eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
60 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💐گر بیایی خانه ای می سازم از باران و شعر... 💐 مبتلا کرده است دل ها را به درد دوری اش نرگس پنهان من با مستی اش مستوری اش آه می دانم که ماه من سرک خواهد کشید کلبه ی درویشی ام را با همه کم نوری اش آسمانی سر به سر فیروزه دارد در دلش گوش ها مست تغزل های نیشابوری اش یک دم ای سرسبزی یک دست در صورت بدم تا بهاران دم بگیرد با گل شیپوری اش ماه می گردد به دنبال تو هر شب سو به سو آسمان را با چراغ کوچک زنبوری اش آنک آنک روح خنجر خورده ی فردوسی است لا به لای نسخه ی سرخ ابو منصوری اش بوسه نه جمع نقیضین است در لب های او روزگار تلخ من شیرین شده است از شوری اش گر بیایی خانه ای می سازم از باران و شعر ابرهای آسمان ها پرده های توری اش ...
باز شب ماند و من و این عطش خانگی ام باز هم یاد تـــــــو ماند و من و دیوانگی ام اشک در دامنم آویخت کـــــه دریا باشم مثل چشم تو پر از شوق تماشا باشم خواب دیدم کــه تو می آمدی و دل می رفت محرم چشم ترم می شدی و دل می رفت: یک نفر مثل پـــــری یک دو نظر آمد و رفت با نگاهی به دل خسته ام آتش زد و رفت خنده زد کوچه به دنبال تبسم افتاد باز دنبال جگر گوشه ی مــردم افتاد “آخــــــرش هم دل دیوانه نفهمید چه شد یک شبه یک شبه دیوانه چشمان که شد” تا غــزل هست دل غمزده ات مال من است من به دنبال تو چشم تو به دنبال من است “آی تو، تو کـــــه فریب من و چشمان منی تو که گندم، تو که حوا، تو که شیطان منی تو که ویران من بی خبر از خود شده ای تو که دیوانه ی دیوانه تر از خود شده ای” در نگــــــــــــــاه تو که پیوند زد اندوه مرا چه کسی گل شد و لبخند زد اندوه مرا ای دلت پولک گلنـــــــــار؛ سپیدار قدت چه کسی اشک مرا دوخته بر چارقدت؟ چند روزی شده ام محرمت ایلاتی مــن آخرش سهم دلم شد غمت ایلاتی من
در شـهـر اگــر هـنـوز ایـمـانی هست در کـالـبـد خـسته‌ی مـا جانی هست چـون معتقـدیم منتقم در راه است ویرانی و غم را سرو سامانی هست
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ عقل با دل روبرو شد صبح دلتنگی بخير ━━━━💠🌸💠━━━━
😄😄😄 هر چه را کردی فراموش ای برادر جان ولی... روز زن را تا ابد هرگز مبر از ذهن و یاد گر که کردی تو فراموش این مهم را همسرت... آنچنان بر فرق تو کوبد ، رود عمرت به باد سکه از بهرش بخر سرویس از نوع طلا... گرچه بدبخت میشوی ، اما شود یار تو شاد گر چنین کردی که کردی ، ورنه آرد بر سرت... آنچه را آورده حق بر قوم لوط و قوم عاد! "عاصی" 😂😂😂
هر تار مویت یک غزل یا یک ترانه یک جاده ی صعب العبور بی کرانه وقتی نگاهت می‌کنم هر بار، در من شعری قیامی می‌کند با این بهانه خورشید را دیدم پریشان در خیابان دنبال تو می‌گشت هر خانه به خانه دیشب غزل خواندی، رباعی گفت ای کاش من هم غزل بودم، از اول، عاشقانه شب، کوچه باغ خلوت و باران،دوتایی دنبالْ بازی، خاطرات کودکانه جِر می‌زنی و بیشتر دل می‌بری با انجام این رفتار‌های بچه‌گانه آیا اجازه می‌دهی مانند کوهی باشم برایت تا ابد یک پشتوانه؟ آیا اجازه می‌دهی در قلب پاکت مانند گنجشکی بسازم آشیانه؟ یک لحظه بنشین تا که این شاعر بگیرد الهامی از این چشم‌های شاعرانه ساده بگویم دوستت دارم عزیزم بی شیله پیله، از ته دل، صادقانه
چه اِصراری که اَسرارم بدانی اگر سِرّ است ، پرسیدن ندارد مرا بگذار و شعرم خوان که شاعر شنیدن دارد و دیدن ندارد
دلتنگ تر از همیشه غم ریخته است آواز بنان به زير و بم ریخته ست بی طاقت موهای بلندت شده باد آنقدر که شهر را به هم ریخته است
. خوش آن که نگاهش به سراپای تو باشد آیینه صفت محو تماشای تو باشد صاحب نظر آن است که در صورت معنی چشم از همه بربندد و بینای تو باشد...        
لب دریا، نسیم و آب و آهنگ شکسته ناله‌های موج بر سنگ مگر دریا دلی داند که ما را چه توفان‌هاست در این سینهٔ تنگ!
شکنجه‌ ام بده تا شعر تازه بنویسم... دل شکسته و حال خراب کافی نیست!
آن قاضی ام که مِهرِ زنی متّهم به قتل در گیر و دارِ دادرسی بر دلم نشست
💚🍃 نتیجه ی همه ی استخاره ها خیر است اگر به نیت تو وا شوند قرآن ها طریقی
صبح است و نواے بلبلے مے آید زان طره نسیم سنبلے مے آید همچون مژه در دیده ے ما جا دارد خارے ڪه ازو بوے گلے مے آید
با من اگرچه سرد شدی، من برای تو حتی اگر که برف شوم، برف شادی‌ام! ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
در شهر عشق‌ورزیمان غم نداشتم لبخند بود، غصه و ماتم نداشتم هی شعر میشدی و مرا تا ته خیال می‌بردی و خلاصه غزل کم نداشتم احساس شاعرانه در وصف کوه را "آن روزها که با تو نبودم ،نداشتم" لکنت گرفته بودم و با هر اشاره‌ای جز اشک حرف بهتر و محکم نداشتم خوب است آمدی که جهان را بغل کنی دستی به وسعت همه عالم نداشتم با عطر بودنت دل من خو گرفته عشق قبل از تو آشناتر و مَحرم نداشتم
دلواپس گذشته مباش و غمت مباد من سالهاست هیچ نمی آورم به یاد ‌‌ بی اعتنا شدم به جهان ،بی تو آنچنان کز دیدن تو نیز نه غمگین شوم نه شاد ‌‌‌ رسم این مگر نبود که گر آتشم زنی خاکستر مرا نسپاری به دست باد ‌‌‌ گفتی ببند عهد و به من اعتماد کن نفرین به عهد بستن و لعنت به اعتماد ‌‌‌ این زخم خورده را به ترحم نیاز نیست خیر شما رسیده به ما مرحمت زیاد ‌‌‌‌‌‌
كجا بودی كه ديشب تا سحر در فکرِ گيسويت دلم خواب پريشان ديد و من تعبيرها كردم
چشم مستش عینِ ناز، ابروی مشکین نازِ محض... این چه طوفان است یا رب، ناز بر بالای ناز؟!
دی دیو رفت و صحبتِ از پیشرفت شد دلهــای سرد مـردم غمـدیده تفت شد نوری زمینه ساز ظهور امام عصر (ع) در انقلاب بهمن پنجاه و هفت شد
بسم الله الرحمن الرحیم کریم گرچه در دنیا فراوان می‌شود پیدا کریم نیست مانند حسن اما در این دنیا کریم آن‌قدر پیش خدا بالاست شان و رتبه‌اش که به عشق او لقب داده‌ست قرآن را "کریم" ما اگر از عرض‌حاجت‌ها خجالت می‌کشیم غافلیم از این که می‌آید به سمت ما کریم این‌چنین امروز اگر روزی ما را می‌دهد بی‌گمان از ما شفاعت می‌کند فردا کریم روزی همسایه‌ها چندین برابر می‌شود تا که بین کوچه‌ی ما می‌گذارد پا کریم یک‌نفر می‌گفت؛ "انسان‌ها حریص ذاتی‌اند" گفتم؛ آری ای رفیق! الّاکریم، الّاکریم... از کرامات حسن ضرب‌المثل‌ها ساختند سخت آسان است مشکل‌های دنیا با کریم ذکر ما شد مثل قمری‌های صحن خاکی‌اش؛ " یاکریم و، یاکریم و، یاکریم و، یاکریم... "
آنکه یک عمر به شوقِ تو در این کوچه نشست حال وقتی به لبِ پنجره می آیی نیست...
سرایی را که صاحب نیست ویرانیست پایانش دل بی عشق میگردد خراب آهسته آهسته
یک درخت پیرم و سهم تبرها می‌شوم مرده‌ام، دارم خوراک جانورها می‌شوم بی‌خیال از رنج فریادم تردّد می‌کنند باعث لبخند تلخ رهگذرها می‌شوم با زبان لال خود حس می‌کنم این روزها هم‌نشین و هم‌کلام کور و کرها می‌شوم هیچ‌کس دیگر کنارم نیست، می‌ترسم از این این‌که دارم مثل مفقودالاثرها می‌شوم عاقبت یک روز با طرز عجیب و تازه‌ای می‌کشم خود را و سرفصل خبرها می‌شوم!
شاد کن جان من که غمگین است رحم کن بر دلم که مسکین است روز اول که دیدمش گفتم آن که روزم سیه کند این است روی بنمای، تا نظاره کنم کارزوی من از جهان این است دل بیچاره را به وصل دمی شادمان کن، که بی‌تو غمگین است بی‌رخت دین من همه کفر است با رخت کفر من همه دین است گه گهی یاد کن به دشنامم سخن تلخ از تو شیرین است دل به تو دادم و ندانستم که تو را کبر و ناز چندین است بنوازی و پس بیازاری آخر ای دوست این چه آیین است؟ کینه بگذار و دلنوازی کن که عراقی نه در خور کین است عراقی
دوشنبه سوری همراه اولی آخرين دوشنبه هر ماه از جوايز و هدايای همراه اول بهره‌مند شويد. پيشنهاد دوشنبه 26 دی بسته‌های رايگان اينترنت (يكروزه از 5صبح تا 5عصر) از 500 مگابايت تا 100 گيگابايت و بسته‌های رایگان مکالمه درون شبکه و تلفن ثابت از 10 تا 100 دقیقه با شماره گيری *100*64#
بعد عمری از لب لعل تو بوسی خواسته است اینقدر از صائب گستاخ، رنجیدن چرا؟
من از وقتی حواسم پیشِ چشمان تو جامانده تمام شعرهایم ناقص و بی‌انتها مانده دهان مردمان بستن از آنجا کار دشواریست که بعد از دیدن چشمت دهان خلق وامانده حکایت‌کرده از قلب من و تو حالت ابروت که از یک‌سو به‌هم پیوسته از یک‌سو جدامانده تو اینجا نیستی هی انجمن‌ها شعر میخواهند بیا حالا که دست شاعر تو در حنامانده از آن‌لحظه که چاوش‌ها خبر دادند می‌آیی به راهت صف کشیدند عاشقان در بلامانده میایی و به هر گامت، یکی از ذوق میمیرد کمی آهسته تر رد شو، یکی انگار جامانده به آن چشمان شیطانی، گرفتی چند قربانی؟ که پیکر روی پیکر روی پیکر در منامانده لبت تر بود و من روزه، اذان دادند آن لحظه مرا افطار واجب بود، حکمش با خدا مانده! ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تو مرو گر همه رفتند غمے نیست، تو باش...