eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
58 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
گویند چرا تو دل بدیشان دادی والله که من ندادم، ایشان بردند!
نه چون اهل خطا بودیم، رسوا ساختی ما را که از اوّل برای خاک دنیا ساختی ما را ملائک با نگاه یأس بر ما سجده می‌کردند ملائک راست می‌گفتند... امّا ساختی ما را که باور می‌کند؟ با اینکه از آغاز می‌دیدی- که منکر می‌شویم آخر خودت را، ساختی ما را به ظاهر ماهیانی ناگزیر از تُنگِ تقدیریم تو خود بازیچه‌ی "اهل تماشا" ساختی ما را به جای شکر، گاهی صخره‌ها در گریه می‌گویند چرا سیلی‌خورِ امواج دریا ساختی ما را؟ دلِ آزردگانت را به دام آتش افکندی به خاکستر نشاندی، سوختی تا ساختی ما را! ‏
برکه بودم در خیالم شوق ماندن داشتم بر تنم، تصویر ماهش را نگه می‌داشتم رفت و بی‌او مرگ هم جویای حال ما نشد زنده‌بودن را چنین مشکل نمی‌پنداشتم گفت بعد از من به دنبال کسی دیگر بگرد کاش بعد از رفتن او پای گشتن داشتم با تمام شهر اگر ناسازگاری کرده‌ام جای او را در دلم خالی نگه می‌داشتم دوست‌ها را حذف کردم تک‌تک از تنهایی‌ام جا برای هیچکس جز یاد او نگذاشتم وصل او را از خدا می‌خواستم تا قبل از این! دیدمش با دیگری... دست از دعا برداشتم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نه غم و اندیشه ی سود و زیان نه خیال این فلان و آن فلان گر هزاران دام باشد در قدم چون تو با مایی نباشد هیچ غم... 🌴🕯🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴🕯🌴الهی عذاب است این جهان بی‌تو مبادا یک زمان بی‌تو            به جانِ تو            که جان بی‌تو            شـکنجه‌ست و بلا بر ما 🌴🕯🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چگونه جلوه کند آفتاب یکرنگی در این زمانه که آیینه پشت و رو دارد 🌴🕯🌴
رفتی و نمی‌شوی فراموش می‌آیی و می‌روم من از هوش سحر است کمان ابروانت پیوسته کشیده تا بناگوش پایت بگذار تا ببوسم چون دست نمی‌رسد به آغوش جور از قبلت مقام عدل است نیش سخنت مقابل نوش بی‌کار بود که در بهاران گویند به عندلیب مخروش دوش آن غم دل که می‌نهفتم باد سحرش ببرد سرپوش آن سیل که دوش تا کمر بود امشب بگذشت خواهد از دوش شهری متحدثان حسنت الا متحیران خاموش بنشین که هزار فتنه برخاست از حلقه عارفان مدهوش آتش که تو می‌کنی محال است کاین دیگ فرونشیند از جوش بلبل که به دست شاهد افتاد یاران چمن کند فراموش ای خواجه برو به هر چه داری یاری بخر و به هیچ مفروش گر توبه دهد کسی ز عشقت از من بنیوش و پند منیوش سعدی همه ساله پند مردم می‌گوید و خود نمی‌کند گوش سعدی
دلا بسوز که سوزِ تو کارها بِکُنَد نیازِ نیمْ شبی دفعِ صد بلا بِکُنَد عِتابِ یارِ پری چهره عاشقانه بکش که یک کرشمه تلافیِّ صد جفا بکند ز مُلک تا ملکوتش حجاب بردارند هر آن که خدمتِ جامِ جهان نما بکند طبیبِ عشق مسیحا دَم است و مُشفِق، لیک چو دَرد در تو نبیند که را دوا بکند؟ تو با خدایِ خود انداز کار و دل خوش دار که رحم اگر نکند مُدَّعی خدا بکند ز بختِ خفته ملولم، بُوَد که بیداری به وقتِ فاتحهٔ صبح، یک دعا بکند بسوخت حافظ و بویی به زلفِ یار نَبُرد مگر دِلالتِ این دولتش صبا بکند حافظ
تا بـوق سگیم، غرق در کار و تلاش درجا زده‌ایم و باز هم لـنـگ معاش در عــقــد هـــزار درد بی‌درمـانـیـم خوب است ولی زندگی سنگ‌تراش
غلام آن سبک روحم که با من سر گران دارد جوابش تلخ و پنداری شکر زیر زبان دارد مرا گر دوستی با او به دوزخ می‌برد شاید به نقد اندر بهشتست آن که یاری مهربان دارد ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
پیران حقیقت همه طفلان طریق‌اند پیر خرد آن‌ است که دیوانهٔ عشق است
شبیه تیر که از چله شد رها آنی نشست داغ غمش توی سینه ها آنی به یاد خنده واشک و دلاوری هایش دل زمین و زمان رفت در عزا آنی هزار قاسم از آن خون پاک جوشیده خدا به درد یتیمان دهد دوا آنی اگر چه رفته علمدار و اربا اربا شد علم رسیده به دستان گرم قا آنی سلام وعده ی صادق در این سیاهستان بیا و نور بتابان به قلب ما آنی رسید مژده که می آیی از سفر اما قلم کشیده به دیدار ما خدا آنی چگونه سر بگذارد زمین، به خواب رود دلی که دیده تو را گشته مبتلا آنی تو را به جان عزیزت میان حال قنوت فقط شهادت ما را بکن دعا آنی اللهم عجل لولیک الفرج
گویند چرا تو دل بدیشان دادی والله که من ندادم، ایشان بردند!
آرزو می‌کنم ای کاش دلش چون مویش پیشِ چشم کسی آشفته و درهم نشود...
کسی که نام تو را می برد فقط خودمم! همیشه ناز تو را می خرد فقط خودمم! برای دیدن تو چیستان عاشقی است پرنده نیست ولی می پرد، فقط خودمم! نه گول می خورد و گول هم نمی زندت و آب و دانه نمی گسترد، فقط خودمم! نه یوسف است که از پشت پیرهن-چاک است که دل به شوق دلت می درد، فقط خودمم! درون چشم چمن گونت آب می نوشد، کسی که در تو به خود بنگرد، فقط خودمم! چه طاقتی است ببیند ولی نگوید هیچ؛ و از کنار تو هم بگذرد، فقط خودمم! بخیل هیچ کسی نیست جز رقیبانش، که نامی از تو نمی آورد، فقط خودمم!
💥 این فرصت را در شب با فضیلت جمعه از دست ندهید ♥️ امام صادق(ع)فرمودند: 🍃 هنگامی که فرا رسد ملائکه ای به تعداد مورچگان[حاکی از کثرت آنهاست] از آسمان فرود می آیند و در دستانشان قلم هایی از طلا و کاغذهایی از نقره است و تا شب شنبه چیزی نمی نویسند جز صلوات بر محمد و آل محمد. پس زیاد بفرست. 📚الکافی، ج3، ص 416. 🌸 اللهم_صل_علی_محمد_وآل_محمد🌸 🌸 🍀وعجل_فرجهم 🍀🌸
من تو را از آرزوهایت جدا کردم، ببخش من به اسم لطف در حقت جفا کردم ببخش با گمان عشق دل بستم به مهر این و آن با تو و تنهایی‌ات ای دل چه‌ها کردم ببخش من فقط یک‌بار بخت زندگانی داشتم در مسیر آزمودن گر خطا کردم ببخش کودکی بودم که مسحور از تماشا می‌دوید گاه اگر در راه دستت را رها کردم ببخش داستان خضر و موسی بحث عشق و عقل بود چون نفهمیدم، چرا چون و چرا کردم! ببخش تا گشودم پیله‌ام را آتشت را یافتم سوختم ای شمع و جشنت را عزا کردم ببخش از کنارم رد شدی، رفتی و فهمیدم تویی آه قدری دیر نامت را صدا کردم ببخش
. مالک، تو رفتی و علی مانده است تنها شد چشم ایران از غم هجر تو دریا این روزها حرف از علمدار علی بود با رمز "یازهرا" بیا سردار دل‌ها ✍️، ۱۴۰۱/۱۰/۰۹ ساعت به وقت ۰۱:۲۰ 💔 هدیه به روح ملکوتی و بلندپرواز حاج‌قاسم سلیمانی صلوات 🌷
جمعه انتظار مهدی عج سرما زده ز سوز زمستان جاری ام محتاج شور و گرمی دستی بهاری ام ای بهترین ترنم لبهای آبشار لبریز گشته ظرف غم از اشکباری ام این روزها بدون تو سخت است زندگی رحمی نما به این همه شب زنده داری ام تنها وصال چهره ی چون قرص ماه توست زیباترین بهانه ی چشم انتظاری ام معلوم نیست بعد گذشت هزار سال آیا تو شاد میشوی از همجواری ام ایکاش در ظهور تو تاثیر میگذاشت این آه سوزناکم و این بیقراری ام دنیا مرا برای خودش برگزیده است آقا اسیر فتنه ی بد روزگاری ام در موجی از هلاکت دلهای غمزده باور نمیکنم که تو تنها گذاری ام عشق تو را به روی دلم قاب کرده ام ای آشناترین ورق یادگاری ام حسین جعفری
در ندبه نشستیم و دعایت کردیم یک عمر فقط گریه برایت کردیم هر روز غریب‌تر شدی از وقتی محدود به روز جمعه‌هایت کردیم!
هست معنای تفاهم بین عاشق ها چنین شیطنت میبارد از شعر من و چشمان تو
مینشینم با نبودت جمعه داری میکنم .. 🌱 🌾
"صبح آمده با عطر گل ریحانش با نم نم عاشقانه ے بارانش برخیز و خوشامدے بگو با لبخند لبریز ڪن از چاے و عسل فنجانش ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای خوش‌خبر بیا که نظرها عوض شود تا تلخیِ تمام خبرها عوض شود اینجا مسافران همه بیراهه می‌روند برگرد تا مسیر سفرها عوض شود درها به بسته بودن خود خو گرفته‌اند جوری بیا که عادت درها عوض شود پیداست انقلاب عظیمی است پیش رو تا جای زیرها و زبرها عوض شود...
ســــر به دوش گل‌رخی طناز داشت مرد میــــــدان با خدایش راز داشت بی خبـر بودیم و در خواب ای دریغ دلبر مـــــــــا نیمه شب پرواز داشت نور باران مــــی شد از رویش زمیـن با بُت ظلمت ســـــــری ناساز داشت عزت ایمــــــــــان شد و خـواری شر رفتنش هم در خودش اعجاز داشت نقش بسته روی قبـــرش بس که او غیـــــــرتی سنگین سر سرباز داشت ✍ ✒️
یا رقیبم مادرش بهتر دعا کرده‌ست، یا مادرِ من مدتی دست از دعا برداشته! ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
چشم ما فریاد می‌زد عشقِ را، امّا دریغ بر زبان هرگز نیاوردیم؛..مغروریم ما ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
دیــروز گذشــت،بـی‌تـو، با تنهایی امـروز خوشـا به ما که تو با مایی حسـرت بـه دلِ طلوعِ دیدار تواَند در فرصـتِ زیستنِ چه فرداهایی! ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
عمریست بی‌قرار، به سر می‌بریم ما بر این قرار تا نفس آخریم ما همراز روضه‌ها و نواخوان نوحه‌ها دم‌ساز سوز سینه و چشم تریم ما ما را به سر هوای شهیدان بی‌سر است از سر گذشته‌ایم چو بر این سریم ما نام حسین محشر عظمای جان ماست جان‌دادگان زنده‌ء این محشریم ما محشر به پا کنیم به فریاد یا‌حسین امروز لشکر شه بی‌‌لشکریم ما ما را به دست پرچم صبر و بصیرت است با عشق و شور همدم و همسنگریم ما ما امّت نه دی و اهل‌حماسه‌ایم مرد جهاد و همقدم حیدریم ما حرف ولیّ ماست که “من انقلابی‌ام” در راه انقلاب ز جان بگذریم ما با طلحه و زبیر بگویید تا ابد عمّار‌وار هم‌نفس رهبریم ما “الفتنهُ أشدُّ مِن القتل” خوانده‌ایم هرگز ز جرم فتنه‌گران نگذریم ما با فاتحان بدر ز سازش سخن مگو امروز رهسپار دژ خیبریم ما چشم ‌انتظار منتقم آل مصطفی چشم ‌انتظار معرکه‌ء آخریم ما شاعر: