eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌷🌸🌷🍃 باز دریا،‌ بوی باران بوی شرجی، نای عشق میروم بر بال رویاهـــای لیلایی عشق میشوم مست از نگاه اسمان در عمق شب میروم تا ناکـــــــجای بودنت، تا پای عشق عشق را تفســــیر دل کردم در این بازار رنگ من مرید رنگ سرخم، رنگ دل سودای عشق عشق یعنی گم شـدن در هر چ بادا بادها در تلاطم،‌ غرق امواجی در این دریای عشق عشق امد، دل دچارش شد،‌ نگاهی بیقرار مثنوی وزنش شکست و قافیه شیدای عش ق شعر شد همرنگ شب،‌ شب پر ستاره غرق راز کمتر از انم ک گویم وصـــفی از زیبای عشق..
خدا نقاشی‌ات کرد و به دیوار تماشا زد خدا رنگ تو را روی تمام دیدنی‌ها زد شب از چشمان تو فهمید برتر از سیاهی نیست اگر مشکی نشد دریا به بخت خویشتن پا زد خدا شیرینی نام تو را در آب‌ها حل کرد از آن پس هر که عاشق گشت اول دل به دریا زد بزرگی، مهربانی، بی‌دریغی، آن قدر خوبی که حتی می‌توان گاهی تو را جای خدا جا زد! دوباره شب شد و در من خیال شاعری گل کرد دوباره از غزل‌هایم تب عشق تو بالا زد غزل‌های مرا خواندند و صدها مرحبا گفتند که زیر بیت ـ بیتش آفرینی از تو امضا زد .🍃💐🍃
من تو را می خوانم و عطر خیالت با من است با توام ، وقتی غزل های زلالت با من است بُعد منزل نیست بین عاشقان ، ای مهربان ! دورِ نزدیکی به من ، بوی وصالت با من است خاطرات روشنت را می کنم هر شب مرور در شب یلدای تنهایی ، خیالت با من است می روم هر شب به گلگشت بهار شعر تو در شب شعر شکفتن ، شور و حالت با من است از سپهر شعر ، مثل مِهر ، می تابی به خاک عکسی از لبخند خورشید جمالت با من است کرده ای مسحور با ِسحر کلامت خلق را شعرهای روشنت ، ِسحر حلالت ، با من است در بلندِ آسمان شعر تو پر می کشم تا که طاووس خیالت ؛ بوی بالت ، با من است شاعر آیینه ها ! این شعر تقدیم تو باد شکرِ این نعمت ، که لبخند زلالت با من است ━🌺🍃🌸🍃🌺━
نورچشمم چشمته واکو عدل پیش پاته خوب تماشا کو عدل ور نده دست از کتاب و مدرسه هر چه زودتر خودته ملا کو عدل هر رهم جوجو مکش خط ور کاغذ دفتر مشقت رخوانا کو عدل پیش هر کس قدته هی خم مکو ای فنر ر از کمر واکوعدل با رفیقای خوب و دیندار و درست ری ب کوه و دشت و صحراکو عدل شیر خشکی باش و در دریا نهنگ شعله ور بر امواج دریا کو عدل گاه و وقتم نصف شو از جا وخز یاد زینب یاد زهراکو عدل گاه و وقتم یه صفحه یم قران بخون رد مرو تفسیر ومعنا کو عدل بقچه دلته خانه غیبت مکو گر چه سخته با همه تا کو عدل ورسری نفتی دمین چاه چله پتله عقلت ر بالا کو عدل گر دیدی گفتار بابات بد نبود با عمل تصدیق و امضا کو عدل
. خوش آن که در صفِ خوبان نشسته باشی و من نظر کُنم به "تو" ، نازم به انتخابِ خودم ..‌.
کتمان نکن که مثل خودم عاشقی تو هم، من دکترای تجربی !
به فکر ترجمه‌ی این دلِ شکسته نباش خودم زبان خودم را به زور می‌فهمم ...
هوای شعر من ابری  ردیفش فعل دشواری دلم پر درد و آشفته ز باران نیست آثاری غزل ها مانده در ذهنم  دوبیتی هم نمی آید دگرگون می شود حالم از این اشعار اجباری
جدا افتادن از ساحل برای موج ممکن نیست که دلتنگی دلیلِ بازگشتن های صدباره‌ست..!
عقل یکدل شده با عشق، فقط میترسم هم به حاشا بکشد ، هم به تماشا بکشد.
اهل حاشا کردن و انکار و کتمان نیستم دوستت دارم و از حرفم پشیمان نیستم...
شاه شطرنج خودم بودم ولی یک روز عصر تاج خودرامات ومبهوت رخت بشکسته ام ...  
در بندِ خودم حَبسم و در شهر تو آزاد کَس نیست تو را بر منِ بی جان برساند
و این قصه ادامه دارد.....
از این به بعد بدونِ تـو نیستم تنها من آشنا شده‌ام با کسی به نام خودم...!
مشکلست این که کسی را به کسی دل برود مهرش آسان بدرون آید و مشکل برود...! .
دوباره گمشده بودم در ازدحامِ خودم غزل برای تو گفتم ولی به نام خودم چقدر خسته گذشتی چرا نفهمیدی؟ چقدر هست که افتاده ام به دام خودم
آزمودم دلِ خود را به هزاران شیوه هیچ چیزش به جز از وصل تو خشنود نکرد
به هم شبیه، به هم مبتلا، به هم محتاج چنان دو نیمه‌ی سیبی که هر دو نیم به هم
اگر سنجاق مویت وا شود از دست خواهم رفت... که سربازی چه خواهد كرد با انبوه جنگاور؟
شب و روز در ره تو من مبتلا نشسته تو گذر کنی نگوئی تو کئی چرا نشسته
آنکه در نیمه ی شب ها الکی بیدار است ظاهرا خوب ولی سخت دلش بیمار است!
رفیقِ روزهای خنده و شادی... کمی غم دارم امشب... میخوری با من؟!
دوباره نیمه شب است و صدای ناله ی شعرم به قول اهل محله , چقدر حوصله دارم!
خیره ام در چشمِ خیست حسرتم را درک کن قبله ام باش عاشقانه ، نیتم را درک کن ای که رویایت دلیلِ گُنگِ عصیانم شده ست شعرهایم ،گریه هایم ، خلوتم را درک کن