eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
من و تو اسوه‌ی عالم شده ایم باب تفاهم که من ام غرق تو و تو به تمنای کسانی...
⚪️ بس حلقه زدم بر در و حرفی نشنیدم من هیچکسم؟ یا که در این خانه کسی نیست؟ بیدل دهلوی 🌴💙🌴
. گرچه می‌دانم نمی‌آیی ولی هر دَم زِ شوق سوی در می‌آیم و هر سو نگاهی می‌کنم
یاد داری که ز من خنده‌کنان پرسیدی چه ره آورد سفر دارم از این راه دراز؟ چهره‌ام را بنگر تا به تو پاسخ گوید اشک شوقی که فرو خفته به چشمان نیاز
▫️ لعل سیراب تو ترخنده به صهبا زده است نگهت زهر به سرچشمه مینا زده است گوهر جرات من در صدف طوفان نیست بارها قطره من بر صف دریا زده است ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
دختری زیبا بیامد در کنارم امشبی من که یوسف بوده و استغفرالله مذهبی گفتمش خواهر چه کاری میتوانم من کنم گفت می‌خواهم بگویم با شما یک مطلبی لرزه بر اندامم افتاد و بزاقم خشک شد ناگهان بر گردنم انداخت جسم عقربی خنده میزد دخترک دیوانه وار و خل طوری طفلکی را بردمش دکتر که گفتا در تبی😐 نتیجه اخلاقی: کرونا هنوز تموم نشده🙊
‌ گاهی خیال میکنم از من بریده ای! بهتر ز من برای دلت برگزیده ای! از خود سوال میکنم ایا چه کرده ام؟ در فکر فرو می روم از من چه دیده ای؟ فرصت نمیدهی که کمی درد دل کنم! گویا از این نمونه مکرر شنیده ای! از من عبور میکنی و دم نمیزنی! تنها دلم خوش است که شاید ندیده ای! یک روز می رسد که در اغوش گیرمت! هرگز بعید نیست، خدا را چه دیده ای!
میشود وقتی که گفتم عاشقم دیوانه باشی از پَست من بر نمی آیم که وقتی عاقلی تو
از تفال های حافظ خسته ام ای شهریار "آمدی جانم به قربانت" نمی آید چرا؟! امین شاهسواری
به گرد حسن تو هم،این دویدگان نرسند پیاده‌اند حریفان و شهسوار تویی!
بر ما چه آمده که دلِ مهـــــــــربانِ تو ناگاه با من این‌همه نامهربان شده‌ست؟
وخوابم می برد بین هزار و یک شب موهات و سجده میکند هاروت هم بر سِحر ابروهات هزاران سال می پیچد به گوش مردم شیراز صدای جینگ و جینگ نغمه ی ساز النگوهات چرا یادت نمی آید که در دنیای قبلیمان تو تاکی بودی و من پیچکی بر دور بازوهات و در هندوستان روزی خدای معبدی بودی و من هم بت پرستی در میان خیل هندوهات من و تو یک نفر بودیم از اول مطمئن هستم سر من را خدا داده برای روی زانوهات! به دور از چشم بدخواهان بیا عاشق شویم از نو قرار ما کنار خُم ! شب یلدای گیسوهات...
دامن مکش به ناز که هجران کشیده ام نازم بکش که ناز رقیبان کشیده ام
دلگیر باشی با خودم درگیر خواهم شد بانو بفهمم گریه کردی پیر خواهم شد‌..‌
تو همچون خرمن حُسنی و ما چون خوشه چینانت..
نازی است تو را در سر، کمتر نکنی دانم دردی است مـرا در دل، بـاور نکنی دانم
به رویم چشم می‌بندی، جهان تاریک می‌گردد... نِگاهَت را دَریغ از من مکُن اِی ماهِ بی‌رحمم!
قرار شد که شما بی‌قرار هم باشید جهان دچار شما شد، دچار هم باشید..
که خلق گشته زمین تا شما به‌هم برسید...
انسان کامل را ببین، با خود مکمل می‌برد...
تمام عمر دمادم کنار هم باشید و در مصاف خطر ذوالفقار هم باشید..
رفت و حالا هزار و یک شب شد یاد او می‌کشد به‌تن تب را جز تو ای شعر هیچ کس نشنید قصه‌های هزار و یک شب را...
بمان، انار برایت شکسته‌ام که غمم را به این بهانه برای تو دانه دانه بگویم... 
از تو کندن به ما نمی‌آید...
گذر زمان، گاهی استخوانی می‌شود لای زخم... که مویت را سپید می‌کند دلت را سیاه...