eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
56 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ آرزویم فقط این است زمان برگردد تیرهایی که رها شد به کمان برگردد سالها منتظر سوت قطارم که کسی باسلام و گل سرخ و چمدان برگردد من نوشتم که تورا دوست ندارم ای کاش نامه‌ام گم بشود، نامه رسان برگردد روی تنهایی دنیا اگر افتاده به من باید امروز ورقهای جهان برگردد پیرمردی به غزلهای من ایمان آورد به سفر رفت و قسم خورد جوان برگردد ادری
۱۰ آذر ۱۴۰۰
شبی بهانه ی من شو برای بیداری نگو! دوباره برایم بهانه ای داری تمام فکر منی و نیامدی حتی به شب نشینی این خوابهای افکاری خیال با تو نبودن هنوز هم سخت است هنوز با همه ی روز های تکراری مرا ببخش اگر بی اجازه وارد شد کسی به خانه ی دل از شکاف دیواری! چه راه سرد و غریبیست راه من بی تو شبیه مرگ و یا ازدواج اجباری! نمیشود بروم خسته ام... نمیفهمی؟؟! چه لذتیست که اینقدر مردم آزاری؟ و حرف آخر من این که تا ابد ممنون. برای آن همه اشکی که بی تو شد جاری... زهرا هاشمی
۱۰ آذر ۱۴۰۰
گاه باید همه سرمایهٔ خود را بدهی تا که شاید بتوانی ز تلاطم برهی فرض کن قایق بشکسته به موج افتاده تکه چوبی که نباید به کسی باج دهی
۱۰ آذر ۱۴۰۰
باز باران میچکد از چشم خیسم با گهر های فراوان قصه ام را مینویسم میخورد بر بام گونه اشکای بی درنگم میچکد بر روی کاغذ لحظه های رنگ رنگم یادم آرد روز باران چشم در چشم سیاهش گردش یک روز شیرین در بلندای نگاهش شاد و خرم نرم و نازک عاشقی دیوانه بودم توی جنگل ها پراحساس از نگارم می سرودم میدویدم همچو آهو گرد قلب مهربانش میپریدم از لب جوی بلند گیسوانش میشنیدم از پرنده قصه های مرگ فرهاد از لب باد وزنده عشق های رفته بر باد داستان های نهانی گشت بر من آشکارا راز های زندگانی کرده بودش سنگ خارا
۱۰ آذر ۱۴۰۰
ساعت که شود رُند دلم یاد تو افتد لطفی کن و امشب تلفن را بده پاسخ ایتای تو را دیده و ای کاش نمیرفت یک لحظه ٔ قبلش‌ زده online رژه رو مخ
۱۰ آذر ۱۴۰۰
『♥️』 تو گفتی: من به غیر از دیگرانم چنینم در وفاداری، چنانم تو غیر از دیگران بودی که امروز نه می‌دانی نه می‌پرسی نشانم؟!
۱۱ آذر ۱۴۰۰
گرمی لبخند از آواز بنان برداشته چشم از فیروزه‌های اصفهان برداشته حس معصوم نگاه غرق در اعجاز را از دعاهای مفاتیح الجنان برداشته بعدها هرکس بخواند نقلی از زیباییش از غزل‌های من آتش به جان برداشته عشق مدت‌هاست این روح سراسر درد را برده بر بام جنون و نردبان برداشته فکر کن گنجشک باشی و ببینی گردباد جفت معصوم تو را از آشیان برداشته بشکند دستش گلم هرکس تو را از من گرفت کیسه باروت از ستارخان برداشته
۱۱ آذر ۱۴۰۰
کوهِ من گریه نمیکرد و نمیدانستم کوه ها اشک ندارند فرو میریزند ...
۱۱ آذر ۱۴۰۰
گاه باید همه سرمایهٔ خود را بدهی تا که شاید بتوانی ز تلاطم برهی فرض کن قایق بشکسته به موج افتاده تکه چوبی که نباید به کسی باج دهی
۱۱ آذر ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۱ آذر ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۱ آذر ۱۴۰۰
بی عشق نفس زدن حرام است مرا کان دم که نه عشقِ اوست دام است مرا با قربتِ معشوق مرا کاری نیست اندیشهٔ فکر او تمام است مرا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
۱۱ آذر ۱۴۰۰
‌تا کی در انتظار گذاری به زاریم باز آی بعد از اینهمه چشم انتظاریم دیشب به یاد زلف تو در پرده های ساز جان سوز بود شرح سیه روزگاریم بس شکوه کردم از دل ناسازگار خود دیشب که ساز داشت سرسازگاریم شمعم تمام گشت و چراغ ستاره مرد چشمی نماند شاهد شب زنده داریم طبعم شکار آهوی سر در کمند نیست ماند به شیر شیوه وحشی شکاریم شرمم کشد که بی تو نفس میکشم هنوز تا زنده ام بس است همین شرمساریم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
۱۱ آذر ۱۴۰۰
...🌻 سیب سرخ گونه ات بند دلم را پاره کرد! واے اگر روزے نگاهم بند لب‌هایت شود!!…❣
۱۱ آذر ۱۴۰۰
هم سری، هم در سری، هم درد سرهای سری پادشاهی میکنی ای عشق، تاجت بر قرار!!
۱۱ آذر ۱۴۰۰
چون زخمِ تازه دوخته از خون لبالبم ای وای اگر به شِکوه شود آشنا لبم بگذشت عمر و گفت‌وشنو با تو رو نداد ای بی نصیب گوشم و ای بی نوا لبم لب وعده کرده بود که: گوید غمم به دوست وقتست اگر به وعده نماید وفا لبم صدبار لب گشودم و بر کس نریختم خونها که موج می‌زند از سینه تا لبم
۱۱ آذر ۱۴۰۰
ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﻢ ﺯﯾﺴﺖ ﺑﯽﺗﻨﻔﺲ ﻫﻮﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺗﻨﻔﺲ میکنی ﻭ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ کتاب‌هایی ﮐﻪ ﺗﻮ میخوﺍﻧﯽ ﻭ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﻗﻬﻮﻩﺍﯼ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺳﻔﺎﺭﺵ میدهی ﻭ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺁﻫﻨﮕﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﮔﻠﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻣﯽﺧﺮﯼ...
۱۱ آذر ۱۴۰۰
♡•• «آرزوے وصل » از « بيمـِ جدایۍ» بھتراست...
۱۱ آذر ۱۴۰۰
خودت وقتی نخواهی کاری از من بر نمی آید تو راضی کن دلت را مال من باشد خدا بامن..!
۱۱ آذر ۱۴۰۰
هرگاه حینِ گپ زدنت خنده می کنی انگار "ذوالفنون" زده از "اصفهان" به "شور"...
۱۱ آذر ۱۴۰۰
دیوارِ ما از خشتِ اول کج نبود، اما این عشقِ پیرِ لعنتی معمارِ خوبی نیست!
۱۱ آذر ۱۴۰۰
از بس کتاب در گرو باده کرده ایم امروز خشت میکده ها از کتاب ماست
۱۱ آذر ۱۴۰۰
جانم بگیر و عشوه نهان کن که اینچنین "اَلفِـتنَةُ أشَــدُّ مـِنَ القَتـل"، نازنیـــن
۱۱ آذر ۱۴۰۰
افسوس حرام است وگرنه من "عاصی"... چشم از رخ زیبای تو تا مرگ نگیرم آنقدر تو را خواهمت ای برگ گل یاس... یا حاصل من وصل شود یا که بمیرم مو نیست که بر چهره رها کرده ای ، ای خوب... این دام بلا باشد و من صید اسیرم تو معدن عشقی و سخاوت به وجودت... من نیز گدایی که به عشق تو فقیرم من نوکر و دربان تو و درگه ات ای یار تو سرور و سالار و شَه و تاج و امیرم از بهر خدا یا که ثوابش نظري کن... زیرا که به درگاه تو من طفل صغیرم ای کاش بگیرم ز کف پای تو خاکی... با این دو لب غم زده ء زار و حقیرم "عاصی" ❤️🌹
۱۱ آذر ۱۴۰۰
. خدا وقتی تو را می آفرید از جنس لیلا ها گمان هرگز نمی بردم که واویلاترین باشی...
۱۱ آذر ۱۴۰۰
•❤️• ما با دلمان هنوز مشکل داریم صد سنگ بزرگ در مقابل داریم  معشوق خودش می برد و می دوزد انگار نه انگار که ما دل داریم
۱۱ آذر ۱۴۰۰
اِحساس عاشقانه ی من ، بی جواب مُرد مردی به دستِ شعرِ خودش در کتاب مُرد
۱۱ آذر ۱۴۰۰
. ما در ره « عشق تو » اسیران بلاییم...
۱۱ آذر ۱۴۰۰
خاطرت باشد کسی را خواستی مجنون کنی زخم قدری بر دلش بگذار، مرهم بیشتر
۱۱ آذر ۱۴۰۰
گوئـی به عـزایِ دل مـن، زلــف ســیاهت پوشـیده سـیه، مجـلس ترحـیم گرفــته
۱۱ آذر ۱۴۰۰