شعر نو یا بیت کهنه از غزل تا مثنوی
با کدام اش می شود در وصف چشمانت سرود ؟؟؟
#حمید_گلعلی_زاده
رفتی و یاد تو اینجاست، خدا رحم کند
لحظه بارش غم هاست، خدا رحم کند
غزلم غرق ِ نگاه تو شد و آآآآآآه ... کشید
عکس این صحنه چه زیباست، خدا رحم کند
باز عکست ، غزل واشک، همه دور همند
نقشه ای بر سر آنهاست، خدا رحم کند
آخر آن چاله ی بالای لبت فاجعه شد
عمق این فاجعه بالاست، خدا رحم کند
یوسف اینجا به تماشای رُخت آمده بود
چشم یوسف به زلیخاست، خدا رحم کند
خشکسالی به دل افتاد، ببار ای باران
قطرهِ اشک تو دریاست، خدا رحم کند
ساده این را بنویسم، بخوانند، همه
بر سرعشق تو دعواست خدا رحم کند
من همان شاعرمستم که شبی باخت تورا
بادلی غمزده یک جرعه غزل ساخت تورا
تا تو نوشش بکنی وقت خداحافظ شــد
هق هقم وای.. غریبانه چه بنواخت تو را 💔
#لاادری
خواست یوسف را به عصمت شهره گرداند به مصر
بو نبُرد از نیتِ پاکِ زلیخا هیچکس...
*احمد صالحی نژاد*
روزگار عجیبی شده است
حتی
وقتی میخندیم
منظورمان چیز دیگریست
وقتی
همه چیز خوب است میترسیم
ما به لنگیدن یک جای کار
عادت کردهایم!
#هوشنگ_ابتهاج
نامه دادهست ولی عادت یوسف این است
عطر او زودتر از نامه رسانش برسد
ظهر آن روز بهاری چه نمازی بشود
که تو هم آمده باشی و اذانش برسد ..
#قاسم_صرافان
محبّت کهنه چون شد، تازه گردد زورِ بازویش
به مطلب میرساند عاقبت یوسف، زلیخا را
#صائب_تبریزی
از وصال ماه مصر آخر زلیخا جان گرفت
دست خود بوسید هر کس دامان پاکان گرفت
دامن پاکان ندارد تاب دست انداز شوق
بوی پیراهن ز مصر آخر ره کنعان گرفت
ُ#صائب_تبریزی
این که از بیسخنی کُشت مرا، چیزی نیست
زندهام کرد به یک حرف، قیامت این است
#فطرت_مشهدی
طعنھبرمامزنایدوسٺکهخودمعرفتیم؛
دفزنانبرسربازاربهرسواییخویش!
#لاادری
رفتی و یاد تو اینجاست، خدا رحم کند
لحظه بارش غم هاست، خدا رحم کند
غزلم غرق ِ نگاه تو شد و آآآآآآه ... کشید
عکس این صحنه چه زیباست، خدا رحم کند
باز عکست ، غزل واشک، همه دور همند
نقشه ای بر سر آنهاست، خدا رحم کند
آخر آن چاله ی بالای لبت فاجعه شد
عمق این فاجعه بالاست، خدا رحم کند
یوسف اینجا به تماشای رُخت آمده بود
چشم یوسف به زلیخاست، خدا رحم کند
خشکسالی به دل افتاد، ببار ای باران
قطرهِ اشک تو دریاست، خدا رحم کند
ساده این را بنویسم، بخوانند، همه
بر سرعشق تو دعواست خدا رحم کند
توبه ام توبه نشد هر چه که همت کردم
من به ستاری تو سخت جسارت کردم
هر چه تو دوست شدی با من الوده ولی
بی حیاتر شده با نفس رفاقت کردم
-حسنڪردی
راز پیدایش هستی به خودش مربوط است
من به دنبال تــــــــــــــو و داشتنات آمدهام
#رهی_کاوه
﷽
━━━━💠🌸💠━━━━
شبیه آتشی در باد خاکستر نمی گیرم
اگر خاموش گردم شعله را از سر نمی گیرم
به من از خم شدن چیزی مگو چون آنچنان سختم
که شکل از ضربه های پتک آهنگر نمی گیرم
گرفتی هر چه را دادی، خیالی نیست اما من
دلی را که سپردم دست تو،دیگر نمی گیرم
من آن مرغم که بگشایی قفس را باز می ماند
به هر جا خو کنم دیگر، از آنجا پر نمی گیرم
به من گفتی که هر چیزی بهای در خوری دارد
بهای عشق من مرگ است از آن کمتر نمی گیرم
#مرتضی_جهانگیری
اصیل زادهی شرقی چقدر شیرینی
برای شاعرتنهاهمیشه تسکینی
کتاب چشم توهمواره شعرمیریزد
تو از تراوش زیبای این مضامینی
خدای چشم سیاهت مراکه جادوکرد
شدم الههی مطرود کفروبی دینی
به جای جای جهنم دخیل میبندم
اگرتو داخل محدودهی شیاطینی
نه مرتدم نه شرابی نه کفر می گویم
برای من تو بهشتی ورای تحسینی
اصیل زاده نگاهت چه بر سرم آورد
شدم الههی رسوای عشق، میبینی؟؟
#میتراداودی_نیا
،،،در تمــنای غزل ؛
در پی تفـــسیر توام ،،
مـست با خاطــر تــو ؛
بسـته به زنــــجیر توام ،،،
در شب عـشــــق ؛
که عــشاق به هم آمیزند ...
من کنار غم تــــــو ؛
خیــره به تصــویر توام ...!
#مـــــولانا
از چشم و دل مپرس....
که در " اولین نگاه "
شد چشم من خرابِ دل و....
دل خراب چشم!
#صائب_تبريزی
ای فراموشی کجایی
تا به فریادم رسی...🍃
#بیدل_دهلوی
از دل دیوانهام دیوانه تر دانى كه كيست
من كه دایم در علاج این دل دیوانه ام...
#سحاب_اصفهانى
"انگار به روی گسل غم هستم"
پس لرزه ی گریه های نم نم هستم
آقا بطلب حال دلم بارانیست
من منتظر ماه محرم هستم
#پریسامصلح
« به چه مانند کنم در همه آفاق تو را
کان چه در وَهم من آید تو از آن خوبتری »
#سعدی
امشب ز فراقت گله دارم؛ ارباب!
از مرقد تو فاصله دارم؛ ارباب!
انگار به روی گُسل غم هستم
احساس شب زلزله دارم؛ ارباب!!
#محسن_علیخانی
꧁🍒꧂꧁🍒꧂꧁🍒꧂
فهم عاقل را به عاشق راه نیست ...
هر چه گویم باز میگویی که چیست ؟
باید اول ؛ ترک هوشیاری کنی ...
عشق را در خویشتن جاری کنی !!!
꧁🍒꧂꧁🍒꧂꧁🍒꧂
روزها با فکر او دیوانه ام ، شب بیشتر
هر دو دلتنگ همیم ، اما من اغلب بیشتر
باد می گوید که او آشفته گیسو دیدنی ست
شانه می گوید که با موی مرتب بیشتر !
پشت لحن سرد خود ، خورشید پنهان کرده است ؛
عمق هذیان می شود با سوزش تب بیشتر
حرف هایش از نوازش های او شیرین تر است
از هر انگشتش هنر می ریزد ، از لب بیشتر
یک اتاق و لقمه ای نان و حضور سبز او
من چه می خواهم مگر از این مکعب بیشتر ؟
#سید_سعید_صاحب_علم