خانه‌ی ما @golchine_sher
نفس به یاد شما می‌کشم، خود آگاهی که در هوای شما زنده می‌شوم گاهی به جز دعای فرج برنیامد از دستم که در بساط فقیرم نبوده جز آهی نه دولتی است مرا و نه منصبی دارم که خدمتی بکنم در خور تو که شاهی در آسمان ادب شاعر شما هستم به پشتوانهٔ این بحر ماهم و ماهی اگر نه کارگزارت شوم، شهید توام اگر شهید نباشم چه بخت گمراهی نبین که عقل معاش از سرم پرید آقا به آستان تو تقدیم شد پر کاهی خدا کند که فدای سرت شوم آخر اگر چه دیده‌ای از این حقیر، کوتاهی به چشم ماه تو دنیا که شرمسارم خواست فقط تویی که مرا سربلند می‌خواهی هنوز منتظرم تا به کوفه برگردی حسین فاطمه‌ای و هنوز در راهی
در این شهر پر از درد و پر از دود در این فصل غم انگیز و مِه آلود تحمل کرده‌ام سرمای غم چون امید من به دست گرم تو بود میلاد الماسی
ای باد که میروی از این کوچه با تو سخنیست از همین کوچه همسایه ی ما نقل مکان کرده از کوچه‌ ی ما به آخرین کوچه جایی که نداشت بوی آبادی تبدیل شده به بهترین کوچه انگار که یک‌‌ محله خاموش است چون کوچه ی ماست،،اولین کوچه ای باد برو بگو که برگردد دل رفته و نیست،دلنشین کوچه از جانب من بگو نمیدانی؟ از داغ تو خورد بر زمین کوچه؟ این جمله نوشتنش کمی سخت است او رفت و هنووووز........نقطه چین،،کوچه محمد حسین اقبالی زارچ (طوفان)
«بسم ربّ المهدی عج» دردیم که التـماس درمان داریم موجیم که اندیشهٔ توفان داریم مانند کــویر تشـــنه‌کامیم همه از ســـوی تو انتظار باران داریم 🤲
این را بنویس یادگاری: گنجشک به قیمت قناری جادوی رسانه مسخمان کرد با شعبده و شلوغ‌کاری چادر ز سر زنان کشیدند گفتند حجاب اختیاری سرباز مدافع وطن را کشتند به جرم پاسداری جلّاد و شهید جابه‌جا شد در مغلطۀ خبرگزاری افسوس که چشم‌انتظاران ماندند به چشم‌انتظاری کو غیرت قیصر امین‌پور؟ کو شور حمید سبزواری؟ از پا منشین، دوباره برخیز ای شعر بلند پایداری
شهد شیرین لبی و چون شکر میخواهمت می شوم فرهاد وبا یک تاج سر میخواهمت رقص کن بانوی خورشید و بزن دستی به تار دلبری کن نازنینا،بیشتر میخواهمت گیسوانت مشکی وابریشمی از تار عشق می زنی گیتار وبا سنجاق سر میخواهمت روز وشب چشم انتظارم با خیالاتت خوشم مثل شمعی سوختم،با چشم ترمیخواهمت کوچه،کوچه آمدم با هر تپش زنگی زدم قلب شد آماده و در پشت در میخواهمت
دنیا ز پوچی است شبیه حباب پُر از آب خالی است ولی از سراب پُر جایی برای دیدن او هم نگاه دار هر شب مکن دو چشم خودت را ز خواب پُر یک جلوه "هست" اینهمه کثرت به چشم ماست عیب از نگاه ماست که شد از حجاب پُر خالی نمیشود ز غم تو دل کسی حتی اگر پیاله شود از شراب پُر بی رحمت تو کار به جایی نمی رسد گیرم که گشت نامه ما از ثواب پُر
با یاد تو چای تازه‌دم ریخته‌ام در حنجره‌ی خاطره غم ریخته‌ام احوال دل مرا اگر می پرسی ..‌‌. از لحظه‌ی رفتنت به هم ریخته‌ام
‏گفت جای من کجا لایق بُوَد؟ گفتم: به دل گفت: می‌خواهم جز این جای دگر، گفتم به چشم
تو همان صبح قشنگی ڪہ پس از هر تڪرار عاقبت این دل دیوانہ بہ نامت خورده...
گفت در چشمان من غرق تماشایی چقدر گفتم آری، خود نمی‌دانی که زیبایی چقدر ! ‌ در میان دوستداران تا غریبم دید گفت: دوره‌گرد آشنا ! دور و بر مایی چقدر ! ‌ ای دل عاشق که پای انتظارش سوختی هیچ‌کس در انتظارت نیست، تنهایی چقدر ‌ عاشقی از داغ غیرت مرد و با خونش نوشت دل نمی‌بندی ولی محبوب دل‌هایی چقدر ‌ آتش دوری مرا سوزاند، ای روز وصال بیش از این طاقت ندارم، دیر می‌آیی چقدر ‌
همه هستی به فرمان علی ابن ابیطالب بشر طفل دبستان علی ابن ابیطالب سرانگشتان این آقاست گرداننده عالم چه می فهمیم از جان علی ابن ابیطالب نمی خواهیم جنت را برای ما همین کافی‌است یکی از کاسه لیسان علی ابن ابیطالب علی که جای خود دارد تصور کردنش سخت است مقام قرب سلمان علی ابن ابیطالب که گفته کار شمشیر است تاثیر عدالت بود که ایران شد مسلمان علی بن ابیطالب یل بدر است، بین کودکان محبوبیت دارد چه خوش معناست عرفان علی ابن ابیطالب تمام عمر حسرت را به جان خود خرید عالم درآورد اشک چشمان علی ابن ابیطالب پر کاهی نخواهد شد تمام خیر دنیا گر ترازو باشد ایمان علی ابن ابیطالب پس از مرگ آرزو دارم رساند باد خاکم را نجف نزدیک ایوان علی ابن ابیطالب به روز حشر روی نامه ی اعمال عشاقش عجب زیباست عنوان علی ابن ابیطالب
دکترم حال مرا دید و چنین نسخه نوشت... سدر و کافور ، کفن ، فاتحه و آب فرات! "عاصی" 😭😭😔😔