eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
گر نریزد عشق، خون عقل را، از عجز نیست داغ نامردی است خون صید لاغر، تیغ را
پنجشنبه ها ؛ به خاڪ دلم میروم به بغض شعری زِ عشق، از غمِ تو خیرات میڪنم ...
برایت‌شعر‌می‌خوانم‌نگاهم‌می‌کنی‌تنها از‌اول‌هم‌نباید‌دل‌به‌عکسی‌کهنه‌می‌بستم
حال من حال مریضی ست که در کشتن او درد و درمان و طبیبش همه همدست شدند
اگر "خط" خوشی دارم تمام علتش این است... که "خط" چشم هایت را همیشه "مشق" میگیرم
مفهومِ هر نوشته و تصویر و خط تویی حدِّ اقلّ و اکثر و حدِّ وسط تویی غیر از تو هیچ نیست به جسم و روانِ من حس می کنم تمامِ وجودم فقط تویی.
خیالِ از تو نوشتن نداشتم امـا رسید یاد تو از ره، قلم بهانه گرفت
در عشق دو چیز است که پایانش نیست اول سر زلف یار و اخر شب ماست...
نیستی کم! نه از آیینه نه حتی از ماه که ز دیدار تو دیوانه ترم تا از ماه!
‏چشم رضا و مرحمت بر همه باز می‌کنی چون که به بخت ما رسد این همه ناز می‌کنی 🚶🏿‍♂
مرایک‌باردیگرگوش‌کن‌از‌عشق‌می‌گویم زبان‌ِچشم‌هایم‌را‌نمی‌فهمی‌مگر‌جانم؟!
من که آواره شدم حال کجا آباد است مثل بیمار‌ ضعیفم به دلم فریاد است تلخ کردید چرا کام مرا جای عسل کوه کندم غم شیرینِ دلم فرهاد است اشک در گونه‌‌ و چشمم به عطش خشکید باز زندگی در نظرم مرگِ چروک افتاد است دکترم با پدرم بر سرِ اهدا بحث کرد زود امضا بده سید شبمان میلاد است عضو سالم به فلانی و فلانی بنویس چشم ها منتظرانند که آن میعاد است‌ معترض شد پدرم گفت که امضا نکند آنکه در بستر و بیجان شده هم اولاد است 🌸آنقدر حرف زیاد است خودم خسته شدم خوب شد حوصلهٔ پنجره از فولاد است🌸 رفته ام تا دم مرگم که نجاتم دادند مرده بودم که شفایم همه در اسناد است تا توسل به رضا کرده همانجا پلک رفت مرگ گویی که خجالت زده از بنیاد است در کما،دیدهٔ بیدار کمی نور بدید مرتضی را به رضاجان بخدا امداد است من هنوزم که دلم میل حرم میکُنَدش دعوتم میکند آقا به حرم....استاد است
میشود آقا بیایی خواب من محض خدایت جابجا کردم ببین محض رضا محض خدا را دیده ام برنامه ای با یک هوای خاص و جذاب چون پسر تعریف میکردش به شیرینی شمارا گر نپوشی بر تن این آرزو رخت اجابت منتظر هستم ببینم،روزِ دیگر آشنارا
چشمان تو صد طعنه به شیطان رجیم است لب‌ها چو عقیق جگری "ناز و حجیم" است "اَسْتَغْفُرُالله" از این مدح که گفتم می‌بوسمت این‌بار، خداوند رحیم است
چشم شیطان به همین معرکهٔ پیران است سرنوشت سر او بر لب شمشیران است عنکبوتی که تورا وسوسهٔ جایزه کرد لانه اش چند صباح دگری ویران است دل خود را به همین ،،،کَن،،، تو نزن صابون چون آنکه بر نقش یهودی زده سنگ ایران است من بنازم به تو سلطانِ دل مملکتم حفظ آهو عملأ دست خود شیران است
فکر کن صحن غدیر از طرف باب جواد تو بیایی بشوی خطبهٔ در زیر رواق چگد گشنگه تو حرم امام رضا عشقتو پیدا کنی😍😍
مثل یک بوسه لب دوزِ جگر سوز قشنگ وسطِ جمعیت و کوچه گرفتن داری ...!!!
🍃 برای پیش تو بودن بهانه‌ای کافی‌ست بهشت لطف کـریمـان بها نـمی‌خـواهـد
خیال رفتن از این شهر و گم شدن دارم! بلیط یکسره ی یک قطار بفرستید...
به تو از دور سلام ای همهٔ هستی من که تو آرام جهانی نه فقط کشور ما
🍃 پنجمین در محفل شعر و ادب و هنر 💠 قصیده‌ای در ولادت سلام‌الله‌علیها پر می‌کشد مرغ دلم یک بار دیگر تا بارگاه دختر موسی‌بن‌جعفر آنجا که می‌افتد به روی خاکْ افلاک آنجا که بر خاکش ملَک می‌گسترد پر روزی که شد از خلقتش عالم گلستان در لامکان پیچید بوی مشک و عنبر در آسمان از عرشیان تکبیر برخاست روی زمین تکثیر شد آیات کوثر آیینه در آیینه نور از عرش بارید تصویر در تصویر زهرا شد مکرر دست ملَک بگذاشت در دامان نجمه "پاکیزه‌ای چون مریم و حوا و هاجر" در آسمان شهر قم ماهی درخشید کز نور او عالم چراغان شد سراسر ریحانه و مرضیه، معصومه شفیعه هم عالمه هم طاهره، محبوب داور او هفتمین ماه امامت راست دلدار او هشتمین شاه ولایت راست دلبر از نور روی دختر موسای کاظم قم می‌درخشد چون نگین در قلب کشور این شهر نورانی‌ترین شهر جهان است چون در بغل یک ماه دارد با چل اختر مشهد شده خورشید عالم‌تاب هستی شد شهر قم از نور معصومه منور آیینه‌های بارگاهش رشک انجم هر ذره از خاک درش خورشیدپرور گرد و غبار روی کاشی‌های صحنش عرش خدا را می‌شود همواره زیور از گنبدش افتاده نوری بر دل خاک از خاک پای او شده ایران معطر صحن و سرایش بهتر از عرش برین است قبر شریفش مرقد زهرای اطهر او از تبار کوثر است و زینبی‌خو آمد که قم گلشن شود از نسل حیدر آیینۀ مهر است و بانوی کرامت گنجینۀ اسرار حق مانند مادر نور ولا و معرفت تابیده از او شأن و مقامش کرده عالم را مسخّر مصباح علم و نور و توحید است و ایمان میزان عصمت دُرج عفت برج باور نام رضا کرده خراسان را مصفا از نام معصومه شده قم درّ و گوهر یک تکه از جنت خراسان‌، دیگری قم آنجا ملک دربان و اینجا حور نوکر دل گشته بی‌تاب حریم پرفروغش آن بارگاه بی‌نظیر هورمنظر از چشمۀ جوشان لطفش ساغرم پُر جام دلم از نور مهر اوست پُرتر هم عمۀ سادات و هم روح عفاف است میلاد او شد روز پاکی روز دختر لطفش همیشه شامل ما بوده و هست هستیم ما خاک در دخت پیمبر حتی اگر او را نخوانم باز از لطف دارد عنایت بر من و این قلب مضطر شکر خدا همسایۀ اُخت‌ُالرضاییم در سایه‌اش داریم چتر نور بر سر در سایۀ معصومه‌ایم و در بهشتیم از برکت او قم شده اسلام‌گستر امروز نور چشم ما و ملجأ ماست فردا شود ما را شفیع روز محشر ✍️ بداهه‌سرایان: مستان ـ رز ـ مهدی شریفی ـ م. کرمانی (راهی) ـ منتظر شهادت ـ مشهدی‌زاده ـ یاغریب‌الغربا (لیان) ـ عباسعلی خسروی ـ مهمان خدا ـ سلام حضرت باران (۷۸۶) ـ مهجور ـ محمدتقی عارفیان 🗓 تاریخ بداهه‌سرایی: خردادماه ۱۴۰۱ / ذی‌قعدۀ ۱۴۴۳ 🍃
. 🕌 کوچه‌های خراسان چشمه‌های خروشان تو را می‌شناسند موج‌های پریشان تو را می‌شناسند پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی ریگ‌های بیابان تو را می‌شناسند نام تو رخصت رویش است و طراوت زین سبب برگ و باران تو را می‌شناسند هم تو گل‌های این باغ را می‌شناسی هم تمام شهیدان تو را می‌شناسند از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی ای که امواج طوفان تو را می‌شناسند بوی توحید مشروط بر بودن توست ای که آیات قرآن تو را می‌شناسند گرچه روی از همه خلق پوشیده داری آی پیدای پنهان تو را می‌شناسند اینک ای خوب، فصل غریبی سر آمد چون تمام غریبان تو را می‌شناسند کاش من هم عبور تو را دیده بودم کوچه‌های خراسان تو را می‌شناسند 🍃
گنهکار نوشت: دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت جایی ننوشته است گنهکار نیاید . گلدسـته نوشت: در آفـتاب حشــر که از آن گریز نیست ما را بس است سـایه گلدسته های تو . جوان نوشت: یک جوان حاجتش این بود:که زن میخواهم رفت...تا اینکه شبی پیش تو بابا برگشت . شاه نوشت: صبح محشر هر کسی دنبال یاری می دود یار ما باشد اگر شاه خراسان بهتر است . ضامن نوشت: ضامن آهوی صحرا شدنت جای خودش اینکه در روز جزا ضامن مایی عشق است . دلتنگ نوشت: خوب یا بد، هرچه باشد، عیبِ دلتنگی ست این من به هرکس میرود مشهد، حسادت میکنم . بی پناه نوشت: زائری بارانی ام آقا به دادم میرسی؟ بی پناهم، خسته ام، تنها؛ به دادم میرسی؟ . امـید نوشت: نیاز بر کـه بیارم تو حاجــتی تو نـیازی امــید بر کـه ببنـدم تو آرزو تو امــیدی . مرگ نوشت: تو خودت خواسته ای داروندارم باشی لحظه مــرگ بیایی و کــنارم باشی بدهکار نوشت: ﻣﻦ ﺑﺪﻫﮑﺎﺭ ﺗﻮﺍﻡ ، ﺑﺎﺯ ﻣﺮﺍ ﻣﯿﻄﻠﺒﯽ؟ ﺷﺮﻁ ﺁﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺪﻫﮑﺎﺭ ﺗﺮ ﺍﺯ ﭘﯿﺶ ﮐﻨﯽ! باب الرضا نوشت: این بلا تکلیفی اش ارثیه کرب و بلاست یک طرف باب الرضا و یک طرف باب الجواد . عفو نوشت: صـدها هـزار نامه ی آلوده از گـناه با یک نــگه عــفو تو تطهیر میشود . آهو نوشت: سوال می کند از خود هنوز آهویی که بین دام و نگاهت کدام صیاد است . پابوس نوشت: بهتر از اين؟ كه كسی لحظه ي پابوسی تو نفس آخر خود را بكِشد پا نشود کربلا نوشت: من هوای تو را به سر دارم تو هوای دلِ مرا داری یکی از اهل کربلا می گفت :خوش به حالت امام رضا داری . فقیر نوشت: فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی که جز ولای تو ام نیست هیچ دست آویز . دلخسته نوشت: به خراسان ببری یا نبری حرفی نیست تو نگیر از منِ دلخسته "رضا گفتن" را . طعمه نوشت: آخر به عشق اینکه خودت ضامنم شوی یک شب به عمد طعمه صیاد میشوم