فصلی که به نام تو رقم خواهد خورد
پیوند ِغروب و غم بهم خواهد خورد
صبحی که به نور عشق آمیخته است
خورشید به مِهر آن قسم خواهد خورد
#محمد_صادق_بخشی
#امام_زمان
کسی که نام تو را می برد فقط خودمم!
همیشه ناز تو را می خرد فقط خودمم!
برای دیدن تو چیستان عاشقی است
پرنده نیست ولی می پرد، فقط خودمم!
نه گول می خورد و گول هم نمی زندت
و آب و دانه نمی گسترد، فقط خودمم!
نه یوسف است که از پشت پیرهن-چاک است
که دل به شوق دلت می درد، فقط خودمم!
درون چشم چمن گونت آب می نوشد،
کسی که در تو به خود بنگرد، فقط خودمم!
چه طاقتی است ببیند ولی نگوید هیچ؛
و از کنار تو هم بگذرد، فقط خودمم!
بخیل هیچ کسی نیست جز رقیبانش،
که نامی از تو نمی آورد، فقط خودمم!
#میثم_رنجبر
ای جان ! چه لذّتی داشت اَلّاکلنگ بازی
در باغ آرزوها با آب و رنگ بازی
پر بود از زلالی دنیای بی خیالی
از کینه بود خالی حتی تفنگ بازی
آسودگی چه آسان ،سرزندگی چه ارزان
یک تکّه چوب تفریح ، یک تکّه سنگ بازی
با قهر کودکی گاه بازی خراب می شد
با آشتیش ناگاه می شد قشنگ ،بازی
دل خسته ام از این شهر،شهرِ فریبکاری
دلگیرم از رفیقان اهل زرنگ بازی
غافل تر از دلم نیست در دام نارفیقان
آهو که می کند در، دشت پلنگ بازی
#جوادجعفری_نسب
زمستان بود و بی تابی ، دلم جایی فدایی شد
نفس در سینه خشکش زد،دلم با "تو هوایی" شد
#شهریار
نمِ باران نشسته روی شعرم... دفترم یعنی!
نمیبینم تو را ابری است در چشم تَرم یعنی
سرم داغ است و یک کوره تبم، انگار خورشیدم
فقط یکریز میگردد جهان دورِ سرم یعنی
تو را از من جدا کردند و پشت میلهها ماندم
تمام هستیام نابود شد، بال و پرم یعنی
نشستم صبح و ظهر و عصر در فکرت فرو رفتم
اذان گفتند و من کاری نکردم... کافرم یعنی؟
اگر ده سال بر میگشتم از امروز میدیدی
که من هم شور دارم عاشقی را از بَرَم یعنی
تنِ تو موطِن من بوده پس در سینه پنهان کن
پس از من آنچه میماند به جا؛ خاکسترم یعنی
نشستم چای خوردم، شعر گفتم، شاملو خواندم
اگر منظورت اینها بود، خوبم... بهترم یعنی!
#مهدی_فرجی
اندر آن روز که پرسش رَوَد از هرچه گذشت
کاش با ما سخن از حسرت ما نیز کنند
#غالب_دهلوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم
خوانش غزل سعدی مداحی جناب اقای جواد هاشمی
انجمن ادبی محیط بمدیریت استاد مجاهدی
دل بیمار مرا هر که گرفتار تو خواست
یا رب آزاد نگردد ز گرفتاری دل
دل به راه غمت افتاد خدایا مددی
که در این راه ثواب است مددکاری دل
هلالی جغتائی
دل خون شد از امید و نشد یار یار من
ای وای بر من و دل امیدوار من
هلالی جفتائی
با وامی از نگاهِ تو خورشیدهای شب
نظمِ قدیم شام و سحر را به هم زدم
هر نامه را به نام و به عنوانِ هر که بود
تنها به شوقِ از تو نوشتن قلم زدم
تا عشق چون نسیم به خاکسترم وزد
شک از تو وام کردم و در باورم زدم
#حسینمنزوی
بعدِ از تو غلط کنم که عاشق بشوم
چشمِ تو برای هفت پُشتم کافی است...
☺️
#شهراد_میدری
دستی که عشق را به تو پیوند داده است
بیشک به کعبه فرصت لبخند داده است
مولا! تو کیستی که نبی، آبروی خلق
معبود را به نام تو سوگند داده است
حافظ خبر نداشت جهان وقف مرتضاست
از کیسه ی خلیفه سمرقند داده است!
بیشک گره زده است زمین را به آسمان
دستی که مرتضی به خداوند داده است
#سیدحمیدرضابرقعی
به نام دوست
یک نفر خسته از هجوم درد
زیر رگبار هق هق باران
در خیابانی از سکوت انگار
میرود تشنه تا خط پایان
کوچه ی پشت سر که بن بست است
کوچه ی پیش رو پراز چاله
اینطرفتر جنون پاییز و
آنطرفتر درختها عریان
وکبوتر که جلدبامی بود
بالهایش شکست و خونی شد
کودکی پشت پنجره خوشحال
کودکی پشت پنجره گریان
یک مغازه کتابهایش را
کرده حراج و مفت میرقصد
منزوی گوشه گیرو نیما آی،
غزل و حافظ و تب دیوان
پیرمردی نشسته بعدازظهر
مات گلهای چادری که نبود
مات عشقی که بعد پژمردن
درشب و روز او شده پنهان
عشق داغی که در غم نانست
عشق داغی که شد نشد بشود
پیرمردو سکوت و تردیدش
پیرمردو جهانی از زندان
درو دیوار شهر می گریند
نورها گم شدند درسایه
سایه ها گم شدند در مردم
مردم و جمعه های سرگردان
من که انگار بی تو هیچم و هیچ
من که انگار در تو حل شده ام
گوشه ای از همین خیابانها
دل سپردم به بادها طوفان
دل سپردم به این نسیمی که
روی گلهای چادرم رقصید
دل سپردم به عطر بابونه
دل سپردم به یاس ها ریحان
شاید این باد شاید این طوفان
برساند به تو سلام مرا
شاید این جمعه شاید این ندبه
شاید امروز اطلسی گلدان
قاصدک !شعر های من را هم
برسان دست آن نسیمی که
بوزد تا جهان شکوفه دهد
بوزد تا دوباره تابستان
من همانم همان خیابان که...
پرشده از سکوت نافرجام
من همانم که از هجوم درد
زیر رگبار هق هق باران
#اکرم_توکلی
خصلت عشق همین است که تحقیر کند
عاشقی را که به عشق تو گرفتار شده!
#محمد_شریفی
♥️
بگو دو مرتبه این را که: "دوستت دارم"
دلم هنوز به این جملهی شما گرم است
#نجمه_زارع
۰
اشعار عاشقانه علی صفری
بی تو جای خالی ات انکار می خواهد فقط
زندگی لبخند معنا دار می خواهد فقط
درد یعنی تو نباشی بغلم ناز کنی
رادیو لحظه ای آواز بنان پخش کند
اشعار کوتاه علی صفری
شعر من خوبترین شعر جهان است اگر
آنچه از روی تو دیده ست زبان پخش کند
علی صفری
❤️❤️
پلک بر هم بزن، این چشم اذان پخش کند
اشهَدُ انّ «تو» در کل جهان پخش کند
خنده بر لب بنشان، حالت لبخند تو را
بدهم «حاج حسین و پسران» پخش کند
بغلم کن همه جا! شهر حسودی بکند
چشم تو بین زنان، تیر و کمان پخش کند
باد با موی تو هر لحظه تبانی کرده
راز دیوانگیام را به جهان پخش کند
بشود فاشِ همه راز اشارات نظر!
قصهی عشق مرا نامهرسان پخش کند
شعر من خوبترین شعر جهان است اگر
آنچه از روی تو دیدهست، زبان پخش کند
وصف زیبایی تو در همهی ابیاتم
آبِ دریا شده تا قطرهچکان پخش کند
•
درد یعنی تو نباشی بغلم ناز کنی
رادیو لحظهای آواز بنان پخش کند
علی صفری
❤️❤️
سیب من چرخیدی و با اتفاق دیگری
عاقبت افتادی اما توی باغ دیگری
قسمت تو رفتن از باغ است اما سهم من
قصهای که میرسد دست کلاغ دیگری
بعد تو با هر کسی طرح رفاقت ریختم
تا فراموشم شود با داغ، داغ دیگری
عشق کورم کرد و بر دستم چراغی هدیه داد
تا بیندازد مرا در باتلاق دیگری
آنچه بعد از رفتن تو سر به زیرم کرده است
ماندهام عشق است یا ترس از فراق دیگری
طبق قانون وفاداری به پایت سوختم
طبق بند آخرش رفتی سراغ دیگری
علی صفری
❤️❤️
بدنت بکرترین سوژهی نقاشیها
و لبت منبع الهام غزلپاشیها
با نگاهت همهی زندگیام بر هم ریخت
عشق شد سادهترین شکل فروپاشیها
چشم تو هر طرف افتاد فقط کشته گرفت
مثل چاقو که بیفتد به کف ناشیها
ماهی قرمزم و دلخوشیام این شده که
عکس ماه تو بیفتد به تن کاشیها
بنشین چای بریزم که کمی مست شویم
دلخوشم کرده هماین پیش تو عیّاشیها
آرزویم فقط این است بگویم سر صبح
عصر هم منتظر آمدنم باشی ها!
علی صفری
❤️❤️
ای کاش جز من با تمام شهر، بد بودی
یا شیوهی تسکین قلبم را بلد بودی
شاید خدا میبخشدم، از او که پنهان نیست
منظور من از «قل هو الله و احد» بودی
من مثل تو طعم رهایی را نفهمیدم
وقتی که توی سینهام حبس ابد بودی
تنها دلیل زنده بودن، با تو ماندن بود
اما همیشه آن کسی که میرود بودی
برگشته بودم تا بگویم بی تو میمیرم
برگشتم اما دیر شد... تو نامزد بودی
علی صفری
❤️❤️
مشکلی نیست بگویند طرف کم دارد
با تو آموختهام عشق، جنون هم دارد
جبرئیلم اگر امروز، به من خرده نگیر
دکمه در دکمه تنت، حضرت مریم دارد
باز با ارتش زیبایی تو درگیرم
خط چشمت خبر از خط مقدم دارد
بعد هر حادثه امدادرسانی رسم است
لعنتی! لمس تنت زلزلهی بم دارد
وعدههای سر خرمن همه ارزانی شیخ
با تو هر لحظه دلم میل جهنم دارد
•
من، تو را در همهی ثانیهها کم دارم
مشکلی نیست بگویند طرف کم دارد
علی صفری
❤️❤️