eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
2هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ به همین سادگی اتفاق می افتد یک نفر می آید همین که عاشقش شدی تمام زندگیت شد خودش را بر می دارد و می رود و تو تا آخر عمر به او می اندیشی...!
دنیای عشق،خالقِ بحثِ انعطاف هرکس که با تو دل گره زد کرد اعتراف با هیچ چیز جز خودِ این دل نمیشود هم ایستاد هم به تلافی کند مصاف یا شبهه داشته شاهد شب های شاعران یا داند جواب مغلطه با درس انحراف سخت است با معامله ای شعر را فقط ارزان فروخت و سر نامش زند شکاف من عاشق هر تفاهم و یکدل شدن شدم او برعکس من عاشق دعوا و اختلاف ،،یک مشت خاطرات ترک خورده ایم ما،، با ضربه اش شکست دلم عین و شین و قاف وقتی که رفت دکتر قلبی عروق گفت دیگر نمیزند ضربان،عشق...خط صاف_______
تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خویش دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست من در پی خویشم، به تو بر می‌خورم اما آن‌سان شده‌ام گم که به من دسترسی نیست 🌹🍃
تو را خبر ز دل بيقرار بايد و نيست غم تو هست، ولی غمگسار بايد و نيست اسير گريه بی اختيار خويشتنم فغان که در کف من اختيار بايد و نيست
سخت است قَلَم باشی و دلتنگ نباشی با تیغ مدارا کنی و سنگ نباشی... سخت است دلت را بتراشند و بخندی هی با تو بجنگند و تو در جنگ نباشی... از دردِ دلِ شاعرِ عاشق بنویسی، با مَردم صَدرنگ هماهنگ نباشی... مانند قلم تکیه به یک پا کنی، اما هنگام رسیدن به خودت لنگ نباشی... سخت است بدانی و لب از لب نگشایی سخت است خودت باشی و بی‌رنگ نباشی... وقتی که قلم داد به من حضرت استاد می‌گفت خدا خواسته دلتنگ نباشی... 🌾🌹🌾🌹🌾💞
هَر دَم ڪِه زَنَم دَم زِ تُو، دَردَم بِه سَر آید دَر دَم هَمِه دَردَم رَوَد و خَندِه دَر آید پَس دَم بِه دَم و دَر هَمِه دَم، اَز تو زَنم دَم تا آن دَمِ آخَر ڪِه دَم اَز سینِه بَر آید..
به تنهایی گرفتارند مشتی بی پناه اینجا مسافرخانه ی رنج است یا تبعیدگاه اینجا غرض رنجیدن ما بود از دنیا، که حاصل شد مکن ای زندگی عمر مرا دیگر تباه اینجا برای چرخش این آسیاب کهنه ی دل سنگ به خون خویش می غلتند خلقی بی گناه اینجا نشان خانه ی خود را در این صحرای سردرگم بپرس از کاروان هایی که گم کردند راه اینجا اگر شادی سراغ از من بگیرد جای حیرت نیست نشان می جوید از من تا نیاید اشتباه اینجا تو زیبایی و زیبایی در اینجا کم گناهی نیست هزاران سنگ خواهد خورد در مرداب ماه اینجا   نظری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ناز دو چشمت را ببین با غم خریدم از پشت قاب خاطره یک بوسه چیدم میخواستم از عشق زیبایم بگویم شب آمد و تنهایی ام را سر کشیدم در فصل کوچ شعر هایم رفتی و من با کوله بار حسرتت تنها چکیدم اعجاز دستان تو را با باد گفتم اما نوازش بر سر شعرم ندیدم ای کاش یک شب جای من بودی عزیزم از درد عشقت تا جهنم هم رسیدم...
با تو خوشبخت ترین آدم این قافله ام گم نشو، دور نشو، بی توجهانم خالیست
•|🦋♥️|• رو ندارم که بگویم، صنم و عشق منی مذهبی بودنِ ما، دردسری شد که نگو
از گردشِ افلاك ،كجا دل گلہ دارد اين خانہ ويران چہ غم از زلزلہ دارد ♥️
‌ای مرا شب همه شب ناله جانکاه از تو غافل از ناله ی شب‌های منی، آه از تو ♥️ ۰
دردیست در دلم که مبادا دوا شود این دل اسیر توست مبادا رها شود ♥️
⛧عشقی که بدون تو به بار آمده باشد عیدی ست که بی فصل بهار آمده باشد یک لحظه شکوفایی لبخند تو کافی ست تا موسم گل های انار آمده باشد ما لازم و ملزوم همیم،آمدی انگار در حین دف آهنگ سه تار آمده باشد پیشت عددی نیستم و کوچکم آری کوچک تر از آنکه به شمار آمده باشد باشد که به شکل تو در آیم ،گله ای نیست چون موم به من هرچه فشار آمده باشد ابر است که رفته ست کنار از جلوی ماه موهات که با شانه کنار آمده باشد ♥️
رَد شُد.. دُرُست یک دُو قَدم از مُقابلم آرام ریخت.. پُشتِ قَدَم هـایِ او.. دِلَم... ..♥️
عید غدیر عید ما سادات💫 هم نزدیک است☺️🌸
☺️☺️☺️☺️🌸🌸🌸🌸🌸🌸
رفتنم را خواستی' خوش باش حالا' میروم درد دل ها داشتم در سینه 'اما میروم بغض اشعارم شدی' راه نفس را بسته ای قطره قطره آب گشتم سوی دریا میروم حکم' صادر کرده ای محکوم 'کردی نابحق بی مروت' اینچنین محکوم وتنها میروم صحبت از عشق توکردم 'طبل رسوایی زدم گر ندارم در دلت جایی 'از اینجا می روم میروم' اما بدان' دلخور ز رفتن نیستم بس که رنجاندی مرا' با قامتی تا می روم آینه بودی چرا' با ما مکدر گشته ای بین چشمانت نکردم' عشق 'پیدا میروم کل دنیایم شدی اما'نفهمیدی خودت آه سردی میکشم امروز و فردا میروم 
از معبّرها نمی پرسم که خواب صبح وصل عشق من ، بی رمل و اسطرلاب تعبیرش تویی
خبر داری که شهری روی لبخند تو شاعر شد؟ چرا اینگونه ، کافرگونه ، بی رحمانه می خندی ...
یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب بُوَد آيا كه فلك زين دو سه كاری بكند!؟
طعنھ‌بر‌ما‌مزن‌ای‌دوسٺ‌که‌خود‌معرفتیم؛ دف‌زنان‌بر‌سر‌بازار‌به‌رسوایی‌خویش!