#رقیه
آن دم ک عدو آمد
گوش منو گوشواره
دزدید و بغارت برد
بابا توکجابودی
ازماتوجدا بودی
.
+ آن دم ک عدو آمد
دزدیدو بغارت برد
جسمم ب بیابان ها
زیر سم اسبها بود
آن دم ک عدو طعنه
بر عمه ی ما میزد
آن دم ب کجا بودی
ازما توجدا بودی
+ آن دم ک عدو طعنه
برخواهرمن میزد
بر تشت طلا بودم
کی ازتو جدا بودم😔
#محسن_رشیدی
عمّه این سر که به نزدم بِنَهادند ز کیست
این همه زخم و تَرک بر دولبش حاصل چیست
مِهر او در دلم افتاد به یک لحظه بگو
تا که چشمش به من افتاد چرا ساده گریست ؟
#عباس_بهمنی
💔😔😔
#یا_ایها_العزیز🍃
من غرق خوابم و تو برای ظهور خویش
هـر صبح جمعه رو بـه خـداونـد میزنـی
#وحیدقاسمی
گفتم خوشا که خواب ِ وصال تو دیدهام
گفتی همین به خواب ببینی وصال را
#امیرحسین_پورعزیز
انار برایت شکسته ام که غمم را
به این بهانه برایِ تو دانه دانه بگویم
#محمد_رفیعی_
✨ زادروز استاد فاضل نظری ✨
چو آه در تن بی روح نی دمیده شدم
سکوت بودم و با یک نفس شنیده شدم
شبیه سایه، عدم بود هستیام اما
به هر طرف نظر انداخت نور، دیده شدم
همین که چشمهی عشق تو در دلم جوشید
ز کوه صبر به دشت جنون کشیده شدم
تو سیب سرخی و من برگ سبز، خوشحالم
که در کنار تو بودم، که با تو چیده شدم
قسم به آه که فاضل ندارد از خود هیچ
من از اضافهی خاک تو آفریده شدم
#فاضل_نظری
گرچه با تقدیر ناچار از مدارا کردنم
عشق اگر حق است، این حق تا ابد بر گردنم
تا بپندارم که سهمی دارم از پروانگی
پیلهای پیچیده از غمهایِ عالم بر تنم
بر سر این سرو، آخر برف هم منت گذاشت
دست زیر شانه ام مگذار! باید بشکنم
من که عمری دل برای دوستان سوزاندهام
حال باید دل بسوزاند برایم دشمنم
گرچه از آغوش تو سهمی ندارم جز خیال
بویِ گیسوی تو را میجویم از پیراهنم
عاشقی با گریه سر بر شانه یاری گذاشت
از تو میپرسم بگو ای عشق! آیا این منم؟
فاضل نظری
#حضرت_رقیه_شهادت
گفته بودم که تورا یک روز پیدا میکنم
باز می آیی و رویت را تماشا میکنم
میشود نازم کنی؟یک ذره نازم را بکش
بعد در آغوش تو آرام لالا میکنم
من اگر خلخال پایم نیست آن را برده اند
تو برایم هدیه خلخالی بخر پا میکنم
این همه این ها مرا هرروز دعوا میکنند
تو که هستی شمر را امروز دعوا میکنم
دست های زبرشان آنقدر خورده بر رخم
پلکهایم را به زحمت پیش تو وا میکنم
زجر گفته گریه کردی قید جانت را بزن
بیخیال زجر،من کار خودم را میکنم!
آنقدر با مشت میکوبم به لبهای خودم
تا خودم را آخرِ سر مثل بابا میکنم
گریه ام را ریختم بر صورتت پاکش کنم
صورتت را باز مثل قبل زیبا میکنم
از یزید و دوستانش بگذر و حرفی نزن
درد میگیرد سرم تا یاد آنها میکنم
به عموجانم بگو حرف کنیزی شایعه ست
هرچه مردم پشت من گفتند حاشا میکنم
#سیدپوریا_هاشمی
#امام_حسین_مناجات
#حضرت_رقیه
مانده است ز فرصتم دراین دنیا کم
لب تشنه ام و بضاعت دریا کم
روضه است پناه ما، بیا از سر ما..
یارب مکن این سایه ی طوبا را کم
هرکس که رسید توپناهش دادی
در مجلس روضه ات نیامد جا کم
ما بغض که کردیم نوشتی گریه
حرفی نزدی زیاد باشد یا کم
وسع کم مابه وسع زهرا خورده
کم نیست کنار برکت زهرا کم
یک عمر زمن طی شد و حالا مانده
در نامه ی نوکریم یک امضا کم
تو رحمت مطلقی و از پیکر تو
بردند ولی نشد ازین معنا کم
فرمود که گریه مرهم زخم من است
باگریه کنم جراحت ازمولا کم
یارقیه
والله که شام را به هم میریزم
مویی بشود گر از سر بابا کم
زینب نگذاشت تا در آن بزم شود
یک دخترت ازباقی دخترها کم
#سیدپوریا_هاشمی
اگر باشی محبت روزگاری تازه خواهد یافت
زمین در گردشش با تو مداری تازه خواهد یافت
✍🏻#حسین_منزوی