eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
57 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
🌹امام علی عليه‌السلام می‌فرمایند: ✨کمْ مِنْ صَعْبٍ تَسَهَّلَ بِالرِّفْقِ✨ 🖊چه بسیار سختی که با مهربانی آسان می‌گردد. 📚غررالحکم، صفحه ۲۷۶
🌼
47.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم الله الرحمن الرحيم مدد سلام بر دل پاک و به چشم بد لعنت به هرکسی که هدايت نمی‌شود لعنت قسم به اصل برائت که در کتاب خداست به دشمنان خداوند، مستند لعنت چقدر خوب! که هر روز قبل صد صلوات به دشمنان بفرستی هزار و صد لعنت به دشمنان نبی، دشمنان آل‌الله به دشمنان، همه از مهد تا لحد لعنت "مدد زغير تو ننگ است" پس به‌هرکس‌که گرفته غير علی از کسی مدد لعنت به هر فراری غاصب که شد خلیفه به‌زور! ولی دوآیه‌ی قرآن نشد بلد! لعنت به هر حرامی پستی که بين هر‌کوچه مسير را به زن‌وبچه کرده سد لعنت به آن زنی که امام مرا اذيت کرد! به آن زنی که به تابوت تير زد! لعنت حسين! دشمن تو دشمن خداوند است به دشمنان تو بی‌حد و بی‌عدد لعنت برائت از دشمن از شعائرالله است به منکران برائت الی‌ألابد لعنت...
وقتی که زمین و آسمان بیرنگ است هر ساز که می‌زنیم بد آهنگ است هر جا که نگاه می‌کنی تاریکی ست خورشید بیا دلم برایت تنگ است
بترس از خدا و میازار کس ره رستگاری همین است و بس
کاش من یکسره در چشم تو پیدا بشوم همچو پیشامد ممکن به دلت جا بشوم نفسی باتو بمانم سر سجاده عشق یوسفم باشی و من نیز زلیخا بشوم آن شبی که تو بیایی و زمان صفر شود مو پریشان کنم و یک شب یلدا بشوم چون در آغوش تو ام بی خبر از حال خودم از همه خلق جدا ،تارک دنیا بشوم تلخی کام مرا شهد لبانت ببرد تلخ و شیرین بشود لب به لبت تا بشوم شعر من شور بگیرد به لبت بوسه زنم ساقی شهد لبت گشته و برنا بشوم
جان پناه خستگی هایم شدی؛؛؛صد آفرین حسرت امروز و فردایم شدی؛؛؛صد آفرین رنگ چشمت جلوه ای از رنگ چشمان خدا خالق تصویر دریایم شدی؛؛؛ صد آفرین در خودم گم می شوم وقتی نگاهم میکنی مقصد پنهان و پیدایم شدی ؛؛؛صد آفرین با تمام سازهای زندگی رقصیده ام آخرین آهنگ اجرایم شدی؛؛؛صد آفرین دل بریدم از تمام دلخوشی های جهان آفرین؛؛؛تنها تمنایم شدی؛ ؛؛صد آفرین
"از خدا خواسته ام سخت حواسش باشد به تو وعشق تو، ای ضامن عشقم "به خدا"   "
بگذار مرا به خاک تنهایی خویش در قطعه‌ای از پلاک تنهایی خویش وضعیت شهر روی هشدار شده باید بروم به لاک تنهایی خویش
هدایت شده از نبض قلم
در کوله ی خود انار دارد پاییز چشم و دل ِبیقرار دارد پاییز بر گونه ی آفتابی ام گل پاشید صد بوسه ی آبدار دارد پاییز! @nabzeghalam
هدایت شده از بارش‌های قلم من
خوشه‌های تبسم از لب‌های خورشید می‌ریزد و از هر خوشه امید جاری است او خورشید نیست او مفسر عشق و امید است و پیغام خدا را به اهالی زمین می‌رساند که تا امید هست زندگی باید کرد......
هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
♡ آخر مرا به خانهٔ خود راه می‌دهی آخر به آسمان شبم ماه می‌دهی از جمعیت به شوق تو ای گل گریختم حتما مرا به خلوت خود راه می‌دهی! وقتی گدای روی تو بودم تمام عمر از گنج عشق خود به من ای شاه می‌دهی! با آه و اشک نامه نوشتم برای تو پاسخ به این عریضهٔ پرآه می‌دهی؟ @eitaaprvanegi
هدایت شده از شعـرهـای نـاب
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ صبح آمده، پاییز غزل می‌کارد باید که قریحه‌ام قلم بردارد پاییز، تمام شعرها شعرتر است از دوش درخت عاشقی می‌بارد ━━━━💠🌸💠━━━━ @sherhaye_nab
enc_17014304148345774656699.mp3
4.21M
من هر جای زندگیمو دیدم تو بودی
بعدِ بوسیدنت ای عشق چه بی تاب شدم پیشِ چشمانِ تو از شَرم و حیا آب شدم چشم بستم که نبینم رخِ زیبای تو را آنچنان رفته ام از دست که نایاب شدم آمدی دل ببری از من و تنهایی من خوابِ چشمانِ مرا بردی و بد خواب شدم فکر می کردم از احساسِ دلم باخبری من در این دهکده از عشقِ تو ارباب شدم مدتی هست که بیداری شب باب شده بی تو هر لحظه در این میکده سیراب شدم شده دلبسته ی من هر که مرا میبیند پدر عشق بسوزد که چنین ناب شدم مثلِ دریایی و هر کس ز لبَت می گوید در خیالات خودم ماندم و مرداب شدم
غریبه پیشکش ... بردی دل هرآشنا را ، هم  توحتی مات خود کردی نگاه پیرها را ، هم چه دست افشانی نازی چه رقص پای بی نقصی! هنراین است مجذوبت کنی بی اعتنا را ، هم بنازم ذوق شیطانی آرایشگرت را "زن" نه تنهامن،که لرزانده دل اهل خدارا هم نسیم گرم ویرانگر،زلال صاف طغیانگر چه تشبیه ات کنم دیگرکه تلخی وگوارا هم... عروسی را عزا کردی به من،بلوا به پا کردی جماعت را صدا کردی،که رقص مشتبا را هم... همیشه بعد دیدارت سوالی از خودم دارم قیامت میشود محرم بداند عشق ما را ، هم؟ همینکه میروی یاد خدا می افتم ، این یعنی زمان بودنت میرانی از ذهنم ، خدا را هم
ازم پرسید : چرا هر روز که میگذره ،‌ غمش بیشتر میشه ،‌ غم نداشتنش ، غم نبودنش ،‌ هر روز که میگذره احساس میکنم جای دستاش تو دستام خالیه ، هر دقیقه که میگذره جای خالیش کنارم تو ذ‌وق میزنه ،‌ پرسید : من که رفتم تا فراموشش کنم چیشد پس؟ بهش گفتم : فراموشی این روزا معنا نداره ،‌ هیچکس واقعا و از ته دلت فراموش نمیشه ،‌ فقط میتونی جایگاهشو تو قلبت عوض کنی ،‌ میتونی بفرستیش تَه قلبت ! و مواقعی که تنهایی بشینی آدمای قلبتو مرور کنی ، و فکرکنی کی خنده اورد رو لبات ،‌کی اشک اورد تو چشمات ، بهش گفتم : روزی میرسه که با آدمای ته دلت تنها میشی ، خلوت میکنی و حرف میزنی ، میرسه روزی که باخودت میگی فراموشم کرده ، یه روز اونم تو رو از ته قلبش میاره جلو چشماشُ نگاهت میکنه و با بغض میخنده و میگه : فراموشم کرده ؛ ” ولی واقعیتش اینه که نه! اونچه که فراموش میشه فکر کردن بهشه نه خودش!”
تا خیال قد و بالای تو در فکر منست گر خلایق همه سروند چو سرو آزادم سعدی
تمام حاصلم را در بساط شهر گستردم خریداری ندارد بین این بی دردها دردم زنی از نسل اَشرافی‌ترین غم های تاریخم که در خاموشی افسانه هایم زندگی کردم اگر آواره ام ، گم کرده ام ایل و تبارم را و در سردرگمی هایم به دنبال تو می‌گردم خیابان‌‌خواب چشمان تو در این شهر خاموشم اگر چشم تو را پیدا نمی‌کردم چه می‌کردم؟ نسیمی از شمال شرق از بلخم ، تماشا کن که رقصی مولوی تر از غزل‌های تو آوردم
گفتم که به هر ترانه نقّالِ تواَم هر لحظه و هر مکان به دنبالِ تواَم فرمود که بیراهه نرو، دور نشو وقتی که شبیهِ من شدی، مالِ تواَم.
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
هزار بار نگفتم که بی‌تو می‌میرم؟! چگونه از منِ خسته خبر نمی‌گیری؟! 😔
باید که تو را ای همه! پیدا کنم امروز باید همه را غیر تو حاشا کنم امروز باید که تو را ای منِ پنهان‌شده در من در آینهٔ خویش هویدا کنم امروز پروانهٔ بی‌شمع نباید که بمانم آتش بزن ای عشق که پر وا کنم امروز تُنگ بدنم را بشکن تا دل خود را ای بحر کرم! راهی دریا کنم امروز وقتی که تو معنای تمام کلماتی باید که خودم را به 'تو' معنا کنم امروز باید بدمم در دل خود از دَم یادت بایست که اعجاز مسیحا کنم امروز تا گوش دلم بشنود آوای "انا الله" بایست که همراهی موسی کنم امروز از سرمهٔ ذکر تو بر این چشم کشیدم تا چهرهٔ دل را به تو زیبا کنم امروز تا راه به درگاه تو ای ماه بیابم رفتم که توجّه سوی زهرا کنم امروز من گم شده‌ام؛ گم شده با من همه‌ عالم باید که تو را ای همه! پیدا کنم امروز
فال قهوه هر زمان زنجیر هجران را شکست بخت سنگین سر رسید از راه و فنجان را شکست رو به سویم کرد و با یک عشوه از من دل ربود اینچنین بر روی زخم ما نمکدان را شکست می شکست از فرط مستی اولش پیمانه را تا که مجنون دید ما را رفت پیمان را شکست عاشق آن روزی انیس درد و داغ و هجر شد کز فراز نیک و بد تقدیس ایمان را شکست می زند آتش پر پروانه را زان‌روی شمع کو سکوت و حرمت خلوت نشینان را شکست وه بنازم آن خسی را که ز ناچیزی خویش شد روان بر رود هستی، جبر طغیان را شکست یا غباری را که در اجبار جریان های باد پر کشید از خاک و ترس خود ز طوفان را شکست بحر تسلیم است این دریا رها کن خویش را کو به یک موجش تلاش سخت کوشان را شکست یک سر زلفست این عالم به آسانی بگیر شانه ای آسوده صد موج پریشان را شکست از تب عشق تو این شعری که گفتم بازهم مرزهای واژه ی تبدار و هذیان را شکست
تو که بالا بلند و نازنینی تو که شیرین لب و عشق آفرینی در آن لب های افسونگر چه داری در آن دل غیر شور و شر چه داری چنین بامهربانی خواندنت چیست بدین نامهربانی راندنت چیست دل من تاب تنهایی ندارد دل عاشق شکیبایی ندارد
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
عزّت شاه و گدا زیر زمین یکسان است می کند خاک برای همه کَس جا خالی
آبادی شعر 🇵🇸
‌ عزّت شاه و گدا زیر زمین یکسان است می کند خاک برای همه کَس جا خالی #غنی_کشمیری
اونجا منتظر خیلی‌ها هستیم ببینیم بازم از بالا به بقیه نگاه میکنن🤔